- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 1 نظر
اشاره:
توبه و قبولی آن از نعمتها و مواهب کمنظیر الهی است و دارای آثار نتایج درخشانی است.توبهی خالص و حقیقی آنچنان انسان گنهکار را دگرگون میکند که گویی اصلاً گناه نکرده است. توبه حقیقی موجب پرده پوشی و نابودی آثار گناه میگردد، امام صادق (علیه السلام) فرمود. توبه حقیقی آنچنان انسان را محبوب خدا میکند که خداوند بسیار نسبت به او شادمان است و او را به عنوان دوست خود، برمیگزیند. در این نوشته توبه یک گناهکار با وعده ای که امام صادق (علیهالسلام) به او داده بود و نتیجه ای که بر آن مترتب شده بیان گردیده است.
ابوبصیر مى گوید: من همسایه اى داشتم که از اطرافیان شاه (خلیفه عباسى) بود. پولى به دستش آمد، چندین غلام خرید و همیشه افرادى را جمع مى کرد و بساط باده گسارى مى گسترد و باعث اذیت من مى شد. چند بار به خودش گله کردم، ولى خوددارى نکرد و چون سماجت کردم، گفت: فلانى، من مردى هستم گرفتار و تو فرد سالمى هستى. اگر مرا خدمت امامت معرفى کنى امیدوارم که خداوند مرا به وسیله تو از این گرفتارى نجات دهد. ابوبصیر مى گوید: این سخن در دل من اثر کرد، وقتى که خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم، جریان آن مرد را نقل کردم، فرمود: وقتى که به کوفه برگشتى او نزد تو خواهد آمد، به او بگو: جعفر بن محمّد گفت: اگر تو این کارها را ترک کنى من در پیشگاه خدا براى تو بهشت را ضمانت مى کنم.
ابوبصیر مى گوید: وقتى که به کوفه برگشتم، آن مرد با جمعى نزد من آمدند، او را نگاه داشتم تا منزلم خلوت شد. گفتم: فلانى ! من ماجراى تو را خدمت امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو: کارهایش را ترک کند، من هم نزد خدا بهشت را براى او ضمانت مى کنم. آن مرد با شنیدن پیام امام گریست، سپس گفت: شما را به خدا آیا جعفر بن محمّد چنین سخنى گفت؟ ابوبصیر مى گوید: من قسم خوردم که آنچه به تو گفتم سخن آن حضرت بود. گفت: کافى است و از منزل بیرون رفت، پس از چند روزى به دنبال من فرستاد و مرا طلبید؛ او را پشت در منزلش برهنه یافتم. گفت: ابوبصیر! هیچ چیز در منزلم نمانده است. همه را انفاق کردم، من مانده ام با این وضعى که مى بینى! پس از آن من نزد بعضى از دوستانم رفتم و مقدارى پوشاک براى او جمع کردم، چند روزى نگذشته بود که دنبال من فرستاد (و پیام داد) من مریضم بیا! من نزد او رفت و آمد مى کردم و به معالجه اش مى پرداختم تا این که اجلش فرا رسید.
در حال جان دادن نزد او نشسته بودم تا این که از هوش رفت، بعد که به هوش آمد، گفت: اى ابوبصیر! امام تو به قولش وفا کرد، سپس از دنیا رفت. من به مکه رفتم و خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم، اجازه ورود خواستم، وقتى که وارد شدم، هنوز یک پاى من در صحن منزل و پاى دیگر در ایوان منزل بود که از داخل خانه فرمود: ابوبصیر! ما به عهدمان براى همسایه ات وفا کردیم.[۱]
پی نوشت:
[۱]. کشف الغمه، ص ۲۳۶.
عشق یعنی خدا