- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
درکتب لغت برای کلمه مذهب پنج معنا ذکر کرده اند:
ا. جای رفتن. ۲. روش، طریقه. ۳. شعبه ای از دین.۴. دین ، کیش. ۵. هر یک از مسلکهای فلسفی(۱).
در اصطلاح ادیان و مذاهب از میان این معانی، معنای شعبه ای از دین و همچنین معنای دین و کیش مطرح است. ما در این نوشتار قصد پرداختن به مذهب به معنای خاص آن که عبارت از شعبه ای از دین باشد را نداریم چرا که لازمه آن پرداختن به حقانیت آن مذهب و بیان ادله آن و خلاصه معرفی مذهب حق است که مجال آن در این مختصر نیست فلذا بحث را منحصر می کنیم در مذهب به معنای چهارم و معنای عام و به عبارت دیگر به کلی مذهب می پردازیم نه به مذهب خاص.
بدون شک همانگونه که دلائل عقلی و منطقی به انسان جهت می دهند، در درون جان او نیز کششها و جاذبه هایی وجود دارد که گاهی آگاهانه و گاه ناخود آگاه برای او تعیین محبت می کنند مثل کشش به سوی غذا در هنگام گرسنگی که از غرایز نشأت می گیرد. مراد از کششهای درونی ناآگاهانه در تعیین جهت نیاز به وساطت عقل و شعور ندارند و به آنها غریزه گویند. امّا کششهای درونی آگاهانه در عقل و اندیشه اثر می گذارند و او را وادار به انتخاب طریق می کند که به این قسم فطرت گویند. از جمله این قبیل کششهای فطری می توان به خداگرایی و مذهب اشاره کرد که آگاهانه هستند و عقل و اندیشه را وادار به انتخاب می کنند.
شواهدی که می توان بر اثبات این مدعا ارائه داد بدین قرار است که:
۱. ثبوت و دوام اعتقاد مذهبی و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجرای بشر.
۲. مشاهدات عینی در دنیای امروز بدین توضیح که با آنکه رژیمهای استبدادی جهان برای محو مذهب و آثار آن تلاش و کوششهای فراوان می کنند ولیکن چون مذهب در اعماق فطرت افراد جامعه وجود دارد تلاش آنها به ثمر ننشسته است.
۳. کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسان،آنها می گویند که انگیزه های اصولی و اساسی روح آدمی عبارتند از:
الف) حس راستی که سرچشمه انواع علوم است.
ب) حس نیکی که انسان را به سوی مفاهیم اخلاقی سوق می دهد.
ج) حس زیبایی که انسان را به سوی هنرهای اصیل و … سوق می دهد.
د) حس مذهبی که انسان را به پرستش خدای متعال و نیایش با او می کشاند.
ﮬ) پناه بردن انسان در شدائد و سختیها به یک نیروی مرموز ماورای طبیعی.
و) در زندگی انسان رویدادهایی دیده می شود که جز از طریق اصالت حس مذهبی قابل تفسیر نیست مانند به شهادت رسیدن رزمندگان اسلام در میدانهای جنگ(۲).
روی این جهت است که مذهب رابطه ای مستقیم با فطرت انسان دارد و از مقتضیات لاینفک فطرت می باشد بنابر این نمی توان مذهب را از انسان و به تبع آن از جامعه گرفت.
انتخاب دین و مذهب ببا هدف سعادت گرایی دنیا و آخرت انجام می گیرد و سعادت گران سنگ ترین گوهری است که تمامی آدمیان در طول تاریخ به دنبال آن بوده اند برای رسیدن به آن باید در سه بخش عمده به برنامه ریزی و تنظیم روابط اصولی بپردازیم که آنها عبارتند از:
الف) تنظیم رابطه انسان با خود ـ یعنی آنکه خود را بشناسیم به گونه ای که بدانیم از کجا آمده ایم و در کجا هستیم و به کجا می رویم و نیز قدر و منزلت خود را بدانیم.
ب) تنظیم رابطه خود با خدا ـ بدین بیان که بشناسیم او را که چگونه موجودی است و چه اوصافی دارد و ما در برابر او چه وظیفه ای داریم و آیا از دایره حکومت او امکان خروج هست یا نه؟ و بشناسیم که تنها او شایسته عبودیت و پرستش هست.
ج) تنظیم رابطه با خلق خدا ـ در این بخش ابتدا باید معیارهای اخلاقی و اجتماعی را به طور کامل فرا گرفت و سپس آنها را به کار بست معیارهایی همچون تقوا، عفاف، عدالت، صداقت، شجاعت، و …
نتیجه بررسی دو بخش الف و جیم همان سعادت دنیوی است که شخص با تنظیم آنها می تواند در دنیا تا حدی به رفاه و خوشبختی برسد اما آنچه از همه مهمتر است آنچنانکه ادیان و مذاهب الهی بیش از همه روی آن تأکید کرده اند بخش «ب» می باشد چرا که با تنظیم آن نه تنها سعادت دنیوی انسان تنظیم می شود بلکه سعادت اخروی که مهمترین و واقعی ترین سعادت نیز می باشد، فقط و فقط در گرو آن یعنی تنظیم رابطه با خالق هستی می باشد. فلذا می توان گفت که سعادت واقعی در نتیجه تنظیم رابطه با خداوند متعال حاصل می شود.
اما آیا انسانها به تنهایی از پس تنظیم بخشهای سه گانه که ذکر شد مخصوصاً بخش دوم یعنی تنظیم رابطه با خداوند متعال بر می آیند؟ مسلماً ما انسانها قادر به چنین کاری به تنهایی و با به کار بستن عقل بشری نیستیم و نمی توانیم گوهر گرانبهای سعادت و خوشبختی را به دست آوریم، به گواه این که در جهان کنونی با تمام پیشرفتها و تکنولوژی ها کماکان انسان ها در بدبختی و بیچارگی بسر می برند. و این نیست جز به خاطر این که عقل انسانها از خطا و اشتباه مصون و در امان نمی باشد. پس ما انسانها احتیاج به کسی داریم که از هر گونه خطا و اشتباه و افراط و تفریط بری باشد و آگاهی کامل نسبت به تمام جوانب و نیازهای بشری داشته باشد. و این کس نمی تواند باشد مگر خداوند متعال که خالق و آفریننده بشر و عالم می باشد و خالق هر چیز از نیازهای آن از همه کس آگاه تر می باشد.
اما کمک و یاری خداوند متعال نمی تواند به صورت مستقیم و بلا واسطه باشد به خاطر عدم ظرفیت و عدم قابلیت ما انسانها. لهذا باید از جانب خداوند کسانی که قابلیت دریافت وحی را دارند فرستاده شوند تا فرامین و دستورات خداوند متعال را برای ما انسانها بیاورند.
بنابر این تنها راه رسیدن به سعادت واقعی، پیروی از فرامین انبیاء عظام و تبعیت از روش و طریقه آنها در زندگی است و ما بقی همه بی راهه است.
نتیجه آنکه:اولاً مذهب به معنای دین و کیش همان میل درونی انسان به پرستش و پناه بردن به یک نیروی بی نهایت است که به اسم الله یا خداوند شناخته می شود.
ثانیاً راه رسیدن به سعادت و خوشبختی منحصر در پیروی از فرامین انبیاء و تبعیت از طریقه و روش آنها در زندگی است و از این رو خوشبخت شدن بدون داشتن دین الهی امکان پذیر نیست.
پی نوشت:
- فرهنگ فارسی، محمد معین،ج ۳،کلمه مذهب،ص ۳۹۷۶، چاپخانه سپهر، تهران، ط ۴، ۱۳۶۰ش.
- برگرفته شده از تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ، ج ۱۶، صفحات ۴۲۲ الی ۴۲۸. (روم ۳۰ـ ۳۲) دارالکتب الاسلامیه، تهران،۱۳۶۳ ش.
منبع: نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه.