- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام)، مشهور به اباعبدالله و سیدالشهداء (۴-۶۱ق)، امام سوم شیعیان است، که ده سال امامت را بر عهده داشت و در واقعه عاشورا به شهادت رسید. او فرزند دوم امام علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و نوه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است. بنابر گزارشهای تاریخی شیعه و اهل سنت، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هنگام تولد او از شهادتش خبر داد و نام «حسین» را برای او برگزید. رسول خدا، حَسَنَین (امام حسن و امام حسین) را بسیار دوست داشت.
ایمان به هدف و مقصد برای ارباب نهضتها و رهبران انقلابها و زعمای اصلاحات دینی و اجتماعی، عامل بزرگ پیشرفت و بازنگشتن به عقب و عدول نکردن از برنامه است.
اگر رهبر یک قیام به هدف آن ایمان داشته باشد یعنی آن را عین واقع و حقیقت بشناسد، با اطمینان خاطر بهسوی هدف پیش میرود و سستی و کندی
نمیکند و در همه حال از ایمانی که دارد نیرو میگیرد و ناملایمات و سختیها و مشکلات، عزم او را ضعیف نمیسازد و در اراده او خللی وارد نمیکند.
در تاریخ انبیا بهخصوص پیغمبر اعظم(صلی الله علیه و آله) وقتی مطالعه و دقت کنیم میبینیم که یکی از اسباب عمده موفقیّت آن حضرت، ایمان قاطع و ثابت، و یقین جازمی بود که به نبوّت خود و وحی خدا داشت. با چنان ایمان محکم پیغمبر اعظم(صلی الله علیه و آله) دعوت به توحید را در میان وحشیترین اقوام بتپرست آغاز فرمود و پرچم دعوت تمام ملل را به دست گرفت، و بااینکه موانع بزرگ و خطرات عظیم در راه پیشرفت دعوت او بیشمار بود، با قوّت قلب و اطمینان خاطر با فریاد:
«قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهَ تُفْلِحُوا».[۱]
جهان را متوجّه به توحید و یکتاپرستی کرد.
این ایمان قوی در تمام دوران زندگی پر از حوادث پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نمایان و آشکار است.
در جنگها و غزوات، در هنگام فتح، در موقع شکست ظاهری در ابتدای دعوت و روزگار ضعف مسلمین و تسلّط کفار و فشار و آزارهای آنها به مسلمانان، همهجا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با قیافه اطمینانبخش و دل آرام، برنامههای آسمانی را اجرا میکرد و بهسوی مقصد و هدف پیش میرفت.
حسین(علیهالسلام) نیز در ایمان به هدف و مقصد قیام خود، مانند جدّش مرتبه اعلا را دارا بود.
هدف خود را حقّ، و امویین را باطل میدانست، و برنامههایی را که اجرا کرد سبب نجات اسلام و مسلمین تشخیص داد و راه منحصربهفرد مبارزه با نقشههای خائنانه بنیامیّه را خودداری از بیعت و تسلیم دانست. او یقین داشت این راهی که میرود موافق با رضای خدا و پیغمبر و منتهی به شهادت و سعادت است؛ به این جهت، صادقانه و قاطعانه مخالفت خود را با زمامداری یزید اعلام کرد، و هرچند میدانست این مخالفت و امتناع از بیعت برایش بینهایت گران تمام میشود ولی چون رضای خدا را در آن میدید از همه آن مصائب و سختیها استقبال کرد.
همانطور که یک بازرگان اگر در یک معامله یقین به هزار میلیون سود کند از آن معامله نخواهد گذشت. حسین(علیهالسلام) هم در این معاملهای که با خدا کرد یقین به همه قسم سود و فایده معنوی و دینی و اخروی داشت، و کسی که دارای آنچنان ایمان محکم به خدا و ثواب خداست نمیتواند از این معامله صرفنظر کند، و هیچ شبهه و تردید ندارد که هرچه را در این معامله عوض قرار دهد باز هم سود و نفع او بیحساب است.
حسین(علیهالسلام) میدانست که مدافعه با خطرات و ضربات مهلکی که به اسلام متوجّه شده واجب و لازم است، و برنامه دفاع هم غیر از شهادت و قبول بلا روی بلا نیست.
امام(علیهالسلام) به شهادت خود ایمان داشت و میدانست که شهادت بر او نوشته شده، و این شهادت سبب مزید افتخار خاندان رسالت و ارتفاع درجات خودش خواهد شد.
تاریخ واقعه جانسوز کربلا را از آغاز تا انجام بخوانید، در همه جای آن ایمان استوار حسین(علیهالسلام) و فرزندان و اصحاب و بانوان و خواهران و دخترانش به چشم میخورد.
سخنان و کلمات حسین(علیهالسلام) در مدینه، مکّه، کربلا و در بین راه به یک مضمون بود، و اگرچه به مناسبت مقامات الفاظ و تعبیرات عوض میشد اما مطالب و معانی تفاوت پیدا نمیکرد.
در مدینه وقتی ولید به آن حضرت پیشنهاد کرد با یزید بیعت کند فرمود:
«إِنَّا أَهلُ بَیْتِ النُبُوَّهِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِکَهِ، وَمَهْبِطُ الرَّحْمَهِ بِنَا فَتَحَ اللهُ وَبِنَا خَتَمَ؛ وَیَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ خَمْرٍ قَاتِلُ نَفْسٍ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، فَمِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»؛[۲]
«ما اهلبیت نبوّت و معدن رسالت و محلّ آمدوشد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت میباشیم، خداوند با ما شروع کرد و با ما ختم نمود و یزید مردی فاسق و شرابخوار و آدمکش و متجاهر به فسق است، فردی چون من با فردی چون او بیعت نمیکند».
و به مروان وقتی عرض کرد صلاح تو در آن است که بیعت کنی، فرمود:
«إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، وَعَلَی الْإِسْلَامِ اَلسَّلَامُ إِذْ بُلِیَتِ الْاُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»؛[۳]
«انا لله و انا الیه راجعون (در هنگام نزول مصیبت گفته میشود) با اسلام باید خداحافظی کرد وقتی امّت به رهبری چون یزید مبتلا شود!!».
در این بیانات صریحاً اعلام کرد که شخصی مثل او که مرکز و معدن همه فضایل است، با شخصی متجاهر به فسق، میگسار و کشنده مردم بیگناه، بیعت نمیکند، یعنی نباید بیعت کند، و وقتی مسلمانها به زمامداری مثل یزید مبتلا گردند باید با اسلام وداع کرد، و هرکس با زمامداری یزید موافقت کند مثل این است که به انقراض اسلام رأی داده باشد.
سر قبر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و در موارد دیگر نیز همینگونه مقالات از آن حضرت روایت شده است.
در مکه درضمن آن خطبه معروف:
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ…».[۴]
صریحاً برنامه کار، و عاقبت قیام خود را اعلام داشت.
ابناثیر نقل کرده بعد از آنکه امام از نزد عبیدالله حرّ بازگشت ساعتی را شبانه، راه طی میکردند، در همان حال خوابگونهای بر آن حضرت عارض شد، سپس بیدار گشت و فرمود:
«إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَالْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».
فرزندش علی بن حسین رو به آن حضرت نمود و عرض کرد:
پدر! فدایت شوم، سبب این استرجاع و حمد چه بود؟ فرمود: سواری بر من ظاهر شد و گفت:
«اَلْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَالْمَنَایَا تَسِیرُ إِلَیْهِمْ»؛
«این گروه راه میروند درحالیکه مرگ بهسوی ایشان در حرکت است».
پس دانستم که خبر مرگ به ما داده میشود.
عرض کرد:
«یَا أَبَتِ لَا أَرَاکَ اللهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَی الْحَقِّ»؛
«ای پدر! خدا به تو بدی ننمایاند (بد نبینی) مگر ما بر حقّ نیستیم؟
قَالَ: «بَلَی وَالَّذِی یَرْجِعُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ»؛
فرمود: «بلی قسم به خدایی که بندگان بهسوی او باز میگردند (ما برحقّیم)».
«قَالَ: «إِذَنْ لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقّینَ»؛
گفت: «پس در این صورت ما باکی از مرگ نداریم. که در راه حقّ بمیریم».
فَقَالَ لَه: «جَزَاکَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»؛[۵]
فرمود: «خدا تو را پاداش دهد بهترین پاداشی که فرزندی را از جانب پدرش میدهد».
در یکی از منازل بین راه عراق خطبهای خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر خواند. پس از حمد و ثنای آفریدگار فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ: مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ، نَاکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَلَا قَوْلٍ، کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ أَلَا وَإِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَانِ، وَتَرَکُوا طَاعَهَ الرَّحْمَنِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّمُوا حَلَالَهُ، وَأَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ…».[۶]
مضمون این عبارات این است که:
«ای مردم، پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هرکس سلطان ستمکاری را ببیند که حرامهای خدا را حلال قرار داده و عهد خدا را شکسته و برخلاف سنّت پیغمبر رفتار کند و در میان بندگان خدا گناه و تجاوزکاری را پیش گیرد، پس به کرداری یا به گفتاری بر او پرخاش نکند جای دارد که خدا او را در همان جایی که سلطان ستمکار را وارد میکند وارد کند. ای مردم! اینان (بنیامیه و کارگزاران آنها) ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده، و فساد را آشکار نموده، و حدود را تعطیل، و فیء و غنیمت را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کردهاند و من سزاوارترین کسی هستم که بر آنها پرخاش کنم…».
و به فرزدق فرمود:
«أَنَا أَوْلَی مَنْ قَامَ بِنُصْرَهِ دِینِ اللهِ وَإِعْزَازِ شَرْعِهِ، وَالْجِهَادِ فِی سَبِیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَهُ اللهِ هِیَ الْعُلْیَا»؛[۷]
«من سزاوارترین افرادم برای قیام یاری دین خدا و عزّت دادن به شرع او، و جهاد در راه او، تا سخن خدا بلندآوازه شود».
صریحترین کلامی که از آن حضرت در روز عاشورا روایت شده و نشان میدهد چگونه آن حضرت از برنامهای که از آغاز در مجلس ولید، استاندار مدینه، اعلام کرد تا پایان کار، عدول نفرمود، این است که درضمن یکی از خطبههای بلیغی که در روز عاشورا خطاب به سپاه عمر سعد خواند فرمود:
«أَلَا وَإِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِلَّهِ وَالذِلَّهِ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ یَأْبَی اللهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طَابَتْ، وَطَهُرَتْ وَاُنُوفٌ حَمِیَّهٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَی مَصَارِعِ الْکِرَامِ»؛[۸]
«آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده ما را سر دو راهی قرار داده است: اینکه کشته شدن اختیار کنیم یا خواری و ذلّت را بپذیریم، اما ذلّت و خواری از ما دور است. خدا راضی نیست که ما به ذلّت تسلیم شویم و همچنین پیغمبر خدا و مؤمنان و آغوشهای پاک و پاکیزهای که ما در آن پرورش یافتهایم، و آن مردانی که از تن دادن به زیر بار ستم منزّه و برکنارند راضی نیستند که اطاعت مردان پست را بر کشته شدن کریمان و بزرگواران برگزینیم».
پی نوشت:
[۱] . «بگویید: جز الله معبودی نیست تا رستگار شوید».
۱. خوارزمی، مقتلالحسین(علیهالسلام)، ج۱، ص۱۸۴، فصل۹٫
[۳]. ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷؛ خوارزمی، مقتلالحسین(علیهالسلام)، ج۱، ص۱۸۴، فصل۹؛ ابنطاووس، اللّهوف، ص۱۸٫
[۴]. ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص۲۹؛ اربلی، کشفالغمّه، ج۲، ص۲۳۹؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص۲۱۶٫
[۵]. ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱٫
[۶]. طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۰۴؛ ابناثیر جزری، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۴۸٫
[۷]. سبط ابنجوزی، تذکرهالخواص، ص۲۱۷ ـ ۲۱۸٫
[۸]. ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص۲۴۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۴ ـ ۲۵؛ ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص۴۰؛ ابنطاووس، اللهوف، ص۵۹؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص۲۴۹ و کتب مقاتل.