- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
آیا حضرت مهدى (عج) در سرداب غائب شده و از سرداب ظهور مىکند؟
طرح شبهه:
سرداب مقدس، زیر زمینى است در کنار مرقد مطهر و منور امامین عسکریین حضرت هادى و امام عسکرى علیهما السلام در شهر سامرا، معمولا در کشور عراق و به ویژه در شهرهاى گرمسیر رسم بر آن بوده که مردم در کنار خانههاى خود سردابى در زیر زمین حفر مىکردند تا در روزهاى گرم تابستان به آن جا پناه ببرند، امام هادى و امام عسکرى علیهما السلام نیز علاوه بر اتاقهایى که داشتند، سردابى را به همان منظور در کنار خانه خود حفر کرده بودند.
این سرداب از دیدگاه شیعه از آن جهت مقدس است که محل زندگى سه امام از ائمه شیعه بوده است.
یکى از تهمتهاى زشت و صد البته خندهدارى که برخى از علماى سنى و وهابى ها به پیروان اهل بیت علیهم السلام زدهاند، این است که گفتهاند: شیعیان معتقدند حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف در سردابى در سامرا، حلّه یا بغداد و… غائب شده و از آن جا ظهور خواهد کرد.
سپس به شروع به تمسخر کرده و گفتهاند که شیعیان هر روز همراه با مرکب هایشان جلوى در این سرداب ها مى ایستند و آن حضرت را صدا مى زنند، در این مدت نماز نمى خوانند و…
شمس الدین ابن خلکان (متوفاى۶۸۱هـ) در این باره مى نویسد:
والشیعه یقولون إنه دخل السرداب فی دار أبیه وامه تنظر إلیه فلم یعد یخرج إلیها وذلک فی سنه خمس وستین ومائتین وعمره یومئذ تسع سنین.
شیعیان اعتقاد دارند که او (حضرت مهدى) داخل سرداب پدرش شده و در حالى که مادرش به سوى نگاه مى کرده غائب شده و دیگر از سرداب برنگشته است و این اتفاق در سال ۲۶۵هـ رخ داده که ایشان در آن زمان ۹ ساله بوده اند.
إبن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفاى۶۸۱هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج۴، ص۱۷۶، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافه – لبنان.
ابن تیمیه در منهاج السنه مى نویسد:
ومن حماقتهم أیضا أنهم یجعلون للمنتظر عده مشاهد ینتظرونه فیها کالسرادب الذی بسامرا الذی یزعمون أنه غاب فیه ومشاهد أخر وقد یقیمون هناک دابه إما بغله وإما فرسا وإما غیر ذلک لیرکبها إذا خرج ویقیمون هناک إما فی طرفی النهار وإما فی أوقات أخر من ینادی علیه بالخروج یا مولانا أخرج یا مولانا أخرج ویشهرون السلاح ولا أحد هناک یقاتلهم وفیهم من یقول فی أوقات الصلاه دائما لا یصلى خشیه أن یخرج وهو فی الصلاه فیشتغل بها عن خروجه وخدمته وهم فی أماکن بعیده عن مشهده کمدینه النبی(ص) إما فی العشر الأواخر من شهر رمضان وإما فی غیر ذلک یتوجهون إلى المشرق وینادونه بأصوات عالیه یطلبون خروجه.
از حماقت هاى شیعیان این است که براى منتظر (حضرت مهدی) مکان هاى را قرار داده اند که انتظار او را در آن جا مى کشند؛ همانند سردابى که در سامرا است، آن ها خیال مى کنند که او در آن جا غائب شده است و مکان هاى دیگر.
شیعیان در این مکانها چهارپایانى مثل قاطر، اسب و… را مىبندند تا وقتى (حضرت) خارج شد، سوار این چهار پا بشوند.
آنها صبح و عصر و دیگر اوقات در این مکانها جمع مىشوند و فریاد مىزنند که اى مولاى ما بیرون بیا، اى مولاى ما بیرون بیا. سلاحهایشان را از غلاف بیرون مىآورند؛ بدون این که کسى در آن جا باشد تا با او بجنگند. در میان آنها کسانى هستند که نماز نمى خوانند از ترس این که مبادا او در حال نماز باشد و (حضرت) مهدى خروج کند و این نماز او را از قیام و خدمت به آن حضرت باز دارد.آن ها در شهرهاى دورى همانند مدینه هستند.
و یا در اواخر ماه رمضان و غیر آن رو به مشرق مىکنند و با صداى بلند فریاد مىزنند و خروج او را درخواست مى کنند.[۱]
ابن القیم الجوزیه نیز کور کورانه سخن استادش را در کتاب المنار المنیف تکرار مى کند:
وأما الرافضه الإمامیه فلهم قول رابع وهو أن المهدی هو محمد بن الحسن العسکری المنتظر من ولد الحسین بن علی لا من ولد الحسن الحاضر فی الأمصار الغائب عن الأبصار الذی یورث العصا ویختم الفضا دخل سرداب سامراء طفلا صغیرا من أکثر من خمس مئه سنه فلم تره بعد ذلک عین ولم یحس فیه بخبر ولا أثر وهم ینتظرونه کل یوم یقفون بالخیل على باب السرداب ویصیحون به أن یخرج إلیهم أخرج یا مولانا أخرج یا مولانا ثم یرجعون بالخیبه والحرمان فهذا دأبهم ودأبه
ولقد أحسن من قال:
ما آن للسرداب أن یلد الذی کلمتموه بجهلکم ما آنا
فعلى عقولکم العفاء فإنکم ثلثتم العنقاء والغیلانا
رافضىها قول چهارم را (در باره مهدی) انتخاب کرده و گفته اند که مهدى همان م ح م د بن الحسن العسکرى از فرزندان حسین بن على است نه از فرزندان حسن (علیهم السلام)، در تمام زمان ها حاضر؛ اما از دیدگان غائب است، همان کسى که عصا را به ارث مىبرد… وارد سرداب شده در حالى که کودک خردسالى بوده، پانصد سال است که چشمى او را ندیده و خبرى از او شنیده نشده و اثرى دیده نشده است؛ اما شیعیان منتظر هستند و هر روز با اسبهایشان بر در سرداب مىایستند و فریاد مىزنند او خارج شود و مىگویند: اى مولاى ما خارج شو، اى مولاى ما خارج شو، پس با ناامیدى و خسران برمىگردند، و این عادت آن ها و عادت او (حضرت مهدی) است.
چه زیبا سروده کسى که گفته:
آیا وقت آن نشده که سرداب بزاید آن کسى را که با جهلتان هر آن با او سخن مى گویید؟ واى بر شما و عقل هاى بىخاصیتتان که فرد سومى را به سیمرغ و غول افزودید.[۲]
شمس الدین ذهبى در کتاب العبر فى اخبار من غبر بعد از تصریح به ولادت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، این گونه به شیعیان تهمت مى زند:
وتلقبه بصاحب الزمان وهو خاتمه الاثنى عشر وضلال الرافضه ما علیه مزید فإنهم یزعمون أنه دخل السرداب الذی بسامرا فاختفى وإلى الآن.
او را «صاحب الزمان» لقب دادهاند، او آخرین امام از ائمه دوازدگانه است، گمراهان بیش از این است؛ چرا که آن ها خیال مى کند که او داخل سردابى در سامرا شده و تا این زمان در آن جا مخفى است.[۳]
ابن خلدون در مقدمه اش مى نویسد:
منهم یزعمون أن الثانی عشر من أئمتهم وهو محمد بن الحسن العسکری ویلقبونه المهدی دخل فی سرداب بدارهم فی الحله وتغیب حین اعتقل مع أمه وغاب هنالک وهو یخرج آخر الزمان فیملأ الأرض عدلا یشیرون بذلک إلى الحدیث الواقع فی کتاب الترمذی فی المهدی وهم إلى الآن ینتظرونه ویسمونه المنتظر لذلک ویقفون فی کل لیله بعد صلاه المغرب بباب هذا السرداب وقد قدموا مرکبا فیهتفون باسمه ویدعونه للخروج حتى تشتبک النجوم ثم ینفضون ویرجئون الأمر إلى اللیله الآتیه وهم على ذلک لهذا العهد.
برخى از شیعیان خیال مى کنند که امام دوازدهمشان که م ح م د بن الحسن عسکرى باشد و لقب مهدى به او داده اند، وارد سردابى در خانهاش در شهر حله شده و در آن جا غائب شده است، در آن زمانى که همراه با مادرش زندانى شده بود. او در آخر الزمان خارج مى شود و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. آن ها با این جمله اشاره مى کنند به حدیثى که ترمذى در باره مهدى نقل کرده است.
شیعیان تا این زمان منتظر او هستند و او را منتظَر مىنامند، به همین خاطر هر شب بعد از نماز مغرب جلوى در این سرداب مى ایستند، مرکبى نیز به همراه مى آورند و او را با نامش صدا مى زند و مى خواهند که بیرون بیاید، تا این که ستارگان ظاهر مى شوند؛ سپس متفرق مىشوند و شب بعد نیز دو باره همین کار را تکرار مى کنند، این کار آن ها تا این زمان ادامه دارد.[۴]
احمد بن على قشقلندى، همانند ابن خلدون ادعا مى کند که این سرداب در حله واقع شده است:
ثم ابنه الحسن الزکی المعروف بالعسکری ثم ابنه محمد الحجه وهو المهدی المنتظر عندهم یقولون أنه دخل مع أمه صغیرا سردابا بالحله على القرب من بغداد ففقد ولم یعد فهم ینتظرونه إلى الآن ویقال أنهم فی کل لیله یقفون عند باب السرداب ببغله مشدوده ملجمه من الغروب إلى مغیب الشفق ینادون أیها الإمام قد کثر الظلم وظهر الجور فاخرج إلینا ثم یرجعون إلى اللیله الأخرى وتلقب هذه الفرقه بالاثنی عشریه[۵]
زبیدى حنفى ادعا مى کند که این سرداب در رى واقع شده و مردم هر جمعه بعد از نماز به همراه اسب هاى زین کرده خود به در سرداب مىآیند و امامشان را صدا مىزنند:
والسِّردابیه: قَوْمٌ من غُلَاهِ الرَّافِضَه یَنْتَظِرُونَ خُرُوجَ المَهْدِیّ من السِّردَابِ الذی بِالرّی، فیُحْضِرُون لِذَلک فَرَساً مُسْرَجاً مُلْجَماً فی کُلِّ یوم جُمُعَه بعد الصَّلَاهِ قَائِلِین: یا إِمَام، باسْم اللّهِ، ثَلَاثَ مَرَّات.
سردابیه، قومى از غلات رافضه هستند که منتظر خروج مهدى از سردابى که در رى واقع شده هستند، آن ها هر جمعه بعد از نماز جلوى این در با اسب هاى زین کرده و لجام زده حاضر مى شوند و سه بار مى گویند: اى امام به نام خدا (خارج شو).
الزبیدی الحنفی، محب الدین أبو فیض السید محمد مرتضى الحسینی الواسطی (متوفاى۱۲۰۵هـ)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۳، ص۵۷، تحقیق: مجموعه من المحققین، ناشر: دار الهدایه.
محمد بن عبد الوهاب در رساله على رد الرافضه مىنویسد:
قیل أن سبب جمعهم بین الظهرین والمغربین طول الدهر مع اختیار التأخیر فیهما هو: أنهم ینتظرون القائم المختفی فی السرداب لیقتدوا به فیؤخرون الظهر إلى العصر إلى قریب غروب الشمس فإذا یئسوا من الإمام واصفرت الشمس وصارت بین قرنی الشیطان نقروا عند ذلک کنقر الدیک فصلوا الصلاتین من غیر خشوع ولا طمأنینه فرادى من غیر جماعه ورجعوا خائبین خاسرین نسأل الله العفو والعافیه وقد صاروا بذلک وبوقوفهم بالجبل على ذلک السرداب وصیاحهم بأن یخرج إلیهم ضحکه لأولى الألباب.
برخى گفته اند که دلیل جمع خواندن نماز ظهر و عصر شیعیان در طول تاریخ ـ با این که مى توانند جدا جدا بخوانندـ این است که آن ها منتظر قائم مخفى شده در سرداب هستند؛ تا به او اقتدا کنند؛ پس نماز ظهر خود را تا زمان نماز عصر و نزدیکى هاى غروب به تأخیر مى اندازند و زمانى که ناامید مى شوند و خورشید کم کم تاریک مىشود، صداى همانند صداى خروس از خود در مى آورند و سپس هر دو نماز را با هم، بدون خشوع و آرامش و بدون جماعت، مىخوانند و سرشکسته و نا امید برمىگردند.
از خداوند طلب بخشش و عافیت داریم از این رفتارها و از ایستادن شیعیان در کوهى مشرف بر این سرداب و فریادشان که امامشان به سوى آنان خارج شود، کارهاى که اسباب خنده عقلا را فراهم کرده است[۶]
احسان الهى ظهیر در کتاب فرق معاصره مىنویسد:
وفی اثناء مرابتتهم لا یصلون خشیتأ أن یخرج وهم فی الصلاه.
در زمانى که در جلوى سرداب نگهبانى مىدهند، نماز نمىخوانند، از ترس این که مباد (حضرت مهدی) خارج شود و آنها در حال نماز باشند.[۷]
عبد الله القمیصى از بزرگان وهابى معاصر در این باره مىگوید:
وإن أغبى الأغبیاء، وأجمد الجامدین هم الذین غیبوا إمامهم فی السرداب، وغیبوا معه قرآنهم ومصحفهم، ومن یذهبون کل لیله بخیولهم وحمیرهم إلى ذلک السرداب الذی غیبوا فیه إمامهم ینتظرونه وینادونه لیخرج إلیهم، ولا یزال عندهم ذلک منذ أکثر من ألف عام.
کودنترین کودنها، کوتهفکر ترین کوتهفکران کسانى هستند که امامشان به همراه قرآن و مصحفش در سرداب غائب شده است. کسانى که هر شب با اسبها و الاغهایشان به این سردابى مىآیند که امامشان در آن جا غایب شده و منتظر او مىمانند و فریاد مىزنند که به سوى آنها خارج شود. این کار آنها بعد از هزار سال همچنان ادامه دارد.[۸]
همین قضیه را مصطفى حلمى در نظام الخلافه، ص۲۶۷، محمد على الجندى در نظریه الإمامه، ص۳۸ تکرار کردهاند.
نقد و بررسی:
هر چند که این سخنان بى ارزش که نشانگر بى اطلاعى و عدم آگاهى گوینده آن از اعتقادات حقه شیعه است، نیازى به پاسخ ندارد و خود این دورغ هاى شاخدار بهترین جواب و مفتضح کننده گوینده آن است؛ اما ما به اختصار جواب علماى شیعه را نقل خواهیم کرد.
همه شیعیان و حتى کسانى که در دورترین نقطه دنیا زندگى مىکنند، تأیید مى کنند که آن ها هیچگاه چنین اعتقادى نداشته و ندارند و این مطلب در هیچ کتابى از کتاب هاى آنان نیز یافت نمى شود. اگر این دانشمندان به ظاهر بزرگ اهل سنت، مدرکى براى این دورغشان مى یافتند، قطعا آن را در بوق و کرنا مى کردند؛ اما تا کنون هیچ اثرى که ثابت کند شیعه چنین اعتقادى دارد، به دست نیاورده اند.
جاى تأسف دارد که این دانشمندان سنى چگونه بدون تحقیق و بررسى این مطالب را به زبان آورده و حرمت قلم را نگه نداشته اند؛ با این که در هیچ یک از کتاب هاى شیعه چنین مطلبى یافت نمى شود.
این یاوه گویى ها نشانگر این است که مخالفان اهل بیت علیهم السلام ابزارى جز دروغ و افترا براى زیر سؤال بردن مذهب حقه شیعه نیافتهاند و دستان آن ها از برهان و استدلال براى اثبات حقانیت و مشروعیت مذهبشان خالى نیز شده است.
باورمان نمى شود که این دانشمندان سنى که القابى همچون شیخ الإسلام، امام المحدثین، امام الجرح والتعدیل، علامه و… یدک مى کشند، از دروغ بودن این تهمت بىخبر بوده و از روى نا آگاهى این سخنان را گفته باشند؛ چرا که شیعیان در تمام شهرهاى دنیا در طول تاریخ وجود داشته و کتابهاى شیعیان نیز در دسترس آنان بوده است.
آیا این دانشمندان مصداق این آیه قرآن کریم نیستند که:
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُون. آل عمران/۶۶٫
شما کسانى هستید که در باره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفتگو مىکنید؟! و خدا مىداند، و شما نمىدانید.
و مطمئن هستیم که خداوند در قیامت در برابر این تهمتها، این گونه از آنها سؤال و بازخواست خواهد کرد:
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیم. النور/۱۵٫
به خاطر بیاورید زمانى را که این شایعه را از زبان یکدیگر مىگرفتید، و با دهان خود سخنى مىگفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک مىپنداشتید در حالى که نزد خدا بزرگ است!
علماى شیعه از این شبهه پاسخهاى کوبنده و کاملى دادهاند، به همین خاطر ما فقط به ذکر این پاسخها بسنده مىکنیم.
علامه امینى رضوان الله تعالى علیه در جواب این قمیصى و ابن تیمیه مىگوید:
وفریه السرداب أشنع وإن سبقه إلیها غیره من مؤلفی أهل السنه لکنه زاد فی الطمور نغمات بضم الحمیر إلى الخیول وادعائه اطراد العاده فی کل لیله واتصالها منذ أکثر من ألف عام، والشیعه لا ترى أن غیبه الإمام فی السرداب، ولاهم غیبوه فیه ولا إنه یظهر منه، وإنما اعتقادهم المدعوم بأحادیثهم أنه یظهر بمکه المعظمه تجاه البیت، ولم یقل أحد فی السرداب: إنه مغیب ذلک النور، وإنما هو سرداب دار الأئمه بسامراء، وإن من المطرد إیجاد السرادیب فی الدور وقایه من قایظ الحر، وإنما اکتسب هذا السرداب بخصوصه الشرف الباذخ لانتسابه إلى أئمه الدین، وإنه کان مبوء لثلاثه منهم کبقیه مساکن هذه الدار المبارکه، وهذا هو الشأن فی بیوت الأئمه علیهم السلام ومشرفهم النبی الأعظم فی أی حاضره کانت، فقد أذن الله أن ترفع ویذکر فیها اسمه.
ولیت هؤلاء المتقولون فی أمر السرداب اتفقوا على رأی واحد فی الأکذوبه حتى لا تلوح علیها لوائح الافتعال فتفضحهم، فلا یقول ابن بطوطه فی رحلته ۲ ص ۱۹۸: إن هذا السرداب المنوه به فی الحله. ولا یقول القرمانی فی ( أخبار الدول ) إنه فی بغداد. ولا یقول الآخرون: إنه بسامراء. ویأتی القصیمی من بعدهم فلا یدری أین هو فیطلق لفظ السرداب لیستر سوءته. وإنی کنت أتمنى للقصیمی أن یحدد هذه العاده بأقصر من ( أکثر من ألف عام ) حتى لا یشمل العصر الحاضر والأعوام المتصله به، لأن انتفائها فیه وفیها بمشهد ومرئی ومسمع من جمیع المسلمین، وکان خیرا له لو عزاها إلى بعض القرون الوسطى حتى یجوز السامع وجودها فی الجمله، لکن المائن غیر متحفظ على هذه الجهات.
افتراء سرداب، زشتتر از دیگر تهمتهاى آنان است، اگرچه پیش از او (قمیصی) دیگر مؤلفان اهل سنت نیز همین مطلب را گفته اند؛ ولى او در طومار خود گفتارهاى دیگرى مثل همراه آوردن الاغ و این که این عمل هر شب تکرار مىشود و بیش از هزار سال است که ادامه دارد را اضافه کرده است؛ در حالى که شیعه اعتقاد به غیبت امام در سرداب و این که از آن جا ظهور مىکند، ندارد. شیعیان با پیروى از روایات شان، اعتقاد دارند که آن حضرت از مکه و کنار خانه خدا ظهور مىکند و هیچ یک از آنها در باره سرادب نگفتهاند که آن نور در سرداب غائب شده است؛ بلکه سرداب خانه ائمه علیهم السلام در سامرا بوده، و در آن زمان ساختن سرداب در خانهها به منظور حفاظت از گرما شایع بوده است، اگر این سرداب به طور خصوص شرف پیدا کرده از آن جهت است که به سه نفر از امامان دین منسوب است، همانند دیگر مکانهاى این خانه مبارک، خانههایى که خداوند متعال اذن داده که ارتفاع معنوى یافته و در آن اسم و یاد خدا برده شود
اى کاش آنهایى که این دروغها را در باره سرداب گفتهاند، در دروغگویى با یکدیگر هم نظر بودند تا نشانههاى عجز و ناتوانى از آنها آشکار نگردد و سبب رسوائى آنها شود.
ابن بطوطه در رحله خودش در جلد ۲، ص۱۹۸ نمىگفت که سرداب مورد نظر در حله است، و قرمانى در اخبار الدول نمىگفت که در بغداد است و دیگران نمىگفتند که در سامرا است.
قمیصى که پس از آنها آمده نمىداند که این سرداب در کجا است؛ پس به صورت مطلق مىگوید تا آبرویش نرود، اگرچه که از قمیصى مىخواهیم که از این هزار سال بکاهد؛ تا شامل زمان حاضر و سالهاى متصل به آن نشود؛ چرا که تمام مسلمانان این زمان با چشم خود عدم وجود این مسأله را مىتوانند ببینند و بشنوند، اگر این قضیه را به سالهاى دور و قرون وسطى نسبت دهد؛ براى او بهتر است؛ چرا که شنونده وجود آن را بالجمله ممکن مىداند؛ اما قرن حاضر از این جهات محفوظ نیست.[۹]
شیخ محمد باقر الشریف القرشى از دانشمندان تراز اول و معاصر نجف اشرف در باره این شبهه و سخن ابن خلدون مىگوید:
وحفل کلام ابن خلدون بالأکاذیب، والحقد على آل البیت علیهم السلام، وعلى شیعتهم، ومن بین أغالیطه ما یلی:
أولا: إنکاره لوجود الإمام المنتظر علیه السلام الذی تواترت بظهوره ووجوده الأخبار التی أثرت عن النبی صلى الله علیه وآله، وقد فنّد مقالته الأستاذ المحقق والعالم المعروف أحمد محمد شاکر، فقد قال: ” وأما ابن خلدون فقد فقأ ما لیس به علم، واقتحم قحما لم یکن من رجالها، وغلبه ما شغله من السیاسه، وأمور الدوله وخدمه من کان یخدم من الملوک والأمراء، فأوهم أن شأن المهدی عقیده شیعیه، وأوهمته نفسه ذلک فعقد فی مقدمته المشهوره فصلا طویلا جعل عنوانه ( فصل فی أمر الفاطمی، وما یذهب إلیه الناس من أمره ” إلخ.
إن عقیده الشیعه وسائر المسلمین فی الإمام المهدی علیه السلام هی جزء من رساله الإسلام، فمن أنکره فقد أنکر الإسلام، کما یقول بذلک بعض علماء السنه، کما سنعرض لذلک فی البحوث الآتیه.
ثانیا: من أغالیط ابن خلدون فی هذا الکلام أن الإمام المنتظر علیه السلام قد اعتقل مع أمه فی ( الحله )، وغاب فیها، وهذا کذب مفضوح، ویواجهه ما یلی:
أ – إن السیده والده الإمام علیه السلام قد توفیت قبل وفاه الإمام الحسن العسکری علیه السلام بسنتین، کما ذکرنا ذلک فی البحوث السابقه.
ب: – ولم یذکر أحد من مؤرخی الشیعه وغیرهم أن الإمام المنتظر علیه السلام قد اعتقل أو ألقت السلطه العباسیه القبض علیه لا فی الحله ولا فی غیرها فما ذکره ابن خلدون عن ذهاب الشیعه إلى ذلک، إنما هو محض افتراء وتشویه لعقیدتهم.
ثالثا: من افتراء ابن خلدون على الشیعه أنهم یقفون بباب السرداب الواقع فی ( الحله )، ویقدمون مرکبا للإمام علیه السلام ویهتفون باسمه، ویدعونه للخروج حتى تشتبک النجوم.
إن هذه الأکاذیب لم تسمع بها الشیعه وهی بریئه منها، قد افتعلها علیهم ابن خلدون الذی تجرد عن کل خلق قویم، وارتطم فی الإثم.
سخن ابن خلدون با دروغها و کینه نسبت به اهل بیت علیه السلام و پیروان آنها عجین شده است، آشکارترین اشتباهات او، موارد ذیل است:
اولا: او اصل وجود امام منتظر علیه السلام را انکار کرده است، با این که روایات در باره ظهور و جود او متواتر است، روایاتى از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است، استاد محقق و دانشمند مشهور محمد شاکر، گفته هاى ابن خلدون را این گونه پاسخ داده است:
اما ابن خلدون، کوکورانه چیزى را گفته است که اطلاعى از آن نداشته است، کسانى را تضعیف کرده است که از رجال و اساتید او نبودهاند، مسائلى سیاسى، کارهاى دولتى و خدمت به پادشاهان و فرماندهان، بر او غلبه کرده و دچار خیال بافى شده است؛ پس در مقدامه مشهور خود فصل مفصلى را نگاشته و عنوان آن را «فصلى فى باره فاطمى (مهدى فاطمه) و آن چه که مردم در این باره اعتقاد دارند» گذاشته است.
دیدگاه شیعه و دیگر مسلمانان در باره امام مهدى علیه السلام جزئى از دین اسلام است؛ پس هر کس مهدویت را انکار کند، اصل اسلام را انکار کرده است؛ چنانچه برخى از دانشمندان سنى نیز همین مطلب را گفتهاند که در بحثهاى آینده به آن اشاره خواهد شد.
ثانیاً: از اشتباهات ابن خلدون در این سخن این است که امام منتظر با مادرش در حله زندانى و در همان جا غائب شده است و این دورغ رسوا شدهاى است به چند دلیل:
الف: مادر امام علیه السلام، دو سال قبل از وفات امام حسن عسکرى علیه السلام از دنیا رفته است؛ چنانچه در بحثهاى گذشته این مطلب را گفتیم؛
ب: هیچ یک از مورخان شیعه و دیگران نگفته اند که امام منتظر علیه السلام زندانى شده یا به دست حاکم عباسى افتاده باشد، نه در حله و نه در جاى دیگر؛ پس آن چه که ابن خلدون در باره دیدگاه شیعه در این باره ذکر کرده، افتراء محض و با هدف خدشهدار کردن عقائد شیعه بوده است.
ثالثاً: از افترائات ابن خلدون بر شیعه این است که آنها بر در سردابى که در حله واقع شده مىایستند و با خود مرکبى براى امام مىآوردند و آن حضرت را با نامش صدا مىزنند و تا زمانى که ستارگان بیرون نیامده از او درخواست خروج مىکنند.
این مطلب از دروغهایى که هیچ شیعهاى آن را نشنیده و شیعه از این تهمت مبرا است، این تهمتها را ابن خلدون که از اخلاق نیک به دور است و در بدىها جایگزیده است، به شیعه نسبت داده است.[۱۰]
شیخ میرزا حسین نورى طبرسى متوفای۱۳۲۰هـ صاحب کتاب مستدرک الوسائل در کتاب کشف الإستار عن وجه الإمام الغائب عن الأبصار، بعد از نقل گفتههاى برخى از بزرگان اهل سنت در باره قضیه سرداب، در این باره مىنویسد:
فنقول: یا علماء العصر وحفاظ الدهر هذه کتب علماء الإمامیه ومؤلفاتهم قبل ولاده المهدی علیه السلام إلى هذه الأعصار شایعه وهی بین أظهرکم وعندکم أو تتمکنون منها فاذکروا کتاباً واحداً من أصاغر علمائهم فیه ما نسب إلیهم فضلاً عن أکابرهم.کالشیخ أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکلینی صاحب الکافی الذی عده الجزری فی جامع الأصول من مجددی مذهب الإمامیه فی المائه الرابعه،… وهکذا سوى ما ذکروه فی کتب المناقب فی ذکر أحواله بعد ذکر والده.
نحن کلما راجعنا وتفحصنا لم نجد لما ذکروه أثرا، بل لیس فی الأحادیث ذکر للسرداب أصلا….
ما مى گوییم: اى دانشمندان و حافظان عصر، این کتاب هاى دانشمندان شیعه است که پیش از ولادت حضرت مهدى تا این زمان نوشته شده و در اختیار شما است، یا مى توانید به آن ها دسترسى داشته باشید؛ پس یک کتاب از علماى کوچک شیعه را پیدا کنید که در آن این مطلبى که به آن ها نسبت داده اید، پیدا شود؛ چه رسد به بزرگان علماى شیعه؛ همانند شیخ ابوجعفر کلینى صاحب کتاب کافى که ابن أثیر جزرى در کتاب جامع الأصول او را زنده کننده مذهب شیعه نامیده است و… و دیگر علماى شیعه که فضائل و احوال امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف را بعد از پدرش نقل کردهاند.
ما هر وقت مراجعه و جستجو کردیم، این مطلبى را که شما نقل کردهاید، هیچگاه نیافتیم؛ بلکه در احادیث ما هیچ ذکرى از سرداب نیست.
نتیجه:
افسانه سرداب، از تهمتهاى زشتى است که علما و دانشمندان سنى و وهابى تنها به خاطر عجز و ناتوانى در برابر استدلالهاى محکم شیعه در اعتقاد به مهدویت، گفتهاند و هیچ سند و مدرکى نیز از کتاب هاى شیعه براى اثبات گفتههاى خود نیافته اند.
پی نوشت ها:
[۱] . ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، منهاج السنه النبویه، ج۱، ص۴۴ـ ۴۵، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶هـ.
[۲] . الزرعی الدمشقی الحنبلی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أبی بکر أیوب (مشهور به ابن القیم الجوزیه ) (متوفاى۷۵۱هـ)، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، ج۱، ص۱۵۲، تحقیق: عبد الفتاح أبو غده، ناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیه – حلب، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ.
[۳] . الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج۲، ص۳۷، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعه حکومه الکویت – الکویت، الطبعه: الثانی، ۱۹۸۴٫
[۴] . إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفاى۸۰۸ هـ)، مقدمه ابن خلدون، ج۱، ص۱۹۹، ناشر: دار القلم – بیروت – ۱۹۸۴، الطبعه: الخامسه.
[۵] . الفزاری القلقشندی، أحمد بن علی بن أحمد (متوفاى۸۲۱هـ)، صبح الأعشی فی کتابه الإنشا، ج۱۳، ص۲۳۲، تحقیق عبد القادر زکار ناشر: وزاره الثقافه – دمشق – ۱۹۸۱٫
[۶] . محمد بن عبد الوهاب (متوفای۱۲۰۶ هـ)، رساله فی الرد على الرافضه، ج۱، ص۳۳، تحقیق: الدکتور ناصر بن سعد الرشید، ناشر: مطابع الریاض – الریاض، الطبعه: الأولى،
[۷] . فرق معاصره، ج۱، ص۲۰۸٫
[۸] . الصراع بین الإسلام والوثنیه، ج۱، ص۳۷۴٫
[۹] . الأمینی، الشیخ عبد الحسین احمد (متوفاى ۱۳۹۲هـ)، الغدیر فی الکتاب والسنه والأدب، ج۳، ص۳۰۸، ناشر: دار الکتاب العربی بیروت، الطبعه: الرابعه، ۱۳۹۷هـ ـ ۱۹۷۷م.
[۱۰] . القرشی، باقر شریف (معاصر)، حیاه الإمام المهدی (ع)، ص۱۱۶، ناشر: ابن المؤلف الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ ـ ۱۹۹۶م.