- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
تصوف به وسیله برخی از مسلمانان در میان مسلمانان به وجود آمده است؛ همانگونه که پیروان ادیان مختلف، هرکدام به نامهای مختلف، این پدیده به ظاهر معنوی را برای خودشان ایجاد کردهاند؛ پس نمیتوان گفت که این مکتب، ساختهی دست غیر مسلمان بوده و در اختیار مسلمانان گذاشته شده است. اما از طرف دیگر، این مسأله هم قطعی است که اکثر مبانی تصوف و ارکان آن ریشه در دین اسلام، اعم از قرآن، احادیث و سیره معصومان(علیهمالسلام) ندارد. این نوشته به ریشه های تصوف پرداخته تا روشن گردد که چگونه در میان مسلمانان به وجود آمده است.
عوامل و ریشههای تصوف
به وجود آمدن تصوف در میان مسلمانان، عوامل مختلفی میتواند داشته باشد و ما در پاسخ این سؤال، هر کدام از عوامل ذیل را در حد نقش آنها در ظهور صوفیه و تکوّن تصوف میتوانیم نام ببریم:
۱. گرایشها و تمایلات درونی نوع انسان به یک سلسله اموری که خیال میشود مایهی کمال و آسایش روحی انسان است باعث شده که در میان ملتهای مختلف و حتی اقوام کهن با داشتن دینهای متفاوت، عدهای را به اموری مربوط به نفس مشغول کند. علامهی طباطبائی ضمن کلام مفصّلی در اینباره میفرماید:
مسألهی اشتغال به نفس، یک سنت جدید در زمان ما نیست؛ بلکه نقل و اعتبار دلالت دارند بر اینکه اشتغال به نفس از سنتهایی است که در بین مردم دائر است و هر چه به عقب بر میگردیم این سنت که لازمهی انسانیت است تا قدیمیترین زمان در روی زمین وجود داشته است. از احوال امتها و ملتهای گذشته و تأمل در سنتها و سیرههای آنان و تحلیل عقاید و اعمالشان به دست میآید که آنان به طرق مختلف به نفس اشتغال داشتهاند تا اینکه از این طریق به آثار عجیبهای که از نفس صادر میشود دست پیدا کنند و از اینرو حتی در میان آثار اقوام کهن آفریقا و غیر آفریقا بقایایی از اساطیر، سحر، کهانت و امثال اینها دیده میشود. بنابراین، اشتغال به نفس از عرفان فطری انسان نشأت میگیرد و به قوم و ملت خاصّی اختصاص ندارد.[۱]
روی این جهت، برخی از مسلمانان نیز به علت اینکه انسان هستند از این عامل متأثر گردیده و به سوی امور و پدیدههای نفسانی تحریک شده و در کنار عوامل دیگر به ویژه آموزههای عرفانی که در ادیان بیگانه رایج بوده است، به تدریج به تصوف و صوفیگری گرایش یافتهاند.
۲. در دین مبین اسلام برای حصول کمالات انسانی و نفسانی بر زهد و نکوهش دنیاگرایی و امثال این امور، تأکید شده است؛ امّا برخی از مسلمانان به علت دور شدن از اهلبیت و عترت رسول خدا(صلیالله علیه و آله)و محروم بودن از رهنمودهای آنان ـ که به نص صریح و صحیح پیامبر خدا(صلیالله علیه و آله) عِدل قرآن در هدایت و رستگاری امت اسلامی شمرده میشوند[۲] ـ در تمسک به این امر، راه انحراف و افراط را در پیش گرفتند و فرقه های مختلف تصوف را به وجود آوردند. آوردندآوردندبه همین علت، ابنجوزی میگوید که تصوف، طریقهای است که از زهد، آغاز گردیده و به رقص وسماع منتهی شده و عدهای را به خاطر تعلّق آنان به زهد و دوری از دنیا از سایر مسلمانان جدا کرده است.[۳]
دو عاملی که ذکر شد میتوانند علت مقتضی و تحریک کننده به سوی امور باطنی و معنوی به شمار آیند و باعث شوند تا برخی مسلمانان به علت دور شدن از هدایتگران الهی، مسیر انحراف را در پیش گیرند و در این مسیر از عرفانهای ادیان بیگانه متأثر شوند و آموزههای مطرح در مکاتب عرفانی آنان را به عنوان امور باطنی و عرفانی بپذیرند.
۳. اختلاط و معاشرت با پیروان ادیان بیگانه، مهمترین و اصلیترین عامل در پدید آمدن تصوف به عنوان یک مکتب در میان مسلمانان به شمار میآید. قاسم غنی در اینباره میگوید:
واقع امر، این است که تصوف، طریقهای مرکب و بسیار پیچ در پیچ است و منابع مختلف و متنوع داشته و از سرچشمههای متعدد، آب خورده است. صوفیه از لحاظ مذاق و سلیقه، التقاطی بوده و مانند مردمان متعصب، هیچ وقت پای خود را به یک جا نبسته است؛ یعنی همین که رأی و عقیدهای را موافق ذوق و حال خود یافته و منتسب به هر کس و هر جا بوده گرفتهاند، همیشه لسان حالشان این بوده است که:
شاخ گل هر جا که میروید گل است خم مل هر جا که میجوشد مل است
مهمترین منابع غیراسلامی تصوف عبارتاند از: دیانت مسیحیت و فلسفهی نوافلاطونی و حکمت اشراق عرفانی قبل از اسلام و افکار و آرای بودایی.[۴]
بر این مطلب، عدهی زیادی از محققان و علمای اسلامی و حتی برخی از صوفیان اتفاق نظر دارند:
سلطان حسین گنابادی یکی از اقطاب معروف فرقهی گنابادیه به این مطلب تن داده است و آن را عیب و نقصی برای تصوف نمیداند و دربارهی منشأ تصوف میگوید:
برخی گفتهاند تصوف از آیین بودا ناشی شده است؛ چون بیشتر دستورهای تصوف با کیش بودایی شباهت دارد؛ به ویژه اصطلاح «فناء» در تصوف با اصطلاح «نیروانا» در بودیسم شباهت زیادی دارد و گروهی میگویند تصوف از دین زردشت گرفته شده و جمعی دیگر، منشأ آن را فلسفهی افلاطون و برخی فلسفهی فلوطین و برخی هم از مذهب هند ناشی دانستهاند؛ ولی این نظریات، هیچ نوع اشکالی وارد نمیکند؛ زیرا بر اساس روانشناسی، حس دین و فلسفه، یک امر غریزی بشر است و تصوف هم همین حالت را دارد و چون تصوف، حقیقت دیانت و روح خداجویی و غریزی بشر است پس نمیتوان برای آن، یک مبدأ تعیین کرد.[۵]
ملاحظه میشود که این قطب گنابادی به صراحت گفته است برای تصوف، مبدأ خاصی را نمیتوان تعیین کرد؛ بنابراین از نظر این قطب، تصوف از اسلام ناشی نشده است؛ بلکه از همان جایی ناشی شده که عرفان بودیسم، هندوئیسم، فلوطین و امثال اینها ناشی شدهاند. این، چیزی است که منافات این طریقهها از جمله، طریقهی ذهبیه را با مبانی دین مبین اسلام ثابت میکند.
علاّمهی طباطبائی در اینباره چنین میفرماید:
تصوف، چیزی نیست که مسلمانان، آن را از پیش خود ابداع کرده باشند؛ بلکه چیزی است که در بین امم گذشته، مثل نصاری و غیرآنان حتی وثنیه از برهمانیه و بودیسم موجود بوده، پس در میان آنان، کسانی هستند که تا امروز بر این طریقه مشی میکنند؛ بنابراین، تصوف، طریقهای است که از آنها به ارث گذاشته شده و آنان (صوفیه) از اسلافشان به ارث بردهاند.[۶]
و در جایی دیگر چنین میفرماید: تصوف مقارن با انتشار بحث فلسفی در زمان عباسیان ظهور نمود.[۷] و برای آن ریشهای در عهد خلفاء در لباس زهد وجود داشته است. و سپس به شکل متصوفه در اوائل عهد بنی عباس توسط ظهور مردانی از صوفیه مثل بایزید، جنید، شبلی و معروف کرخی و غیر آنان پدیدار شدند. این قوم زمانی که ادعای کرامات کردند و مطالبی را که با ظواهر دین و حکم عقل متناقض بودند به زبان آوردند و ادعا میکردند که بر این معانی صحیح فهم اهل ظاهر نمیرسد، بر فقها و عامه مسلمین گران تمام شد و آنان را انکار نمودند و از آنها تبرئه جسته و مورد تکفیرشان قرار دادند و با حبس، شلاق، کشتن، دار آویختن و تبعید نمودن از آنان دوری جستن. صوفیه در قرن ششم و هفتم به اوج خودشان رسیده و پس از آن به سوی انحطاط گرائیده و مردم از آنان اعراض نمودند.[۸]
اسدالله خاوری ـ که خود صوفی بوده است ـ می گوید:
بعد از ارتحال رسول خدا(ص) وقتی تعلیمات دقیق و افکار رقیق قرآن چون در برابر طبایع و مقتضیات اقلیمی، قریحهها و ذوقهای مختلف قرارگرفت، هر قوم و ملّتی به تناسب سابقه و فرهنگ خویش، بر این تعالیم، مخصوصا مفهوم زهد، رنگ خاصی داد؛ به ویژه عقاید فلاسفهی یونانی و ذوق تلطیفیافتهی ایرانی، اندیشههای عمیق و افکار روشنی پدید آورد و قواعد و آداب مخصوص بر زهد خشک و عبادت اسلامی افزود تا بهتدریج، فرقهی صوفیه از دیگر طوایف اسلامی به کلی جدا شد.[۹]
کیوان سمیعی میگوید:
تصوف، خود در مقابل فرقههایی که در اسلام ظاهر شده بودند به عنوان یک فرقهی صاحب تشکیلات و آرا و عقاید مخصوص، عرض اندام کرده و پیدایش این امور در تصوف، به علت شیوع و رواج علوم ایرانیان و هندیان و یونانیان و سریانیان مخصوصاً فلسفه افلاطونیان جدید در میان مسلمین و اطلاع بزرگان تصوف از آن علوم بود که برای ترویج و انتشار طریقهی خود و دفاع از آرا و عقایدِ هممسلکان مانند سایر فرق از علوم مذکوره استفاده کردند.[۱۰]
به هر حال تصوف دارای ریشه های مختلف می باشد برخی آموزه های آن از دین اسلام نشأت گرفته و برخی هم از آموزه های ادیان بیگانه و برخی هم از ذوقیات فطری و غریزی انسان ناشی شده است.
پی نوشت:
[۱]. المیزان، ج۶، ص۱۸۰ـ۱۸۲.
[۲]. حسامالدین متقی هندی، کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲، ۱۷۶ و ۱۷۸.
[۳]. ر.ک: تلبیس ابلیس، ج۱، ص۱۹۹.
[۴]. ر.ک: تاریخ تصوف در اسلام، ج۲، ص۶۷ـ۶۸.
[۵]. سلطان حسین تابنده گنابادی، نابغه علم و عرفان، ص۴۸ و ۴۹.
[۶]. المیزان، ج۶، ص۱۹۲.
[۷]. طباطبائی،محمد حسین، المیزان، ۱/ ۲۵ قم، دفتر نشر اسلامی، بی تا.
[۸]. همان، ج ۵، ص ۲۸۱ و ۲۸۲.
[۹]. ذهبیه، تصوف علمی، آثار ادبی ، ص۵۳.
[۱۰]. مقدمه مفاتیح الاعجاز، ص۲۹.