- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
قرآن به سرگذشت شمارى از پیامبران پرداخته که تعدادشان از عدد سى نیز تجاوز نمى کند. این گروه منتخب درحالى از سوى قرآن مطرح مى شود که شمار پیامبران الهى در طول تاریخ بشرى از آدم(ع) تا خاتم(ص) به تعبیر مشهور بیش از یک صد و بیست و چهار هزار مى باشد. انتخاب و گزینش این شمار اندک خود بیانگر امورى چند است.
در آیات قرآنى به مردم و مومنان فرمان داده شده تا به رسالت ایشان ایمان آورده و بى هیچ تفرقه اى آنان را بزرگ شمارند و ارج نهند. از آنها پیروى کرده و به عنوان «منعم علیهم غیرمغضوب و غیرگمراه» از راه راستشان پیروى کنند. با این همه، یادکرد سرگذشت شمارى بسیار اندک، به این معناست که ایشان مجموعه کامل و جامع هستند که زندگى انسان را مى توانند تبیین کنند.
هر عنصرى را که در زندگى انسان و سرنوشت آدمى تاثیرگذار است مى توان در این مجموعه گزینشى قرآن یافت. زندگى و سرگذشت آنان نه تنها بیانگر تمامى جزئیات زندگى بشر و حالات و مقتضیات پیش روى ایشان است بلکه حالات متعدد هر فردى را نیز روشن مى کند. از این روست که این شمار از پیامبران به عنوان الگوى زندگى فردى و جمعى بشر مطرح شده و از مردمان خواسته شده تا در حالات مختلف زندگى و یا در شرایط و مقتضیات زندگى جمعى از نظر فرهنگى و سیاسى و اجتماعى و خانوادگى و اقتصادى از روش و شیوه آنان استفاده شود. به این معنا که انسان درهر حالت و شرایطى که قرار گیرد نمونه هایى از آن را مى توان در گزارش هاى قرآن یافت و از آن بهره گرفت. هرچند که هرشخصى به جهت چیرگى بعدى از ابعاد و خصوصیات فیزیکى و روانى و شخصیتى، گرایش به نوع خاصى از زندگى دارد. به عبارت دیگر برخى اصولا شخصیتى همانند حضرت موسی(ع) و یا یوسف(ع) دارند و از نظر شخصیتى گرایش و تمایلاتى از نوع تمایلات آن حضرات(ع) نشان مى دهند. بطور مثال عده اى روش زندگى شان با غلبه شخصیتى موسی(ع)، موسوى است. علامه آیت الله حسن زاده آملى در درس هاى فصوص الحکم و مصباح الانس از این حالت به «على قلب موسی(ع)» تعبیر مى کرد. به این معنا که شخصیت ایشان براساس شخصیت موسی(ع) شکل گرفته و متمایل به این نوع زندگى است.
به هرحال زندگى پیامبرانى که در قرآن بیان شده به معناى مجموعه جامع و کاملى است که انسان در زندگى فردى و اجتماعى خویش مى تواند آن را سرمشق خود قرار دهد. البته در آیات قرآنى بخشى از زندگى پیامبران نقد شده و از انسان ها خواسته شده که این بخش را الگوى خویش قرار ندهند. به عنوان نمونه از مردم خواسته شده تا حضرت ابراهیم(ع) را سرمشق خویش قرار دهند مگر در مسئله استغفار کردن براى مشرک؛ زیرا آن حضرت به آزر عموى خویش که سرپرستى وى را به عهده داشت وعده مى دهد که در پیشگاه خداوند براى او استغفار و درخواست آمرزش کند. یا در داستان حضرت یونس(ع)و پیروى از وى را درباره عدم انجام وظیفه پیش از اذن خروج، نقد مى کند و به مسئله ابتلاء و گرفتارى او دراین زمینه اشاره مى کند که به جهت آن که پیش از اذن خروج، از شهر بیرون رفته و مردمان را به خود واگذاشته بود گرفتار نهنگ و اسارت چهل روزه مى شود تا اینکه به توبه از آن رهایى مى یابد. این گزارش هاى قرآنى به این معناست که انسان چگونه مى بایست در زندگى فردى و اجتماعى خویش از سرمشق هاى عینى و ملموسى چون پیامبران و اولیا استفاده کند.
زندگى امامان معصوم همانند لقمان حکیم(ع) و خضر (ع) و پیامبران خدا، الگوى زندگى ماست. بازخوانى زندگى آن حضرات(ع) مى بایست تنها به ا ین معنا باشد که على قلب هر یک از ایشان حرکت کرده و زندگى خویش را سامان دهیم. در نوشتار کوتاه حاضر، با نگاهى گذرا به زندگى امام باقر(ع) تلاش مى شود تا نقش ایشان در مهندسى فرهنگى امت اسلام بازشناسى شده و راهکارها و موقعیت و وضعیت زمان آن حضرت بازخوانى شود.
عصر آشوب
امام باقر(ع) در حادثه کربلا چهار و یا پنج ساله بود، بنابراین مى توان گفت که آن حضرت متولد سال ۵۶ و یا ۵۷ هجرى است. حادثه کربلا رخدادى عظیم در زندگى امامان(ع) و امت اسلامى است. این رویداد بسیارى از معادلات سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و نظامى را به هم ریخت. دولت اموى از آن پس در سراشیب سقوط قرار گرفت و آشوب و هرج ومرج همه کشورهاى اسلامى و مرزهاى خلافت سلطنتى را دربرگرفت.
دولت هاى چندى شکل گرفت و جنگ و درگیرى میان آنان امنیت اجتماعى را به شدت کاهش داد و ترور و قتل هاى بى دلیل و سیاسى و مذهبى افزایش یافت و بطور کلى عصر پس از رخداد عاشورا، عصر متاثر از آن شد و قیام هاى پیاپى در مکه و مدینه و کوفه و جاهاى دیگر ارکان خلافت سلطنتى را سست کرد.
امام باقر(ع) در این شرایط رشد کرد درحالى که حادثه خونین و شهادت جد و خویشان خویش را به چشم دیده و خوارى اسارت و سختى ها و دشوارى هاى سفر اسارت از کربلا تا کوفه و تا شام را چشیده بود. بى گمان این رخداد همان گونه که در زندگى امت تاثیر جدى گذاشته بود در زندگى آن حضرت نیز تاثیرگذار بوده است.
امام سجاد(ع) در زمانى به امامت رسید که شرایط، اجازه هرگونه فعالیت را از وى سلب کرده بود. به کارگیرى شیوه دعا براى بیان مطالب و آموزه هاى دینى خود بیانگر تشدید فشارها از سوى حکومت برضد رهبرى آن حضرت(ع) بود. حضرت سجاد(ع) هرچند اجازه یافت که به مدینه بازگردد ولى در شرایط بسیار سخت به نوعى در بازداشت خانگى قرار داشت. یزید و پس از آن امویان کوشیدند تا با بازداشت خانگى و مهار شدید آن امام از هرگونه گسترش قیام جلوگیرى کنند. بى گمان تلاش هایى که ازسوى برخى از رهبران سیاسى آن زمان به عنوان انتقام از خون امام حسین(ع) انجام مى شد مى توانست تزلزلى در ارکان حکومت اموى ایجاد کند ولى این قیام ها نمى توانست مشروعیت نظام را تهدیدکند؛ زیرا مدعیان خلافت تفاوت چندانى از نظر مردم با حاکمان و خلفاى وقت نداشتند. همان اندازه که حکومت از مشروعیت بهره مند بود آنان از آن مقدار هم کم بهره تر بودند؛ زیرا ابزارهاى تبلیغاتى قوى اى در دست نداشتند. اگر کسى و مجموعه اى مى توانست و این قدرت را داشت تا حکومت اموى را از مشروعیت ساقط کند، امام سجاد(ع) و خاندان بنى هاشم بودند، دیگران از نظر مردم و حکومت خود یا مدعیان بودند و یا افرادى خارجى که برضد حکومت وقت قیام کرده اند. از این رو حضرت امام سجاد(ع) و بنى هاشم به عنوان دشمنان فعلى و یا بالقوه حکومت به شمار مى آمدند از اینرو کنترل آنان تشدید مى شد. آن حضرت دراین شرایط حتى نتوانست پیام هاى انقلاب حسینى را جز در مقطعى خاص بیان کند و همین که به مدینه بازگردانده شد، تحت بازداشت قرار گرفت و هرگونه رفت و آمد و سخنانش به عنوان تهدید دولت قلمداد شد. این گونه است که فرصت آن نیافت تا به مهندسى کامل بپردازد. دراین زمان او تنها توانست از راه دعا و نیایش شمار اندک یاران وفادار به نظام ولایى را حفظ کند. البته روش و شیوه اى که ایشان انتخاب کرد درعصر پس از وى آثار خود را نشان داد. همین یاران اندک با بهره گیرى از شیوه دعا و اطلاعاتى که از این راه درباره نظام حق و دولت ولایى منتقل مى شد به دور امام باقر(ع) گرد آمدند.
مهندسى فرهنگى دولت اموى
دولت اموى نیازمند ابزارى براى مشروعیت بخشى و تداوم مشروعیت حکومت بود. نظام ولایى و فرهنگ اسلامى که علویان تبلیغ مى کردند مشروعیت آنان را تهدید مى کرد. آنان که به عنوان انتقام از قاتلان خلیفه گرد آمده بودند اکنون نیازمند آن بودند که خلافت سلطنتى خویش را توجیه کنند و به آن مشروعیت بخشند.
قیام کربلا بسیارى از تلاش هاى معاویه در مشروعیت بخشى حکومت اموى را مخدوش ساخته و متزلزل کرده بود. اکنون مى بایست دوباره با مهندسى جامع فرهنگى، مشروعیت تازه اى به خلافت سلطنتى داده مى شد. بهره گیرى معاویه از احادیث سازى و نسبت دادن آن به پیامبر و یا استفاده از روش هاى بنى اسرائیل و اسرائیلیات، دیگر کارایى لازم را نداشت.
جبرگرایى که معاویه آن را تبلیغ مى کرد پذیرش هر دولت ظالم و ستمگرى را براى مردم آسان مى کرد ولى این به تنهایى ثبات دولت اموى را تضمین نمى کرد. هر دولتى چون دولت مختارى یا دولت زبیرى نیز مى توانست از آن بهره گیرد. در این زمان، فرهنگ ها و اقوام مختلف به اسلام روى آورده بودند و مرزهاى جغرافیاى اسلام از سند و آمودریا گذشته و از آفریقا و شاخ آفریقا فراتر رفته بود. فرهنگ ها و افکار و نظریه هاى حقوقى و اقتصادى دیگرى در جامعه اسلامى گسترش یافته بود. تبادل فرهنگى موجب شده بود تا نظام حقوقى روم و نظام اقتصادى یهودى و نظام تفکرى عرفان مسیحى اسکندریه و تصوف بودایى شرقى وارد حوزه فرهنگى اسلام شود.
امویان مى کوشیدند تا با ایجاد بحث هاى علمى، نواندیشى دینى را تقویت کنند. بحث هایى که امروز درباره تجربه دینى و کلام الهى و کلام جدید مطرح مى شود در آن دوره نیز به شدت رواج یافته بود. بحث اختیار و جبر و یا مخلوقیت قرآن و یا کلام نفسى و یا نزول کلامى قرآن و مانند آن مباحثى بود که به شدت در جامعه ترویج داده مى شد.
نواندیشى دینى به احزاب اموى این فرصت را داد تا به کمک عناصر بیرونى دینى به خواسته هاى خویش دست یابند. دولت اموى، مهندسى فرهنگى اى را در نظر داشت که بى شباهت با مهندسى فرهنگى امروز تابوى فرهنگى نیست. هدف از همه این ها چیزى جز بیرون راندن تفکر ولایى و نظام فرهنگى ناب اسلام نبود که بر امامت و عدالت تأکید داشت.
در این دوره فشارهاى بى اندازه نژادپرستى عربى از سوى معاویه و دولت اموى، واکنش نژادى اقوام دیگر را به دنبال داشت. تأکید بر اقوام و قومیت هاى نژادى موجب مى شد تا همگرایى کاهش یابد و دولت اموى خود را کم تر درگیر کند. نیروها و سرمایه هاى بسیارى در جنگ هاى فکرى مذهبى و تفکرى هزینه مى شد و به تحلیل مى رفت.
دولت اموى توانست با بهره گیرى از مهندسى جدید و آوردن ترجمه هاى متون آرامى و پهلوى و تفکرات پیش از اسلامى، فرهنگ اسلامى را به چالش بکشاند. در این دوره است که مسئله تصوف و جبرگرایى و فلسفه غربى آرامى و مانند آن حیات فرهنگى اسلام را تهدید مى کند.
نظام ولایى که بر پایه مهندسى فرهنگى اسلام برقرار شده بود این گونه خود را در خلا مى یافت. هر نظامى بى پشتوانه فرهنگى نمى تواند ایجاد و یا پا بر جا بماند. اکنون فقه و حقوق از فقه و حقوق اسلامى به مراتب دورتر شده بود. عناصر فرهنگى دیگر از اقوام و فرهنگ هاى غیراسلامى جایگزین عناصر فرهنگى اسلام شده و نظام ولایى جایگاهى در تفکر مردم نداشت.
این گونه است که امام باقر(ع) خود را در جایى مى بیند که مى بایست به ترسیم نظام فرهنگى جامع و کاملى بپردازد که با شرایط و مقتضیات زمان خود هماهنگى و سازگارى داشت.
مباحث فلسفى و عرفانى و صوفى و نظام هاى حقوقى رومى و ایرانى و نظامى اقتصادى غربى و شرقى، جامعه اسلامى را از اسلامیت بیرون برده و تنها نامى از آن بر جاى گذاشته بود. این نظام فرهنگى جدید به هدف مشروعیت بخشى به نظام سیاسى خلافت سلطنتى ایجاد شده و در جامعه ریشه گرفته بود.
مهندسى فرهنگى امام باقر(ع)
امام باقر(ع) در این شرایط کوشید تا نظام فرهنگى اسلامى را بازسازى و باز تولید کند. شرایط به گونه اى بود که همه عناصر اسلامى به شکل التقاطى از محتوا تهى شده بود. واژگان، اسلامى بود ولى محتوا همان عناصرى را القا مى کرد که در نظام فرهنگى و حقوقى غربى و شرقى وجود داشت.
در این دوره امام با بهره گیرى از شرایط فراهم آمده هرج و مرج و آزادى اندیشه و بیان توانست با گردآورى کسانى که به نظام ولایى وفادار بودند نظام فرهنگى اسلام را بازسازى کند و به اصلاح امت جد خویش به شکلى دیگر اقدام کند.
امام باقر(ع) کوشید تا نظامى جامع و کامل را دوباره بازسازى کند که هم در واژگان و هم در محتوا از اسلام قرآنى بهره مند بود. اگر نظامى را که امویان در حوزه هاى مختلف فرهنگى سیاسى و اجتماعى و حقوقى پدید آورده بودند نظامى جامع و کامل بود که مشروعیت نظام خلافت سلطنتى را تضمین و توجیه مى کرد، امام باقر(ع) نیز نظامى را پى ریزى کرد که این گونه جامع و کامل بود.
از این روست که امام باقر(ع) طبق وعده پیامبر(ص)، باقرالعلوم شد. در روایات است که پیامبر(ع) آن حضرت را باقرالعلوم(ع) و شکافنده دانش ها نامید. به جابربن عبدالله انصارى فرمود که سلام آن حضرت(ص) را به محمدبن على باقرالعلوم برساند و جابربن عبدالله در سن شش سالگى به ملاقات آن حضرت مى رود و در کوچه هاى مدینه زمانى که باقرالعلوم سرگرم بازى بوده سلام رسول خدا(ص) را به ایشان مى رساند. امام(ع) در حوزه کلام که عهده دار دفاع و پاسدارى از مرزهاى عقیده و ایمان است شاگردانى بزرگ و نام دار تربیت مى کند. شاگردانى که بتوانند در برابر تفکرات رومى و یونانى و غربى و هم چنین شرقى از ایران و هندى بایستند و پاسدار مرزهاى تفکرات ناب اسلامى و قرآنى باشند.
مهندسى تمدنى
در حوزه علوم و فنون روز نیز این گونه عمل مى کند و تنها به نیازهاى صرف دینى نمى پردازد؛ زیرا نظام مهندسى ایشان مى بایست عهده دار مهندسى تمدنى باشد و تمدن بى علوم و دانش هاى انسانى، ممکن و شدنى نیست. بازسازى مهندسى تمدنى ایشان بر پایه اسلام و قرآن انجام مى شد و در همه عناصر خود حتى در شیمى و فیزیک و جغرافیا و نجوم عناصر نشانه و آیه بودن را با خود حفظ مى کرد.
امام نمى خواهد تمدنى را بسازد که تنها دنیاى آدمى را آباد کند بلکه باید متوجه هدف آفرینش و هستى باشد. از این رو در همه علوم عناصرى از دین را به گونه اى وارد مى کند که شخص در دانش جویى خویش آیه و نشانه بودن را همزمان ادراک و فهم کند. این مسئله موجب مى شود که دانش هایى که به شاگردان منتقل مى کند عناصرى از دین اسلام و حکمت قرآنى را همراه داشته باشد و شخص هرگز از خدا غافل نشود.
فقه و حقوق وارداتى، جایگزین فقه نبوى
از آن جایى که گسترش دولت و مرزهاى جغرافیایى نیازها و شرایط جدیدى را پدید مى آورد نظام خلافت سلطنتى براى جایگزین کردن و پاسخ دادن به نیازها و شرایط، از فقه و حقوق رومى و ایرانى بهره مى گرفت. این مسئله موجب شد تا فقه اسلامى از اصالت و مرکزیت بیرون رود و فقه و حقوق رومى و ایرانى در بسیارى از امور به ویژه در حوزه امور دولت و نظام سیاسى و اجتماعى، خود را بر جامعه تحمیل کند. به نظر مى رسد که همین مسئله موجب شد تا در این عصر و عصر صادق(ع) مکاتب فقهى متعددى پدید آید و حتى برخى با تشدید مخالفت ها خواهان بازگشت به عصر فقه نبوى شوند و براى رهایى از مشکلاتى که پدید آمده بود به ظاهر فقه نبوى بسنده کنند.
تفکر اشعرى در حوزه اندیشه و اعتقادات و تفکر ظاهرى در فقه و حقوق واکنش طبیعى به این فرآیند رومى و ایرانى شدن فقه و حقوق اسلامى و یا اعتقادات مردم بود. قیاس گرایى حنفى نیز پاسخى بود به نیاز دولت مردان در حوزه فقه و حقوق. از این روست که امام باقر(ع) و نیز امام صادق(ع) به بازسازى فقه و حقوق برپایه وحى مى پردازند.
در این دوره دو جریان دیگر پدید مى آید. جریانى افراطى که مى کوشد براى مقابله با تهاجم فرهنگى غربى و ایرانى حمایت شده از سوى دولت اموى به عناصر ظاهرى عصر نبوى بازگردد و جریانى دیگر که مى کوشد تا با عقل گرایى افراطى، خود را از مشکلات و تهاجمات فرهنگى برهاند. از این رو دو جریان اعتزال و اشعرى با نمودها و نمادهایى در حوزه ظاهرگرایى و قیاس گرایى، خودنمایى مى کند.در مقابل این جریان هاى به ظاهر اسلامى، مهندسى فرهنگى و جامع امام باقر قرار مى گیرد که بر پایه اصول اسلامى و اعتدال قرار دارد. ازاین رو هم عقل گرایى اعتزالى را در بخشى با خود همراه دارد و هم ظاهرگرایى حدیثى را به کار مى گیرد. این گونه است که مهندسى فرهنگى امام باقر (ع) و فرزندش از جامعیت و کمالى برخوردار مى گردد و نظام ولایى را دوباره بر این اساس بازسازى مى نماید تا بتواند در جریان سیاسى و نظام فعال آن نقش مثبت و تاثیرگذارى را ایفا کند به گونه اى که در عصر امام موسى کاظم (ع) و عصر امام رضا(ع) نظام ولایى با مهندسى کامل آن حضرات (ع)، تاثیرات خود را به روشنى نشان مى دهد.
به هر حال چنان که گفته شد هر یک از امامان(ع) همانند هر یک از پیامبران، در شرایط و مقتضیات خاص قرار داشتند و به شکل کامل و درست وظیفه خود را عمل کرده اند. بازخوانى سرگذشت و تحلیل زندگى آنان مى بایست همانند بازخوانى زندگى پیامبران(ع) در قرآن انجام شود و با توجه به شرایط زندگى آنان و مناسبات اجتماعى و فرهنگى و مانند آن از هر یک از آموزه هاى آنان در جریان مهندسى زندگى و تمدنى خویش بهره گیریم. از این رو به نظر مى رسد که زندگى هر یک از این الگوهاى عینى مى تواند در شرایط مختلف و متضاد، فرد و یا جامعه را به سرانجام رساند. بر ماست که با بازخوانى درست زندگى و شرایط آنان و وضعیت و نیازهاى جامعه امروز، از روش ها و راهکارهاى پیشنهادى و عملى آنان استفاده کنیم. این گونه است که به درستى از آنان در زندگى اسوه گرفته ایم.