- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
ازدواج و مشارکت اجتماعی زنان با توجه به رویکردهای فمینیستی از ابعاد گوناگون قابل تحلیل و بررسی است. هر چند فمینیسم تلاش نمود تا با حضور زنان در عرصه های اجتماعی منزلت و جایگاهی را برای آنان پدید آورد، اما با نادیده گرفتن واقعیات جامعه بدون توجه به تفاوت های فرهنگی و بسترسازی، به ابزاری جهت انتفاع هر چه بیشتر نظام سرمایه داری تبدیل شد.
فمینیست ها برای رهایی زنان از قیود سنتی و قرار دادن آنها در فضاهای خالی شغلی، اجتماعی و اقتصادی، ملغمه ای از مسئولیت های مضاعف را بر دوش آنان قرار دادند و با تغییر ذهنیت نسبت به مقوله ازدواج و خانواده این هدف را پیگیری نمودند.
این پدیده با تمرکز بر حقوق زن در برابر حقوق مرد، وارونگی هرم قدرت را پدید آورد و روش اقتدارگرایانه ای را برگزید، به عنوان مثال حق اشتغال زنان که از آن به عنوان کلیدی ترین عامل استقلال زنان یاد می شود،
در چالش های متعدد فرهنگی، عرفی و حقوقی کشورها تغییرات عمده ای را در موازنه بازار کار و جابجایی قدرت و ثروت ایجاد نموده است، به طوری که زنان به واسطه کسب درآمد و عدم وابستگی مالی به مردان، خود را در محیطی می بینند که رشد و بالندگی فردی اولویت خاصی دارد و ایفای نقش های همسری و مادری، پارادکس هایی را برای فرد به وجود می آورد.
این رویکردها نسبت به ازدواج که اغلب با حمایت دولتی نیز همراه است، چهره دیگری از سرمایه داری را عیان می سازد؛ زیرا با افزایش پدیده طلاق یا زندگی در خانه های مجردی، تقاضای مصرف کالا افزایش می یابد. در یک خانواده، همه افراد از وسایل خانه به طور مشترک استفاده می کنند، اما با وقوع طلاق و ایجاد زندگی مستقل، هر یک از افراد مجبور به تهیه لوازم زندگی می شود، این امر در چرخه اقتصادی سرمایه داری نقش مهمی خواهد داشت.
جنبش فمینیسم به منظور اعطای آزادی های بیشتر برای زنان و افزایش فردگرایی در بین آنان، حذف یا کمرنگ کردن اهمیت خانواده را برگزید. این مقوله نیازمند اهرم های قانونی و پشتوانه های سیاسی بود و نظام های غربی با طرح شعارهای دموکراسی و حقوق بشر درصدد اصلاح یا تغییر ماهیت قوانین، استراتژی ها و نگرش های جامعه برآمدند.
قانونی شدن سقط جنین، عرفی سازی و ایجاد فرهنگ زندگی بدون تعهد اخلاقی و قانونی و نیز زندگی بدون ازدواج زن و مرد در کنار یکدیگر، آزادی روابط جنسی که نیاز زنان به ازدواج را تحریف می نماید، برنامه های حمایت از همجنس گرایی، حمایت از خانواده های تک سرپرست و تک والد و تابوشکنی های متعدد در زمینه فرزندان نامشروع و ایجاد مهدکودک ها، پانسیون های متعدد به منظور رهایی زنان از نقش مادری، از جمله تحرکات دهه های اخیر دنیای غرب بوده است.
امروزه واحد خانواده به تدریج از حالت هسته ای۱ خارج گردید و زندگی توافقی بدون ازدواج، خانواده های تک والد۲، خانواده های همجنس گرا و حتی زندگی گروهی چند زن و مرد با ایجاد ارتباط آزاد جنسی در غرب معمول شده است.
«وینچ»۳ خانواده های آمریکایی را به سه دسته تقسیم می کند: در نوع سوّم این تقسیم بندی، خانواده هایی قرار دارند که سرپرست آنها مادر است که شایع ترین نوع خانواده می باشد. آمارها حاکی از آن است که در اواخر قرن بیستم، بیش از ۲۰ درصد خانواده ها تک والد بوده اند.(cf. Winch:2000)
محققان اجتماعی علت این پدیده را تفکرات اومانیستی و سهولت طلاق می دانند. امروزه زندگی توافقی شایع ترین نوع خانواده در غرب می باشد؛ زیرا زن و مرد بدون هیچ تعهدی (چه اخلاقی و چه مالی) در کنار یکدیگر زندگی می کنند. هر ساله در دانشگاه روتگرز نیوجرسی، گزارشی درباره ازدواج و زناشویی در آمریکا تحت عنوان «پروژه ملی ازدواج»۴ ارائه می شود.
نتیجه مطالعه ازدواج و طلاق نشان می دهد که «تقریباً نیمی از افراد بین ۴۰ ـ ۲۵ سال، در یک دوره با جنس مخالف زندگی کرده اند. از بین دختران و پسران جوان که مصاحبه شدند، به طور متوسط ۵ درصد معتقد بودند که با ازدواج اولیه باقی می مانند و در مقابل، تعداد زیادی، با زندگی کردن و داشتن فرزند بدون ازدواج موافق بودند. تنها ۳۰ درصد از دختران و ۴۰ درصد از پسران پاسخ دادند که زندگی کسانی که ازدواج کرده اند، خوشبخت تر از کسانی است که مجردند یا شریک بدون ازدواج دارند.» (cf. jat Magazin, 1992, vol 22).
یکی از دلایل ترجیح زندگی توافقی در مقابل پیوند ازدواج در غرب، محوریت مسائل اقتصادی و امتیازاتی است که برای مجردها در نظر گرفته شده است، مثلاً تا قبل از سال ۱۹۶۱ در آمریکا، زوج های متأهل می توانستند برای هر دو نفر در یک خانه، درخواست کاهش مالیات کنند، در حالی که مجردین حق یک درخواست را داشتند، امّا در سال ۱۹۶۹ امتیازات بیشتری برای مجردین در نظر گرفته شد که همین مسئله باعث گردید تا تمایل افراد برای زندگی توافقی افزایش یابد (Miller, 2001: p 34).
امّا زندگی غیرقانونی و ارتباط آزاد برخلاف ظاهرش، مشکلات زیادی را برای طرفین به ویژه زنان ایجاد نمود. ارضای نیاز جنسی با کاهش میزان عاطفه، عشق و کمبود امنیت همراه بود که به اختلالات روحی و عاطفی زنان منجر شد.
به عبارت دیگر تعریف جدید از ازدواج و توافق در جوامع غربی، مهمترین عامل افزایش طلاق به شمار می آید و به نظر برخی جامعه شناسان، «خانواده» و «ازدواج» از یک نهاد حقیقی و اجتماعی به «هم صحبتی» تبدیل شده است. در نگاه زوج غربی، ازدواج نوعی قرارداد با گزینشی کاملاً آزادانه و بر مبنای عشق است. احساسات عاشقانه معمولاً ناشی از یک هیجان جنسی و مادی می باشد نه یک همبستگی معنوی، لذا میزان طلاق افزایش یافته است.
افزایش بیماری های مقاربتی، حاملگی هایی که معمولاً پدر کودک مشخص نیست، سقط جنین، فرزندان نامشروع و آزارهای جنسی از پیامدهای دیگر تغییر خانواده است. دکتر «سیدمن»۵ استاد دانشگاه کالیفرنیا در تحقیقات خود مشخص نمود: بهایی که امروز به ارتباط جنسی به عنوان یک اصل مهم در لذت داده می شود، علت اساسی اختلالات شخصیتی و بیماری های فردی و اجتماعی است. گسترش آزادی های جنسی تعهدات ارتباطی را از بین می برد و انتظارات غیرواقعی را برای خوشبختی در فرد به وجود می آورد. (Seidman, 2002 : p 35)
گسترش ویروس ایدز، افزایش نرخ طلاق، حاملگی نوجوانان، تنهایی و انزوا، خشونت علیه زنان و کودکان، میوه های تلخ این نوع ارتباطات هستند. زندگی گروهی و همجنس گرایی نیز تبعات خاصی را به دنبال داشته که اغلب این زوج ها به ناهنجاری های شدید روحی و جسمی مبتلا می شوند. ۶
ازدواج در اسناد بین المللی زنان
پس از تصویب کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان در سال ۱۹۷۹ و پیوستن بعضی از کشورها به این معاهده چنین به نظر می رسید که تغییرات عمده ای در شرایط زندگی زنان به وجود می آید، هرچند پس از گذشت ۳۰ سال، به جهت عدم سازگاری مفاد کنوانسیون با فرهنگ جوامع، عملاً در دستیابی به اهدافش ناکام مانده است، به عنوان مثال بند ۱۶ این معاهده در مقوله ازدواج بدون توجه به عرف و ساختار فرهنگی و مذهبی کشورها پیشنهاداتی را ارائه می نماید که پذیرش اجتماعی ندارد.
در این مصوبه ازدواج همجنس گرایان و روسپیگری ممنوعیتی ندارد و حتی کشورهایی که کنوانسیون را نپذیرفته اند، در این موارد تحت فشار قرار می گیرند. مباحثی همچون حضانت کودک و خواستگاری که در بسیاری از کشورهای شرقی و اسلامی مدخل ازدواج تلقی می شود، در این کنوانسیون لحاظ نگردیده است و تعریفی از خانواده در هیچ جای این سند بین المللی دیده نمی شود.
در اسناد بین المللی کنفرانس جهانی زن (۱۹۹۵) ردپای فمینیست های رادیکال به وضوح به چشم می خورد و در تنظیم آن یکی از فمینیست های رادیکال به نام «بلا آبزاگ»۷ نقش مهمی داشته است.
در این سند بیش از ۲۰۰ مورد به کلمه جنسیت۸، تساوی جنسیتی۹، جریان سازی جنسیتی۱۰ و تنوع جنسیتی ۱۱ ارجاع داده شده است؛ ولی در این سـند ۱۲۱ صفحه ای واژه زن۱۲ و شوهر۱۳ دیده نمی شود و کلماتی چون مادر۱۴ و خانواده۱۵ جای خود را به پرستار۱۶ و همخانه۱۷ داده است.(Impact of Feminism in the Family / www.jesus-is-savior.com)
در واقع مفهوم ازدواج و خانواده در سطح بین المللی جایگاه خود را از دست داده و کارکردهای مهم این بنیاد اجتماعی از ذهن برنامه ریزان در سطح توسعه جهانی مغفول مانده است.
گلوریااستینم از طرفداران همجنس گرایی و عضو سازمان ملّی زنان آمریکا می گوید: ما خواستار از بین بردن همه اشکال مردسالاری چون، ازدواج، خانواده، دگرجنس خواهی هستیم.(Steinem, 1970 : p 86)
فروپاشی خانواده و نفی زندگی با همسر نیز که پدیده طلاق را به عنوان یک راه حل ارائه می نماید، از دیگر رهیافت های فمینیسم برای آزادی زنان است. «ملکرانتزلر»۱۸ در کتاب خود تحت عنوان «طلاق خلّاق»۱۹ اظهار میدارد: خداحافظی کردن یعنی گفتن سلام، سلام به زندگی جدید با آزادی و اطمینان بیشتر. سلام به نگرش جدید به دنیا. طلاق می تواند بهترین اتفاقی باشد که در زندگی شما رخ داده است. (cf. krantzler, 2002).
«لورا لوین»۲۰ در مقاله اش «تغییر نقش خانواده» اظهار میدارد: در سال ۱۹۵۰ تنها ۱۸درصد از زنان در آمریکا سرپرست خانواده بودند. در سال ۱۹۸۰ این رقم به ۵۴ درصد افزایش یافت. با تغییر شکل خانواده و افزایش متارکه زنان، خانواده هسته ای شامل پدر، مادر و فرزندان، از بین رفته و امروز فقط ۱۲ درصد از خانواده های آمریکایی از این الگو پیروی می کنند.(Levin, 1995: p 7)
در پی اقدامات قانونی و حمایتی فمینیسم از طلاق، به تدریج اصطلاح «طلاق بدون علت»[۲۱ یا طلاق بدون تقصیر در محاکم قضایی ایجاد شد که برطبق آن زنان می توانند بدون علت خاصی و فقط به دلیل احساس اندوه از زندگی زناشویی جدا شوند.
نگاه فمینیستی و افول ازدواج
ازدواج مانند هر نظام اجتماعی دیگر از قواعد خاصی برخوردار است و مفاهیم ارزشمندی چون امینت روانی و فیزیکی، صمیمیت، یکرنگی، وابستگی عاطفی و روحی، احساس مسئولیت، سعادت و کسب شادی و لذت را دربرمی گیرد. در ازدواج متناسب و مطلوب، نقش همسران انعطاف پذیر است و روابط مطلوب، در تشریک مساعی طرفین، مصداق و عینیت می یابد؛ امّا برخی از فمینیست ها، خانواده و ازدواج را محدود کننده حق جنسی زن می دانند؛ زیرا آزادی جنسی زنان را حق دسترسی آنها به ارتباطات آزادجنسی تلقی می کنند.
این نگرش به تدریج ارزش وجودی زن را به عنوان یک انسان زیر سؤال خواهد برد؛ زیرا در حقیقت، فرقی بین وی و یک روسپی وجود نخواهد داشت، علاوه بر آن احساس عدم رضایت و عدم امنیت روانی که از انواع تحریکات جنسی و برخوردهای غیرمتعارف در وی ایجاد می شود، نوعی سرخوردگی و تشتت افکار را در پی خواهد داشت، در حالی که در حیطه خانواده سالم و بهنجار و پیوند زناشویی، می توان با توافق و درک صحیح از خواسته های طرفین، محیط مناسبی را برای رضایت و تمتع جنسی زن ایجاد نمود.
علیرغم انقلاب جنسی فرویدی در دهه های اخیر و اعطای آزادی های جنسی در غرب، این روند نتوانسته پاسخگوی نیاز روحی انسان ها باشد. تحقیقات متعددی نشان داده است ارتباط آزاد جنسی به علت تغییر مداوم شریک جنسی، باعث اختلال در روابط جنسی می شود و بیشتر این مشکلات نیز متوجه زنان است.
از آنجا که دیدگاه های فمینیستی نسبت به ازدواج، یک سویه و منفی می باشد، تمامی مسائل مربوط به آن را نیز در جهت ظلم و ستم به زنان تلقی می کنند. به عنوان مثال بهای تأمین امنیت و قرار گرفتن زنان در محیط خانه را، تأمین و تمکین نیاز جنسی مردان می دانند، امّا آنچه که در دنیای حقیقی و طبیعی زندگی انسان ها واقعیت دارد، اصالت قراردادی بودن ازدواج و زندگی توافقی توأم با عشق و شفقت است.
اگر زن در محیط خانه در کنار مرد قرار می گیرد، هر دو لازم و ملزوم تأمین نیازهای یکدیگر هستند و بررسی انتزاعی هر یک از روابط پیچیده خانوادگی، بدون در نظر گرفتن انتفاع هر یک از طرفین در جای دیگر، ممکن است به قضاوتی نادرست و درکی ناصحیح بیانجامد و کلماتی چون اجبار، ظلم و بیگاری خانگی را به ذهن متبادر سازد. همانگونه که لیبرال فمینیست ها ازدواج را نوعی تابعیت، بیگاری و بردگی خانگی می دانستند؛ زیرا در نظر آنان چنانچه، زنی در خانه خود به فعالیت های روزانه بپردازد، به نوعی بردگی تن در داده است.
ارزشگذاری کار خانگی زن مقوله ای است که نیاز به یک سیستم و برنامه ریزی بلندمدت فراملیتی داشته و محدود به ازدواج و روابط زناشویی نمی گردد. در پژوهش های متعدد روش های مختلفی برای برآورد ارزش کار خانگی زن پیشنهاد شده است که می توان به پژوهش های «اویل هاوریلشن»۲۲ در کانادا اشاره نمود که روش هزینه عملکرد فردی (IFC) 23 و روش هزینه فرصت (HOC) 24 را ارائه کرد که در روش اوّل هر یک از فعالیت های خانگی زنان با توجه به قیمت بازار ارزشیابی می شود و در روش دوّم محاسبه کل زمان صرف شده از یک سو و هزینه فرصت یعنی دستمزد فعالیت های انجام نشده در زمان های صرف شده برای کار خانگی از سوی دیگر است.(www.statcan/English.sdds)
ارزش کار خانگی زن، فقط محدود به مقوله ازدواج نیست؛ زیرا زمانی که زن به صورت تک سرپرست مسئول خانواده می شود، علاوه برکار خانگی مسئولیت مضاعفی نیز خواهد داشت که نه تنها فمینیسم به این مسئله نمی پردازد، بلکه همان گونه که قبلاً نیز اشاره شده به تشویق زنان در نفی ارتباطات خانوادگی و زناشویی مبادرت می نماید و به نظر می رسد ضدیت فمینیسم با جنس مرد و مبحث ازدواج عامل آن می باشد؛ زیرا در اغلب موارد تنها راه حلی که ارائه می شود حذف فیزیکی مرد از زندگی زنان، بدون در نظر گرفتن صلاح و راهکارهای منطقی برای حلّ مشکلات آنان است.
از دیگر چالش های عمده جامعه کنونی غرب، برخی تفکرات سوسیالیستی است که تحت تأثیر جامعه گرایی مطلق، کارکرد انسان ها را فقط در حیطه اجتماعی مورد توجه قرار می دهد و نقش های همسری و زناشویی را امری شخصی تلقی می نماید.
با بررسی این نظریه ملاحظه می شود که در این نحله فکری، وضعیت روحی، گرایشات ذهنی و جسمی افراد کاملاً نادیده گرفته شده است؛ زیرا چگونه می توان انتظار داشت تا افراد با یک رفتار بهنجار به منظور ساخت جامعه ای سالم و پویا بدون پرورش خانوادگی رشد نمایند و اصولاً چه تعریفی از جایگاه ارزش اخلاقی، روابط عاطفی و انسانی که معمولاً در خانواده و تحت تعهدات شرعی و قانونی به منصه ظهور می رسند، ارائه می شود؟ اگر جامعه واحد تشکیل دهنده مشخصی نداشته باشد، وضعیت سرپرستی کودکان، سالمندان و بیماران به چه صورت خواهد بود؟
در چنین شرایطی در جوامع سوسیالیستی، مراکز متعددی برای نگهداری افراد با شرایط خاص به وجود آمد، ولی به دلیل نقص در کارکرد خود و ناتوانی در تأمین نیاز اولیه انسان که همان امنیت عاطفی و قرار گرفتن در محیط ارزشمند خانوادگی است، عملاً در دهه های اخیر این مکتب فکری به انزوا کشیده شد؛ زیرا با نادیده گرفتن تشکیل خانواده و ازدواج موجب بی هویتی افراد شده و در بازشناسی رفتار صرفاً اجتماعی آنان دچار اشکال گردیده است.
بنا به آنچه که ذکر شد، امروزه روانشناسان، بازگشت به فطرت و طبیعت انسان ها را بهترین مسیر تضمین سلامت و احساس رضایت آنها می دانند و بر این اساس تحقق پیش فرض های زیر را برای کارکردهای ازدواج در نظر گرفته اند:
۱- ازدواج واحدی برای رشد و بقای نسل بشر می باشد.
۲- نیازهای احساسی و عاطفی زن و مرد در آن تأمین می شود.
۳- باعث رشد فکری و عقلی زن و مرد می شود.
۴- عزت نفس را در طرفین افزایش می دهد.
۵- موجب تکامل معنوی افراد می گردد.
نه تنها امیال و نیازهای زیستی انسان، بلکه امیال طبیعی دیگری مانند احساس نیاز به شفقت و حمایت در این نهاد به خوبی ارضاء می شود و با ایجاد مناسباتی چون عشق و روابط زناشویی، زوجین کمتر به بیماری های روحی و جسمی دچار می شوند و با افزایش احساس رضایت، سلامت زوجین بیشتر تضمین می گردد.
فلسفه و هدف از ازدواج را باید در خلقت زن و مرد جستجو نمود که با تفاوت های ظاهری و دوگانگی جنسیتی از اتحاد در خلقت برخوردار هستند. این مطلب به خوبی در قرآن کریم تصریح شده است:
«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها…»۲۵؛ ای مردم! بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن، جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن پراکند، و بترسید از آن خدایی که به نام او از یکدیگر مسئلت و درخواست می کنید و درباره ارحام کوتاهی نکنید، که خدا مراقب اعمال شماست.
آفرینش انسان به صورت زن و مرد به منظور حفظ تعادل امیال بشر و تکامل این دو تجلی می یابد. بازگشت انسان به مسیر الهی و پذیرش آنچه که خداوند برای وی در نهایت خیر و صلاح طراحی کرده است، بهترین راه برای دستیابی به سعادت و کسب لذت مادّی و معنوی است که با توسعه نظام الهی می توان به رهایی بشریت از معضلات کنونی دست یافت.
جمع بندی
در یک ازدواج مناسب و مطلوب، همسران نقشی انعطاف پذیر دارند و روابط مطلوب، در تشریک مساعی طرفین، مصداق و عینیت پیدا می کند؛ امّا برخی از فمینیست ها، خانواده و ازدواج را محدود کننده حق جنسی زن می دانند؛ زیرا از نگاه آنان، آزادی جنسی زنان، عبارتست از حق دسترسی آنها به ارتباطات آزادجنسی. این نگرش، به تدریج ارزش وجودی زن را به عنوان یک انسان زیر سؤال خواهد برد و این نگاه، بر خلاف اهداف ازدواج و مسیر تکامل پذیری انسان است و اساسا با غرض اصلی خلقت انسان در تعارض کامل است.
پی نوشت ها
۱- nuclear family
۲- one parent
۳- Winch
۴- National Marriage Project
۵- Seidman
۶- جهت اطلاع بیشتر از مقوله خانواده و همجنس گرایی زنان به مقاله فمینیسم و لزبینیسم در شماره ۲۸ فصلنامه کتاب زنان مراجعه شود.
۷- Bella Abzug
۸. gender
۹- gender equality
۱۰- gender mainstreaming
۱۱- gender diversity
۱۲- wife
۱۳- husband
۱۴- mother
۱۵- family
۱۶- caretaker
۱۷- householder
۱۸- Mel krantzler
۱۹- Creative Divorce
۲۰- Laura Levin
۲۱- no-fault divorce
۲۲- Oil Hawoylyshyn
۲۳- Individual – Function cost
۲۴- Household opportunity cost
۲۵-نساء/۱
منبع اقتباس: فرهمند، مریم؛ مقاله واگردهای فمینیستی در ازدواج؛ نشریه مطالعات راهبردی زنان؛ ۱۳۸۵ شماره ۳۱؛