- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در مذهب تشیع، امامان معصوم از علم لدنی برخوردارند و هرگز دچار ضلالت و گمراهی نمی شوند؛ به همین دلیل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث ثقلین به مسلمانان توصیه فرموده به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) تمسک جویند تا گمراه نشوند.
امام صادق (علیه السلام) یکی از اهل بیت پیامبر است که بیشترین تعالیم اسلام از ایشان برای شیعیان نقل شده است. آن حضرت در راستای وظیفه خطیر رهبری دینی و هدایت جامعه که بر عهده داشتند و با بهره گیری از دانش خدادادی خود، مناظرات علمی مهم و ارزشمندی را با مخالفین و منکران خدا برگزار کرده و به سوالات آنان پاسخ دادند.
پاسخ امام صادق (علیه السلام) درباره چگونگی آفرینش
زندیقی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «خداوند اشیاء را از چه چیزى آفرید؟»
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «از هیچ چیز.»
زندیق پرسید: «چگونه از هیچ، اشیاء ساخته و خلق مى شوند؟»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «تمام اشیاء یا از چیزى خلق شده اند یا از غیر چیزی، اگر از چیزى که با آنست خلق شده باشد مسلما آن قدیم است و قدیم، حدیث (جدید) نمى شود و دستخوش فنا و تغییر نیز نمى گردد؛ و یک چنین چیزى یا جوهر واحد است یا رنگى واحد، پس دیگر از کجا این همه رنگهاى مختلف آمده؟! با اینکه جوهرهاى بسیار در این عالم گوناگون موجود است!
و اگر چیزى که از آن درست شده، زنده بوده مرگ از کجا است؟ و از کجا زندگى آمده اگر آن چیز مرده بوده؟ بنابراین باید آن چیز از مرده و زنده؛ قدیم و ازلى بوده باشد؛ زیرا از زنده مرده نمى آید و آن پیوسته زنده است و نیز جایز نیست که مرده (میت) قدیم، پیوسته مرده باشد؛ زیرا بی جان، عارى از قدرت و بقا است.»
زندیق پرسید: «پس چرا ادعا می شود اشیاء ازلى هستند؟»
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرموند: «این عقیده جماعتى است که منکر مدبر اشیاء بوده و تکذیب کننده رسولان و گفتارشان و انبیا و آنچه خبر داده اند، مى باشند و کتابهاى اینان را اساطیر مى نامند و با نظرات و صلاحدیدشان، دینى براى خود ساخته اند.
اشیاء دلالت بر حدوث خود مى کنند. از گردش افلاک نه گانه گرفته تا تحرک زمین و آنچه در آن است و تغییرات زمانه و اختلاف اوقات و حوادثى که در عالم از زیادى و نقصان و مرگ و بلا، همه و همه نفس را ناچار مى سازد که اقرار کند براى همه اینها صانع و مدبرى است.
مگر شیرینى را نمى بینى که ترش مى شود و گوارا تلخ و جدید کهنه و همه و همه روى به تغییر و فناء دارند؟!
پاسخ امام صادق (علیه السلام) درباره امور مختلف
زندیق پرسید: «پس خالق جهان پیوسته به تمام این احداث که ایجاد کرده قبل از آن عالم بوده؟»
امام صادق (علیه السلام)فرمود: «پیوسته علم داشت و با علم همه را خلق کرده است.»[۱]
زندیق پرسید: «آیا خالق مختلف است یا مؤتلف (متحد)؟»[۲]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «حضرت بارى در خور اختلاف و ائتلاف نیست؛ زیرا فقط متجزى و جدا جدا اختلاف دارند و آنچه مؤتلف گردد متبعض است و به او مختلف و مؤتلف نگویند.»
زندیق پرسید: «پس چگونه او خدای واحد است؟»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند در ذات واحد است (منحصر به فرد است) نه واحدى همچون یک (که دو ندارد)؛ زیرا هر واحدى جز او، قابل جزء شدن است و خداوند تبارک و تعالى واحدى است که نه جزء جزء شود و نه شمارش.»
زندیق پرسید: «پس به چه دلیل خلق را آفرید؛ زیرا نه به آنها محتاج بود و نه به خلقشان ناچار و در خور این هم نیست که ما را بیهوده و عبث خلق کرده باشد؟»
ابو عبدالله (علیه السلام) فرمود: «خلق را براى اظهار حکمت و جارى ساختن علم و امضاى تدبیر خود آفرید.»
زندیق پرسید: «پس چرا به خلق این سرا کفایت نکرده و سراى دیگرى براى ثواب و عقاب آفرید.»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «بی شک این سرا، سراى امتحان و آن سرا، محل کسب ثواب و دریافت رحمت است، این سرا، پر از آفات و انواع شهوات است تا بندگانش را در آن به طاعت بیازماید؛ پس سراى عمل را سراى جزا و ثواب قرار نداد.»
نتیجه گیری
از پاسخ های امام صادق (علیه السلام) به دست می آید که آن حضرت مسائل کلامی درباره خداوند را کاملا به صورت منطقی و بر مبنای معیارهای عقلی پاسخ گفته اند. از نظر امام صادق (علیه السلام) صفات ذاتی خداوند، عین ذات خدا است. همچنین خداوند این دنیا را آفرید تا بندگانش در آن امتحان شده و آخرت را آفرید تا بندگان نتیجه امتحان خود را در آنجا بگیرند.
پی نوشت ها
[۱]. یک قسم از صفات خدا صفاتى است که اضافه به غیر ندارند و تنها به یک وجه ملاحظه می شوند مانند حیات و بقاء، دوم صفاتى که اضافه به غیر دارند ولى اضافه آنها مؤخر است مانند علم و شنیدن و دیدن، مثلا معنى علم خدا این است که آنچه در جهان هستى پیدا مى شود از امور کلى و جزیى با تعیین وقت و ساعت همه را خدا مى داند و این دانستن هم از ازل و زمانى که او بوده و چیز دیگر نبوده با او بوده و بلکه عین ذات او بوده و بعد از اینکه این امور واقع شد اضافه علم به آنها پیدا مى شود، یعنى علم بر آنها منطبق مى شود بدون کم و زیاد.
و معنى عین ذات اینست که همان چیزى که خداست همان چیز هم علم است (علم ما غیر خود ما است و عرضى است قائم به ما به خلاف علم خدا) ذات خدا علم و قدرت و حیات و سمع و بصر است و همان هم علیم و قادر و حى و سمیع و بصیر است و تنها مفهوم هر یک از اینها غیر دیگرى است.
لذا امیر المومنین (علیه السلام) فرماید: «کمال اخلاص بنده به خدا این است که صفات را از او نفى کند»، یعنى صفات زائد بر ذات را نفى کند و آنها را عین ذات داند.
و قسم دیگر، صفات فعل است و آن صفاتى است که به حسب مصالح خلق پدید آید و اینها بر دو قسم است:
۱- صفاتى که اضافه محض است و خارج از ذات است و براى آنها معنایى غیر از علم و قدرت و اراده و مشیت نیست مانند خالقیت و رازقیت و تکلم.
۲- صفاتى که علاوه بر اضافه معناى دیگرى در ذات دارد ولى اضافه و مضاف إلیه از آن انفکاک ندارد، مانند مشیت و اراده که هیچ گاه مشى و مراد از این دو صفت انفکاک نیابد زیرا هر چه خدا خواهد و اراده کند فورا موجود شود، پس این دو صفت بدون متعلق آن؛ وجود نیابند و فرق بین این دو این است که اراده؛ جزیى و مقارن است، و مشیت؛ کلى و متقدم.
صفات فعل اگر چه هر یک اصلى و مبدا در ذات قدیم دارند که آن اصل صفت ذات است و قدیم صفات فعل فروعى است مترتب بر آنها مثلا خالقیت و تکلم خدا عبارت از این است که ذات بارى به نحوى است که ( اگر چه نحو ندارد) هر چه خواهد خلق کند و با هر که خواهد تکلم نماید می تواند اما از نظر اینکه جهت ثبات و قدم در صفات مانند علم و قدرت دلالتش بر مجد و کمال از جهت تجدد و حدوث بیشتر و ظاهرتر است زیرا تخلف و تأخر متعلقات این صفات از آنها زیانى به کمال آنها نزند.
از این نظر اینها را صفت ذات گفتند به خلاف مثل اراده و مشیت که جهت تجدد و حدوث در آنها دلالتش بر عزت و جلال ذات ربوبى بیشتر است از این جهت که متعلقات آنها از آنها تخلف پیدا نکند لذا آنها را صفت فعل دانستند چون که خطاب شارع با جمهور و توده مردم است.( نقل از کتاب وافى؛ مرحوم فیض کاشانى؛ ترجمه از مرحوم مصطفوى، کافى)
[۲]. یعنى: مرکب از اجزاى مختلف الحقیقه است یا متفق الحقیقه.
منبع
طبرسی، احمد بن علی؛ الإحتجاج؛ ج۲، ص ۲۰۸ – ۲۰۹؛ ترجمه جعفرى؛ تهران؛ اسلامیه؛ چ۱؛ ۱۳۸۱ش؛ با کمی تغییر و تصرف.