- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
با آنکه در خاندان امام صادق (علیه السلام) اسماعیل و عبد الله پسران بزرگ، چشم و چراغ خانواده شمرده می شدند، و با اینکه تعدادى از یاران پیشواى ششم میراث امامت را پیش خود نصیب خاص اسماعیل فرزند بزرگ امام می دانستند، با این همه موسى در خاندان رسالت مقام ویژه اى بدست آورده بود که بسیار درخشان و خیره کننده بود.
تا روزى که اسماعیل پسر بزرگ پیشواى ششم در قید حیات بود یاران او بى آنکه در این باره سخنى شنیده باشند او را کاندیداى پیشوائى و امامت آینده خود می دانستند.
ولى اسماعیل در جوانى از دنیا رفت و منتظرین خود را مأیوس و نومید ساخت و پیشواى ششم براى اثبات این اصل خبر مرگ او را علنى ساخت و حتى جنازه او را به بزرگان و معتمدین قوم نشان داد تا ریشه این عقیده موهوم را از اساس بخشکاند و این پندار را باطل سازد.
پس از مرگ اسماعیل بود که پیشواى ششم به یاران خود مجال داد که درباره امام آینده خود سخن بمیان آورند و هر بار که با تعبیرهاى مختلف سئوالى در این باره بعمل مى آمد .
پیشواى عالیقدر ما گاهى با تصریح و گاهى با تلویح و کنایه و ایماء و گاهى با تعیین و تشخیص کامل، آنان را بسوى امام بعدى پسر سوم خود، (موسى) راهنمائى می فرمودند که ما بصورت اختصار، تعدادى از این نوع تصریحات را از منابع معتبر و مورد وثوق باز مىآوریم تا نمونه هائى از آن علائم، و نشانه ها و تصریحات پیشواى ششم بازگو گردد:
تصریحات امام صادق (علیه السلام)
امامت و پیشوائى امت، یک منصب الهى تفویضى است که دارنده آن ریاست عمومى دینى دنیوى مردم را بعهده دارد و آن منصب با تعیین و تصریح هر کدام از پیشوایان معصوم (علیه السلام) به افراد بعدى منتقل می گردد.
انتخاب و اختیار افراد در آن دخالتى ندارد و این امر در مورد کلیه پیشوایان عالیقدر صورت تحقق پذیرفته است و تعیین امام قبلى کافى است (۱) و اینک در مورد امام هفتم (علیه السلام) به چند نمونه اشاره میگردد.
۱ ـ مفضل بن عمر جعفى که یکى از بزرگان و دانشمندان شیعه در عصر امام صادق (علیه السلام) میباشد و پیشواى ششم ما توحید معروف خود را به او املاء فرموده است میگوید:
از پیشگاه امام صادق (علیه السلام) درخواست نمودم که امام و حجت الهى را پس از خودش تعیین فرماید .امام در پاسخ فرمودند: امام و حجت خدا پس از من فرزندم موسى است که وارث من و امیر شیعیان است من، تو و یاران ترا به او توصیه مىکنم. (۲)
۲ ـ یزید فرزند سلیط که یکى از مردان تقوى و دانش بوده و در نقل حدیث بسیار امین و مورد وثوق رجال درایت قرار گرفته است میگوید: در سفر حج با جمعى از یاران و دوستان خود بمحضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب گردیدیم در ضمن پرسش خود عرض نمودم فدایت گردم شما رهبران پاک و معصوم ما هستید ولى مرگ مسئلهاى نیست که کسى را از آن استثنائى باشد در چنین صورتى جانشین شما کى خواهد بود؟
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: فرزندم موسى وارث و جانشین من هستند.علم، حکمت و فهم و سخاوت و آشنائى با درخواستها و حوائج دینى مردم، حسن خلق و معاشرت نیک در او جمع است .او یکى از درهاى رحمت الهى است و بالاتر از همه حقیقتى در او نهفته است که والاتر از همهى اینها است، فرزند سلیط میگوید: پدر و مادرم فدایت گردد آن حقیقت چیست؟
امام فرمودند: پناه این امت و امید گاه مسلمانان از او متولد میگردد.او پاسدار و نگهدارنده نور و روشنائى بخش این امت است نورى که گفتار او حکم، و سکوت او علم و دانش است و اوست که روشنگر مسائل اخلاقى بین مردم میباشد. (۳)
۳ ـ عبد الرحمن پسر حجاج چنین تعریف مىکند: بمنزل امام و پیشواى خود حضرت صادق (علیه السلام) رفته بودم او را در اطاق مخصوصش که نماز خانه بود مشغول عبادت و اطاعت الهى دیدم و نخواستم آن حال خلوص و حضور را برهم زنم، او رو به قبله بر روى سجاده نشسته بود و پسرش موسى کمى عقبتر از او رو به قبله ایستاده بود امام (علیه السلام) دعا میکرد پسرش موسى آمین میگفت.
این منظره روحانى و ملکوتى حال دیگرى در من ایجاد کرد منتظر ماندم تا آنکه امام (علیه السلام) دعاى خود را بپایان برد تا من سئوال خود را آغاز نمایم پس از فراغت امام (علیه السلام) عرض کردم : خدا مرا بپاى تو افکند شما بهتر از همه می دانید که من از همگان بریده و به خاندان شما پیوستهام و تو میدانى که من خدمتگذار این خاندانم، دلم میخواهد دانسته باشم چه کسى بعد از شما شایستگى مقام والاى امامت را دارد و کدام یک از فرزندانتان جانشین شما هستند؟
امام در پاسخ من چنین فرمود: موسى پسرم این لباس را او پوشید و بر اندامش موزون و مناسب در آمد من خرسند شدم گفتم: شکر خدا راکه دیگر در این جهان به هیچ مسئلهاى نیازمند نیستم (۴) .
۴ ـ فیض فرزند مختار به حضور امام صادق (علیه السلام) شرفیاب گردید و سخنانى میان آنان درباره ابو الحسن امام موسى رد و بدل شد در این هنگام موسى (علیه السلام) وارد شدم امام رو به فیض نمود و فرمود همین است آقاى شما که دربارهاش سئوال مینمودى.
فیض میگوید: بلند شدم و دست و صورت امام را بوسه زدم و خواستار بقاء و حیات او گردیدم به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم آیا میتوانم به کس دیگرى هم اطلاع دهم؟
ـ بلى میتوانى به خانواده و فرزندان و دوستان مورد اعتماد خود یاد آور شوى.
من در میان دوستان خود به یونس به ظبیان جریان را نقل کردم او در یکى از ملاقاتهاى خود حقیقت امر را از خود امام صادق (علیه السلام) سئوال نمود امام فرمود حقیقت امر همان است که فیض بشما گفته است یونس شاد و مسرور از محضر امام برگشت (۵) .
از این حدیث شریف موقعیت بحرانى عصر امام (علیه السلام) روشن میگردد که تسلط حکام ناجور تا چه پایه بوده است که امام مکنونات قلبى خود را نمیتواند با کمال صراحت بر زبان آورد و مردم را در جریان واقعى امور قرار دهد ناچار به کتمان و راز دارى توصیه میفرمایند.
۵ ـ على بن جعفر برادر امام میگوید: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که با جمعى گفتگو میکرد و به یاران و خواص شیعه میفرمود: در مورد فرزندم موسى به نیکى و خوشى رفتار نمائید او بهترین فرزندان من است که بر جاى من تکیه میزند او قائم مقام من و حجت خداى متعال بر عموم آحاد مردم است. ـ زراره بن اعین (۶) که یکى از بزرگان و علماء شیعه در فقه و حدیث و کلام میباشد.
میگوید: به محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب گردیدم که فرزند بزرگوارش موسى هم حضور داشتند.در وسط منزل نعشى قرار گرفته بود که روى آن با پارچه پوشانده گردیده بود.امام بمن دستور دادند که هر چه زودتر جمعى از یاران مانند داود رقى و ابو بصیر و حمران را حاضر کنم من براى دعوت آنان از منزل خارج شدم و در بین راه با مفضل بن عمر رو برو شدم که به سوى منزل امام با جمعى حرکت میکرد.
من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (علیه السلام) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم امام صادق (علیه السلام) به داود رقى افتاد فرمود پارچه را از روى اسماعیل بردار.
او امتثال امر نمود و آنرا را کنار زد ناگاه جسد بىروح و بیحرکت اسماعیل پدیدار گردید .
امام به او فرمود:
ـ آیا او زنده است یا مرده؟
ـ آقا جان او مرده است.
امام همگانرا به قضاوت و داورى طلبید و همه را بمرگ او شاهد گرفت و از حضار بر مرگ او اقرار و اعتراف اخذ نمود.
هدف آنحضرت از اینهمه اعتراف و اقرار آن بود که خیال و توهمات برخى از شیعیان را که به امامت و پیشوائى اسماعیل دل بسته بودند باطل سازد و آنان را به حق و حقیقت ارشاد و توجیه نماید و آنانرا روشن سازد که امام و جانشین بعد از خودش فرزندش موسى است.
هنگامیکه اسماعیل را غسل دادن و کفن کردند، امام به مفضل بن عمر دستور دادن که دوباره صورت او را باز کنند و نشان مردم دهند که تا همگان بر مرگ او یقین و اطمینان پیدا نمایند و بعنوان تاکید مراتب، اطمینان مردم رو به جمع نمود و فرمود:
آیا او زنده است یا مرده؟
همگى لب بر اعتراف و اقرار گشودند که اسماعیل برحمت ایزدى پیوسته است.امام صادق (علیه السلام) دست به دعا برداشت و چنین عرض نمود:
«بار الها گواه باش که بزودى عدهاى از مغرضین و کسانى که میخواهند نور الهى را خاموش سازند (اشاره به فرزندش موسى نمود) در این باره مردم را به شک و تردید وا خواهند داشت در صورتیکه اراده الهى بر کامل ساختن نور خود قرار گرفته است» سپس دستور داد او را در قبر قرار دهند و خاک روى او بریزند.براى آخرین بار خطاب به جمع فرمودند:
آنکه مرده، کفن شده، حنوط شده و در این لحد مدفون گردیده است کیست؟
همهى حضار با صداى بلند گفتند او اسماعیل است.امام صادق (علیه السلام) گفت:
بار الها! گواه باش!
سپس دست فرزندش موسى را گرفت و فرمود: او حق است و حق با اوست و سرچشمه حق است تا روزیکه خداوند خودش وارث زمین و آنچه بر روى زمین است، باشد.
امام صادق (علیه السلام) با این همه تصریحات و تاکیدات میخواست دو مطلب را ثابت کند:
یکى آنکه مسئله امامت و پیشوائى مردم با تعیین الهى است و انتخاب و اختیار مردم در آن کوچکترین دخالتى نداشته و ندارد و تعیین الهى در مورد امامان قطعى و منجز است.
دوم آنکه بدینوسیله میخواست: گمان و توهمات پارهاى از شیعیانرابرطرف سازد که به امامت و پیشوائى اسماعیل دل بسته بودند.بدینوسیله امام علنا روشن ساخت که اسماعیل در دوران حیات خود امام صادق (علیه السلام) برحمت ایزدى رفت و در یک زمان واحد دو امام روا نیست و امام بحق و پیشواى راستین پس از او، با تعیین الهى فرزندش امام موسى است و اختیار انتخاب در دست او نیست. (۷)
نصوص دیگر
تصریحا متعددى نسبت به امامت و پیشوائى امام هفتم (علیه السلام) از طرف پیشوایان معصوم قبلى بیادگار مانده است که محض اختصار بتعدادى از آنها اکتفاء گردید.
افراد موثق و مورد اطمینان و طرف علاقهى خاص امام صادق (علیه السلام) در این باره احادیثى نقل نموده اند که همگان از فقهاى ارزنده و خواص و یاران و همرازان امام (علیه السلام) بوده اند که از بین آنان میتوان از مفضل بن عمر، معاذبن کثیر، عبد الرحمن فرزند حجاج، فیض فرزند مختار، منصور فرزند حازم، یعقوب سراج، سلیمان فرزند خالد، صفوان جمال (هشام فرزند سالم) را نام برد .
از افراد فامیل امام (علیه السلام) میتوان از برادران امام موسى، اسحاق و على بن جعفر را بعنوان نمونه ذکر نمود که هر دو از موثقین و صاحبان فضل و کمال بودند و هر دو تصریح به امامت و پیشوائى آن بزرگوار نمودهاند و اهل بیت بمحتویات خانه بهتر از دیگران آگاهى و آشنائى دارند. (۸)
پى نوشت ها
۱ ـ اصل ولایت و تنصیص
۲ ـ بحار الانوار ج ۱۱ ص ۲۳۴
۳ ـ همان مدرک
۴ ـ المجالس السنیه مرحوم سید محسن عاملى ص ۲۷۵
۵ ـ اصول کافى جلد ۱ ص ۳۰۹
۶ ـ زراره یکى از اعیان و بزرگان شیعه است که در علم فقه و حدیث و کلام بصیرت و آگاهى کافى دارد امام بوجود او افتخار کرده است و او را مرجع فتواى مردم قرار داده است امام صادق (علیه السلام) به فیض بن مختار فرمود: اگر حدیثى خواستى از این مرد نشسته مسئلت نما و با دست خود به زراره اشاره فرمودند و باز در حدیث دیگرى فرمودند: اگر زراره و امثال او نبودند آثار پدرم از میان مردم رخت مىبست.او در سال ۱۵۰ هجرى برحمت ایزدى پیوست.دانشمندان حدیث روایات او را بصورت «صحیح و مقبول» پذیرفتهاند.
۷ ـ بحار الانوار ج ۱۱ ص ۲۳۷
۸ ـ رجال کشى ص ۲۶۹ المجالس السنیه ج ۲ ص ۵۲۲
منبع :زندگانى امام موسى بن جعفر (علیه السلام)، عقیقى بخشایشى، ص ۱۹