- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
امام باقر (علیه السلام) در زمانی که افزون بر نیم قرن از رحلت رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) گذشته و تنشهای فکری و عقیدتی، شدت بیشتری یافته است، مجال می یابد تا با تشکیل حوزه عظیم درسی به تصحیح اندیشه ها بپردازد.
مبارزه با اندیشه خوارج
خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولی با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانی یافته و بعدها به شورشها و حرکتهای اجتماعی دامن زدند.
یکی از میدانهای رویارویی امام باقر (علیه السلام) با اندیشه های منحرف، موضعگیریها و روشنگریهای آن حضرت در رویارویی با عقاید و مشی خوارج بود.
امام باقر (علیه السلام) در برخی از تعالیم خود می فرمود: به این گروه مارقه[۱] باید گفت: چرا از علی (علیه السلام) جدا شدید، با این که شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت و یاری وی زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم می آورد.
آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (علیه السلام) در دین خدا حکم کرده است (یعنی در جنگ با معاویه حکمیت را پذیرفته است در حالی که نمی بایست شرعا حکمیت را بپذیرد) .
به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا که فرموده:
فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما[۲]؛ هر گاه میان زن و شوهر اختلافی رخ نمود که احتمال دارد به جدایی منتهی شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلی میان آنها، یک مرد از جانب شوهر و یک مرد از جانب زن به عنوان حکم فرستاده شوند تا اگر بنای اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا کند.
از سوی دیگر، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) در جریان بنی قریظه برای حکمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.
به خوارج باید گفت: آیا شما نمی دانید که وقتی امیر المؤمنین (علیه السلام) حکمیت را پذیرفت به افرادی که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانی که کار حکمیت علیه علی (علیه السلام) تمام شد، برخی به آن حضرت گفتند: کسی را بر خود حکم ساختی که علیه تو حکم کرد!
امیر المؤمنین (علیه السلام) در پاسخ گفت: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصی خودش را اعمال کند.
اکنون باید به خوارج گفت که در کجای این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده می شود! با این که آن حضرت بصراحت اعلام کرد که: حکم مخالفت قرآن را رد می کند.[۳]
در روایتی دیگر آمده است: فردی از خوارج مدعی بود که علی (علیه السلام) در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وی می گفت اگر بدانم که در پهنه زمین کسی هست که برای من ظالم نبودن علی (علیه السلام) را ثابت کند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند که از میان فرزندان علی (علیه السلام) شخصی چون ابو جعفر، محمد بن علی می تواند تو را پاسخ دهد.
وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (علیه السلام) رسید.
به امام باقر (علیه السلام) گفته شد اینان برای مناظره آمده اند.حضرت فرمود اکنون بازگردند و فردا بیایند.
فردای آن روز، امام باقر (علیه السلام) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.
امام باقر (علیه السلام) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: سپاس خدای را که با اعطای نبوت به پیامبر اکرم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.ای فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر کس فضیلتی از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می داند، بر جای ایستد و آن را بازگوید.
حاضران هر یک ایستادند و در فضیلت علی (علیه السلام) سخنها ایراد کردند.
با این زمینه و فضایی که امام باقر (علیه السلام) پدید آورد آن مرد که بزرگ خوارج آن محفل بشمار می آمد، از جای برخاست و گفت:
من فضایل و ارزشهای علی (علیه السلام) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهای فزونتری را می دانم، ولی اینها مربوط به زمانی است که علی (علیه السلام) هنوز حکمیت را نپذیرفته، با پذیرش حکمیت کافر نشده بود.
سخن در فضایل علی (علیه السلام) به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: «لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه.»
فردا، پرچم را به فردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره می تازد و هرگز از میدان نبرد نمی گریزد، او از رزم باز نمی گردد مگر با پیروزی و فتح خیبر.
در این هنگام امام باقر (علیه السلام) رو به جانب آن مرد کرد و فرمود:
درباره این حدیث چه می گویی؟
خارجی گفت: این حدیث حق است و شکی هم در آن نیست، ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد .
امام باقر (علیه السلام) فرمود: آیا آن روز که خداوند علی را دوست می داشت، می دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانست؟
مرد گفت: اگر بگویم خدا نمی دانست، کافر شده ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند می دانسته است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: آیا محبت خدا به علی (علیه السلام) از آن جهت بوده که وی در خط اطاعت خدا حرکت می کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است!
مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیر المؤمنین علی (علیه السلام) ازجهت اطاعت و بندگی وی بوده است نه عصیان و نافرمانی. (در نتیجه محبت خداوند به علی (علیه السلام) بیانگر این است که علی (علیه السلام) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضای او بیرون نرفته است و آنچه کرده وظیفه الهی او بوده است).
سخن که به اینجا رسید، امام باقر (علیه السلام) رو به آن مرد کرده و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدی، از جای برخیز و مجلس را ترک کن.
مرد از جای برخاست و آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق برای او بود زمزمه می کرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».[۴]
مبارزه با توهمات قدریه و جبریه
از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامی که از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتی عامیان را به پرسشهای مختلف بر می انگیخته، مسأله جبر و اختیار است.
در قرآن که محور تعالیم اسلامی است از یک سو حاکمیت مطلق الهی بر تمامی ابعاد و زوایای هستی به انسان یادآوری شده است، و از سوی دیگر اعمال و موضعگیری آدمیان در صحنه زندگی و در میدان کفر و ایمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.
در برخی آیات می خوانیم: ما شاء الله لا قوه الا بالله [۵]؛ خواست، خواست خداست و نیرویی جز به اتکای خدا وجود ندارد.
و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله… [۶]؛ شما چیزی را نمی خواهید مگر این که خداوند بخواهد.
تضل بها من تشاء و تهدی بها من تشاء[۷] خداوند آن کس را که بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه می سازد و هر آن کس را که بخواهد هدایت می کند.
و از سوی دیگر در بعضی از آیات می خوانیم:
و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم…[۸]؛ هر ناگواری که به شما برسد، نتیجه دستاوردهای خود شماست.
و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون[۹]؛ هر فردی به وسیله آن چه خود کسب کرده و انجام داده است مجازات می شود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.
و لا تزر وازره اخری[۱۰]؛ در نظام داوری حق، هیچ کس سنگینی بار دیگری را بر دوش نمی کشد.
هر یک از این دو دسته آیات، بیانگر بعدی از معرفت جامع دینی است، و نظر به تبیین حقیقتی خاص دارد و در صورتی که جایگاه هر یک از این آیات شناخته نشود، مثلا یک دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینی به انحراف می گراید، چنان که در صدر اسلام، دور ماندگان از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به دلیل عدم آشنایی کامل با منطق وحی و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهی از شیوه جمع میان پیامهای آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهی به جبر گراییدند و دسته ای به تفویض کامل!
این جریانهای فکری هر چند در عصر امام صادق (علیه السلام) اوج بیشتری یافت، ولی خیزشهای آن در عصر امام باقر (علیه السلام) نمایان شد.
امام باقر (علیه السلام) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق می فرمود:
لطف و رحمت الهی به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده اند عذاب کند! از سوی دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزی را اراده کند و تحقق نیابد.
از آن حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومی وجود دارد؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: آری میان جبر و اختیار مجالسی گسترده تر از فضای آسمانها و زمین هست.[۱۱]
راوی حدیث همانند این بیان را به امام صادق (علیه السلام) نیز نسبت داده است.
موضعگیری علیه دروغپردازان و غالیان
ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حکومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج می داد.
برخی از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهای تبلیغی دستگاه حکومتی، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند که به ایشان توهین کرده و ناسزا می گفتند.و در مقابل، گروه دیگری از مردم به انگیزه موضعگیری علیه حکومت و یا انگیزه های دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، تا بدان جا افراط می کردند که ائمه معصومین (علیهم السلام) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه می پرداختند .
با توجه به امکانات محدودی که در اختیار امامان (علیهم السلام) قرار داشت، آنان برای ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق برای ایشان، دشواریهای مهمی داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصی خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگی و دروغ به انحراف می کشاندند.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفی شده اند:
۱ – مغیره بن سعید
۲ – بیان
۳ – صائد
۴ – حمزه بن عماره بربری
۵ – حارث شامی
۶ – عبد الله بن عمر و بن حارث
۷ – ابو الخطاب.[۱۲]
در روایتی دیگر از امام ابو الحسن الرضا (علیه السلام) آمده است: «بیان» ، بر علی بن الحسین (علیه السلام) دروغ می بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و کشته شد.مغیره بن سعید بر امام باقر (علیه السلام) دروغ می بست، او نیز کشته شد و به کیفر رسید و…[۱۳]
هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است:
مغیره بن سعید از روی عمد و غرض ورزی بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ می بست.یاران مغیره در جمع اصحاب امام باقر (علیه السلام) می آمدند و نوشته ها و روایات را از ایشان می گرفتند و به مغیره می رساندند، و او در لابلای آن نوشته ها مطالب کفر آمیز و باطل را می افزود و به امام باقر (علیه السلام) نسبت می داد و آنان را امر می کرد تا آن مطالب را به عنوان آرای امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزوده های مغیره بن سعید است.[۱۴]
امام باقر (علیه السلام) از وجود چنین عناصر نا سالمی، کاملا آگاهی داشت و در هر فرصت به افشای چهره آنان و انکار بافته های ایشان می پرداخت.
وی درباره مغیره می فرمود: آیا می دانید مغیره مانند کیست؟ مغیره مانند بلعم است که خداوند در حق وی فرمود:
الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین[۱۵] ما آیات خود را به او عطا کردیم ولی او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت.[۱۶]
از این روایت استفاده می شود که مغیره در آغاز گمراه نبوده، بلکه در جمع شیعه جایگاهی ارزشمند داشته، ولی در مراحل بعد گرفتار کجروی و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.
مغیره بن سعید، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان غلو آمیز درباره علی (علیه السلام) می گفت.[۱۷] درباره او گفته اند که بعد از وفات امام باقر (علیه السلام)، مدعی امامت شد و بعدها ادعای نبوت نیز کرد.[۱۸]
«بیان» از دیگر چهره های افراطگر و غالی است.
درباره وی گفته اند که به الوهیت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و حسن بن علی (علیه السلام) و حسین بن علی (علیه السلام) و محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه هذا بیان للناس می دانسته است.[۱۹]
او تا بدان جا به انحراف گراییده که برای خویش مدعی نبوت و رسالت نیز شده است.[۲۰]
امام باقر (علیه السلام) درباره او فرمود: «خداوند لعنت کند بیان تبان[۲۱] را، زیرا وی بر پدرم (علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام) دروغ می بست.من شهادت می دهم که پدرم (علی بن الحسین) بنده صالح خدا بود.[۲۲]
در روایتی دیگر از امام باقر (علیه السلام) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیره بن سعید و بیان به درگاه تو تبری می جویم.[۲۳]
حمزه بن عماره بربری، از دیگر منحرفانی است که تحت لوای اعتقاد به امامت علی (علیه السلام) و ائمه، به تحریف اندیشه ها پرداخته است.
او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهی از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند.امام باقر (علیه السلام) از او تبری جسته و وی را لعنت کرده است.[۲۴]
ابو منصور عجلی، افراطگر و منحرف دیگری است که در عصر امام باقر (علیه السلام) باافکار غلو آمیز و آرای ساختگی خود، پیروانی برای خویش گرد آورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیه»[۲۵] شهرت یافتند.
امام باقر (علیه السلام) ابو منصور را به طور رسمی طرد نمود، ولی وی پس از وفات آن حضرت مدعی شد که امامت از امام باقر (علیه السلام) به وی منتقل شده است.[۲۶]
غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفی را دنبال می کرده اند.
برخی از آنان در پی انگیزه های سیاسی، تلاش می کرده اند تا امام باقر (علیه السلام) را مهدی موعود معرفی کنند.ولی امام باقر (علیه السلام) در رد آنان می فرمود:
گمان می کنند که من مهدی موعودم، ولی من به پایان عمر خویش نزدیکترم تا به آنچه ایشان مدعی هستند و مردم را به آنان می خوانند.[۲۷]
گروهی دیگر از این گروهها، راه تندروی و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند که امام باقر (علیه السلام) در رد ایشان می فرمود:
ای گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروی خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.
فردی از انصار به امام عرض کرد: تندروان و غالیان چه کسانی هستند؟
امام فرمود: غالی و تندرو آن کسانی هستند که به ما اوصاف و عناوین و مقاماتی را نسبت می دهند که خودمان آن اوصاف را برای خویش قایل نشده ایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم…
سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوی خدا برائت و آزادی مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندی نیست، و بر خداوند حجت و دلیلی در ترک تکلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند تقرب نمی جوییم، مگر به وسیله اطاعت و بندگی او.
پس هر یک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و کسی که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان![۲۸]
پدیدآور: ترابی، احمد
منبع: زندگی سیاسی امام باقر (علیه السلام)
پی نوشت ها:
[۱] . «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است، زیرا آنان از زیر بار بیعت خود با علی (ع) خارج شدند، و علی (ع) در خطبه شقشقیه به این جهت درباره ایشان گفت: «و مرقت اخری» .نهج البلاغه، خطبه ۳٫
[۲] . نساء/ ۳۵٫
[۳] . احتجاج طبرسی ۲/ ۳۲۴٫
[۴] . الکافی ۸/۳۴۹، بحار ۲۱/ ۲۶٫
[۵] . کهف/ ۳۹٫
[۶] . انسان/۷۶، تکویر/ ۸۱٫
[۷] . اعراف/ ۱۵۵٫
[۸] . شوری/ ۳۰٫
[۹] . جاثیه/ ۲۲٫
[۱۰] . انعام/۱۶۴، اسراء/۱۵، زمر/۳۹، فاطر/ ۱۸٫
[۱۱] . عن ابی جعفر و ابی عبد الله (ع) قالا: إن الله ارحم بخلقه من ان یجبر خلقه علی الذنوب ثم یعذبهم علیها و الله اعز من ان یرید امرا فلا یکون، قال: فسئلا (ع) هل بین الجبر و القدر منزله ثالثه؟ قالا: نعم أوسع مما بین السماء و الارض.اصول کافی ۱/باب الجبر و القدر، حدیث ۹٫
[۱۲] . اختیار معرفه الرجال، جزء ۴/۳۰۲، حدیث ۵۴۳٫
[۱۳] . همان، حدیث/ ۵۴۴٫
[۱۴] . اختیار معرفه الرجال، جزء ۳/۲۲۵، حدیث ۴۰۲٫
[۱۵] . اعراف/ ۱۷۵٫
[۱۶] . تفسیر العیاشی ۲/۴۲، اختیار معرفه الرجال ۲۲۸، حدیث ۴۰۶، بحار ۴۶/ ۳۲۲٫
[۱۷] . تاریخ طبری ۵/۴۵۶، الکامل فی التاریخ ۴/۲۰۹-۲۰۷٫
[۱۸] . الفصل فی الملل و الأهواء و النحل ۲/۱۴-۱۳٫
[۱۹] . تاریخ طبری ۵/۴۵۷، الکامل فی التاریخ ۴/ ۲۰۹٫
[۲۰] . فرق الشیعه ۳۴٫
[۲۱] . «تبان» به معنای علاف و کاه فروش است.
[۲۲] . اختیار معرفه الرجال ۳۰۱٫
[۲۳] . طبقات ابن سعد ۵/ ۲۳۷٫
[۲۴] . فرق الشیعه ۲۸-۲۷٫
[۲۵] . «کسفیه» نامیده شدند، چون می گفتند: «ان علیا هو الکسف الساقط من السماء» .
[۲۶] . فرق الشیعه ۳۸، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ۲/ ۱۴٫
[۲۷] . سیر اعلام النبلاء ۴/۴۰۷، تاریخ ابن عساکر ۱۵/ ۳۵۷٫
[۲۸] . اصول کافی ۲/ ۷۵٫