- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
توبه به معنای بازگشت بنده به سوی خدا، یکی از اصطلاحات پرتکرار در قرآن و روایات است. در ۶۹ آیه قرآن به موضوع توبه پرداخته شده و با بیان محبت الهی نسبت به توبهکنندگان، مردم را به توبه نصوح دعوت میکند. در احادیث نیز جایگاه و اهمیت توبه مورد تأکید قرار گرفته و از تأخیر آن نهی شده است. در بخش دیگری از احادیث، با تقسیم گناهان به حق اللهی و حق الناسی راههای توبه از اقسام گناهان بیان شده است.
خداوند متعال در آیه ۳۶ سوره دوم (بقره) فرموده است «پس فرا گرفت آدم از پروردگارش چند کلمهیى را و خداى توبهاش را پذیرفت. همانا که او توبه پذیرنده مهربان است.» و در آیه ۱۳۰ سوره سوم (آل عمران) فرموده است «و آنان که چون کار ناشایسته کردند یا بر خویشتن ستم روا داشتند، خدا را یاد کردند و بر گناهان خویش آمرزش خواهى مىکنند. و چه کسى جز خداوند گناهان را مىآمرزد؟ و اصرار نکردند بر آنچه مىکنند و آنان مىدانند.» و در آیه ۲۲ و ۲۳ سوره چهارم (نساء) فرموده است «جز این نیست که پذیرش توبه بر خداوند در مورد کسانى است که به نادانى کار بد را انجام داده و سپس بزودى توبه مىکنند و آنانند که خداوند توبه آنان را مىپذیرد و خداى داناى درست کردار است و براى آنان که بدىها را انجام مىدهند و چون یکى از ایشان را مرگ فرا مىرسد، مىگوید هم اکنون توبه کردم و براى کسانى که در حال کفر مىمیرند، توبهیى نیست. براى آنان عذابى دردناک فراهم ساختهایم.» و در آیه ۴۴ سوره پنجم (مائده) در باره دزد مىفرماید «و هر کس پس از ستم خود، توبه کند و نکوکار شود، همانا خداوند توبهاش را مىپذیرد.» و در آیه ۴۰ سوره هشتم (انفال) فرموده است «به آنان که کافر شدند، بگو اگر باز ایستند، گذشته ایشان آمرزیده مىشود و اگر برگردند، پس به حقیقت گذشته است روش پیشینیان.» و در آیه ۳ سوره یازدهم (هود) فرموده است «و اینکه نخست از خداى خود آمرزش خواهى و سپس به سوى او باز گردید تا برخوردار کند شما را برخوردارییى پسندیده تا مدتى که نام برده شده است و مىدهد هر صاحب فضیلتى را جزاى فضیلت او را.» و در آیه ۶۱ سوره نوزدهم (مریم) فرموده است «پس از پى ایشان بازماندگان بازماندند که نماز را تباه و خواهشهاى نفس را پیروى کردند. پس زود باشد که ببینید شر را مگر کسى که توبه کرد و بگروید و کار شایسته انجام داد.» و ضمن آیه ۳۲ سوره بیست و چهارم (نور) چنین فرموده است «و اى گروندگان!
همگان به سوى خدا توبه کنید و باز گردید، شاید که رستگار شوید.» و در آیه ۵۵ سوره سى و نهم (زمر) فرموده است «و برگردید به سوى پروردگار خود و اسلام آورید پیش از آنکه عذاب به شما برسد و سپس یارى کرده نشوید.» و خداوند متعال در آیه ۸ سوره شصت و ششم (تحریم) فرموده است «اى کسانى که ایمان آوردهاید توبه کنید به سوى خدا، توبه خالص. شاید که پروردگار شما بپوشاند و درگذرد از گناهان شما.» پیامبر (صلّى الله علیه و آله) فرمودهاند: خداى جل جلاله چنین مىفرماید: من خدایم، خدایى جز من نیست. من پادشاهان را آفریدهام و دلهاى ایشان در دست من است. هر قوم که مرا فرمان برند، دلهاى پادشاهان (هیأت حاکمه) را بر ایشان مهربان قرار مىدهم و هر گروهى که از من سرپیچى و نافرمانى کنند، دلهاى پادشاهان را نسبت به ایشان سخت و خشن قرار مىدهم. همانا خود را با دشنام دادن به پادشاهان سرگرم مکنید.
به سوى من باز گردید و توبه کنید تا دلهاى آنان را بر شما مهربان قرار دهم[۱].
امیر المؤمنین على (علیه السّلام) فرموده است، در دنیا دو امان از عذاب خداوند سبحان وجود دارد که یکى از آن دو از دسترس شما بیرون شده است. بر شما باد که به امان دوم دست زنید و توسل جویید. امانى که در دسترس بود و به آسمان بر شد، پیامبر (صلّى الله علیه و آله) است و آن امان که باقى مانده، استغفار است[۲].
خداوند متعال در آیه ۳۴ سوره هشتم (انفال) فرموده است «و تا هنگامى که تو میان ایشانى، خداوند آنان را عذاب نمىکند و تا هنگامى که آنان استغفار مىکنند، خداوند آنان را عذاب نمىکند.» و در دنیا خیرى نیست مگر براى دو تن، نخست کسى که اگر گناهى مىکند آن را با توبه، تدارک و جبران مىکند و کسى که به انجام نیکىها پیشى مىگیرد و به هر کس سعادت توبه عطا شود، از پذیرفته شدن آن محروم نمىشود و به هر کس سعادت استغفار ارزانى شود، از آمرزش محروم نمىشود[۳] و این موضوع در آیه ۱۱۱ سوره چهارم (نساء) آمده است «هر کس بدى یا بر خود ستم کند و سپس از خداوند آمرزش خواهى کند، خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت» و در آیه ۲۲ همان سوره فرموده است «همانا پذیرش توبه بر خداوند براى آنانى است که به نادانى بدى کرده و سپس به زودى توبه مىکنند و آنانند که خداوند توبه آنان را مىپذیرد و خداى داناى درست کردار است.» امیر المؤمنین على (علیه السّلام) به شخصى که در حضور ایشان استغفر اللَّه گفت، فرمودند:
مادرت بر تو بگرید! آیا مىدانى استغفار، درجه افراد بسیار بلند مرتبه است و شش چیز لازمه آن است، نخست، پشیمانى بر گناه گذشته. دوم، تصمیم، بر باز نگشتن به آن گناه براى همیشه. سوم، پرداخت حقوق خلق خدا به ایشان تا آنکه خدا را سبک بار و بدون آنکه تعهدى بر تو باشد، ملاقات کنى. چهارم آنکه همه امور واجبى را که بر عهده تو بوده و ترک کردهاى انجام دهى. پنجم آنکه کوشش کنى گوشتهایى را که از حرام بر تو روییده است با اندوهها آب کنى تا آنجا که پوست بدنت به استخوانت بچسبد. ششم آنکه سختى فرمانبردارى و اطاعت را به پیکر خود بچشانى، همچنان که شیرینى گناه را به آن چشاندهاى و در این هنگام مىتوان استغفر اللَّه بر زبان آورد[۴].
امام صادق (علیه السّلام) فرموده است: چون آیه ۱۳۰ سوره آل عمران نازل شد که خداوند در آن فرموده است «و آنانى که چون کارى ناشایسته کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را یاد کنند و از گناهان خویش آمرزش خواهى کنند.» ابلیس بر فراز کوهى به مکه شد که به آن کوه ثور مىگویند و با صداى بلند همه عفریتها را فرا خواند.
آنان، همه پیش او آمدند و گفتند: اى سرور ما! براى چه ما را فرا خواندى؟ گفت:
این آیه قرآن نازل شده است. چه کسى از عهده آن بر مىآید؟ عفریتى گفت: من آنان را از توجه به این آیه، با این کار و آن کار، باز مىدارم. شیطان گفت: تو در خور این کار نیستى. یکى برخاست و همان گونه سخن گفت و ابلیس هم همان گونه پاسخ داد. در این هنگام، وسواس خناس[۵] برخاست و گفت: من از عهده این کار برمىآیم.
ابلیس پرسید: چگونه؟ گفت: آنها را به وعده و آرزو مىفریبم تا نخست در خطا و گناه افتند و چون به گناه افتادند، استغفار کردن را از یاد ایشان مىبرم. ابلیس گفت: آرى، تو شایسته این کارى و او را تا روز قیامت بر این کار گماشت[۶].
روایت شده است که معاذ بن جبل[۷] در حالى که مىگریست به حضور پیامبر آمد و سلام داد. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) پاسخ سلامش را دادند و پرسیدند: چه چیز تو را به گریه واداشته است؟ گفت: اى رسول خدا! بر در خانه، جوانى نیکو اندام و خوش چهره و تر و تازه ایستاده و بر جوانى خود چنان مىگرید که مادرى بر مرگ فرزند خود، و مىخواهد به حضور شما برسد. فرمودند: اى معاذ! او را پیش من بیاور.
معاذ او را به حضور آورد. سلام داد و پیامبر پاسخ دادند و پرسیدند: اى جوان! چه چیزى تو را به گریه واداشته است؟ گفت: چگونه گریه نکنم و حال آنکه گناهانى انجام دادهام که اگر خداوند به برخى از آن مرا بگیرد، به دوزخم مىبرد و چنین مىبینم که به زودى مرا خواهد گرفت و هرگز مرا نخواهد آمرزید. پیامبر پرسیدند: آیا به خداوند شرک آوردهاى؟ گفت: به خداوند پناه مىبرم که به پروردگار خویش شرک ورزیده باشم.
فرمودند: آیا خون ناحقى ریخته و کسى را کشتهاى؟ گفت: نه. پیامبر فرمودند: خداوند گناهانت را هر چند به بزرگى کوههاى برکشیده و استوار باشد، مىآمرزد. جوان گفت: گناهان من از کوههاى بلند هم بیشتر است. فرمودند: خداوند گناهان تو را هر چند به اندازه زمینهاى هفتگانه و دریاها و ریگها و درختان و میوهها و آنچه در زمین است باشد، مىبخشد. گفت: اى رسول خدا! از همه آنان بزرگتر است. فرمودند:
اگر گناهانت به بزرگى آسمانها و ستارگان و عرش و کرسى باشد، مىبخشد. گفت: از آن هم بزرگتر است. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) خشمگین بر او نگریستند و فرمودند: اى جوان! واى بر تو، گناهان تو بزرگتر است یا خداوندت؟ جوان چهره بر خاک سایید و گفت:
پروردگار من منزه است. هیچ چیز بزرگتر از خداى من نیست و من مىدانم که پروردگارم از هر بزرگى، بزرگتر است. پیامبر فرمودند: آیا گناهان بزرگ را کسى جز خداى بزرگ مىآمرزد؟ جوان گفت: اى رسول خدا! سوگند به خدا که نه، و پس از آن سکوت کرد. پیامبر فرمودند: آیا یکى از گناهان خود را براى من نقل مىکنى؟ گفت: آرى. من مدت هفت سال گورها را مىشکافتم، مردگان را بیرون مىآوردم و کفنها را برمىداشتم. قضا را دخترى جوان از انصار درگذشت، چون او را تشییع و دفن کردند و برگشتند و شب فرا رسید، من رفتم، گورش را شکافتم، جسد را بیرون آوردم و تمام کفن او را بیرون کشیدم و او را بر لبه گورش برهنه انداختم و خواستم برگردم، شیطان به سراغ من آمد و او را در نظرم آراست و وسوسه کرد که مگر سپیدى شکم و سرین او را نمىبینى تا آنجا که برگشتم و خویشتن دارى نتوانستم و با او نزدیکى کردم و جسد را به همان حال رها کردم. ناگاه از پشت سر خویش صدایى شنیدم که مىگفت: اى جوان! واى بر تو از حاکم روز قیامت و آن روزى که خداوند من و تو را در پیشگاه خویش بر پا مىدارد، و تو میان گروه مردگان مرا این چنین از گور بیرون کشیدى و برهنه و جنب رها کردى که به هنگام بررسى حساب این چنین باشم. اى واى بر تو و جوانى تو از آتش دوزخ! و من خود نمىپندارم که هیچ گاه بوى دلاویز بهشت را درک کنم و اکنون تو اى رسول خدا! وضع مرا چگونه مىبینى؟ پیامبر فرمودند: اى تبهکار! از من دور شو که بیم آن دارم که من هم به آتش تو بسوزم و تو بسیار نزدیک به آتش دوزخى، و همواره این سخن را بر زبان مىآوردند و اشاره مىکردند که او را دور کنند. آن جوان به مدینه رفت و اندک زاد و توشهیى برداشت و به یکى از کوهها پناه برد و جامه پشمینه پوشید و به عبادت پرداخت و هر دو دست خویش را به گردن خود بست و فریاد برداشت که:
پروردگارا! من بنده تو، بهلول هستم که در پیشگاهت خود را به زنجیر کشیدهام.
پروردگارا! تو خود مرا و گناهى را که از من سرزده است مىشناسى. خدایا! هم اکنون از پشیمانانم و براى توبه پیش پیامبرت رفتم. مرا از پیش خود راند و بر وحشت و ترسم افزود. اکنون به نام و جلال و عظمت پادشاهى تو، از تو مسألت مىکنم که نومیدم نگردانى و دعاى مرا بپذیرى و از رحمت خویش مأیوسم نفرمایى. چهل روز همواره همین سخن را مىگفت و مىگریست و جانوران وحشى هم از رحمت بر او مىگریستند و چون چهل شبانروز گذشت، دستهاى خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:
پروردگارا! در این نیاز و خواسته من چه کردى؟ اگر دعاى مرا پذیرفته و گناهم را آمرزیدهاى، به پیامبرت وحى فرماى و اگر نپذیرفتهاى و مرا عقوبت خواهى فرمود، هم اکنون آتشى فرست که در این دنیا مرا با آن، یا عقوبت دیگرى هلاک و نابود فرمایى و از رسوایى روز رستاخیز رهایم ساز! در این هنگام، خداوند بر پیامبر (صلّى الله علیه و آله) آیه ۱۳۰ سوره آل عمران را نازل فرمود که در آن مىفرماید: «و آنانى که چون کار ناشایسته و بر خود ستم کردند، خدا را یاد، و از گناه خویش استغفار کردند و کیست که گناهان را بیامرزد جز خداوند و آنان بر گناهان خویش اصرار نورزیدند و ایشان مىدانند.» یعنى گناه بزرگى چون زناى با مردگان و نبش گورها و دزدى کفنها، و سپس خطاب به پیامبر (صلّى الله علیه و آله) است که اگر او را راندى به کجا برود؟ و وانگهى بر کار و گناه خود اصرار نمىورزد. در آیه بعد از این آیه، فرموده است: «همانا که پاداش آن گروه، آمرزشى است از پروردگارشان و بهشتهایى که آبها در آن جارى است. جاویدان در آن هستند و نیکوست مزد کارکنندگان.» و چون این آیات نازل شد، پیامبر (صلّى الله علیه و آله) در حالى که لبخند مىزدند و آن را تلاوت مىفرمودند، بیرون آمدند و به یاران خود فرمودند:
چ کسى مىتواند مرا به خانه آن جوانى که توبه کرده است، راهنمایى کند؟ معاذ گفت:
اى رسول خدا! به ما خبر رسیده که او در فلان جاست. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) حرکت فرمود و چون کنار آن کوه رسید، به جستجوى آن جوان از کوه بالا رفت و ناگاه او را دیدند که در شکاف میان دو صخره ایستاده و دستهایش را به گردن خویش بسته است و چهرهاش از آفتاب سیاه شده و پلکهاى چشمش از بسیارى گریه زخم شده و آویخته گردیده است و مىگوید: پروردگارا! تو مرا نیکو و خوش چهره آفریدى، اى کاش مىدانستم نسبت به من چه اراده فرمودهاى، آیا در آتش مرا خواهى سوخت یا در جوار رحمت خویش مرا پناه خواهى داد؟ پروردگارا! بسیار به من احسان فرمودى و نعمت ارزانى داشتى، اى کاش مىدانستم سرانجام من چیست، آیا بهشت را روزى من مىفرمایى یا مرا به سوى دوزخ مىرانى؟ پروردگارا! گناه من، بزرگتر از آسمانها و زمین و عرش بزرگ و کرسى گسترده تو است، اى کاش مىدانستم که مرا مىآمرزى یا روز قیامت رسوا مىسازى. و همواره چنین سخن مىگفت و مىگریست و خاک بر سر مىریخت و جانوران وحشى بر گرد او بودند و پرندگان بر فراز سرش صف کشیده و همگان مىگریستند. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) نزدیک رفتند و دستهایش را از گردنش گشودند و خاک از سرش زدودند و فرمودند: اى بهلول! بر تو مژده باد که تو آزادشده خداوند از آتش دوزخى. سپس به یاران خود فرمودند: گناهان را همین گونه باید جبران کرد که بهلول جبران کرد و سپس آیات نازل شده را تلاوت کردند و بهلول را به بهشت مژده دادند[۸].
پیامبر (صلّى الله علیه و آله) فرمودهاند: هیچ چیزى در پیشگاه خداوند محبوبتر از جوان توبهکننده نیست[۹].
گفته شده است: لازمه توبه چهار چیز است، استغفار و آمرزش خواهى با زبان و نیت باز نگشتن به گناه از صمیم دل، و کندن خویشتن از مظان گناه، و دورى جستن از دوستان و یارانى که در گناه مشوق او بودهاند.
شاعر چنین سروده است:
«تا پیر نشده بودى و مویت سپید نشده بود، از توبه کردن تأخیر کردى. اکنون که پیرشدهاى، منتظر چیستى؟ آیا پس از سپید شدن موى سر، هنوز هم از گناه دست برنمىدارى؟ و آیا پس از گذشتن عمر پند نمىگیرى؟ شگفتا که تو خود آگاهى و مىدانى به چه چیزى خواهى رسید و باز هم عبرت نمىگیرى.» دیگرى گفته است: «نه، سوگند به کسى که آسمان را برافراشته و زمین را گهواره همگان قرار داده است، همانا کسى که بر گناه اصرار مىورزد، نابودشونده است.
مىخواهى سخن مرا راست پندار و مىخواهى ستیزهجویى کن.» گفته شده است: چهار چیز را با چهار چیز بشوى، چهره را با اشک، زبان را با استغفار، دل را با اندیشه، و گناه را با توبه و بازگشت به خدا.
پی نوشت:
[۱] . به نقل از امالى صدوق، در بحار الانوار، ص ۳۴۱، ج ۷۵، آمده است. م.
[۲] . به نقل از مناقب سبط ابن جوزى، در بحار الانوار، ص ۶۷، ج ۷۸، آمده است. م.
[۳] . نهج البلاغه، چاپ مرحوم فیض الاسلام، صفحات ۱۱۱۸ و ۱۱۴۱٫ م.
[۴] . نهج البلاغه، ص ۱۲۷۱، چاپ مرحوم فیض الاسلام. م.
[۵] . وسواس خناس: یعنى شیطانى که چون نام خدا را بر زبان آورند، عقبنشینى مىکند و مىگریزد. رجوع کنید به: مفردات راغب اصفهانى، ص ۱۵۹، و به تفسیر ابو الفتوح رازى، ج ۱۲، ص ۵۱۴، چاپ مرحوم شعرانى. م.
[۶] . در امالى صدوق، ص ۴۶۵، چاپ آقاى کمرهیى، آمده است. م.
[۷] . معاذ بن جبل، متولد ۲۰ سال قبل از هجرت و در گذشته به سال ۱۸ هجرى در اردن، از اصحاب محترم پیامبر( صلّى الله علیه و آله) و از انصار، و به شدت مورد محبت و توجه عمر بن خطاب بوده است. رک. به: بخش دوم طبقات ابن سعد، ص ۱۲۰، ج ۳، و ترجمه آن به قلم این بنده. م.
[۸] . به نقل از صدوق( رضی الله عنه) در تفسیر برهان، ص ۳۱۶، ج ۲، آمده است. م.
[۹] . در مشکاه الانوار طبرسى، ص ۱۷۰، به نقل از انس، آمده است. م.