- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
تلاش براى داشتن یک زندگى دور از تنش و پرخاش و مشکلات رفتارى، موجب آسایش روح و سلامت خانواده است.
همه افراد، در خصلتهاى اخلاقى و شیوه رفتار، یکسان نیستند. این تفاوت در برخى موارد بروز مىکند و مایه اختلاف مىشود، اختلافى که البته قابل اجتناب است، آن هم با شیوه «مدارا و سازگارى» در اخلاق و برخورد.
بعضیها با دیگران، چه در محیط خانه و محل کار، یا در محله و منطقه سکونت، با دیگران «ناسازگارند». ناسازگارى با دیگران، نشانه نوعى غرور و خودخواهى و خودبرترىبینى نسبت به مردم است و نتیجه آن هم تنها ماندن و انزواست.
از سوى دیگر، بىطاقتى در مقابل حالات و رفتار دشوار و ناهنجار دیگران نیز، ریشه در کمظرفیتى دارد و به تشدید این تعارض و ناسازگارى مىانجامد.
اگر در دستورهاى دینى ما به «حسن خلق»، تأکید شده است، یکى از مصداقهاى بارز آن «مدارا» است.
آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا
«مدارا»، یک تکلیف اخلاقى در اسلام است. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت است:
«اَمَرنى ربّى بِمداراه النّاسِ کما اَمَرنى باداءِ الفرائض»؛(۱)
همان گونه که پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارا با مردم دستور داده است.
در حدیث دیگرى چنین آمده است که جبرئیل، به محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از سوى خدا چنین پیام آورد که: «اى محمد! پروردگارت سلام مىرساند و به تو مىگوید: با بندگان من مدارا کن».(۲)
نیز در حدیث است از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود:
«مُداراه الناسِ نصفُ الایمان و الرِفقُ بِهِم نصف العیش»؛(۳)
نیمى از ایمان، مداراى با مردم است و نیمى از زندگى، رفق و ملاطفت با آنان است.
حتى خارج از قلمرو دین و آیین هم، آنان که خواستار یک زندگى دلنشین و پسندیده باشند، در سایه همزیستى مسالمت آمیز و رفق و نرمش با دیگران و رفتار شایسته، بهتر به این خواسته مىرسند، تا در سایه خشونت و برخورد ناسازگارانه و بهانهجویانه و عیبگیرانه و خودپسندانه!
سعه صدر و ظرفیت براى تحمل دیگران، لازمه دست یافتن به یک زندگى خوب است. در مواردى که اختلاف سلیقه و دیدگاه، یا تفاوت در مشى و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و «مدارا» مىتوان مانع بروز مشکلات شد.
مدارا، یا تولّى و تبرّى
تعیین مرزهاى دقیق در مباحث اخلاقى و مسایل فرهنگى، مهم است. ما به همان اندازه که به مدارا و حسن خلق و حلم و معاشرت شایسته مأموریم، به تولىّ و تبرىّ و مرزبندى مکتبى در دوستیها و دشمنیها و صفآرایى در برابر دشمن و مقاومت بر سر «مواضع» و بىتفاوت نبودن در مقابل بدیها و بَدان موظف هستیم. و این دو مسأله از هم جداست و هر کدام جاى خاص خود را دارد.
درست است که در مسایل اعتقادى نباید کوتاه آمد و ارزشها را نباید فروخت و با دشمنان فکرى و مرامى و سیاسى نباید کنار آمد، اما معاشرت با مردم، موضوع دیگرى است. حتى در ارتباط با دشمن هم بحث «مدارا» تأکید شده است، چرا که گاهى سبب جذب آنان مىشود، بىآنکه از مبانى و اصول خویش، دست برداریم.
حضرت امیر(علیه السلام) مىفرماید: «خالِطُوا الناسَ مُخالَطَهً اِنْ مِتُّم مَعَها بَکَوْا علیکم وَ اِنْ عِشْتُم حَنّوا اِلیکم»؛(۴)
با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشید که اگر مردید، با رفتارى که داشتهاید، بر شما گریه کنند و اگر زیستید، بر شما دلسوزى و شفقت کنند.
این همان مفهومى است که در شعر «عرفى» آمده است:
چنان با نیک و بد خو کن، که بعد از مردنت «عرفى» مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
و این، نه به معناى بىتفاوتى در مقابل حق و باطل و صلاح و فساد، یا زیر پا نهادن ارزشهاى مکتبى و نادیده گرفتن اصول و مبانى است، بلکه «سلوک شایسته» و «حسن خلق» و اخلاق نیک و جاذبه رفتارى است، که حتى بیگانه را هم جذب مىکند.
از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «و قولوا للناس حُسنا» (با مردم نیکو سخن بگویید) نقل شده که فرمود: «یعنى با همه مردم، چه مؤمن چه مخالف (خودى و بیگانه). اما رفتار با مؤمنان، همراه با چهره گشاده باشد و اما با مخالفان، گفتارى مداراتى باشد، تا آنان را هم به ایمان (و خط فکرى) خویش جذب کنید، چرا که خیلى با کمترین از اینها مىتوان شر آنان را از خود و از برادران ایمانى باز داشت.»(۵)
مدارا با دشمن
مدارا، سلاح پیامبران در جامعه پر از دشمن و مخالف بود و بدین وسیله، هم مخالفان را جذب مىکردند، هم با این شیوه، به پیروان باایمان، در مقابل دشمنیها و کینهتوزیهاى معاندان و دشمنان سرسخت، مصونیت مىبخشیدند.
امام سجاد از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود: خداى متعال، از این رو پیامبران را بر مردم دیگر برترى و فضیلت بخشید، که با دشمنان دین خدا، بیشترین مدارا را مىکردند و به خاطر خدا و حفظ جان پیروان خویش، بهترین «تقیه» را به کار مىبستند.(۶)
روشن است که این در دوران خاصى بوده که پیامبران (و حتى رسول اکرم) از نظر نیرو و نفرات و شرایط، دوران سخت و عسرت و کمى یاران را مىگذراندند. آنگاه که فداکاران راه خدا افزون شدند، دشمنیهاى کفار و منافقان را با شدت عمل جواب دادند و به فرمان «جهاد» و «برخورد قاطع» عمل کردند، نه سازشکارانه و مداهنهجویانه، که البته آن هم به اقتضاى شرایط و موقعیت بود.
در برخوردهاى اجتماعى با مردم که قلمروى جدا از برخورد با دشمنان داخلى و خارجى دارد، مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحیه سازگارى، کار انسان را هم بیشتر پیش مىبرد و دلها را هم بیشتر جلب و جذب مىکند. به ویژه در مواجهه با کسانى که به هر حال، مثل استخوان لاى زخم و مانند یک جراحتند که ناچار باید به نحوى آنان را تحمل کرد. به این تحمل از روى ناچارى امام على(علیه السلام) اشاره فرموده و آن را نوعى حکمت به شمار آورده است. مىفرماید:
«لیس الحکیم من لم یدار من لا یجد بدّا من مداراته»؛(۷)
کسى که مدارا نکند، با شخصى که چاره و گریزى از مدارا کردن با او ندارد، حکیم و فرزانه نیست.
راستى!… با یک جراحت و زخم، چه مىتوان کرد، جز ساختن و مدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهى بعضیها مثل همان زخمند باید با آنان ساخت و جز نشان دادن صبورى و سازگارى هیچ راهى نیست.
حکمت بودن «مدارا با مردم» را در سخن دیگرى، حضرت على(علیه السلام) چنین بیان فرموده است:
«رأس الحکمه مداراه الناس».(۸)
نشان دادن سازگارى و خوشرفتارى، حتى کینهها را هم میزداید و به جاى آن دوستى و علاقه مىآورد. باز هم از حضرت امیر(علیه السلام) بشنویم که مىفرماید:
«دارِ النّاسَ تَسْتمتِعْ بِاخِائهِمْ وَ اَلْقَهُم بِالبِشْرِ تَمُتْ اَضْغانُهُم.»(۹)
با مردم مدار کن، تا از برادرى آنان بهرهمند شوى و با آنان با روى گشاده ملاقات کن، تا کینههایشان را بیمرانى.
تحمّلِ ناسازگارى
در یک زندگى جمعى، آیا چارهاى جز حسن سلوک و مدارا وجود دارد؟
«گذشت»، یکى دیگر از جلوه هاى «مدارا» است. اگر بنا باشد در مقابل هر مسأله انسان حساسیت و سرسختى نشان دهد و هر حرف را به دل بگیرد و از هیچ چیز نگذرد، پدید آمدن ناهنجارى در زندگى جمعى، حتمى است.
تحمل کردن ناسازگارى دیگران، پدید آورنده سازگارى است. اگر بدى را با بدى و تندى را با تندى جواب دهیم، مشکلات بالا مىگیرد. گاهى باید چشم را بست و بعضى رفتارهاى آزاردهنده و ناراحتکننده دیگران را نادیده گرفت، یا درگذشت و بخشود، تا ریشه بحران در روابط بخشکد.
در تفسیر آیه «یَدرؤنَ بالحَسَنهِ السیّئهَ» (بدى را با نیکى رفع مىکنند) آمده است که به وسیله حلم، جهل و نابخردى جاهل را دفع مىکنند و به وسیله مدارا با مردم، اذیت و آزار آنان را از خودشان دور مىسازند.(۱۰)
بالاتر از این چشمپوشى، آن است که بدرفتاریهاى دیگران را با خوشرفتارى مقابله کنیم، نه مقابله به مثل، بلکه مقابله به بهتر و برتر. این اوج کرامت نفس و اخلاق والا و پیامبرانه است که مىسزد در امت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تجّلى یابد.
در اخلاق خانواده، بروز این نمونه مکارم اخلاقى به آن است که هر یک از زن یا شوهر، ضعفها و بداخلاقیهایى در طرف مقابل دید، تصمیم بر مقابله به مثل و شاخ به شاخ شدن نگیرد، بلکه بنا را بر سازگارى و تحمل بگذارد، آن هم به حساب خدا و براى رضاى او تحمل کند، تا به دو نتیجه خوب برسد: یکى بهبود وضعیت داخلى خانه، دیگرى رسیدن به اجر و پاداش الهى.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«ثلاثٌ مِن مکارم الدنیا و الاخرهِ: تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمک و تَصِلُ مَنْ قَطَعَک وَ تَحْلُمْ اَذا جُهِلَ علیک»؛(۱۱)
سه خصلت، از بزرگواریهاى دنیا و آخرت است: یکى آن که از کسى که بر تو ستم کرده، درگذرى، دیگر: با کسى که از تو بریده است، پیوند برقرار کن. سوم: اگر با تو به جهالت رفتار شد، حلم و خویشتندارى نشان دهى.
حلم و بردبارى در برابر جهالت، عفو و گذشت در مقابل ستم و جفا، صله رحم با خویشاوندانى که قطع رابطه کردهاند، ادب و متانت و احترام در مقابل آن که بىادبى کرده است، خوبى و احسان در برابر بدیها و بدرفتاریهاى دیگران، همه و همه از نشانههاى «سازگارى» و کرامت نفس و روح بلند است.
در مسایل تربیتى نیز، تحمل فرزندانِ «دشوار» و ساختن با ناهنجاریهاى رفتارى آنان و به هنجار آوردن آن، هم دشوار است، هم گامى مهم در ساختن انسانهاى بالنده و مستعد. از این رو، معلم و مربى، همچنین پدر و مادر براى تربیت شایسته فرزندان، نیازمندِ «سازگارى»اند، نیز تحمل در برابر ناسازگاریهاى شاگردان و فرزندان.
پینوشت ها
۱ـ وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۴۰؛
۲ـ همان.
۳ـ میزان الحکمه، ج۳، ص۲۳۹؛
۴ـ نهج البلاغه، صبحى الصالح، حکمت ۱۰؛
۵ـ بحارالانوار، ج۷۲، ص۴۰۱؛
۶ـ همان.
۷ـ میزان الحکمه، ج۳، ص۲۳۹؛
۸ـ غررالحکم (چاپ دانشگاه)، ج۴، ص۵۲؛
۹ـ همان، ص۱۶؛
۱۰ـ بحارالانوار، ج۷۲، ص۴۲۳؛
۱۱ـ همان، ج۷۱، ص۴۰۰؛
منبع: پیام زن؛ شماره ۸۵؛ جواد محدثى