- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
فاطِمه(س) مشهور به فاطِمهٔ زَهرا (۵ بعثت -۱۱ق)، دختر پیامبر اسلام(ص) و خدیجه کبری(س) و همسر امام علی(ع) است. او یکی از پنج تن آل عبا (اصحاب کساء) بوده که شیعیانِ دوازده امامی آنها را معصوم میدانند. امام دوم و سوم شیعیان و زینب(س) از فرزندان او هستند. زهرا، بَتول، سیده نساء العالمین از جمله القاب وی و اُمّ اَبیها کنیه مشهور او است. فاطمه، تنها زن همراه پیامبر(ص) در روز مباهله با مسیحیان نجران بوده است. سوره کوثر، آیه تطهیر، آیه مودت و آیه اطعام و احادیثی چون حدیث بَضعه در شأن و فضیلت فاطمه نازل و نقل شدهاند. در روایات آمده است که پیامبر(ص)، فاطمه(س) را برترین زن در دو عالم معرفی کرده و خشم و خشنودی او را خشم و خشنودی خداوند دانسته است.
یکى از ذاکرین نقل کرده : « در محضر آیت الله العظمى سید محمد هادى میلانى (معاصر حقیر) بودم . یک مرد و زن آلمانى همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: «ما آمده ایم به شرف اسلام نایل شویم»
آیت الله میلانى فرمودند: « علت چه چیز است ؟»
آن مرد عرض کرد:« پهلوى دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه اى شکست و استخوانهایش خورد شد، چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: «باید عمل شود، ولى عمل، خطرناک است» دخترم راضى نشد و گفت: «اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم» به هر حال او را به خانه آوردیم .
ما یک خدمتکار ایرانى داریم که او را ( بى بى ) صدا مى زنیم، دخترم به او گفت: «من تمام اندوخته مالى خود را راضى هستم بدهم که صحت به من برگردد، اما فکر مى کنم باید ناکام و با دل پر غصه بمیرم .» بى بى گفت: «من یک طبیب را سراغ دارم که مى تواند تو را شفا دهد.» گفت: «حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم.» بى بى گفت: «تمام آنها براى خودت باشد، بدان من علویه ام و جده من زهرا(سلام الله علیها) است که پهلوى او را به ظلم شکستند، تو با دل شکسته و اشک جارى بگو: یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده.»
دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوى معظمه یارى خواست. بى بى هم در گوشه خانه با گریه مى گفت:
«یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانى را با خود آورده ام و شفاى او را از شما مى خواهم. مادر جان! کمک کن و آبروى مرا نگه دار.»
آن مرد اضافه کرد: «من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: اى فاطمه پهلو شکسته!»
دیدم دخترم قدرى ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: « پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملا شفا یافته.» گفت: «الان در بحر بودم ، بانوى مجلله اى نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: من همانم که او را مى خوانى.»
دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم .»
مرحوم میلانى (ره ) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامى را به او آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند.
منبع :مرکز تعلیمات ا سلامی واشنگتن