- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
امامت عهد الهی است و به ظالم نمیرسد. آیه ای امامت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) را از سوی خداوند نقل میکند، دلالت صریح بر این مطلب دارد. بنابراین توجه به این ایه بسیار مهم و لازم است. برای اینکه بدانیم چه کسانی مستحق امامت هستند باید به این ایه متمسک شده و کسانی را که این معیار را ندارند نباید به عنوان امام پذیرفت. در این نوشته کوتاه به این مطلب به صورت مختصر پرداخته شده است.
به اقرار مفسران اهل سنت، مراد از «عهد» در آیه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین [بقره/۱۲۴] (به خاطر آورید) هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود، و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!). خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقاماند)» امامت است نه نبوت، و خداوند امامت را عهدی از جانب خود میداند.
مفسرانی که اقرار و تصریح به این مطلب نمودهاند، از جمله: «طبرى» از مفسران به نام اهل سنت از «مجاهد» نقل مىکند، که عهد در آیه امامت است.[۱] همچنین «بیضاوی» در انوار التنزیل،[۲] و «ابوحیان اندلسى» از مفسران اهل سنت، که با استدلال ثابت مىکند که مراد از «عهد» در این آیه «امامت» است.[۳] و «ابن کثیر دمشقی» از دیگر مفسران اهل سنت،[۴] و «ثعالبى مالکی» بدون اینکه اقوال دیگر را ذکر کند، تنها از مجاهد نقل کرده که مراد از «عهد» عهد امامت است.[۵] و «ابنجوزى حنبلى» نیز از میان اقوالى که درباره «عهد» گفته شده، قولى را که آن را به «امامت» تفسیر کرده، انتخاب نموده است.[۶] و «شوکانى» از دیگر مفسران اهل سنت، بعد از نقل اقوال در مراد از عهد، قول نخست را که عهد را به امامت تفسیر کرده برگزیده است.[۷]
بنابراین خداوند در پاسخ به حضرت ابراهیم، قاعده کلی بیان میدارند، و آن این است که: ۱. امامت عهد من است، ۲. نصب این مقام نیز تنها به دست خداوند است، ۳. این عهد به ظالمان نمیرسد؛ یعنی هیچ ظالمی نمیتواند امام شود، نه اینکه فقط از نسل حضرت ابراهیم، ظالمانشان نمیتوانند امام شوند. پس طبق این آیه کسی که ظلمی در زندگی انجام داده باشد، خداوند عهد امامتش را به او نمیسپارد.
این آیه نشان میدهد که امام باید توسط خداوند انتخاب گردد و باید در تمام عمر معصوم باشد، و قول شیعه را که معتقد است پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) جانشین خود را که از طرف خداوند معین شده، اعلام نموده است را تقویت مینماید؛ ولی «ابنتیمیه» در راستای مخالفت با تمام فضایل و مقامات امیرالمؤمنین(علیهالسلام) وقتی در مورد این آیه بحث میکند، با این که در بین سه مطلبی که از آیه فهمیده میشود، قبول نموده است که عهد، در آیه، امامت است، و این عهد به ظالم نمیرسد، ولی هیچ چیزی راجع به نصب امام از طرف خداوند بیان نمیکند؛ او در بحث ظلم نیز اینگونه تفسیر میکند که منظور از ظلم، شرک است، وآیهای را به عنوان شاهد میآورد که در داستان حضرت ابراهیم با ستارهپرستان و ماه و خورشیدپرستان، خداوند شرک را از ایشان نفی نموده است، «ابنتیمیه» در ادامه میگوید، آن ظالمی که امامت به او نمیرسد، مشرک است، و شرک از بزرگترین ظلمهاست.[۸]
سپس برای اثبات امامت ابوبکر، یک روایت ساختگی که چون با عقایدش سازگار است، آن را صحیح میخواند، و احتیاجی به بررسی این روایت نمیبیند، (و چون از فضایل امیرالمؤمنین نیست، آن را دروغ نمیخواند) ذکر کرده؛ و میگوید ابوبکر بر طبق حدیث دوست خداست، زیرا پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) دوست خداست و در حدیث آمده که پیامبر اگر میخواست دوستی را انتخاب نماید، ابوبکر را انتخاب میکرد؛ ابراهیم هم مقام خلیل و دوست خدا را داشت، و همینقدر تشابه ابوبکر و حضرت ابراهیم را برای امامت ابوبکر کافی دانسته، و سپس بار دیگر نظرات خود را در مورد شرک بیان نموده و گفته است در بین کسانی که به مسلمانان انتساب داده شدهاند (و مسلمان نیستند) رافضیان هستند؛[۹] او در استدلال خود با انتساب شرک به شیعیان، قصد نموده که تفسیر آنان را از امامت نادرست جلوه دهد، و با تشابه ساختگی ابوبکر و حضرت ابراهیم، استدلال به امامت ابوبکر را کامل بداند، وهیچ اشارهای به مشرک بودن ابوبکر تا سن ۴۰ سالگی ننموده است.
در جواب به «ابنتیمیه» باید این مسأله را تذکر داد، که از آیه فهمیده میشود، که منظور از «ظالم»، کوچکترین ظلم است، نه بزرگترین ظلم، و کسی میتواند امام شود که حتی کوچکترین ظلم از او سر نزند (و به تعبیر دیگر، معصوم باشد)؛ و منظور از «ظالم نبودن» عدم ظلم در تمام عمر میباشد، نه فقط در زمان امامت؛ از آنجا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوقالعاده پر مسئولیت و با عظمتى است، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوء پیشینه سبب مىگردد که لیاقت این مقام سلب گردد.
و اگر انسانها را به چهار دسته تقسیم نماییم؛ یک دسته کسانی که در طول عمرشان ظالماند، دسته دیگر ابتدای عمرشان ظالم نیستند، و وقتی به امامت میرسند، ظالم میگردند؛ دسته سوم کسانی که ابتدای عمرشان ظالماند و وقتی به امامت میرسند، ظلم نمیکنند، و دسته آخر کسانی که در طول عمرشان هیچگونه ظلمی نمیکنند؛ در بین این چهار گروه از فرزندان حضرت ابراهیم، بعید است که ایشان، از خداوند برای گروه اول و دوم، درخواست امامت نماید، بنابراین ایشان در بین کسانی که در تمام عمر ظالم نیستند، و کسانی که در زمان امامت ظالم نیستند، درخواست امامت و سؤال از آن نموده است، که در جواب خداوند میفرماید: این عهد به ظالمان نمیرسد، یعنی کسانی که در تمام عمر ظالم نمیباشند صلاحیت امامت را دارند، که فقط خداوند آنان را میشناسد و خود، آنها را انتخاب مینماید، نه اینکه انتخابشان را به مردم بسپارد؛ بنابراین بر فرض اینکه منظور از ظلم را شرک بدانیم (نه تمام گناهان) باز هم این عهد، به ابوبکر که در حدود ۴۰سال از عمرشان مشرک بودند، نخواهد رسید.
پینوشت
[۱]. «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. قال: لایکون إماماً ظالماً.» طبری، جامع البیان، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۷۳۸.
[۲]. «إجابه إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون فی ذریته ظلمه أو أنهم لا ینالون الإمامه، لأنها أمانه من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها. وإنما ینالها البرره الأتقیاء منهم.» بیضاوی، أنوار التنزیل وأسرار التأویل، بیروت: دارالفکر، ج۱، ص۳۹۷.
[۳]. «والعهد: الإمامه، … والظاهر من هذه الأقوال: أن العهد هی الإمامه، لأنها هی المصدر بها، فأعلم إبراهیم أن الإمامه لا تنال الظالمین … . ویدلک على أن العهد هو الإمامه أن ظاهر قوله: (لا ینال عهدی الظالمین) أنه جواب لقول إبراهیم: (ومن ذریتى) على سبیل الجعل، إذ لو کان على سبیل المنع لقال لا، أو لا ینال عهدی ذریتک، ولم ینط المنع بالظالمین.» ابن حیان اندلسی، تفسیر البحر المحیط، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۵۴۸.
[۴]. «یقول تعالى منبّهاً على شرف إبراهیم خلیله، وأن الله جعله إماماً للناس.» ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۶۹.
[۵]. «وقوله تعالى: (قال لا ینال عهدی الظالمین)، أی: قال الله، والعهد فیما قال مجاهد: الإمامه.» ثعالبی، تفسیر الثعالبی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۳۱۴.
[۶]. «وفی العهد هاهنا سبعه أقوال: أحدها: أنه الإمامه، رواه أبو صالح عن ابن عباس، وبه قال مجاهد، وسعید بن جبیر. والثانی: أنه الطّاعه، رواه الضّحّاک عن ابن عبّاس. والثالث: الرّحمه، قاله عطاء وعکرمه. والرابع: الدّین، قاله أبو العالیه. والخامس: النّبوّه، قاله السّدّیّ عن أشیاخه. والسادس: الأمان، قاله أبو عبیده. والسابع: المیثاق، قاله ابن قتیبه، والأوّل أصحّ.» ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت: المکتب الاسلامی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۰۸.
[۷]. «و اختلف فی المراد بالعهد فقیل: الإمامه و قیل: النبوّه… والأوّل أظهر کما یفیده السیاق.» شوکانی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، بیروت: دارالفکر، ج۱، ص۱۶۰.
[۸]. «قال اللّه تعالى: (وَإِذْ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ) [البقره/۱۲۴]، فبین أن عهده بالإمامه لایتناول الظالم، فلم یأمر اللّه سبحانه أن یکون الظالم إماماً، وأعظم الظلم الشرک. وقال تعالى: (إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُنْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) [النحل/۱۲۰].» ابن تیمیه، مجموع فتاوى ابن تیمیه، مدینه: مجمع الملک فهد لطباعه المصحف الشریف، ۱۴۱۶ق، جزء۱۵۸، ص۶۰.
[۹]. «وقد ثبت فی الصحیح عن النبی صلى الله علیه وسلم من غیر وجه أنه قال: (إن اللّه اتخذنی خلیلاً کما اتخذ إبراهیم خلیلاً)، وقال: (لو کنت متخذاً من أهل الأرض خلیلاً لاتخذت أبابکر خلیلاً، ولکن صاحبکم خلیل اللّه) یعنی نفسه، …، وهم أعظم المنتسبین إلى القبله إشراکاً بالبشر.» ابن تیمیه، مجموع فتاوى ابن تیمیه، مدینه: مجمع الملک فهد لطباعه المصحف الشریف، ۱۴۱۶ق، جزء۱۵۸، ص۶۲.
منبع: رهروان ولایت
نویسنده: mansur