- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، صحابه و حتى تابعان نشانهاى از اصطلاح «اهل سنّت» یا «سنى» به معناى موردنظرنبود، اگرچه گروه مخالف شیعه با نگرش انکار نص در خلافت و امامت، بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) با عناوینى مانند «عثمانیه» پـدید آمد و به تدریج رشد کرد.
اصطلاح «اهل سنّت» یا «سنى» در زمان عباسى نضج گرفت و میان مسلمانان جا افتاد; چون خلفاى عباسى اغلب سنّىِ متعصب بودند وبـه دلیل مسائل سیاسى از مذهب تسنّن، به خصوص مذهب حنفى پشتیبانى مى کردند و بدین وسیله، در شرق و غرب کشور اسلامى، مذهب اهل سنّت گسترش یافت.
چکیده
دو دیدگاه مختلف از اسلام با تفاوتهاى اساسى در اصول و فروع، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در صحنه هاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و دینى ظاهر گردید که تاکنون نیز به صورت دو نگرش مستقل و جدا از هم در تمام زمینه ها وجود داشته است. این دو نگرش از آغاز پیدایش، در قالب دو گروه اقلیّت و اکثریت پدیدار گشت و به مرور زمان، به دو مذهب بزرگ به نام «شیعه» و «سنّى» معروف شد.
هر کدام از این دو مذهب تحوّلات و فراز و نشیب هاى گوناگونى را در طول تاریخ به خود دیده است. تقریباً، در تمام این تحولات تاریخى، طیف اکثریت (سنّى) حاکمیت سیاسى را در اختیار داشته و غالباً از آنچه در توان داشته علیه رقیب خود، فروگذار نکرده است. با این حال، اقلیّت شیعه با برخوردارى از فرهنگ قوى اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) همیشه در برابر رفتار غالباً غیر متناسب گروه اکثریت، هویت دینى و مذهبى خود را حفظ نموده و از موقعیت فرهنگى و اجتماعى خود به خوبى دفاع کرده است.
از آنجا که، هر یک از این دو مذهب به نوبه خود، مدعى اصالت و تقدّم در پیدایش مى باشد، از اینرو، این تحقیق در زمینه ظهور و شکل گیرى این دو فرقه و اینکه آیا در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، نشانى از آن دو در گفتار آن حضرت وجود داشته است یا نه، صورت گرفته است.
مفهوم «سنّت»
الف. در لغت
واژه «سنّت» در لغت، به معناى طریقه، سیره و روش آمده;( [۱) چنان که در قرآن کریم نیز به همین معنا به کار رفته است، آنجا که مى فرماید: «سنه اللّهِ فِى الّذینَ خَلوا مِن قبلُ و لَن تجدَ لِسنّتِه للّهِ تبدیلاً» (احزاب: ۱۶۲); این سنّت خداوند در اقوام پیشین است و براى سنّت الهى هیچ گونه تغییرى نخواهى یافت.
طریقه و روش خداوند در امّتهاى پیشین این بوده که اگر گروهى دست به فساد و ایجاد اضطراب در بین مردم مى زدند، گرفتار عذاب الهى گردیده، نابود مى شدند. این روش خداوند تغییرناپذیر است و اگر مسلمانان چنین کارى انجام دهند نیز سرنوشت امم گذشته را خواهند داشت.( [۲] )
ب. در اصطلاح
«سنّت» در اصطلاح شرعى، به معناى سیره و دستور شارع است، اعم از دستور قولى، فعلى و امضایى،(۳) سنّت بدین معنا، در فقه به کار مى رود و یکى از ادلّه شرعى است.
«سنّت» در اصطلاح کلامى، معمولاً همراه با کلمه «اهل»، یعنى «اهل السنّه» و یا به اضافه واژه «الجماعه»، یعنى «اهل السنّه و الجماعه»(۴) مى آید. این اصطلاح که به معناى گروه و فرقهاى از مسلمانان با عقاید خاص است، به موارد ذیل اطلاق مى گردد:
کاربردهاى اصطلاح «اهل السنّه»
۱. مقابل شیعه و به معناى انکار نص در خلافت: «اهل السنّه» به کسانى گفته مى شود که منکر وجود نص در خلافتند و بر این پندارند که تعیین جانشین پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به مردم یا «اهل حلّ و عقد» واگذار شده و خود آن حضرت کسى را به این منصب معرفى نکرده است.(۵)
۲. مخالفان تأویل: کسانى که مخالف تأویل و تغییر بودند و به ظواهر قرآن و حدیث عمل مى کردند; مانند حنابله و اهل حدیث، که به آنها «اهل السنّه» گفته مى شد.(۶)
۳. مخالفان بدعت: «اهل السنه» به کسانى که با بدعت گذارى مخالفت مى کردند و ـ به قول خودشان ـ از سلف صالح پیروى مى نمودند، اطلاق مى شد. این معنا نزد متأخران اشاعره شایع بوده; آنها مذاهب دیگر را به بدعت گذارى متهم مى کردند و «اهل البدعه» مى خواندند.(۷)
در اینجا، اصطلاح «اهل السنّه» به معناى اول (منکران نص در خلافت) مورد بحث است و اینکه این اصطلاح از چه زمانى پیدا شده است؟ اهل سنّت پیرو هر مذهبى باشند، بر این مسأله اتفاق نظر دارند که تعیین خلیفه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به رأى مردم واگذار شده است. در زمینه پیدایش مذهب اهل سنّت (به مفهوم انکار نص در خلافت و امامت) نظریات و اقوالى وجود دارد که در اینجا به آنها اشاره مى گردد، ولى نقد و بررسى این نظریه ها به فرصت دیگرى نیازمند است:
پیشینه اصطلاح «اهل السنّه»
۱. زمان صحابه: آنچه از کلام اهل حدیث و اشاعره برمى آید این است که اصطلاح «اهل السنّه و الجماعه» در عصر صحابه معروف بوده و از آن زمان، در میان مسلمانان رواج یافته است.(۸)
۲. اوایل قرن دوم: طبق این نظریه، اصطلاح «اهل السنّه» در اوایل قرن دوم، اولین بار در رساله عمر بن عبدالعزیز و بر ضد نظریه قدریه به کار رفته است. پیش از این تاریخ، در عصر صحابه و تابعان، این اصطلاح وجود نداشته و به معناى مورد بحث استعمال نشده است.(۹)
۳. عصر خلفاى عباسى: برخى از تاریخ نویسان و متکلمان پیدایش اصطلاح «اهل السنه» یا «سنّى» را زمان خلفاى عباسى مى دانند. اعیان الشیعه به نقل از ابوحاتم رازى، چنین مى نویسد: در زمان صحابه، عده اى از مسلمانان رابطه خوبى با على بن ابى طالب(علیه السلام) نداشتند و از عثمان پیروى مى کردند.
این گروه در زمان خلفا و بنى امیّه به نام «عثمانى ها» خوانده مى شدند، اما در عصر عباسى، به تدریج این نام منسوخ گردید و عنوان جدیدى به اسم «سنّى» یا «اهل السنّه» پدید آمد و بر مخالفان على(علیه السلام) اطلاق گردید.(۱۰)
برخى از متأخران قول دوم را ترجیح داده و به این نتیجه رسیده اند که اصطلاح «اهل السنّه» یا «سنّى» در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز پیدا شده و پیش از آن چنین اصطلاحى وجود نداشته است; به این دلیل که در عصر صحابه، به خصوص زمان خلفاى سه گانه، نقل و نوشتن حدیث بکلى ممنوع بود. شعار «حسبُنا کتابُ اللّه» که توسط عمر سر داده شد، در فضاى اجتماع آن روز حاکم گردید و با ناقلان احادیث نبوى به شدّت برخورد مى شد; چنان که نقل شده است برخى از صحابه بزرگ مانند عمّار یاسر، ابو درداء و ابن مسعود به دلیل نقل حدیث و مسائل این چنین کتک خوردند و مورد اذیت و آزار قرار گرفتند.(۱۱) عمر به ایشان مى گفت: احادیث پیامبر چیست که نقل مى کنید؟ فقط به قرآن عمل کنید و روایات رسول خدا را کم کنید! اگر این کار را کردید، من با شما شریک هستم!»(۱۲)
آنچه از مجموع قراین و شواهد تاریخى و اوضاع و احوال زمان صحابه برمى آید این است که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، گروهى از مسلمانان، که اکثریت را دارا بودند، در مقابل پیروان على(علیه السلام) قرار گرفته و مذهب کلامى اهل سنّت به معناى انکار نص در خلافت و امامت را بنیاد نهادند.
آنان ابوبکر را به عنوان جانشین پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) برگزیدند. اما اصطلاح «سنّى» یا «اهل السنّه» به این معنا نه در سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود داشته و نه در عصر صحابه و حتى تابعان، بلکه این اصطلاح بعد ـ شاید پس از انقراض بنى امیّه ـ شایع شده است. زیرا:
اولاً، در زمان خلفاى راشدین با نقل حدیث به شدت مخالفت مى شد و تقریباً تا پایان قرن اول، این وضع ادامه داشت. هنگامى که ابابکر به خلافت رسید، مردم را جمع کرد و فرمان داد که کسى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حدیث نکند; چون کتاب خدا در اختیار است و به حلال و حرام آن عمل مى شود. در عهد خلیفه دوم و سوم نیز بر این امر تأکید مى شد، به خصوص عمر که در زمان خلافت خود، با شدت بیشترى با نقل حدیث برخورد مى کرد. احادیث موجود از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به دستور خلیفه دوم سوزانیده شد و ناقلان آنها مورد عتاب عمر قرار گرفتند.(۱۳)
ثانیاً، خلفاى عباسى مذهب اهل سنّت را مذهب رسمى دنیاى اسلام قرار دادند و با تمام قدرت از آن حمایت نموده، با تشیّع مخالفت مى کردند; زیرا این روش را در حفظ قدرت و سیاست خود مؤثر مى دانستند.
به همین دلیل، با اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پیروانشان شدیداً برخورد مى کردند و از هیچ ظلمى نسبت به آنها دریغ نمى ورزیدند. از اینجا بود که اصطلاح «سنّى» و مذهب کلامى و فقهى ایشان رشد کرد و در برابر شیعه قرار گرفت و تا امروز نیز ادامه یافته است.(۱۴)
بنابراین، در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، صحابه و حتى تابعان نشانهاى از اصطلاح «اهل سنّت» یا «سنى» به معناى موردنظرنبود، اگرچه گروه مخالف شیعه با نگرش انکار نص در خلافت و امامت، بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) با عناوینى مانند «عثمانیه» پـدید آمد و به تدریج رشد کرد.
اصطلاح «اهل سنّت» یا «سنى» در زمان عباسى نضج گرفت و میان مسلمانان جا افتاد; چون خلفاى عباسى اغلب سنّىِ متعصب بودند وبـه دلیل مسائل سیاسى از مذهب تسنّن، به خصوص مذهب حنفى پشتیبانى مى کردند و بدین وسیله، در شرق و غرب کشور اسلامى، مذهب اهل سنّت گسترش یافت.
مفهوم «شیعه»
الف. در لغت
واژه «شیعه» در لغت، به معناى اَتباع، انصار و پیروان آمده است; بدین معنا که اگر کسى از شخصى پیروى کند و دوستى و محبت او را در دل داشته باشد و از او حمایت نماید، به او «شیعه» گفته مى شود. لفظ «شیعه» به این معنا، بر مفرد، جمع، مرد و زن ـ بالسّویّه ـ اطلاق مى شود(۱۵) و به همین معنا، در قرآن کریم به کار رفته است; آنجا که مى فرماید: «هذا مِن شیعتِه و هذا مِن عدوّهِ فاستغاثَهُ الّذى مِن شیعتِه عَلى الّذى مِن عدوِّه» (قصص: ۱۵); یکى از پیروان او ـ موسى(علیه السلام) ـ و دیگرى از دشمنانش. آنکه از پیروانش بود، بر ضدّ کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست.
همچنین کلمه «شیعه» در لغت، به معناى فرقه و طایفه اى که بر امرى موافقت کنند، بدون تبعیت و پیروى از یکدیگر، نیز آمده(۱۶) و به همین معنا در قرآن مجید نیز به کار رفته است. «و اِنّ من شیعتِه لابراهیمُ» (صافات: ۸۳); بى گمان، ابراهیم از شیعیان او (نوح)است.
معلوم است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)صاحب شریعتى مستقل بوده و از حضرت نوح(علیه السلام) پیروى نمى کرد، ولى به دلیل آنکه او در دین و دعوت به توحید، با حضرت نوح(علیه السلام) هماهنگ بود و هر دو هدف واحدى را دنبال مى کردند، از اینرو، به «شیعه نوح» تعبیر شده است.(۱۷)
ب. در اصطلاح
«شیعه»، به مفهوم کلامى آن، به گروهى از مسلمانان اطلاق مى شود که ولایت و محبت على بن ابى طالب(علیه السلام) و سایر امامان معصوم(علیه السلام)از فرزندان او را در دل دارند و از ایشان پیروى مى کنند. به عقیده شیعیان، منصب امامت و خلافت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همانند نبوّت، یک منصب الهى است و از این رو، امام باید با نص خاصى از جانب خدا یا رسول او(صلى الله علیه وآله) تعیین شود و مردم نمى توانند از پیش خود، امام و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مشخص سازند. شخص امام نیز باید از ویژگى هایى از قبیل عصمت برخوردار باشد، وگرنه هر کسى لیاقت و شایستگى احراز مقام امامت را ندارد.(۱۸)
هر چند معناى لغوى کلمه «شیعه» اختصاص به گروهى خاص ندارد و به مطلق انصار و اتباع اطلاق مى شود، ولى در اصطلاح کلامى، این واژه اسم خاصى براى پیروان امام على(علیه السلام)قرار گرفته است، به گونه اى که هرجا با شنیدن آن، همین معنا به ذهن تبلور مى کند; زیرا یکى از ویژگى هاى این گروه اعتقاد به برترى حضرت على(علیه السلام) برهمه صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)است و بدین روى، از او پیروى مى کنند.
با این حال، سؤالى که مطرح مى شود این است که اصطلاح «شیعه»، به این معنا، از چه زمانى پدید آمده و چگونه شکل گرفته است؟ در اینجا، به برخى اقوالى که در این زمینه وجود دارند اشاره گردد.
پى نوشت ها
۱- حسین مظفر، تاریخ الشیعه، ص ۸ ـ ۱۵ / فى ظلال التشیع، ص ۶۳۱ـ ابن اثیر، النهایه، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۴۰۹
۲ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، قم، انتشارات اسلامى، ج ۱۶، ص ۳۴۰
۳ـ ابن منظور، لسان العرب، طـ۲، بیروت، موسسه احیاء التراث العربى، ۱۴۱۲ ق. ج ۶، مادّه «سنن»، ص ۳۹۷ و ۳۹۸ / دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج ۳، ص ۱۸۵
۴ الى ۶ـ محمدعمر نسفى، شرح العقاید النسفیه، پاکستان، مکتبه رشیدیه، ص ۱۱۵ ـ ۱۱۶ / ص ۱۰۸ ـ ۱۱۰ / ص ۱۱۹
۷ـ همان، ص ۱۱۶ / دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج ۳، ص ۱۸۵
۸ـ على ربّانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى، مرکز جهانى علوم اسلامى، ۱۳۷۷، ص ۶۷
۹ـ جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، حوزه علمیه قم، ۱۳۷۲، ج ۱، ص ۳۴۳
۱۰ـ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ ق.، ج ۱، ص ۱۹
۱۱ـ جعفر سبحانى، پیشین، ج ۱، ص ۳۴۴ / محمدحسن مظفر،دلایلالصدق، ج۳، ص۱۶۰
۱۲ـ علاءالدین هندى، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه رسالت، ۱۴۰۹ ق.، ج ۱۰، ص ۲۹۳
۱۳ـ مرتضى عسکرى، معالم المدرستین، المجمع العلمى الاسلامى، ۱۴۱۶ ق. ج ۲، ص ۵۰ ـ ۵۲
۱۴ـ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۱۹
۱۵ـ ابن منظور، پیشین، ج ۷، ماده «شیع»، ص ۲۵۸
۱۶ـ خلیل احمد فراهیدى، کتاب العین، اسوه، ۱۴۱۴ ق.، ج ۲، مادّه «شیع»، ص ۹۶۰
۱۷ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۷، ص ۱۴۷
۱۸ـ شیخ صدوق، فضایل الشیعه، قم، مؤسسه امام المهدى، ۱۴۱۰ ق. ص ۱۵
منبع: پرتال جامع علوم اسلامی
پژوهشى در زمینه پیدایش شیعه و سنى بخش دوم