- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
امام علی راجع به فضیلت اهل بیت (علیهم السلام) خطاب به معاویه فرمود: اى انسان! چرا سر جایت نمى نشینى؟! و چرا از کوتاهى و ناتوانى خویش آگاه نمی شوى؟!
اما بعد؛ نامه ات به دستم رسید، در آن یاد آورشده اى که خداوند محمد (صلى اللّه علیه و آله) را براى دینش برگزید، و با اصحابش او را تایید کرد، راستى دنیا چه شگفتی هایى دارد، تو مى خواهى ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرموده آگاه سازى! و از نعمت وجود پیامبر در میان ما به ما خبر دهى! تو در این راه به کسى میمانى که خرما به «هجر» می برد[۱] و یا همچون شاگرد تیرانداز که بخواهد به استادش درس تیراندازى دهد، و گمان کرده اى که برترین اشخاص در اسلام فلان و فلانند، مطلبى را یاد آورشده اى که اگر راست باشد ابدا مربوط به تو نیست. و اگر دروغ و نادرست باشد زیانى براى تو ندارد، تو را با برتر و غیر برتر و رئیس سیاسى اسلام و زیر دستانش چکار؟ اسیران آزاد شده کفار جاهلیت و فرزندانشان را با امتیازات بین مهاجران نخستین و ترتیب درجات و تعریف طبقاتشان چه نسبت؟! هیهات! خود را در صفى قرار مى دهى که از آن بیگانه اى؛ کار به جایى رسیده که محکومان حاکم شده اند!
خطاب امام علی به معاویه راجع به فضیلت اهل بیت (ع)
امام علی راجع به فضیلت اهل بیت (ع) خطاب به معاویه فرمود: اى انسان! چرا سر جایت نمى نشینى؟! و چرا از کوتاهى و ناتوانى خویش آگاه نمى شوى؟! و چرا به جاى خودت که قضا و قدر براى تو تاخیر داشته باز نمی گردى؟! غلبه مغلوب و پیروزى پیروزمند با تو چه ارتباطى دارد؟! تو همان کسى هستى که همواره در بیابان گمراهى سرگردانى و از راه راست و حد اعتدال منحرفى، مگر نمى بینى-
اشاره به مصادق فضیلت اهل بیت (ع)
نه این که بخواهم خبرت دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزارى نعمت خداوند مى گویم- جمعیتى از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشیدند و هر کدام داراى مقام و مرتبتى بودند، اما هنگامى که شهید ما «حمزه» شربت شهادت نوشید به او گفته شد «سید الشهداء» و رسول خدا هنگام نماز بر وى [به جاى پنج تکبیر] هفتاد تکبیر گفت. و نیز مگر نمی دانى گروهى دستشان در میدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتى دارند، ولى هنگامى که این جریان در باره یکى از ما انجام شد لقب «طیار» به او دادند و گفته شد: «در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز می کند»!. و اگر نه این بود که خداوند نهى کرده که انسان خویشتن را بستاید فضائل فراوانى را بر مىشمردم که دل هاى آگاه مومنان با آن آشنا است و گوش هاى شنوندگان از شنیدن آنها تحاشى ندارد. به هر حال دست از این سخن ها بردار و گمراهان را از خود دور کن! ما ساخته و پرورش یافته و رهین منت پروردگار خویش هستیم؛ ولى مردم پرورش یافته و تربیت شده مایند،
فضیلت اهل بیت (ع) بر دیگران
آمیزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت همیشگى و عطاهاى ما را بر شما از بین نمی برد. ما از طایفه شما همسر گرفتیم و به طایفه شما همسر دادیم، همچون اقوام همطراز، در حالى که شما هرگز در این پایه نبودید.
و چگونه ممکن است چنین باشد در حالى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) از ما است، و تکذیب کننده (ابو جهل) از شما، اسد اللّه (حمزه) از ما است، و اسد الاحلاف (ابو سفیان جمع کننده و قسم دهنده احزاب براى جنگ با پیامبر) از شما؛ دو سید و آقاى جوانان بهشتى (حسن و حسین) از ما هستند و کودکان آتش (اولاد مروان یا فرزندان عقبه بن ابى معیط) از شما، بهترین زنان جهان (فاطمه) از ما است، و حماله الحطب (همسر ابو لهب) از شما، و چیزهاى فراوان دیگرى از این قبیل، در باره ما و شما! دوران اسلام ما به گوش همه رسیده و کارهاى ما در دوران جاهلیت نیز بر کسى مخفى نیست؛ کتاب خدا قرآن آنچه را که بر نشمردیم در یک آیه جمع کرده و نشان داده است و آن گفته خداوند است که:
«خویشاوندان در کتاب الهى نسبت به یک دیگر سزاوارترند- »[۲]، و نیز فرموده است: «شایسته ترین مردم به إبراهیم کسانى هستند که از او تبعیت کردند و همچنین این پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند، و خداوند ولى و سرپرست مومنان است»[۳]، پس ما از یک طرف به وسیله قرابت از دیگران سزاوارتریم و از طرف دیگر در اثر اطاعت.
استتناد به روز سقیفه و فضیلت اهل بیت (ع)
و آن روز که مهاجرین در «سقیفه» با انصار گفتگو کردند توانستند با ذکر قرابت و خویشاوندى با پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) بر آنان پیروز شوند؛ اگر این دلیل برترى است پس حق با ما است نه با شما، و اگر دلیل دیگرى دارد ادعاى انصار به جاى خود باقى است.
تو گمان برده اى که من بر تمام خلفا حسد ورزیده ام و بر همه ایشان طغیان کرده ام، اگر چنین باشد جنایتى بر تو نرفته است که از تو عذرخواهى کنم! و به گفته شاعر:
«این نقصى است که گرد ننگ آن بر تو نمی نشیند»! و گفته اى که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم! عجبا! به خدا سوگند با این سخن خواسته اى مذمت کنى و ناخواسته مدح و ثنا گفته اى، خواسته اى رسوا کنى ولى رسوا شده اى، این براى یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند و این خلاصه حجت و دلیل من است حتى در برابر غیر تو؛ من به همین خلاصه و کوتاهى اکتفا کردم که جاى شرحش نیست! سپس در باره وضع من با عثمان یادآور شده اى و حق توست که از این گفتار پاسخ داده شوى چرا که از خویشان و بستگانش بودى، حال کدامیک از ما دشمنیش با او شدیدتر بود و راه را براى کشندگانش مهیاتر ساخت؟ آیا کسى که به یاریش پرداخت و از او خواست که به جایش بنشیند و دست بکشد؟ و یا کسى که [عثمان] از او یارى خواست و او تاخیر کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگیش به سر آمد؟ نه، به خدا سوگند «خداوند مانعان از نصرت را خوب می شناسد و هم آنان که به برادران خود مى گفتند: به سوى ما آیید و به هنگام ناراحتى جز مقدار کمى به کمک نمى شتافتند- »[۴]، من نمی گویم در مورد بدعت هایى که به وجود آورده بود بر او عیب نمی گرفتم، می گرفتم و از آن عذرخواهى نمی کنم اگر گناه من هدایت و ارشاد اوست، بسیارند کسانى که مورد ملامت واقع مى شوند و بی گناهند. و به گفته شاعر:
گاهى فرد خیرخواه از بس اصرار در نصیحت می کند، مورد تهمت قرار می گیرد و من قصدى «جز اصلاح تا حد توانایى ندارم و موفقیت من تنها به لطف خدا است و توفیق را جز از خداوند نمی خواهم، بر او توکل کردم و به او بازگشتم- »[۵].
فضیلت اهل بیت (ع) در دفاع از دین
و گفته اى که نزد تو براى من و اصحابم جز شمشیر چیزى نیست؛ راستى مضحک است بعد از آن گریه کردن! کى به یاد دارى و چه وقت بوده که فرزندان «عبد المطلب» به دشمن پشت کنند و از شمشیر بترسند؟! پس کمى صبر کن که حریفت به میدان خواهد آمد! و بزودى آن کس را که تعقیب می کنى به تعقیب تو بر خواهد خواست و آنچه را که از آن فرار می کنى؛ در نزدیکى خود خواهى یافت و من در میان سپاهى عظیم از مهاجران و انصار و تابعان؛ به سرعت به سوى تو خواهم آمد با کسانى که جمعیتشان به هم فشرده است، به هنگام حرکتشان غبار، آسمان را تیره و تار می کند؛ لباس شهادت در تن دارند، بهترین ملاقات برایشان ملاقات با پروردگارشان است. همراه این لشکر فرزندان بدرند و شمشیرهاى هاشمى، که مىدانى لبه تیز آنها چگونه بر پیکر برادر، دایى، جدّ و خاندانت قرار گرفت! «و این از ستمگران دور نیست- »!.[۶]
فضیلت اهل بیت (ع) از جهت سبقت در ایمان
و نامه اى دیگر از امیر المؤمنین (علیه السلام) به معاویه:
اما بعد؛ ما و شما همان طورى که یادآورى نموده اى گردهم جمع و با هم انس داشتیم، ولى در گذشته از هم جدا شدیم، زیرا ما ایمان آوردیم و شما به کفر خود باقى ماندید، امروز هم ما به راه راست می رویم و شما پیرامون فتنه هستید. آنها که از گروه شما اسلام را پذیرا شدند از روى میل نبود؛ بلکه در حالى بود که همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تسلیم شدند و در حزب او در آمدند.
نوشته بودى که من، طلحه و زبیر را کشته و عایشه را تبعید کرده ام و در «کوفه» و «بصره» اقامت گزیدهام! این مربوط به تو نیست و لزومى ندارد عذر آن را از تو بخواهم. و یادآور شده بودى که با گروهى از «مهاجران» و «انصار» به مقابله با من خواهى شتافت (کدام مهاجر و کدام انصار؟) هجرت از آن روزى که برادرت (یزید بن ابو سفیان روز فتح مکه) اسیر شد؛ پایان یافت.
با این حال اگر در این ملاقات شتاب دارى؛ دست نگهدار؛ زیرا اگر من به دیدار تو آیم سزاوارتر است. چرا که خداوند مرا به سوى تو فرستاده که از تو انتقام بگیرم! و اگر تو با من دیدار کنى چنان است که شاعر «بنى اسد» گفته: «به استقبال تندباد تابستانى می شتابند که آنان را با سنگریزه ها و میان غبار و تخته سنگ ها در هم می کوبد».
فضیلت اهل بیت (ع) در بدر
و نزد من همان شمشیرى است که بر پیکر جد و دایى و برادرت (در میدان بدر) کوبیدم! و بخدا سوگند من می دانم تو مردى بی خرد و پوشیده دل هستى. و سزاوار است در باره تو گفته شود: به نردبانى بالا رفته اى که تو را به پرتگاه خطرناکى کشانده که به زیان تو است نه به سود تو، زیرا به کسى مىمانى، که غیر گمشده خود را می جوید و گوسفندان دیگرى را مىچراند. و تو جویاى مقامى هستى که نه سزاوار آنى و نه در کانون آن قرار دارى، چقدر میان کردار و گفته ات فاصله است؟ و چقدر به عموها و دایی هاى بت پرست خود شباهت دارى؟! همان ها که شقاوت و تمناى باطل وادارشان ساخت که «محمد- صلّى اللَّه علیه و آله-» را انکار کنند و همان گونه که می دانى با او ستیزه کردند تا به خاک و خون غلطیدند و نتوانستند از خود دفاع کنند و نه از زخم شمشیرها که میدان نبرد از آن خالى نیست و سستى با آن نمی سازد، خود را حفظ نمایند.
تو در باره قاتلان عثمان زیاد حرف زدى، بیا نخست همچون سایر مسلمانان با من بیعت کن، سپس در باره آنها طرح شکایت نما تا من طبق حکم خداوند میان تو و آنان داورى کنم.
اما آنچه را تو می خواهى؛ مانند فریب دادن طفل است، که بخواهند وى را از شیر بگیرند! و سلام به افراد در خور آن!.
أبو عبیده نقل کرده که معاویه نامه اى به أمیر المؤمنین (علیه السلام) نوشت که فضائل من بسیار است: پدر من از بزرگان جاهلیت بود، و من نیز فرمانرواى مسلمانان گشتم، من با پیامبر خویشى سببى داشته و به واسطه خواهرم که مادر مؤمنین است من دایى مؤمنین می باشم، و نیز کاتب قرآن نیز بوده ام.
امیر المومنین (علیه السلام) پس از مطالعه نامه فرمود: آیا این پسر هند جگرخوار است که به فضایل خود به من فخر می کند؟! اى غلام این نامه را براى او بنویس:
محمّد پیامبر برادر و هم ریشه من و حمزه سید الشهداء عموى من است. و جناب جعفر که شبانه روز با فرشتگان پرواز می کند برادر من است. و دخت پیامبر خدا فاطمه (علیها السلام) زوجه و همراز من بود، و چنان با هم صمیمى بودیم که گویى گوشت تن من مخلوط به گوشت و خون او بود. و دو دخترزاده پیامبر (حسن و حسین) دو فرزند منند، پس کدامیک از شما سهمى چون من دارد؟
از همه شما در اسلام پیشى گرفتم، در حالى که پسر بچهاى به بلوغ نرسیده بودم. و در همان کودکى با پیامبر نماز خواندم، و در شکم مادرم به پیامبر ایمان آورده بودم. و رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) در روز غدیر خم ولایت مرا توسط خود بر شما واجب ساخت.
من کسى هستم که همه مرا مىشناسید چه در روزهاى سخت و چه در آرامش. پس واى بر کسى که؛ واى بر کسى که؛ واى بر کسى که فردا خداوند را با ستم به من ملاقات کند!
معاویه پس از خواندن این اشعار دستور به مخفى نمودن آن داده و گفت: مبادا اهل شام آن را بخوانند که در این صورت متمایل به على بن ابى طالب خواهند شد.
از حضرت صادق (علیه السلام) نقل است که فرمود: وقتى عمار بن یاسر شهید شد و خبر آن به اهل شام رسید لرزه بر اندام مردم بسیارى افتاده و با یک دیگر گفتند که: رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) در باب عمار فرموده: «اى عمار تو را گروه ستمکار می کشند»، پس عمرو عاص نزد معاویه رفته و اظهار داشت اى امیر مؤمنان! در میان مردم فتنه و هیجان و آشوب سختى برپا شده، معاویه گفت: براى چه؟ گفت: به جهت قتل عمّار، معاویه گفت: عمّار کشته شده، مگر چه شده؟
عمرو عاص گفت: مگر نمىدانى که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) قاتل او را گروه ستمکار نامیده است؟
معاویه گفت: اى عمرو تو هم خطا رفتى، مگر ما قاتل او هستیم؟ قاتل او فقط علىّ ابن ابى طالب است که او را در مسیر تیرهاى ما قرار داده.
این خبر به سمع حضرت أمیر (علیه السلام) رسیده و فرمود: اگر این طور باشد پس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) قاتل حمزه خواهد بود زیرا همو حمزه را در مسیر تیرهاى مشرکین قرار داد!
حضرت أمیر (علیه السلام) در ضمن نامه اى به عمرو عاص فرمود: تو دین خود را تابع دنیاى کسى قرار داده اى که گمراهى و ضلالتش آشکار است و پرده اش دریده! افراد با شخصیت و بزرگوار را در همنشینى با خود لکه دار می سازد و انسان حلیم و عاقل با معاشرت با او به سفاهت و نادانى می گراید.
تو گام به جاى قدم او گذاشتى و بخشش او را خواستار گردیدى، همچون سگى که به دنبال شیرى برود؛ به چنگال او متّکى شده و منتظر قسمت هاى اضافى شکارش باشد که به سوى او اندازد (تو با این کار) دنیا و آخرتت را تباه کرده اى! در حالى که اگر به حقّ مىپیوستى آنچه می خواستى به آن می رسیدى. (چرا که استعداد کافى دارى). اگر خدا به من امکان دهد و دستم به تو و پسر أبو سفیان برسد شما را به جزاى اعمالتان خواهم رساند، امّا اگر حوادث به نوعى شد که قدرت بر آن نیافتم و شما باقى ماندید آنچه در پیش داشته و در سراى آخرت براى شما مهیّا گردیده بدتر است. و السلام.
آن حضرت در پاسخ به مطلبى که عمرو عاص در باره اش گفته بود فرمود:
شگفتا بر پسر آن زن بدنام، که در میان مردم شام نشر می دهد که من اهل مزاح هستم، مردى شوخ طبع که مردم را سرگرم شوخى می کند، حرفى باطل گفته و سخنى به گناه انتشار داده است! آگاه باشید که بدترین گفتار؛ دروغ است، او سخن می گوید و دروغ می گوید، وعده می دهد و تخلف می نماید، اگر از او چیزى درخواست شود بخل می کند، امّا خود سؤال می کند و اصرار می ورزد، به پیمان خیانت می کند، و پیوند خویشاوندى را قطع می کند، به هنگام نبرد سر و صدا راه می اندازد و تهییج و تحریص می نماید (امّا این سر و صدا) تا هنگامى است که دست به شمشیرها نرفته، در این هنگام براى رهایى جانش بهترین نقشه او بالا زدن جامه و آشکار ساختن عورتش می باشد.
آگاه باشید که به خدا سوگند یاد مرگ مرا از شوخى و سرگرمى باز مىدارد ولى او را فراموشى آخرت از گفتن سخن حق بازداشته است، او حاضر نشد با معاویه بیعت کند جز اینکه از او مزدى به دست آورد، و در برابر از دست دادن دینش بهاى اندکى بگیرد.[۷]
جمع بندی
امام علی (علیه السلام) در این احتجاج معاویه را به شدت نقد نموده است و خطاب به او گفته است و راجع به فضیلت خود و فضیلت اهل بیت (ع) به طور مصداقی سخن گفته و به موارد مختلف اشاره کرده است و همچنین نقص و عیوب معاویه و خاندانش را بیان نموده و به معاویه تذکر داده است.
پی نوشت ها
[۱]. این ضرب المثل مانند این مثل فارسى است که« زیره به کرمان مىبرد».
[۲] . انفال: ۷۵
[۳] . – اعراف: ۳
[۴] . احزاب: ۱۸
[۵] . هود: ۸۸
[۶] . هود: ۸۳
[۷] . الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج۱، ص: ۳۹۸
منبع: ابو منصور طبرسى- ترجمه از بهزاد جعفرى، الاحتجاج- ترجمه جعفرى، انتشارات اسلامیه، تهران، اول، ۱۳۸۱ ش