- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : کارشناس محتوایی شماره سه
- 0 نظر
حضرت ادریس (ع) سومین پیامبر و فرستاده خداوند بعد از حضرت آدم (ع) و حضرت شیث (ع) است. وی را همان «اخنوخ» یا «خنوخ» یا «خنوع» می دانند که تورات از او نام می برد. همچنین برخی معتقدند حضرت ادریس (ع) همان «هرمس حکیم» در میان یونانیان است.
مورخان محل تولد حضرت ادریس (ع) را شهر «مَنف» در کشور «مصر» می دانند. حضرت ادریس (ع) در ۶۵ سالگی با دختری به نام هدانه (ادانه) ازدواج می کند و از او دارای فرزندان بسیاری می شود که معروف ترین آن ها «متوشالح» (مَتوشَلَخ) نام دارد.
تمجید خداوند از حضرت ادریس (ع) در قرآن کریم
خداوند در قرآن کریم دو مرتبه از حضرت ادریس (ع) به نیکی یاد می کند. مرتبه اول در سوره مبارکه مریم است آنجا که از وی با صفت «راستگو» یاد کرده و می فرماید:
«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا؛ وَ رَفَعْنَاه مَکَانًا عَلِیًّا[۱]؛ و در این کتاب، از ادریس نیز یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر بزرگى بود؛ و ما او را به مقام والایى رساندیم.»
«صدیق» در این آیه به معنای شخص بسیار راستگو و تصدیق کننده آیات خداوند و تسلیم در برابر حق و حقیقت است. در ادامه خداوند به مقام بلند حضرت ادریس (ع) اشاره می کند؛ در این که منظور، عظمت مقام معنوی ادریس یا بلندی مکان حسی او است، در میان مفسران گفتگو است.
بعضی آن را اشاره به مقامات معنوی و درجات روحانی این پیامبر بزرگ می دانند، و بعضی معتقدند که خداوند ادریس را همچون مسیح به آسمان برد و تعبیر « مَکَانًا عَلِیًّا» را در آیه فوق را اشاره به همین می دانند.[۲]
مرتبه دوم خداوند در سوره انبیاء از حضرت ادریس (ع) یاد می کند و می فرماید: «وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ؛[۳] و اسماعیل و ادریس و ذالکفل را به یاد آور که همه از صابران بودند.»
این آیه بعد از سرگذشت حضرت ایوب (ع) و صبر و شکیبایی وی در برابر طوفان حوادث بیان می شود. در این آیه نیز خداوند به مقام شکیبایی سه نفر دیگر از پیامبران الهی اشاره می کند. حضرت اسماعیل، حضرت ادریس و حضرت ذالکفل (علیهم السلام) که هر سه در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرسای زندگی صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگویی بودند از استقامت و پایمردی.[۴]
داستان ملاقات حضرت ادریس (ع) با عزرائیل
یکی از ماجراهای عجیب و شگفت انگیز زندگی حضرت ادریس (ع)، داستان ملاقات وی با حضرت عزرائیل و قبض روح وی توسط ملک الموت است. در این باره روایات مختلفی نقل شده است؛ که در ادامه سه روایت معروف در این باره را بیان می کنیم:
۱. روایت اول از ملاقات حضرت ادریس (ع) با عزرائیل
علی بن ابراهیم در تفسیر خودش این داستان را چنین نقل می کند:
خداوند متعال بر فرشته ای غضب کرد و بال او را قطع نمود و او را در جزیره ای در میان دریا افکند و سال ها آن مَلَک در آن جا بود، تا وقتی که خداوند حضرت ادریس (ع) را مبعوث کرد. آن مَلَک به نزد ادریس رفت و گفت : ای پیامبر خدا! دعا کن تا خدا از من راضی شود و بال مرا به من بر بازگرداند.
حضرت ادریس (ع) قبول کرد و به درگاه الهی دعا نمود تا از آن مَلَک راضی شود و بال او را بازگرداند و خداوند هم دعای ادریس را اجابت کرد و آن فرشته را عفو نمود.
پس از این که فرشته به خاطر دعای حضرت ادریس (ع) مورد رحمت و مغفرت الهی قرار گرفت، رو به او کرد و گفت: آیا تو حاجتی داری؟ ادریس گفت: آری، دوست دارم که مرا تا آسمان چهارم بالا ببری، سپس آن ملک او را تا آسمان چهارم بالا برد.
وقتی حضرت ادریس (ع) همراه آن فرشته به آسمان چهارم رسید، با حضرت عزرائیل، فرشته مرگ رو به رو شد که در آنجا نشسته و سر خود را از روی تعجب تکان می داد، ادریس به ملک الموت سلام کرد و پرسید چه شده که سر خود را از روی تحیر تکان می دهی؟
عزرائیل پاسخ داد: پروردگار عزیز به من امر نمود که روح تو را میان آسمان چهارم و پنجم قبض کنم. وقتی من این سخن را شنیدم با تعجب از خداوند پرسیدم: پروردگارا! چگونه چنین چیزی ممکن است؟ چون وسعت آسمان چهارم پانصد سال راه است و از آسمان چهارم تا سوم پانصد سال فاصله دارد و هر آسمان تا آسمان زیرین همین قدر فاصله دارد، و امکان ندارد ادریس بتواند این فاصله را طولانی را به این سرعت طی کند.
سخن ملک الموت که تمام شد، بدون وقفه روح حضرت ادریس (ع) را طبق دستور خداوند قبض نمود و این تفسیر قول خدای تعالی است که فرمود: «وَ رَفَعْنَاه مَکَانًا عَلِیًّا؛[۵] و ما او را به مقام والایى رساندیم.»
۲. روایت دوم از ملاقات حضرت ادریس (ع) با عزرائیل
مرحوم قطب راوندی در کتاب معروف «قصص انبیاء» با اسناد به امام باقر (علیه السلام) این داستان را با اندکی تفاوت چنین بیان می کند:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همانا فرشته ای از فرشتگان که منزلتی در نزد خدا داشت به سببی مورد غضب پروردگار واقع شد و خداوند او را به زمین فرو فرستاد، آن وقت آن ملک، به نزد حضرت ادریس (ع) آمد و گفت: شفاعت مرا نزد پروردگارت بنما.
پس حضرت ادریس (ع) سه شب بدون وقفه نماز بجا آورد و روزهای آن را روزه داشت و افطار نکرد، آن وقت هنگام سحر درباره آن فرشته از خدا طلب عفو نمود، آنگاه به او اجازه صعود به آسمان داده شد.
آن فرشته به حضرت ادریس (ع) گفت: دوست دارم حاجتی از تو را بر آورده سازم، پس چیزی از من بخواه. ادریس گفت: می خواهم ملک الموت را ببینم تا شاید با او مأنوس شوم، و قطعا وقتی او را مد نظر داشته باشم، نمی تواند مرا غافلگیر کند. آن فرشته بال خود را گستراند و به ادریس گفت: سوار شو تا با هم نزد فرشته مرگ عزرائیل برویم.
حضرت ادریس (ع) بر بال فرشته سوال شد و آن دو همراه یکدیگر در طلب عزرائیل به آسمان دنیا پرواز کردند. وقتی او را در آسمان دنیا نیافتند، بالاتر رفتند تا سرانجام او را بین آسمان چهارم و پنجم ملاقات کردند.
وقتی حضرت ادریس (ع) با فرشته مرگ، عزرائیل رو به رو شد، او را متعجب و حیران دید، از او سوال کرد: چه شده که تو را حیران می بینم؟
ملک الموت گفت: من از این تعجب می کنم که من در تحت عرش بودم و خداوند به من فرمان داد که باید روح ادریس را میان آسمان چهارم و پنجم قبض کنم، و من این مطلب را باور نداشتم، تا این که تو را در اینجا ملاقات کردم.
با شنیدن این سخن ادریس از بال ملک پیاده شد و خود را تسلیم عزرائیل نمود.
۳. روایت سوم از ملاقات حضرت ادریس (ع) با عزرائیل
قطب راوندی با اسناد به ابن عباس در کتاب قصص الانبیاء، داستان ملاقات حضرت ادریس (ع) با عزرائیل را به گونه ای دیگری نقل کرده است؛ البته بزرگان شیعه در این خصوص به جهت اعتبار سند به دو حدیث قبلی استناد جسته اند و این روایت اخیر را چندان معتبر نمی دانند. روایت سوم چنین است:
ادریس نبی (ع) روزها را به تسبیح و روزه مشغول بود و هرجا که شب او را در بر می گرفت، استراحت می کرد و روزی او هر وقت که زمان افطارش بود به نزدش می رسد و اعمال صالح او به اندازه اعمال صالح تمام اهل زمین بود. کثرت مناجات ها و عبادات ادریس باعث شد که مَلَک الموت از پروردگار درخواست زیارت او را نماید تا بتواند به او سلام و درود بفرستد.
پس به عزرائیل اجازه داده شد. او به نزد ادریس رفت و به او گفت: من می خواهم همنشین تو و همراه تو باشم، بنابراین با ادریس همراه شد و آن دو، روز را به تسبیح و روزه گذرانده و شب که می شد، ادریس نان خود را آورده و افطار می کرد. وقتی مَلَک الموت او را دعوت به غذای بهشتی می نمود، می گفت: من احتیاجی به غذایی که تو برایم بیاوری، ندارم.
پس صرف افطار، دوباره هر دو برخاسته و به نماز مشغول می شدند و ادریس بعد از نماز استراحت و خواب هم می کرد، اما مَلَک الموت بی وقفه و بدون احتیاج به خواب به نماز مشغول بود.
به همین ترتیب روزهایی چند سپری شد تا این که آن ها به گله گوسفند و تاکستانی رسیدند که میوه های رسیده و تازه ای داشت، مَلَک الموت گفت: آیا می خواهی یکی از این چهارپایان یا مقداری خوشه انگور را برداری و با آن افطار کنی؟
ادریس گفت: سبحان الله! تو را مرا به مال خودت فرا می خوانی و من امتناع می کنم، چگونه است که مرا به مال غیر دعوت می کنی؟ لیکن تو همنشین و همراه خوبی بودی، بگو که هستی؟ گفت: من مَلَک الموت هستم.
ادریس گفت: من از تو درخواستی دارم. عزرائیل گفت: بگو، ادریس فرمود: شنیده ام که مرگ بسیار سخت و شدید است، می خواهم اندکی از عذاب آن را به من بچشانی، چنان که گویا در حال مرگ هستم.
ملک الموت از پروردگار اجازه گرفت و آن وقت مدت کوتاهی روح ادریس را قبض نمود و آنگاه آن را به بدن او باز گرداند و از او پرسید، چگونه بود و مرگ را چگونه دیدی؟ ادریس گفت: آنچه چشیدم بسیار از آنچه شنیده بودم سخت تر و شدیدتر بود.
سپس حضرت ادریس (ع) به عزرائیل گفت: حاجت دیگری هم دارم و آن این است که آتش جهنم را مشاهده کنم. پس ملک الموت از خازن جهنم اجازه گرفت و حجاب ها را کنار رفت و درِ جهنم گشوده شد و وقتی ادریس (ع) آتش جهنم را مشاهده کرد، از شدت هیبت و بزرگی آتش جهنم بیهوش شد.
وقتی ادریس به هوش آمد، مجددا رو به ملک الموت کرد و گفت: من از تو درخواست سومی هم دارم و آن این است که می خواهم بهشت را ببینم. آن وقت عزرائیل از فرشته موکل بهشت، درباره آن اجازه گرفت و ادریس وارد بهشت شد.
وقتی حضرت ادریس (ع) بهشت را مشاهده کرد به ملک الموت گفت: من دیگر از اینجا بیرون نمی روم؛ زیرا که خداوند فرمود: «کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْتِ؛[۶] هر انسانى مرگ را مىچشد.» و نیز فرمود: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا؛[۷] و همه شما بدون استثنا وارد جهنم مىشوید؛ این امر، نزد پروردگارت، حتمى و پایان یافته است.»
من اکنون هم طعم مرگ را چشیده ام و هم وارد جهنم شده ام و هم بهشت را دیده ام و به آن وارد شده ام و خداوند خود می فرماید: «لَا یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَ مَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِینَ؛[۸] هیچ خستگى و رنجى در آن جا به آنها نمی رسد، و هیچ گاه از آن اخراج نمی شوند!»
جمع بندی
حضرت ادریس (ع) سومین پیامبر الهی است و خداوند در قرآن از وی به نیکی یاد می کند. در روایات داستان جالبی از ملاقات ایشان با عزرائیل بیان شده است. بر اساس این روایات، حضرت ادریس، ملک الموت را در میان آسمان چهارم و پنجم ملاقات کرده و طبق دستور الهی، عزرائیل در همان جا، روح این پیامبر بزرگ الهی را قبض می نماید.
پی نوشت ها
[۱] . سوره مریم، آیات ۵۶ و ۵۷.
[۲] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۹۸.
[۳] . سوره انبیاء، آیه ۸۵.
[۴] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۴۸۲.
[۵] . سوره مریم، آیه ۵۷.
[۶] . سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
[۷] . سوره مریم، آیه ۷۱.
[۸] . سوره حجر، آیه ۴۸.
منابع
- قرآن کریم.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
منبع مقاله| اقتباس از: جزایری، نعمت الله بن عبدالله، زندگانی پیامبران: حضرت ادریس، مشایخ، فاطمه، تهران، اسلام، چاپ اول، ۱۳۹۵ش.