- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 19 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
فاطمه علیهاالسلام در قرآن(۱)
چکیده
آیه مباهله بر صداقت و عصمت گفتاری و رفتاری اصحاب کساء علیهم السلام دلالت دارد. به اعتراف دانشمندان فریقین، روایات متواتری وجود دارند که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله به جای «انفسنا»، حضرت علی علیه السلام را و به جای «نسائنا»، حضرت فاطمه علیهاالسلام را و به جای «ابنائنا» حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهماالسلام را برای مباهله با نصارای نجران به عنوان گواه نبوّت از میان همه امّت به همراه بردند.
برخی از دانشمندان اهل سنّت این امر را متفّقٌ علیه و برخی دیگر اجماعی می دانند. روایات مباهله با بیش از ۵۱ طریق متفاوت از ۳۷ تن از بزرگان دین روایت شده اند. برخی دانشمندان اهل سنّت شبهاتی را نیز مطرح کرده اند، اما این شبهات هیچ پایگاه علمی ندارند.
کلیدواژه ها: فاطمه علیهاالسلام ، آیه مباهله، اهل سنّت، مفسّران، شبهات.
مقدّمه
در منابع تفسیری و روایی فریقین، بسیاری از آیات قرآنی در شأن و منزلت رفیع امّ ابیها،(۲) سرور همه زنان عالم،(۳) پاره تن پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله (۴) و کوثر قرآن،(۵) حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به چشم می خورند. تنها در منابع تفسیری و روایی اهل سنّت، بیش از ۱۳۵ آیه در ۴۹ سوره درباره حضرت ایشان آمده و دو سوره کامل در شأن آن بانوی دو جهان نازل گشته اند؛ سوره های دهر و کوثر. این تعداد غیر از آیاتی هستند که در منابع شیعه در شأن حضرت زهرا علیهاالسلام ذکر شده اند. این آیات را می توان در چهار دسته تقسیم نمود: ۱٫ سبب نزول؛ ۲٫ شأن نزول؛ ۳٫ جری و اطباق؛ ۴٫ بطن.
برخی آیات طبق قاعده «جری و اطباق» در شأن حضرت فاطمه علیهاالسلام آمده و همچنین برخی آیات بطنا در شأن آن حضرت هستند؛ همچون آیه «مرج البحرین».(۶) صدها آیه قرآنی و نیز روایات تفسیری در ذیل آیات در منابع فریقین بر عصمت و طهارت، صداقت، ایثار و اخلاص و دیگر کمالات معنوی حضرت زهرا علیهاالسلام دلالت دارند، اما متأسفانه شخصیت ایشان ناشناخته مانده است؛ شخصیتی که حجتی بر حجت های خداوند است، محبت و دوستی او طبق دستور خداوند بر همه واجب بوده، رضای او رضای خدا و غضب او غضب خداست؛ همو که مرکز رسالت و امامت و ولایت است. اما چه شد که پس از رحلت جانسوز پدرش، تنها چند ماه زنده ماند و در عالم شباب، همراه با کوهی از مصیبت ها و آلام به درجه شهادت نایل گردید؟
به راستی، قلم طاقت نوشتن آن همه مظالم وارد شده بر این وجود نازنین را ندارد و بررسی ابعاد گوناگون شخصیتی ایشان فراتر از حد کتاب هاست. در این مقاله، به اختصار، از بین ده ها آیه نازل شده در شأن آن حضرت، تنها آیه مباهله را از دیدگاه اهل سنّت مورد بررسی قرار می دهیم:
آیه مباهله
«فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: ۶۱)؛ پس هر کس درباره عیسی، پس از آنکه به آگاهی رسیده ای، با تو مجادله کرد، بگو: بیایید تا ما فرزندانمان و شما فرزندانتان را، و زنانمان را و زنانتان را و نفس هایمان و نفس هایتان را حاضر آوریم، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.
مفهوم «مباهله»
«مباهله» نفرین کردن دو فرد یا دو گروه بر علیه یکدیگر در یک امر مذهبی است که با تضرّع از خدا می خواهند دروغگو را رسوا سازد. گروهی از نصارای نجران به حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آمدند و درباره حضرت عیسی علیه السلام گفت وگو کردند و قرار شد فردای آن روز مباهله صورت گیرد. به نقل همه اهل سنّت، روز بعد پیامبر به جای «انفسنا»حضرت علی علیه السلام را و به جای «نسائنا» حضرت فاطمه علیهاالسلام را و به جای «ابنائنا»حسنین علیهماالسلام را برای مباهله به عنوان گواه نبوّت از بین همه امّت به همراه بردند. این عمل پیامبر گواه بزرگی بر صداقت و عصمت فاطمه زهرا علیهاالسلام است.
«مباهله» در لغت
جوهری (م ۳۹۳ ه) درباره واژه «مباهله» می نویسد: «مباهله» یعنی: به همدیگر لعن و نفرین کردن. «ابتهال» به معنای تضرّع و زاری کردن است و در قول خداوند گفته می شود: «ثُمَّ نبتهل» یعنی: خالصانه دعا کنیم.(۷)
ابن فارس (م ۳۹۵ ه) می گوید: «بهل» به سه معنا آمده است:
اول. به معنای تخلیه و آزادکردن؛
دوم. نوعی دعاست؛
سوم. کمبود آب را گویند.
معنای دوم، تضرّع و ملتمسانه و عاجزانه دعا کردن است. واژه «مباهله» نیز به همین معنا می باشد؛ زیرا دو نفر که مباهله می کنند، هر کدام به طرف مقابل نفرین می کند و درخواست عذاب و بلا می نماید. در قرآن «ثُمَّ نبتهل …» به همین معنا آمده است.(۸)
«مباهله» در اصطلاح
«به معنی نفرین کردن دو نفر به یک دیگر است، به این ترتیب که افرادی که با هم گفت وگو درباره یک مسئله مهم مذهبی دارند، یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.»(۹)
شأن نزول آیه مباهله
۱٫ علباء بن احمد الیشکری روایت کرده است: هنگامی که آیه مباهله «قُل تَعالوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَکم و نِساءَنا و نِساءَکم» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله ، حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به حضور طلبید و از سوی دیگر، یهودیان را به مباهله دعوت کرد. جوانی از یهود که از پیشنهاد رسول خدا صلی الله علیه و آله اطلاع یافت، خطاب به یهودیان گفت: وای بر شما! مگر گذشته را فراموش کرده اید که برادران شما به صورت میمون و خوک مسخ شدند؟ از مباهله خودداری کنید که سرانجام شما منتهی به سرانجام آنان خواهد شد.(۱۰)
۲٫ جابر بن عبداللّه روایت کرده که آیه مباهله «قل تعالوا …» درباره حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است. جابر بن عبداللّه می گوید: مراد از «انفسنا و انفسکم» رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام هستند و مراد از «ابناءنا» امام حسن و حسین علیهماالسلام و مراد از «نساءنا» حضرت فاطمه علیهاالسلام .(۱۱)
۳٫ سعد بن ابی وقاص روایت می کند: هنگامی که آیه «قل تَعالوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءکم»نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به حضور طلبید، سپس فرمود: «اللّهمَّ هؤلاءِ اَهلی»؛(۱۲) پروردگارا اینان اهل بیت من هستند.
این سه روایت به شأن نزول آیه «مباهله» در حق اصحاب کساء تصریح دارند.
امام فخر رازی در تفسیر معروفش روایتی آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله از منزل خارج شد و بر شانه مبارکش جامعه ای از موی سیاه بود، حسین را بر دوش (یا در آغوش) خود داشت و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر ایشان و علی پشت سر فاطمه به طرف محل مباهله به راه افتادند. پیامبر به عزیزانش فرمود: هر گاه من دعا کردم، شما آمین بگویید.
هنگامی که اسقف نجران این منظره باشکوه را دید، گفت: «انّی لَاَری وجوها لو سألوا اللّهَ اَن یُزیلَ جبلاً مِن مکانِه لاَزاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِکوا و لایَبقی علی وجهِ الارضِ نصرانیٌّ الی یومِ القیامهِ»؛ من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند، خدا این کار را خواهد کرد. ای نصارا! با این مرد مباهله نکنید، وگرنه هلاک می شوید و تا قیامت یک نفر نصرانی در روی زمین باقی نخواهد ماند.
آن حضرت فرمود: «سوگند به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست، اگر اینان مباهله می کردند، هلاکت بر آن ها مقدّر شده بود و برخی به صورت میمون و برخی به صورت خوک مسخ می شدند و آتشی در بیابان آن ها برافروخته می شد که نجران با تمامی اهلش، حتی پرندگان بر بالای درختان، نیز ریشه کن می شدند و هیچ چیز مانع نزول بلا بر نصارا نمی شد و همگی نابود می گردیدند.(۱۳)
آیه مباهله از دیدگاه دانشمندان اهل سنّت
اصل این قضیه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از بین همه امّت تنها حضرت علی علیه السلام را در جای «انفسنا» و حضرت فاطمه علیهاالسلام را در جای «نساءنا» و حضرات حسنین علیهماالسلام رادر جای «اَبناءَنا» برای مباهله انتخاب کرد، متفقٌ علیه بین اهل تفسیر و حدیث است؛ چنان که برخی از مفسّران اهل سنّت همچون امام فخر رازی (م ۶۰۴ ق)(۱۴) و نظام الدین نیشابوری (م ۷۲۸ ق) به این موضوع تصریح نموده اند. نیشابوری سپس اضافه می کند که «مراد از «انفسنا» علی است و اهل تفسیر و حدیث بر این دیدگاه اجماع نموده اند.»(۱۵)
امام ابوبکر جصّاص (م ۳۷۰ ق) می گوید: «راویان تاریخ و ناقلان آثار و اخبار هیچ گونه اختلافی ندارند در اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله در روز مباهله در حالی که دست حسن و حسین را به دست داشت و علی و فاطمه همراهش بودند، برای مباهله با نصارا حاضر شد و مسیحیان نجران را به مباهله دعوت کرد.»(۱۶)
حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ ق) ادعای تواتر کرده و گفته است: «قد تواترت الاخبارُ فی التفاسیرِ عن عبداللّه بن عبّاس و غیرِه اَنّ رسولَ اللّه صلی الله علیه و آله اَخَذ یومَ المباهلهِ بیدِ علیٍّ و الحسنِ والحسینِ و جعلوا فاطمهَ ورائَهم ثُمّ قال بهولاءِ: اَبنائَنا و اَنفُسنا و نِسائَنا.»(۱۷)
زمخشری (م ۵۳۸ ق) می گوید: «لا دلیلَ اقوی مِن هذا علی فضلِ اصحابِ الکساءِ و هم علیٌّ و فاطمهُ والحسنانِ»؛(۱۸) هیچ دلیل و مدرکی قوی تر و مهم تر از آیه مباهله بر فضل و برتری اصحاب کساء موجود نیست و اصحاب کساء علی، فاطمه، حسن و حسین می باشند.
برخی دیگر از دانشمندان اهل سنّت بر صحّت این روایات تصریح نموده اند؛ همچون ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق)؛(۱۹) ابن کثیر (م ۷۷۴ ق)،(۲۰) ابن یاسین،(۲۱) محمّد بن سوره (م ۲۷۹ ق)،(۲۲) عبدالرزاق المهدی(۲۳) و حاکم نیشابوری.(۲۴)
آیه «مباهله» بر عظمت و صداقت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام و مقام بلند آن بانوی نمونه دو جهان دلالت دارد. آلوسی (م ۱۲۷۰ ق)(۲۵) بر شهرت این روایت اعتراف و تصریح نموده است. او می گوید: «و دلالتُها علی فضلِ آلِ اللّهِ و رسوله ممّا لایمتری فیها مؤمنٌ والنصب جازمُ الایمان»؛(۲۶) دلالت آیه بر فضیلت آل پیامبر، که آل اللّه می باشند، و فضیلت آل رسول از اموری است که قابل تردید برای هیچ مؤمنی نیست و نصب (دشمنی و عداوت با خاندان پیامبر) ایمان را از بین می برد.
عظمت بی نظیر حضرت فاطمه علیهاالسلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جای «نساءنا» (که کلمه جمع است و حداقل آن سه نفر است) تنها حضرت فاطمه علیهاالسلام را برای مباهله همراه برد، و حال آنکه در آن زمان، چندین تن از امّهات المؤمنین حضور داشتند، ولی آن حضرت صلی الله علیه و آله هیچ کدام از زن های خود را برای مباهله نبرد؛ زیرا در مباهله، نبوّت آن جناب زیر سؤال بود. او باید کسانی را به همراه می برد که اگر نبی نباشند، شریک کار رسالت و نبوّت او باشند، و حضرت فاطمه علیهاالسلام چنین بود. در مباهله قرار بود دروغ گویان رسوا شوند. بنابراین، اگر پیامبر کسی را می برد که در عمر خود دروغ گفته باشد، دیگر او نمی توانست بر دروغ گویان لعنت بفرستد؛ زیرا خودش از اول دروغ گفته است. از اینجا عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام معلوم می شود که او هیچ دروغی در زندگی نداشته و مصداق اکمل و اتم صداقت است. این شأن و عظمت فوق العاده زهرای مرضیه علیهاالسلام را می رساند. این عظمت حضرت فاطمه علیهاالسلام را اسقف نجران هم در همان جا به قوم خود اعلام نمود: «اِنّی لأری وُجوها لو سألُوا اللّهَ اَن یُزیل جبلاً مِن مکانِه لازَاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِکوا ولایَبقی علیِ وجهِ الارضِ نصرانیٌّ الی یومِ القیامهِ.»(۲۷)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان گواه نبوّت و رسالت برای مباهله به همراه برد و پیش از آنکه به میدان بروند، حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام را جمع نمود و فرمود: «الّلهمَّ هؤلاءِ اَهلی»؛(۲۸) خدایا، این ها اهل بیت من هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله در اینجا اهل بیت حقیقی خودش را به امّت معرفی نمود، به ویژه آنکه از میان زن ها فقط حضرت فاطمه علیهاالسلام است که مصداق حقیقی «نساءنا» را دارد.
در برخی تفاسیر اهل سنّت، در ادامه حدیث مزبور، عبارتی جالب آمده است: «در آن هنگام، جبرئیل آمد و گفت: “یا محمّد! اَنَا مِن اَهلِکم؟” چه باشد یا محمّد، اگر مرا بپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول گفت: یا جبرئیل “و انتَ مِنّا.” آن گاه جبرئیل بازگشت و در آسمان ها می نازید و فخر می کرد و می گفت: “مَن مِثلی؟ و اَنَا فیِ السماءِ طاووسُ الملائکهِ و فِی الارضِ مِن اهلَ بیتِ محمّد”؛ یعنی چون من کیست که در آسمان، رئیس فرشتگانم و در زمین، اهل بیت محمّد خاتم پیغمبرانم؟»(۲۹)
راویان روایات مباهله
این روایت با بیش از ۵۱ طرق(۳۰) از ۳۷ تن از صحابه و تابعین و نیز از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نقل شده است؛ از جمله از:
۱٫ امام علی علیه السلام ؛(۳۱)
۲٫ امام حسن علیه السلام ؛(۳۲)
۳٫ امام علی بن حسین علیه السلام ؛(۳۳)
۴٫ ابی جعفر محمّد بن علی الباقر علیه السلام ؛(۳۴)
۵٫ امام ابی عبداللّه جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام ؛(۳۵)
۶٫ امام موسی بن جعفر علیه السلام .(۳۶)
از صحابه، تابعین و بزرگانی همچون:
۷٫ ابن عبّاس؛(۳۷)
۸٫ جابر بن عبداللّه؛(۳۸)
۹٫ سعد بن ابی وقاص؛(۳۹)
۱۰٫ حذیفه بن یمان؛(۴۰)
۱۱٫ ابی رافع غلام پیامبر؛(۴۱)
۱۲٫ عثمان بن عفّان؛(۴۲)
۱۳٫ طلحه بن عبداللّه؛(۴۳)
۱۴٫ زبیر بن العوام؛(۴۴)
۱۵٫ عبدالرحمن بن عوف؛(۴۵)
۱۶٫ براء بن عازب؛(۴۶)
۱۷٫ انس بن مالک؛(۴۷)
۱۸٫ بکر بن مسمار؛(۴۸)
۱۹٫ منکدر بن عبداللّه از پدرش؛(۴۹)
۲۰٫ حسن بصری؛(۵۰)
۲۱٫ قتاده؛(۵۱)
۲۲٫ سدّی؛(۵۲)
۲۳٫ ابن زید؛(۵۳)
۲۴٫ علباء بن احمر الیشکری؛(۵۴)
۲۵٫ زید بن علی؛(۵۵)
۲۶٫ شعبی؛(۵۶)
۲۷٫ یحیی بن یعمر؛(۵۷)
۲۸٫ مجاهد بن جبر مکّی؛(۵۸)
۲۹٫ شهر بن حوشب؛(۵۹)
۳۰٫ ابی طفیل عامر بن واثله؛(۶۰)
۳۱٫ جریر بن عبداللّه سجستانی؛(۶۱)
۳۲٫ ابی اویس مدنی؛(۶۲)
۳۳٫ عمرو بن سعید بن معاذ؛(۶۳)
۳۴٫ ابی البختری؛(۶۴)
۳۵٫ ابی سعید؛(۶۵)
۳۶٫ سلمه بن عبد یشوع از پدرش؛(۶۶)
۳۷٫ عامر بن سعد.(۶۷)
احتجاج به آیه مباهله
۱٫ امام علی علیه السلام در روز «شوری»، از آیه «مباهله» در حق خود بر حاضران استدلال نمود و بدان احتجاج فرمود.(۶۸)
۲٫ عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش روایت کرده است: «در یکی از روزها، معاویه بن ابی سفیان به سعد دستور داد تا به علی ناسزا بگوید! سعد ازدستور او سرپیچی کرد. معاویه از وی پرسید: به چه سبب است که علی را آماج ناسزا و دشنام نمی سازی؟ سعد گفت: به خاطر آن است که سه خصلت از رسول خدا در شأن علی شنیدم که با توجه به آن ها، هیچ گاه به سبّ و دشنام آن حضرت اقدام نمی کنم، و هرگاه یکی از آن ها برای من بود، بهتر از شتران سرخ مو که در اختیار من باشد، به شمار می آوردم …:۳٫ هنگامی که آیه مباهله «قُل تعالوا ندعُ اَبناءنا و ابناءکم» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به حضور طلبید و فرمود: «اللهمّ هؤلاءِ اَهلی.»(۶۹)
۳٫ امام موسی کاظم علیه السلام در پاسخ به اعتراض هارون الرشید، به آیه مباهله احتجاج فرمود.(۷۰)
دیدگاه مخالفان
۱٫ دیدگاه ابن تیمیه: ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق) اصل قضیه به همراه بردن حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام را برای مباهله می پذیرد و آن را یک حدیث صحیح می داند، اما می گوید: این ها را به خاطر اقربیت برای مباهله برد؛ زیرا این ها قریب ترین افراد نسبت به رسول خدا از غیر بودند.(۷۱)
نقد و بررسی: اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواست آنان را به خاطر اقربیت برای مباهله به همراه ببرد، می بایست به جای «انفسنا»، دست کم سه نفر از اقربای خودش ببرد. به عقیده اهل سنّت، پیامبر داماد دیگری هم داشت. همین طور به جای «نساءنا» می توانست ازواج دیگرش را به همراه ببرد، نه اینکه تنها بر فاطمه علیهاالسلام اکتفا نماید؛ زیرا «نساءنا» جمع است و دست کم سه نفر را می طلبد. با وجود این اقتضا در آیه، پیامبر تنها حضرت فاطمه علیهاالسلام را به همراه برد، در حالی که از کلمه «نساءنا» زن قریب به ذهن است، نه دختر.
همین طور عبّاس از حضرت علی علیه السلام به پیامبر نزدیک تر بود؛ زیرا عموی آن حضرت بود و با وجود اقربیّت عبّاس، پیامبر او را رها کرد و تنها حضرت علی علیه السلام را با خود برد و این دلیل بر بطلان نظر ابن تیمیه است. پیامبر به خاطر مقام و عظمت معنوی، آنان را انتخاب کرد، نه به خاطر نسب.
۲٫ دیدگاه عبده: محمّد عبده می گوید: احادیث و روایات اتفاق دارند بر اینکه پیامبر برای مباهله، علی و فاطمه و دو پسر آنان را انتخاب کرد و کلمه «نسائنا» در آیه بر «فاطمه» و کلمه «انفسنا» بر «علی» حمل شده است. البته مستند این روایات و منبع آن شیعیان است و هدف آن ها از این گونه روایات روشن است. بعد از جعل آن روایات، تا آنجا که توانستند، کوشش کردند آن ها را در بین مسلمانان ترویج کنند و به حدی در این کار موفق شدند که حتی توانستند در بین اهل سنّت هم رواجش دهند. ولی جعل کنندگان این احادیث نتوانستند قصه جعلی خود را، که همان مضمون روایات جعلی است، با آیه مباهله تطبیق دهند؛ برای اینکه در آیه، کلمه «نسائنا» آمده و این کلمه جمع است و هیچ عربی این کلمه را در مورد یک زن اطلاق نمی کند؛ آن هم زنی که دختر خود گوینده باشد، آن هم گوینده ای که خود زنان متعدد دارد.(۷۲)
نقد و بررسی: عبده با کمال بی انصافی، مصادر این روایات را شیعه ذکر کرده است، و حال آنکه بسیاری از مفسّران و محدّثان اهل سنّت این روایت را در کتب تفسیری و حدیثی خود ذکر نموده و آن را قبول کرده اند؛ همچون: امام احمد بن حنبل (م ۲۴۱ ق)،(۷۳) امام مسلم (م ۲۷۳ ق)،(۷۴) محمّد بن سوره (م ۲۷۹ ق)،(۷۵) طبری (م ۳۱۰ ق)،(۷۶) ابن ابی حاتم (م ۳۷۵ ق)،(۷۷) ابوالفرج اصبهانی (م ۳۵۶ ق)،(۷۸) امام ابوبکر جصّاص (م ۳۷۰ ق)،(۷۹) سمرقندی (م ۳۷۵ ق)،(۸۰) حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ ق)،(۸۱) ثعلبی (م ۴۲۷ ق)،(۸۲) ماوردی (م ۴۵۰ ق)،(۸۳) بیهقی (م ۴۵۸ ق)،(۸۴) واحدی (م ۴۶۸ ق)،(۸۵) حاکم حسکانی (م۴۷۱ ق)،(۸۶) امام بغوی (م ۵۱۶ ق)،(۸۷) زمخشری (م ۵۳۸ ق)،(۸۸) ابن قیّم الجوزیه،(۸۹) ابن جوزی (م ۵۹۷ ق)،(۹۰) فخر رازی (م ۶۰۴ ق)،(۹۱) قرطبی (م ۶۷۱ ق)،(۹۲) محبّ طبری (م ۶۹۴ ق)،(۹۳) نسفی (م ۷۱۰ ق)،(۹۴) امام خازن (م ۷۲۵ ق)،(۹۵) نظام الدین نیشابوری (م ۷۲۸ ق)،(۹۶) ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق)،(۹۷) عبدالوهّاب مصری (م ۷۳۳ ق)،(۹۸) ابن حیّان اندلسی (م ۷۴۵ ق)،(۹۹) ذهبی (م ۷۴۸ ق)،(۱۰۰) ابن کثیر (م ۷۴۴ ق)،(۱۰۱) بیضاوی (م ۷۹۱ ق)،(۱۰۲) ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ ق)،(۱۰۳) سیوطی (م ۹۱۱ ق)،(۱۰۴) ابن حجر هیثمی (م ۹۷۳ ق)،(۱۰۵) ابی سعود (م ۹۸۲ ق)،(۱۰۶) محمّد علی صابونی (م ۹۹۷ ق)،(۱۰۷) بروسوی (م ۱۱۳۷ ق)،(۱۰۸) عجلی (م ۱۲۰۴ ق)،(۱۰۹) احمد بن محمّد بن عجیبه (م ۱۲۴۴ ق)،(۱۱۰) آلوسی (م ۱۲۷۰ ق)،(۱۱۱) قاسمی،(۱۱۲) شوکانی (م ۱۲۵۰ ق)،(۱۱۳) طنطاوی جوهری،(۱۱۴) میبدی،(۱۱۵) حکمت بن یاسین،(۱۱۶) سعید حوی،(۱۱۷) سید طنطاوی مفتی مصر،(۱۱۸) حسن المنصوری،(۱۱۹) نیاز قاری،(۱۲۰) عبدالقادر آل عقده،(۱۲۱) ابوبکر جزائری،(۱۲۲) سلیمان قندوزی حنفی،(۱۲۳) و بسیاری دیگر از اهل تفسیر و حدیث که این روایات را با بیش از ۵۱ طریق متفاوت از صحابه و تابعین آورده اند که همه از بزرگان اهل سنّت هستند. هیچ کدام از مفسّران، محدّثان، مورّخان و رجالیان اهل سنّت نسبت جعل به این روایت نداده، بلکه برخی از دانشمندان اهل سنّت ادعای اجماع و اتفاق اهل تفسیر و حدیث بر این روایت نموده اند و ادعای تواتر و شهرت هم کرده اند؛ چنان که گذشت.
اما قول او در اینکه «جعل کنندگان این قصه خوب نتوانستند آن را با آیه تطبیق دهند، چون عرب وقتی از گوینده ای کلمه «نسائنا» را که جمع است می شنود، دختر خود گوینده به ذهنش نمی رسد، آن هم گوینده ای که چند زن دارد»، از لغت عرب چنین معنایی فهمیده نمی شود.
یکی از استادان صاحب تفسیر، ادیب و ائمّه قرائت، زمخشری (م ۵۳۸ ق)، در ذیل آیه می گوید: این دلیلی است که قوی تر از آن بر فضیلت اصحاب کساء وجود ندارد و این برهان روشنی است بر صحّت نبوّت رسول خدا صلی الله علیه و آله .(۱۲۴) چطور این بزرگان و نامداران بلاغت و ادب نفهمیده باشند که این روایات نسبت غلط به قرآن می دهند و لفظ جمع را در مورد یک نفس و مفرد استعمال کرده اند؟! و حال آنکه در قرآن، چندین مورد لفظ جمع استعمال شده و مراد از آن ها فقط یک نفر است؛ مانند آیه «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْه» (آل عمران: ۴۵) در این آیه، کلمه «ملائکه» جمع است، ولی فقط یک فرد یعنی تنها جبرئیل مراد است.(۱۲۵)
خود کلمه «نساء» نیز در قرآن برای دختر هم استعمال شده است؛ مانند آنکه آیه درباره فرعون می گوید: «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُم» (بقره: ۴۹) و آیه «وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُون» (نساء: ۷) وقتی این اصل ثابت شد که «نساء» بر دختر هم اطلاق می شود، فرقی نمی کند که آن، دختر گوینده باشد یا شنونده. از این رو، اطلاق «نساء» بر دختر یک اصل قرآنی است.
۳٫ دیدگاه رشید رضا: او پس از ذکر روایات مباهله گفته است: ابن عساکر، از جعفر بن محمّد، از پدرش در ذیل آیه «قُل تعالوا نَدعُ اَبنائَنا و اَبناءکم» روایت کرده است که فرمود: رسول خدا برای مباهله، ابابکر و پسرش، عمر و پسرش، و عثمان و پسرش را آورد و ظاهرا کلام در جماعتی از مؤمنان می باشد.(۱۲۶)
نقد و بررسی: ابن عساکر این روایت را از طریق سعید بن عنبسه و هیثم بن عدی از امام صادق علیه السلام آورده است. ابوحاتم رازی درباره سعید بن عنبسه می گوید: «لا یصدق.»(۱۲۷)
عبدالرحمن می گوید: از علی بن الحسین شنیدم که می گفت: سعید بن عنبسه کذّاب است؛ از پدرم شنیدم که می گفت: او راست نمی گوید.(۱۲۸) یحیی بن معین هم گفته: او کذاب است.(۱۲۹) ابن ابی حاتم از پدرش نقل می کند که او گفت: «فیه نظرٌ.»(۱۳۰)
در کتب معروف رجالی اهل سنّت، جز مذمّت هیچ مدحی درباره او دیده نمی شود و بر کذّاب بودن او تأکید فراوان شده و او در ردیف ضعفا و متروکان قرار گرفته است؛ چنان که این مطلب را ذهبی (م ۷۴۸ ق)،(۱۳۱) ابن جوزی؛(۱۳۲) و احمد بن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ ق)(۱۳۳) نیز ذکر نموده اند.
هیثم بن عدی می گوید: درباره هیثم بن عدی هیچ مدحی پیدا نکردم.
بخاری می گوید: «لیسَ بثقهٍ، کان یَکذبُ.» یحیی هم عین همین جمله را درباره او گفته است.
ابوداود گفته: او دروغگو است.
نسائی هم او را «متروکُ الحدیث» خوانده است.(۱۳۴)
سعدی گفته است: «هیثم بن عدی ساقط قد کشف قناعه.»(۱۳۵)
یحیی بن معین گفته است: از پدرم درباره او پرسیدم که گفت: او «متروک الحدیث» است.(۱۳۶)
عباس الدُّوری می گوید: برخی از اصحاب ما برای ما حدیث کردند که کنیز هیثم بن عدی می گفت: «ما کان مولای یقومُ عامَّه اللیلِ یُصلّی، فاذا اَصبحَ جَلسَ یَکذبُ.»(۱۳۷)
بستی می گوید: «اَنّه روی عن الثقاتِ اشیاءً کأنّها موضوعهٌ … اِنّه کان یُدلِّسُها.»(۱۳۸)
در نقل دیگری از بخاری (م ۲۵۶ ق) آمده است: «سکتوا عنه.»(۱۳۹)
ازدی هم او را «متروک الحدیث» می دانست.(۱۴۰)
ابن حبّان هم گفته است: «لایجوزُ الاحتجاجُ به و لا الروایهُ عنه الاّ علی سبیلِ الاعتبار.»(۱۴۱)
برخی او را ضعیف و متروک دانسته اند؛ مانند دارقطنی،(۱۴۲) ذهبی،(۱۴۳) و عقیلی.(۱۴۴)
بنابراین، اعتباری برای این روایت نیست و این یک روایت جعلی است که با روایات صحیح و متواتر در تعارض می باشد.
خلاصه بحث
این آیه بر عصمت و صداقت حضرت فاطمه علیهاالسلام دلالت تام دارد و این یکی از فضایل بلند آن بانو به شمار می رود. باید توجه داشت به اینکه آیه مباهله حضرت فاطمه علیهاالسلام را یکی از افراد «نسائنا» ندانسته و ایشان یکی از مصادیق «نسائنا» نیست، بلکه «نساءنا» اصلاً مصداق دیگری ندارد و حضرت فاطمه علیهاالسلام تمامیّت تفسیر «نسائنا»است.(۱۴۵)
۱ کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث از مدرسه امام خمینی رحمه الله .
۲٫ ر. ک: عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۵، ص ۵۲٫
۳٫ ر. ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، بیروت، دارالجیل، ج ۴، ص ۲۴۸ / جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۳، ج ۲، ص ۱۹۳٫
۴٫ محمود بن اسماعیل بخاری، پیشین، ج ۵، ص ۳۶ / حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ج ۳، ص ۱۵۸٫
۵٫ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۵، ذیل سوره کوثر.
۶٫ برای آگاهی بیشتر، ر. ک: نگارنده، فاطمه در قرآن از منظر تفاسیر اهل سنّت، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، مدرسه امام خمینی، ۱۳۸۳٫
۷٫ اسماعیل جوهری، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۷ م، ماده «ب ه ل».
۸٫ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالکتاب العربیه، ماده «ب ه ل».
۹٫ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۹، ج ۲، ص ۴۳۸٫
۱۰٫ محمّد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، دارالفکر، ۱۹۸۸، ج ۳، ص ۳۰۱ / جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۳٫
۱۱٫ جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۱ / اسماعیل بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۸۷، ج ۱، ص ۳۷۹ / علی واحدی، اسباب النزول، ریاض، دارالثقافه الاسلامیه، ۱۹۸۴، ص ۹۰۹۱٫
۱۲٫ مسلم بن حجّاج نیشابوری، صحیح مسلم، شرح نووی، بیروت، دارالقلم، ۱۹۸۷، ج ۱۵، ص ۱۸۵ / محمّد بن سوره، سنن ترمذی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۴، ج ۵، ص ۴۰۷ / جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۳٫
۱۳٫ فخر رازی، پیشین، ج ۸، ص ۸۹٫
۱۴٫ همان.
۱۵٫ نظام الدین نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۶، ج ۲، ص ۱۷۸٫
۱۶٫ احمد رازی جصّاص، احکام القرآن، مکّه، المکتبه التجاریه، ج ۲، ص ۲۳٫
۱۷٫ محمّد حافظ نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۷۷، ص ۵۰٫
۱۸٫ محمّد زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالمعرفه، ج ۱، ص ۱۹۳٫
۱۹٫ ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی، منهاج السنه النبویّه فی نقض کلام الشیعه والقدریه، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، ۱۹۹۸، ج ۴، ص ۳۵٫
۲۰٫ عبدالرحمن رازی، تفسیر القرآن العظیم سندا عن رسول اللّه و الصحابه والتابعین، بیروت، المکتبه المصریه، ۱۹۹۹، ج ۱، ص ۳۷۹٫
۲۱٫ حکمه بن یاسین، التفسیر الصحیح موسوعه الصحیح المسبور من التفسیر بالمأثور، مدینه، دارالآثر، ۱۹۹۹، ج ۱، ص ۴۲۱٫
۲۲٫ محمّد بن سوره، پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷٫
۲۳٫ محمّد شوکانی، فتح القدر الجامع فی فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج ۱، ص ۴۴۹٫ در حاشیه آن، محقق کتاب روایت سعد را صحیح دانسته است.
۲۴٫ حاکم نیشابوری، پیشین، ج ۳، ص ۱۵۰٫
۲۵٫ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن ا لعظیم و السبع المثانی، تهران، جهان، ج ۳، ص ۱۶۸٫
۲۶٫ همان، ج ۳، ص ۱۶۷٫
۲۷٫ فخر رازی، پیشین، ج ۸، ص ۸۹٫
۲۸٫ عبدالرحمن بن جوزی، زاد المسیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰، ج ۱، ص ۳۲۴ / مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵ / محمّد بن سوره، پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷ / رشیدالدین میبدی، تفسیر کشف الاسرار وعده الابرار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶، ج ۲، ص ۱۵۱ / حکمه بن یاسین، پیشین، ج ۱، ص ۴۲۱ / خالد آل عقده، جامع التفسیر من کتب الاحادیث، ریاض، دار طیّبه، ۱۴۲۱ ق، ج ۱، ص ۳۷۰٫
۲۹٫ رشیدالدین میبدی، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۱ ۱۵۲٫
۳۰٫ علی طاووس، سعد السعود، قم، دلیل، ۱۳۷۹، ص ۱۸۲٫
۳۱٫ احمد بن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه فی الردّ علی اهل البدع والزندقه، قاهره، مکتبه القاهره، ۱۹۶۵، ص ۱۵۶٫
۳۲٫ علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳٫
۳۳٫ همان.
۳۴٫ عبدالرحمن بن ابی حاتم، پیشین، ج ۲، ص ۶۶۷٫
۳۵٫ محمّد آلوسی، پیشین، ج ۳، ص ۱۶۸٫
۳۶٫ نوراللّه حسینی مرعشی تستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۹، ص ۹۱، به نقل از: شهاب الدین احمد نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۸، ص ۱۷۳٫
۳۷٫ حاکم نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص ۵۰٫
۳۸٫ علی واحدی، پیشین، ص ۶۸٫
۳۹٫ جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۳ / عبدالرحمن بن جوزی، پیشین، ج ۱، ص ۳۲۴٫
۴۰٫ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۱، ص ۱۲۶٫
۴۱٫ ابوالفرج اصبهانی، الاغانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲، ج ۱۲، ص ۷٫
۴۲٫ علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳٫
۴۳٫ همان.
۴۴٫ همان.
۴۵٫ همان.
۴۶٫ اسماعیل بن کثیر دمشقی، پیشین، ج ۱، ص ۳۷۹٫
۴۷٫ علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳٫
۴۸٫ همان.
۴۹٫ همان.
۵۰٫ عبدالرحمن بن ابی حاتم، پیشین، ج ۲، ص ۶۶۷٫
۵۱٫ محمد بن جریر طبری، پیشین، ج ۲، ص ۳۰۱٫
۵۲٫ همان.
۵۳٫ همان.
۵۴٫ ابن عطیّه اندلسی، المحرّر الوجیز، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۴۴۷٫
۵۵٫ محمّد بن جریر طبری، پیشین، ج ۳، ص ۳۰۰٫
۵۶٫ عبدالرحمن بن ابی حاتم، ج ۲، ص ۶۶۷٫
۵۷٫ علی طاووس، پیشین، ص ۱۸۳٫
۵۸٫ همان.
۵۹٫ همان.
۶۰٫ همان.
۶۱٫ همان.
۶۲٫ همان.
۶۳٫ حاکم حسکانی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۰۱۲۸٫
۶۴٫ همان.
۶۵٫ احمد طبری، ذخائر العقبی، بیروت، دارالمعرفه، ص ۲۵٫
۶۶٫ جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۲۹٫
۶۷٫ مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵٫
۶۸٫ احمد بن حجر هیثمی، پیشین، ص ۱۵۶٫
۶۹٫ مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵ / محمّد بن سوره، پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷٫
۷۰٫ سلیمان قندوزی، ینابیع الموده، قم، بصیرتی، باب ۶۳، ص ۳۶۲٫
۷۱٫ ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی، پیشین، ج ۲، ص ۱۱۸٫
۷۲٫ محمّد رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۹، ج ۳، ص ۲۶۵٫
۷۳٫ احمد بن حنبل، المسند، ج ۱، ص ۱۸۵٫
۷۴٫ مسلم بن حجّاج نیشابوری، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۸۵٫
۷۵٫ محمّد بن سوره، پیشین، ج ۵، ص ۴۰۷٫
۷۶٫ محمّد بن جریر طبری، پیشین، ج ۳، ص ۲۹۹٫
۷۷٫ اسماعیل بن کثیر دمشقی، پیشین، ج ۲، ص ۶۶۷٫
۷۸٫ ابوالفرج اصبهانی، پیشین.
۷۹٫ احمد رازی جصّاص، پیشین، ج ۲، ص ۲۳٫
۸۰٫ ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی المسمّی ببحر العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۳، ج ۱، ص ۴٫۲۷
۸۱٫ حاکم نیشابوری، پیشین، ج ۳، ص ۱۵۰٫
۸۲٫ احمد ثعلبی، تفسیر الکشف والبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۲۰۰۲، ج ۳، ص ۸۵٫
۸۳٫ علی ماوردی، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، مصر، البنیه المصریه العامّه للکتاب، ۱۹۷۹، ج ۱، ص ۳۹۹٫
۸۴٫ احمد بیهقی، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۵، ج ۵، ص ۳۸۸٫
۸۵٫ علی واحدی نیشابوری، پیشین، ص ۶۸٫
۸۶٫ حاکم حسکانی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۳٫
۸۷٫ حسین بن مسعود الضرّاء البغوی، معالم التنزیل، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۲، ج ۲، ص ۴۸٫
۸۸٫ محمود زمخشری، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۳٫
۸۹٫ ابن قیّم الجوزیه، الضوء المنیر، ج ۲، ص ۶۴٫
۹۰٫ عبدالرحمن بن جوزی، پیشین، ج ۱، ص ۳۲۴٫
۹۱٫ فخر رازی، پیشین، ج ۸، ص ۸۸٫
۹۲٫ محمّد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۴، ص ۱۰۴٫
۹۳٫ احمد طبری، پیشین، ص ۲۵٫
۹۴٫ عبدالله نسفی، تفسیر النسفی (مدارک التنزیل و حقائق التأویل)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵٫
۹۵٫ علاءالدین علی خازن بغدادی، تفسیر الخازن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج ۱، ص ۲۵۴٫
۹۶٫ نظام الدین نیشابوری، پیشین، ج ۲، ص ۱۷۸٫
۹۷٫ ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی، پیشین، ج ۲، ص ۱۱۸٫
۹۸٫ نورالله تستری، پیشین، ج ۹، ص ۱۱۸٫
۹۹٫ ابن حیّان اندلسی، البحر المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۳، ج ۲، ص ۴۷۹٫
۱۰۰٫ شمس الدین محمّد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۹۶، بخش «سیر الخلفاء الراشدون»، ص ۲۳۰٫
۱۰۱٫ عبدالرحمن بن ابی حاتم، پیشین، ج ۱، ص ۳۷۹٫
۱۰۲٫ ناصرالدین شیرازی بیضاوی، تفسیر البیضاوی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۱۶۳٫
۱۰۳٫ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵، ج ۴، ص ۴۶۸ در ذیل «علی».
۱۰۴٫ جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۲٫
۱۰۵٫ ابن حجر هیثمی، پیشین، ص ۲۱۲٫
۱۰۶٫ ابوالسعود محمّد بن محمّد عمادی، تفسیر ابی السعود (ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۹، ج ۱، ص ۳۷۸٫
۱۰۷٫ محمّد علی صابونی، مختصر تفسیر ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۲۸۹٫
۱۰۸٫ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۲۰۰۱، ج ۲، ص ۵۵٫
۱۰۹٫ عجلی، الفتوحات الالهیه، ج ۱، ص ۴۳۲٫
۱۱۰٫ احمد بن عجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۲، ج ۱، ص ۳۶۳٫
۱۱۱٫ محمد آلوسی، پیشین، ج ۳، ص ۱۶۷٫
۱۱۲٫ محمّد جمال الدین قاسمی، تفسیر القاسمی (محاسن التأویل)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۷، ج ۲، ص ۲۹٫۳
۱۱۳٫ محمّد شوکانی، پیشین، ج ۱، ص ۴۴۹٫
۱۱۴٫ طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالفکر، ج ۱، ص ۱۲۷ ذیل آیه.
۱۱۵٫ رشیدالدین میبدی، پیشین، ج ۲، ص ۱۴۷٫
۱۱۶٫ حکمه بن یاسین، پیشین، ج ۱، ص ۴۲۱٫
۱۱۷٫ سعید حوی، الاساس فی التفسیر، قاهره، دارالسلام، ۱۹۹۹، ج ۲، ص ۷۷۴٫
۱۱۸٫ طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، دارالمعارف، ج ۲، ص ۱۳۰٫
۱۱۹٫ مصطفی حسن المنصوری، المقتطف من عیون التفاسیر، قاهره، دارالسلام، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۳۳۲٫
۱۲۰٫ نیاز قاری، تفسیر فتح الرحمن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
۱۲۱٫ عبدالقادر آل عقده، جامع التفسیر من کتب الاحادیث، ج ۱، ص ۳۷۰٫
۱۲۲٫ ابوبکر جزائری، ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، قاهره، دارالسلام، ج ۱، ص ۳۲۵٫
۱۲۳٫ سلیمان قندوزی، پیشین، ص ۳۳۰٫
۱۲۴٫ محمّد زمخشری، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۳٫
۱۲۵٫ محمود آلوسی، پیشین، ج ۳، ص ۱۴۱٫
۱۲۶٫ محمّد رشید رضا، پیشین، ج ۳، ص ۲۶۵٫
۱۲۷٫ احمد ذهبی، میزان الاعتدال، بیروت، دارالفکر، ج ۲، ص ۱۵۴٫
۱۲۸٫ عبدالرحمن رازی، کتاب الجرح و التعدیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج ۲، ص ۵۳٫
۱۲۹٫ همان.
۱۳۰٫ همان.
۱۳۱٫ احمد ذهبی، المغنی فی الضعفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۷، ترجمه ۲۴۳۸ / همو، دیوان الضعفاء والمتروکین، بیروت، دارالقلم، ۱۹۸۸، ج ۱، ص ۳۳۱، ترجمه ۱۶۳۹٫
۱۳۲٫ عبدالرحمن بن جوزی، کتاب الضعفاء والمتروکین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۶، ج ۱، ص ۳۲۴، ترجمه ۱۴۲۹٫
۱۳۳٫ احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۹۵، ج ۳، ص ۲۸۶٫
۱۳۴٫ احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۴، ص ۳۲۴٫
۱۳۵٫ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۹، ج ۸،
۱۳۶٫ عبدالرحمن رازی، پیشین، ج ۹، ص ۸۵٫
۱۳۷٫ احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۸، ص ۴۲۶٫
۱۳۸٫ محمّد بن حیّان بستی، کتاب المجروحین، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۹۲، ج ۳، ص ۹۲۹۳٫
۱۳۹٫ محمّد بن اسماعیل بخاری، کتاب الضعفاء الصغیر، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۸۶، ترجمه ۳۹۰٫
۱۴۰٫ عبدالرحمن بن جوزی، کتاب الضعفاء والمتروکین، ج ۳، ص ۱۷۹، ترجمه ۳۶۲۲٫
۱۴۱٫ همان.
۱۴۲٫ علی دارقطنی، الضعفاء والمتروکون، ریاض، مکتبه المعارف، ۱۹۸۴، ص ۳۸۸، ترجمه ۵۶۳٫
۱۴۳٫ احمد ذهبی، المغنی فی الضعفاء، ج ۲، ص ۴۸۸، ترجمه ۶۸۰۸ / همو، دیوان الضعفاء والمتروکین، ج ۲، ص ۴۲۴٫
۱۴۴٫ محمّد عقیلی، کتاب الضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۸، ج ۴، ص ۳۵۲، ترجمه ۱۹۵۹٫
۱۴۵٫ چنانچه قرآن حضرت ابراهیم را با وجودی که یک نفر بیش تر نیست یک امت معرفی می کند در این جا نیز از حضرت فاطمه علیهاالسلام به عنوان فردی که تمام حقیقت زنانِ مسلمان است با تعبیر نسائنا یاد شده است.
منبع : بانوان شیعه، شماره ۴ , بشوی، محمد یعقوب