- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
ازدواج، یک راه حل است برای حل مسائل و مشکلاتی که قبل از ازدواج وجود دارند. هر اتفاق تکراری در زندگی، به خصوص اتفاقاتی که روی ضرورت رخ دادنشان، توافق های جمعی وجود دارد، بدون هیچ شک و تردیدی، برای حل یک یا چند مشکل به وجود می آیند.
ازدواج هم جزو یکی از این اتفاق هایی است که تمام نسل های بشر در سراسر جهان، روی ضرورت رخ دادن آن به توافق رسیده اند. به زبان خیلی ساده، ازدواج، یک راه حل است برای حل مسایل و مشکلاتی که قبل از ازدواج وجود دارند و بعد از ازدواج قرار است حل و رفع شوند و یا کمرنگ گردند.
این که ازدواج چیز خوبی است یا نه، یک سوال فرعی است. در واقع تمرکز، روی خوب یا بد بودن ازدواج، خیلی مواقع آن جنبه راه حل گرایانه این پیوند مقدس را ضعیف می کند و به یک قضاوت ساده و پیش پا افتاده خوب یا بد تبدیل می کند.
وقتی کسی سوال می کند ازدواج خوب است یا نه، در حقیقت به طور غیرمستقیم می پرسد ازدواج چه فایده ای برای من دارد؟ چه مشکلاتی از مسایل زندگی مرا حل می کند و آیا در بهبود شرایط روانی و ذهنی و جسمی من موثر است یا نه؟
بیایید ما هم از این فرصت استفاده کنیم و کمی از این زاویه یعنی از پنجره راه حل گرایانه به ازدواج نگاه کنیم. بیایید با هم، روی این موضوع تامل کنیم که این اتفاق بزرگ در زندگی، قرار است چه مسایل و مشکلاتی را از پیش روی ما بردارد.
ازدواج، رویدادی دونفره
ازدواج، یک اتفاق دونفره است. دو نفری که باید از دو جنس مخالف باشند. دو جنسی که با هم تفاوت های ذاتی و طبیعی داشته باشند. دو نفری که به خاطر تفاوت فطری وجودشان، قادر باشند که از دو پنجره مختلف به زندگی نگاه کنند. دو نفری که برخلاف توهمی که شایع شده، از یک جنس نباشند و از یک پنجره به زندگی نگاه نکنند. بلکه دو شخصیت کاملا متفاوت باشند که به یک سمت و راستا نگاه کنند.
نگاه به یک هدف از حداقل دو زاویه متفاوت. این تفاوت و تمایز ذاتی، هم در طبیعت و هم در شیوه نگاه، باعث می شود که مشکلی به نام تنهایی به یکباره بعد از ازدواج، محو و ناپدید شود. شما وقتی در یک اتاق یا در یک کاخ یا در یک سیاره تک و تنها نشسته اید، ممکن است احساس تنهایی کنید.
اما اگر یک موجود دیگر با تفاوت های اساسی کنار شما بنشیند و به شما بگوید که می توان از پنجره متفاوتی همین اتاق و کاخ و سیاره را به گونه دیگری دید، شما دیگر تنها نیستید.
به زبان خیلی ساده، همه چیزهایی که تنهایی شما را شکل می دهد، ناگهان از تنها بودن می افتند و چند تا می شوند و این امر باعث می شود که دو نفر در یک اتاق یا یک کلبه، سال ها کنار هم باشند بدون این که احساس تنهایی آنها را آزار دهد.
برعکس وقتی یکی از آن دو نفر اصرار داشته باشد که نفر دیگر را حتما شبیه خودش کند، فاجعه ای بدتر از تنهایی رخ می دهد. این که آدم در اتاق و کلبه خودش تنها باشد، یک موضوع است، اما این که کسی را به زور در کلبه ای غریبه و بیگانه با طبیعتش زندانی کنند و بگویند حتما باید از این پنجره طلوع و غروب خورشید را نظاره گر باشد، این تنهایی دیگر از جنسی مرگبار و کشنده است که فرار از آن، گاهی ارزشمندترین کاری است که انسان به نظرش می رسد.
رهایی از تنهایی
ازدواج می تواند تنهایی انسان را برطرف کند. به شرطی که تفاوت های زوج و شریکی که قرار است شریک تنهایی مان شود را بپذیریم و نگاه متفاوت او به زندگی را ارج نهیم و اصراری نداشته باشیم که او را با خودمان هم نگاه سازیم.
وقتی این اتفاق می افتد، هر وقت احساس تنهایی می کنیم، کافی است کنار جفت خود برویم و از او بخواهیم با نگاه متفاوتش به دنیا، برایمان در مورد زندگی صحبت کند. او دنیایی را که می بیند که با دنیای ما حتما متفاوت است، تفسیر می کند و ما جریان گرم «دیگر تنها نبودن» را در وجودمان احساس می کنیم.
از سوی دیگر، خیلی از آدم ها وقتی برای مدت زیادی تنها هستند، بدون فکر و تامل، برای خلاصی از این تنهایی طاقت فرسا، به اولین مورد ازدواجی که سر راهشان سبز می شود، جواب مثبت می دهند. اسم این حالت “تله تنهایی” است که باید بی نهایت مواظب آن بود. اما در مجموع، اگر قرار است ازدواج، راه حلی برای رفع تنهایی ما، و نه تنهاتر ساختن ما باشد، این خودش، یک دلیل عالی برای استقبال از اتفاق ازدواج است.
مسئله ای به نام رشد
ما درختی هستیم که هرگز از رشد نمی افتیم. حتی اگر چشم روشن بینی داشته باشیم و به دنیا واقعا همان گونه که هست نگاه کنیم، به وضوح متوجه می شویم که همه چیز در حال رشد و بزرگ شدن است. حتی خشک شدن برگ درخت ها در پاییز هم یک جور رشد و بلوغ است و در یک جمله می توان گفت که دنیا آفریده شده است تا رشد کند و از این چیزی که هست، به چیزی کامل تر تبدیل گردد.
ما آدم ها هم در زندگی، از این حادثه بی بهره نیستیم. ما نیز موجوداتی طالب رشد هستیم. یک آدم تنها و مجرد، می تواند تا حد زیادی در عرصه های مختلف زندگی رشد کند. ادامه تحصیل دهد و به مدارج عالی تحصیلی برسد. یا به بدن خود برسد و زیباترین و سالم ترین بدن روی زمین را داشته باشد. همین طور می تواند در امور اقتصادی فعال شود و بیشترین ثروت ممکن را برای خود جمع کند.
اما جنبه هایی از زندگی وجود دارد که به تنهایی نمی توان در آن حوزه ها رشد کرد و گسترش یافت. در بعضی از عرصه های زندگی حتما باید دو نفری قدم نهاد و به صورت مشترک در آن عرصه ها رشد کرد.
برای مثال احساس زیبا و متعالی پدر یا مادر شدن را فقط وقتی ازدواج می کنی می توانی دریابی. یک موجود تک و تنها که همیشه از ازدواج گریزان است و یا طالب پیوندهای موقتی است نمی تواند این حس باشکوه را دریابد. وقتی اتفاق پدر شدن یا مادر شدن رخ می دهد کل بدن انسان متحول می شود و خودش را برای این حادثه بزرگ و طلایی آماده می کند.
تلاش برای بزرگ کردن موجودی ظریف و شکننده که بدون کمک والدین هیچ کاری از او برنمی آید یکی از زیباترین و باشکوه ترین تلاش هایی است که به یکباره دید انسان نسبت به زندگی را تغییر می دهد و بین نگاه یک دختر و پسر مجرد و یک زوج عیالوار تفاوتی عظیم را باعث می گردد.
ازدواج، افق و نگاهی فراتر از خودنگری
وقتی ازدواج می کنیم حوزه های جدیدی از رشد و گسترش مقابل چشمان ما آشکار می گردد. ایثار و از خودگذشتگی، محبت بدون انتظار بازگشت، خوشحال شدن از شادی دیگری و شریک شدن در غم و اندوه شریک زندگی، پوست ترکاندن برای تغییر سطح درآمدی و مهارتی برای تامین مایحتاج زندگی مشترک و… همه و همه از جمله حوزه ها و عرصه های جدید و متفاوتی هستند که فقط با ازدواج کردن می توان این عرصه ها را دید و در آنها حضور یافت و رشد و گسترش روح و جسم و ذهن را در این حوزه ها تجربه کرد.
اما از سوی دیگر می بینیم که خیلی وقت ها، شریک زندگی انسان نه تنها به رشد و تعالی و گسترش سطوح ذهنی و جسمی و روانی انسان کمک نمی کند، بلکه به صورت مانعی جدی و متعصب بر سر راه ظاهر می شود و با مانع تراشی های جورواجور و حتی بسیاری اوقات با تهدید و ارعاب و باج گیری و انواع شیوه های خشن سعی می کند حتی آرزوی رشد و پیشرفت را، لااقل در دو دهه اول ازدواج از شریک زندگی خود بگیرد.
به زبان خیلی ساده، فردی که در ایام مجردی می توانست به راحتی در حوزه های معمولی زندگی پیشرفت کند و به سطوح عالی تری دست یابد، بعد از متاهل شدن و ازدواج، مجبور می شود از عادی ترین حقوق رشد و پیشرفت محروم شود و مانند یک اسیر منتظر بماند تا چه موقع اجازه آزادی مشروط او صادر شود.
به روشنی مشخص است که این شکل ازدواج نه تنها راه حلی برای مشکل رشد و بلوغ فرد نیست بلکه خودش به عنوان یک مشکل و مساله جدید در مقابل دو شریک زندگی ظاهر می شود.
بدیهی است که برای این حالت، اتفاق ازدواج، بدترین رخدادی است که می تواند رخ دهد. بر عکس اگر ازدواج راه حلی باشد برای تداوم رشد و گسترش روانی، ذهنی، جسمی فرد در عرصه های قدیم و تازه، بدیهی است که استقبال از ازدواج، یک ضرورت انکارناپذیر است.
مسئله ای به عنوان کمبودزدایی
بسیاری از افراد بر این باورند که دو نفر، زمانی می توانند شریک مناسبی برای زندگی همدیگر باشند که بتوانند یکدیگر را کامل کنند. از قدیم یک زن و شوهر مناسب را شبیه دو نیمه شکسته کوزه ای می دانستند که وقتی کنار هم قرار گیرند یک کوزه یا گلدان یا آیینه سالم و بی نقص را ایجاد می کنند.
ازدواج اتفاقی است که رفع کمبودهای طرفین، وقتی کنار با هم باشند را قول می دهد. بنابراین می توان آن را راه حلی برای جبران نواقص و کاستی ها دانست. اما همین انتظار کامل بودن فرد مقابل باعث می شود که بسیاری اوقات ازدواج به بدترین اتفاق زندگی یک فرد تبدیل شود.
برای مثال فرض کنید فردی ترسو و بزدل است و می خواهد همسری اختیار کند که از او شجاع تر باشد و بتواند در زندگی این نقص کمبود شجاعت او را جبران کند. حال فرض کنید شریک زندگی او به غلط و فقط برای این که جواب مثبت را بگیرد خود را شجاع ترین موجود روی زمین جا بزند.
به نظر شما وقتی این پیوند شکل گرفت و آن دو زیر یک سقف رفتند و چند صباحی از زندگی مشترکشان گذشت، آیا دو موجود ترسو و بزدل در کنار هم می توانند زندگی موفقی داشته باشند؟
شریک جدید فقط می تواند ترس بیشتری را به فرد مقابلش منتقل کند و چگونه ممکن است فردی از این که نقص و کمبودهای زندگی اش نسبت به قبل بیشتر شود خوشحال تر باشد!؟ بدیهی است که این ازدواج حادثه موفقی نیست و اگر از هم گسسته نشود تا آخر عمر با ناراحتی و عذاب سپری خواهد شد.
وقتی دو نفر می خواهند با هم ازدواج کنند و طرف مقابل اصرار دارد که شریک زندگی اش حتما سواد کافی داشته باشد. از ثروت کافی برخوردار باشد. شغل دایم و قابل اعتمادی داشته باشد و از فساد اخلاقی مبرا باشد، طبیعی است که این شرایط همین طوری مطرح نمی شوند و فردی که این شرایط را طرح می کند در واقع به زبان بی زبانی دارد به شکلی کمبودها و کاستی های خودش را بیان می کند یا در خوشبینانه ترین حالت از این کمبودها و نواقص گریزان است.
مثلا خودش ثروت دارد و نمی خواهد فردی فقیر و تنگدست به طمع ثروتش شریک زندگی اش شود و یا خودش در سطح بالاتری از سواد و دانش قرار دارد و نمی تواند فردی با نگاه محدود و قالبی و ساده را در زندگی به عنوان شریک تحمل کند.
حال اگر یکی از طرفین با فریب خودش را صاحب این کمالات و خصیصه ها نشان دهد و با حیله سعی کند قبل از ازدواج خودش را صاحب همه شرایط طرف مقابل بنمایاند و بعد از ازدواج، بنا بر اصل کار از کار گذشته و باید تسلیم شد، اصرار داشته باشد که شریک زندگی اش از شرط های خود کوتاه بیاید و آنها را نادیده بگیرد، این پدیده نه تنها ازدواج را به یک بازی فریبکارانه و نامیمون تبدیل می کند، بلکه از همان ابتدا سنگ یک بنای فریبکارانه را در زندگی مشترک بنا می گذارد و اگر مثبت بودن مجله موفقیت بیش از این اجازه پرداختن به این موضوع را ندهد باید گفت که این شکل ازدواج اصلا چیز خوبی نیست.
این که در فرایند ازدواج، باید دو نفر مکمل هم شوند و یکدیگر را کامل کنند، چیز خوبی است اما این که یکی از طرفین انتظار داشته باشد طرف مقابل حتما کاستی ها و خلاهای روحی و ذهنی یا مادی او را پر کند و اگر چنین نکند به درد نمی خورد، باعث ایجاد مشکل جدیدتری به صورت احساس بد و ناخوشایند مورد سوءاستفاده قرار گرفتن و حس بردگی و خواری و حقارت در فرد مقابل می گردد که نه تنها راه حل بودن «ازدواج» را زیر سوال می برد بلکه برعکس به عنوان یک عامل مشکل آفرین مورد نفرت افراد مجرد و تنها نیز می شود.
ازدواج، نصف دین
حتما شما هم تا به حال، این حدیث معروف که ازدواج، نصف دین است و کسی که ازدواج می کند، نصف دینش تکمیل می شود، را شنیده اید:
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) می فرماید: إذا تَزَوَّجَ العَبدُ فقدِ استَکمَلَ نِصفَ الدینِ، فَلْیَتَّقِ اللّه َ فی النِّصفِ الباقی؛(۱) هر گاه آدمى ازدواج کند، نصف دین را به دست آورده است و براى نصف دیگر، باید تقواى خدا پیشه کند.
در حدیث دیگری نیز فرموده اند: مَن تَزَوَّجَ فقد اُعطِیَ نِصفَ العِبادَهِ؛(۲) هر که ازدواج کند، نصف عبادت به او داده شده است.
چرا با ازدواج نصف دین، کامل می شود؟
هدف کلی زندگی انسان و کمال او، در قرب و نزدیکی به خداوند است. هدف کلی ازدواج و تشکیل زندگی هم، در همین راستا چیزی جز نزدیک شدن به خداوند نیست. قرآن کریم نوید می دهد که با ازدواج، زوجین به آرامش دست می یابند. این آرامش هم، یکی از نیازهای انسان برای حرکت در مسیر تقرب به خداوند است.
معیار ازدواج و انتخاب همسر هم برای یک فرد مومن و کسی که هدفش همان هدف اصلی دین و زندگی است، ایمان است، یعنی کسی باشد که در مسیر قرب الی الله باشد و با ازدواج، به همسر خود در این مسیر، آرامش بدهد و کمک نماید.
اگر کسی با این معیار، همسر خود را انتخاب کند، ازدواج نه تنها مانع تکامل نیست، بلکه خود عاملی برای پیشرفت معنوی و حرکت سریعتر در مسیر حقیقی کمال و زندگی است، ولی اگر انسان خدای ناخواسته درست و با معیار انتخاب نکند و کسی را برگزیند که با او در مسیر کلی و اصلی زندگی تفاوت و اختلاف اساسی دارد، این کار می تواند مانعی برای راه خدا و کمال محسوب می شود.
در هر صورت، باید توجه داشته باشیم که قویترین نیازهای پایه انسان، نیازهای فیزیولوژیک است و یکی از قویترین این نیازها، نیاز جنسی است. این نیاز، بیشترین عامل سوق دادن انسان به طرف گناه است و به عنوان یک فاکتور بسیار مهم در درون انسان عمل می کند که نمی توان از آن به سادگی گذشت.
دو دیدگاه عمده در مورد ماهیت ازدواج
در زمینه ازدواج، دو دیدگاه وجود دارد:
۱-ازدواج، فقط زمینه ساز کمال انسان است
ازدواج به خودی خود، کمال نیست بلکه زمینه کمال انسان را فراهم می آورد. سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرموده: «هر گاه کسی ازدواج کند، نصف دین را کامل کرده است و برای (حفظ) نصف دیگر، باید تقوای خدا پیشه کند»(۳) بدین معنا نیست که ازدواج، تکویناً مساوی نصف دین است. بلکه با ازدواج، اسباب بدست آوردن نیمی از دین که توسط این نیاز زیستی تهدید می شد، فراهم شده است.
اگر این نیاز به مسیر اصلی خود هدایت شود، حقیقتاً شرایط برای بسیاری گناهان فراهم نمی شود و شخص با برآورده شدن این نیاز، به آرامش روانی می رسد با ارضای این غریزه، برخی موانع عاطفی و روانی در مسیر انسان برداشته شده و طی مسیر هموار می گردد و صد البته که همه از این شرایطِ مهیا، استفاده نبرند و در یک نقطه، درجا زده و یا پسرفت داشته باشند.
۲-ازدواج نوعی کمال است
ازدواج به خودی خود، یک عمل مستحبی، عبادی و نوعی کمال محسوب می شود مانند نماز که به خودی خود، مقرّب انسان به خداست. طبق این دیدگاه با ازدواج، نیمی از دین بدست آورده می شود. انسان در مسیر کمال، به لوازمی نیاز دارد که یکی از اثرگذارترین آنها، «ازدواج» است.
چرا برخی ازدواج ها، در مسیر دین و کمال انسان نیست؟
گاهی مشاهده می کنیم که برخی افراد با ازدواج، در مسیر تقوا و قرب الهی قرار نمی گیرند که هیچ، دچار غفلت بیشتری نیز می گردند و انحرافات تازه تری برایشان ایجاد می شود. در این زمینه باید توجه کنیم که بر اساس هر کدام از دیدگاه ها، نمی توان تغییراتِ فردی را که پس از ازدواج سیر نزولی داشته و از درجه دینداری اش کم شده، را به ازدواج نسبت داد.
عوامل بسیاری ممکن است باعث این عقبگرد باشد مانند تأثیر دوستان جدید یا انتخاب همسر نامناسب و فاسد، نداشتن برنامه دینی خاصی در شرایط جدید، تأثیر محیط، خصوصاً محیط های جدید مانند بستگان همسر، بیش از حد دنبال مادیات رفتن در اثر چشم و همچشمی یا به علل دیگر، غرق شدن در سختی ها و فرصت فکر برای خود باقی نگذاشتن و….
ازدواج مومن با مومن، چیزی جز در کنار هم قرار گرفتن یک زوج در جهت کمال نیست و امکان ندارد انسان را تنزل دهد. اگر تحقیق مختصری انجام دهید یقیناً به این نتیجه می رسید که اشکال کم شدن دین در این افراد، به مسائل دیگر برمی گردد نه ازدواج.
کسانی که با ازدواج، در پیشرفت معنوی آنان تغییری حاصل نمی شود، عیب، متوجه خود آنان است نه ازدواج. این افراد مانند شخصی هستند که تمامی امکانات ورزشی برای او فراهم است اما ورزش نمی کند. ایراد به خود او برمی گردد. در مورد ازدواج هم اسباب و مقتضیات برای کامل کردن نیمی از دین آماده شده است.
بنا بر دیدگاه دوم نیز«ازدواج» وظیفه خود را انجام داده و درجه ای از کمال را در فرد ایجاد می کند. اما آن فرد ممکن است با انجام بسیاری کارهای دیگر، نه تنها در نصف دیگر دین خود نکوشیده بلکه در صدد تخریب نیمه ای از دین که دارد نیز بر آمده باشد.
اگر افرادی با ازدواج، به جای پیشرفت، پسرفت داشته اند به خاطر این است که هدف درستی نداشته اند. ازدواج، دستور خداوند و گامی در جهت اوست. برخی گمان می کنند وقتی ازدواج کردند دیگر در مسائل جنسی آزاد هستند و به راحتی می توانند از فیلم های مبتذل و… استفاده کنند با این تصور که ما دیگر ازدواج کرده ایم.
اگر انتخاب همسر و سایر برنامه ها منطبق با معیارها و سفارش های اسلام صورت گیرد، نه تنها موجب کمال و نصف دین است بلکه زمینه را برای بدست آوردن نیم دیگر دین نیز آماده تر می کند. با ازدواج می توان محیط معنوی مناسبی برای سیر به سوی معبود حقیقی فراهم آورد.
جمع بندی
ازدواج از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که در احادیث آمده با ازدواج، نصف دین فرد کامل می شود. اگر ازدواج در چارچوب های اصولی و منطبق با معیارهای دینی انجام شود، علاوه بر برآورده کردن نیازجنسی به عنوان یکی از نیازهای مهم فطری انسان، در راستای کمال و قرب الهی نیز می باشد؛ بدبهی است عدم توجه به سفارش های دین در این زمینه، می تواند انسان را از مسیر رشد و تعالی معنوی بازدارد.
گردآوری و تنظیم: حسین فاضلی
پی نوشت ها
۱-متقی هندی، کنز العمال ۴۴۴۰۳
۲-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲ ص۲۲۰
۳-منتخب میزان الحکمه، حدیث ۲۷۷۶
منابع: خبرفارسی؛ آسمونی؛ تبیان