- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
آن حضرت نهمین امام می باشد که به تسدید الهی سخن می گفت و موصوف به علم و هدایت گری بوده و فضایل و مناقب ایشان در بین مردم انتشار داشت. ایشان شخصیتی کاملا مقبول و امین بوده است. او وارث پیامبران و محصول الطاف الهی است. ایشان بر قله رفیع علم و بردباری قرار داشت. او صاحب منطقی بلیغ و رسا و گفتاری فصیح بود. ایشان به حق، جواد و بخشنده بود. او دارای چنان عقل و درکی بود که همه را مبهوت خود کرده بود. عالی ترین مضامین روایی از آن حضرت وارد شده و در مناقب و سجایا نیز بالاترین نشانه و جایگاه را دارد.
۴. شمس الدین احمد بن خلّکان شافعی (۶٨١):
ابوجعفر محمد بن علی.. . معروف به «جواد»، یکی از دوازده امام شیعیان می باشد.. . ایشان از پدران خود تا به علی بن ابی طالب رضی الله عنه به صورت مسند روایت نقل می کرد.. . از ایشان حکایات و اخبار بسیاری نقل شده است.. . ایشان نزد جدّ خود موسی بن جعفر رضی الله عنهم در مقبره قریش (در کاظمین) به خاک سپرده شد.
۵. نورالدین عبدالرحمن جامی حنفی (٨٩٨):
وی امام نهم است.. . و از کمال علم و فضل و ادب که داشت، با کمی سن، مأمون شیفته وی شد و دختر خود ام الفضل را به همسری ایشان درآورد.
۶. میر محمد بن سید برهان الدین خواند شاه، معروف به «میرخواند حنفی» (٩٠٣):
کمال و فضل و علم و ادب و حکمت امام جواد به مرتبه ای بوده که هیچ کس را از اعاظم سادات، آن مرتبه نبوده و لهذا مأمون شیفته او شده، دختر خود ام الفضل را به وی داد.
٧. غیاث الدین بن همام الدین حنفی، معروف به «خواند میر» (٩۴٢) در مقاطع گوناگونی در شرح حال امام، آن حضرت را با القابی چون «امام عالی نژاد» و «پسندیده صفات» توصیف کرده ۵و در احوالات و فضایل امام چنین می گوید:
در اوایل ایام صبی و مبادی اَوان نشو و نما شمایم امامت و سروری از صادرات افعال آن غنچه گلبن نبوت در دمیدن بود و نسایم کرامت و دین پروری از واردات احوال آن نهال گلشن فتوت در وزیدن. رخسار فایز الانوارش سپهر علم و دانش را آفتابی بود از افق دودمان مصطفوی، طالع گردیده و قامت موفور الاستقامتش گلزار مجد و معالی را شجره بود بر جویبار خاندان مرتضوی. بالا کشیده دلایل امامتش به موجب نص آباء نامدارش در غایت ظهور و امارات جلالتش در کتب متقدمین و متأخرین باقلام اهتمام مسطور.
امام تقی نقی جواد
فطانت نهادِ کرامت نزاد
ز صُلب شریف علی الرضا
ز اولاد دین پرور مرتضی
گل سوری بوستان رسول
نهال ثمربخش باغ بتول
به فضل کرم آنچنان شهره گشت
که صیتش ز اوج فلک درگذشت
ز حد بود بیرون کرامات او
ز حصر است افزون مقامات او
٨. شمس الدین محمد بن طولون دمشقی حنفی ( ٩۵٣):
ابوجعفر محمد بن علی.. . معروف به جواد، یکی از دوازده امام شیعیان می باشد.. . ایشان از پدران خود تا به علی بن ابی طالب رضی الله عنه به صورت مسند روایت نقل می کرد.. . از ایشان حکایت و اخبار بسیاری نقل شده است. ایشان نزد جدّ خود موسی بن جعفر رضی الله عنهم در مقبره قریش (در کاظمین) به خاک سپرده شدند. [i]
٩. احمد بن یوسف قرمانی دمشقی (١٠١٩ ق) فصلی را در مناقب امام جواد (ع) می گشاید تحت عنوان:
«فی ذکر من ظهرت کراماته من لیله المیلاد الامام محمد بن علی الجواد رضی الله عنه» که از کرامات امام جواد در شب میلاد آن حضرت حکایت می کند و در مناقب آن حضرت نیز چنین می گوید:
اما مناقب آن حضرت، زمانه به ایشان مهلت نداده و قضا و قدر الهی بر این بود که ایشان عمر بسیاری نداشته باشند؛ اما با این حال خداوند متعال ایشان را به منقبتی شریف و نشانه ای آشکار اختصاص داده و.. .
و سپس به نقل جریان امام جواد (ع) و بازگشت مأمون از شکار و حاضرجوابی آن حضرت اشاره می کند. [ii]
١٠. مولوی عبدالفتاح بن محمد بن نعمان هندی حنفی (١٠٩۶ ق):
امام محمد بن علی جواد.. . آن حضرت دارای کرامات و کارهای خارق العاده ای در همان دوران کودکی بوده است. [iii]
١١. عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی شافعی (١١٧٢ ق) درباره فرزندان امام رضا (ع) می گوید:
کرامات آن حضرت رضی الله عنه بسیار و مناقبش مشهور می باشد. [iv]
١٢. عباس بن علی بن نورالدین مکی حسینی موسوی شافعی (١١٨٠ق):
ابوجعفر امام محمد جواد، فرزند علی بن موسی الرضا علیهم السلام، باقی دودمان ایشان مانند خورشید آشکارمی باشد. ایشان یکی از دوازده امام می باشد.. . ایشان از پدرانش تا علی بن ابی طالب به صورت مسند حدیث نقل می کرد.. . اخبار ایشان بسیار و مشهور می باشد.. . فضایل آن حضرت قابل شمارش نیست.[v]
١٣. مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی (١٢٩٨ق) با تکرار کلام محمد بن طلحه شافعی از امام تجلیل و به بزرگی یاد کرده و می گوید:
گرچه آن حضرت کم سن و سال بودند، ولی والامقام و خوشنام بودند و مناقب آن حضرت رضی الله عنه بسیار می باشد. [vi]
١۴. یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (١٣۵٠ق):
محمد جواد، فرزند علی بن موسی الرضا یکی از بزرگان ائمه و روشنگران امت از سادات اهل بیت می باشد.. . خداوند متعال از وی و پدران پاک و نسل هایش راضی و خوشنود باشد و ما را از برکات آنها بهره مند سازد. [vii]
١۵. سید محمدطاهر هاشمی شافعی (١۴١٢ق) وی نیز مناقب و فضایل امام جواد (ع) را با عنوان
«مناقب و فضایل حضرت امام محمد الجواد التقی سلام الله تعالی علیه و علی آبائه الکرام» در کتاب خود نقل می کند. [viii]
١۶. دکتر عبدالسلام ترمانینی:
امام محمد جواد، فرزند علی بن موسی الرضا، ملقب به جواد، نهمین امام از امامان شیعه می باشد. ایشان بسیار باهوش، سخنور و حاضرجواب بود. [ix]
١٧. خیرالدین زرکلی:
محمد فرزند علی بن موسی الرضا طالبی هاشمی، قریشی، ابوجعفر، ملقب به «جواد» نهمین امام از امامان شیعه می باشد. ایشان همانند نیاکان خود والامقام و جایگاهی رفیع داشت. آن حضرت بسیار باهوش سخنور و حاضر جواب بود. [x]
گوشه ای از فضایل و کرامات امام جواد (ع)
١. حاضر جوابی امام
نقل است که یک سال پس از شهادت امام رضا (ع) به دست مأمون، روزی مأمون برای شکار به بیرون از بغداد می رفت. در راه کودکانی را دید که مشغول بازی بودند و امام جواد (ع) که در آن زمان نه سال داشتند، در میان آن کودکان بودند. کاروان مأمون از آن راه عبور کرده، در این حال همه کودکان فرار کردند و فقط محمد جواد (ع) بر جای خود ایستاد. مأمون نگاهی به وی کرد و گفت: چه چیزی باعث شد که مانند دوستانت نگریزی؟ ایشان به سرعت پاسخ دادند: «راه تو وسیع بود و من راه تو را تنگ نکرده بودم و جرمی نیز مرتکب نشده بودم تا از تو بترسم، و من به تو حُسن ظن دارم به کسی که گناهی ندارد، ضرر نمی رسانی.» کلام متین امام، مأمون را شگفت زده کرد؛ پس از ایشان پرسید: نام تو چیست و پدرت کیست؟ فرمود: محمد بن علی الرضا. مأمون وی را احترام نمود و سوار بر مرکب کرد تا به مقصد برساند. در میان راه حیوانی نظر مأمون را جلب کرد و باز شکاری اش را در پی آن رها کرد. باز مدتی ناپدید شد و چون بازگشت، ماهی کوچکی در منقار داشت. مأمون از مشاهده آن در شگفت شد و ماهی را در کف دست گرفت و خطاب به امام جواد (ع) گفت: در دست من چیست؟ حضرت فرمود: حق تعالی دریایی چند خلق کرده است که ابر از آن دریاها بلند می شود و ماهیان کوچک بالا می روند و بازهای پادشاهان آنها را شکار می کنند و پادشاهان آن را در کف می گیرند و سلاله نبوت را با آن می آزمایند. شگفتی مأمون از این جواب افزون شد و گفت: حقاً که تو فرزند امام رضا هستی. [xi]
محمد بن طلحه شافعی با شگفتی، این جریان را بهترین دلیل و گواه بر عظمت امام جواد (ع) دانسته و پیش از نقل آن می گوید:
خداوند عزّ وجلّ آن حضرت را به منقبتی درخشان در آسمان عظمت اختصاص داد؛ منقبتی که شعاع انوارش همه جا را فرا گرفته و برای اهل معرفت ارزش آن آشکار شده و این منقبت هرچند از نظر حجم کوچک است، ولی از نظر معنا و دلالت بسیار پر معنا و عمیق می باشد. [xii]
و پس از نقل این جریان چنین می گوید:
این جریان، خود به تنهایی دارای دلالات و معانی عمیق می باشد که برای به تصویر کشیدن عظمت و مقام امام، همین منقبت کافی است.
ابن صباغ مالکی و شبلنجی شافعی نیز تصریح می کنند که مأمون پس از این جریان، مات و مبهوت عظمت آن حضرت بود؛ چراکه در این جریان، مقام علمی و فضل و کمال و عقل و زیرکی و نشانه هایی از امامت آن حضرت با آن که کم سن و سال بودند، برای مأمون آشکار شد. [xiii]
شبراوی شافعی می گوید:
مأمون پس از این جریان، آن حضرت را نزد خود برده و محبت بسیار کرده و از ایشان بسیار تجلیل و تکریم می کرد و پیوسته او را مورد توجه قرار می داد؛ چراکه برای وی برکات و مکاشفات و کرامات آن حضرت ظاهر شده بود. [xiv]
قرمانی دمشقی نیز می گوید: «خداوند امام جواد (ع) را به فضیلتی شریف و علامتی والا مخصوص کرد» و سپس به نقل جریان حاضرجوابی امام اشاره می کند. [xv]
٢. مناظره امام با یحیی بن أکثم
هنگامی که بنی عباس با ازدواج امام جواد (ع) با دختر مأمون مخالفت کردند، مأمون مجلس مناظره ای ترتیب داد و در آن جا قرار شد اگر امام جواد (ع) نتوانست به سؤالات یحیی بن أکثم پاسخ دهد، مأمون از این ازدواج صرف نظر کند. بزرگان بنی عباس به ابن اکثم وعده دادند که هر چه بخواهد، به وی می دهند، به این شرط که امام جواد (ع) را مغلوب و خجالت زده کند.
روز مناظره فرا رسید و مأمون و اطرافیان آماده مراسم بودند. مأمون دستور داد تا جایگاهی خاص برای امام جواد (ع) آماده سازند. یحیی بن اکثم سؤالاتی از امام پرسید و امام به نیکویی به آنها پاسخ داد. یحیی بن اکثم با لحن تحقیرآمیز امام را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«یسئل فإن کان عندی جوابٌ اجبتُ به و إلّا إستفدتُ الجواب والله اسئل أن یرشدنی للصواب.» امام جواد (ع) از وی پرسید: نظر تو درباره مردی که در اول روز به زن نامحرم نگاه شهوت آمیز می کند و این نگاه حرام می باشد؛ وقتی که ظهر بشود، بر وی حلال می شود؛ وقتی که خورشید زوال کند، بر وی حرام می شود؛ وقتی که عصر می شود، بر وی حلال می شود؛ وقتی که خورشید غروب می کند، بر وی حرام می شود؛ وقتی که عشاء می شود، بر وی حلال می شود؛ وقتی که شب به نیمه می رسد، بر وی حرام می شود؛ وقتی که طلوع فجر می شود، بر وی حلال می شود، چگونه این زن بر این مرد حلال و حرام شده است؟ یحیی بن اکثم با حالت تکبر گفت: نمی دانم. امام در پاسخ فرمود: «آن زن، کنیز می باشد که اول روز نامحرم است، اما وقتی که نزدیک ظهر شد، آن را از صاحبش می خرد و برای وی حلال می شود. هنگام ظهر آن را آزاد می کند، پس برای وی حرام می شود. وقتی که عصر می شود با وی ازدواج می کند، پس بر وی حلال می شود. وقتی که مغرب می شود، وی را ظِهار کرده، پس بر وی حرام می شود، هنگام عشاء کفاره ظهار خود را می پردازد، پس کنیز بر وی حلال می شود. وقتی که پاسی از شب می گذرد، وی را یک طلاقه می کند، پس بر وی حرام می شود و هنگام طلوع فجر به زن رجوع کرده، پس بر وی حلال می شود».
مأمون پس از شنیدن پاسخ امام خطاب به حاضرین جلسه گفت:
«هل فیکم أحدٌ یستحضر أن یجیب عن هذه المسأله بمثل هذا الجواب؟» در پاسخ گفتند:
«ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء.» سپس مأمون در پاسخ کسانی که منکر علم و فضیلت امام جواد (ع) بودند گفت:
«قد عرفتم ألان ما تنکرون» پس از این سؤال و جواب، آثار سرافکندگی و پریشانی در صورت قاضی یحیی بن اکثم به گونه ای نمایان شد که توجه تمام اهل مجلس را به خود جلب کرد. ١
قضیه امام جواد (ع) و یحیی بن أکثم در بسیاری از محافل علمی نقل شده است، ولی اگر بخواهیم به عمق فضیلت امام نزدیک شویم، لازم است یحیی بن أکثم را نیز بشناسیم. اهل سنت درباره وی چنین گفته اند:
یحیی بن اکثم یکی از بزرگان اهل سنت در دوران خویش بوده است. وی قاضی و از علمای درباری بوده و کوچک و بزرگ فضل و علم و ریاست و مقامات دنیوی وی را می شناختند. در تمام مشکلات به یاری خلفای دوران خویش می شتافت و هیچ کس بر وی مقدم نمی شد. از نظر مقام علمی آن قدر بالا بود که مأمون را نیز مغلوب کرده بود. هیچ یک از وزرا بدون مشورت با یحیی بن اکثم کاری انجام نمی دادند. ٢
خطیب بغدادی نکته ای اخلاقی و روانی از روحیات یحیی بن أکثم نقل می کند؛ می گوید:
یحیی بن اکثم بسیار حسود و فتنه گر بود. اگر شخصی را می دید که عالم به فقه است، درباره حدیث از وی سؤال می کرد و اگر شخصی در رشته حدیث تبحر داشت، از وی درباره نحو می پرسید تا وی را خجالت زده و شرمنده کند.
تحقیر شدن یحیی بن اکثم در برابر دیدگان مأمون، و سایر بزرگان بنی عباس توسط امام جواد، که کودکی نه ساله بودند، بسیار برای او با آن اوصافی که درباره اش گفته شد، یعنی حسادت و تکبر و نفوذی که در دستگاه حکومت عباسی داشت، سنگین و غیر قابل تحمل بود. ابن صباغ مالکی می گوید:
آن حضرت بهترین پاسخ ها را با بیانی رسا و چهره ای شاد و قلبی مطمئن، همراه با آرامش و طمأنینه و منطقی و به دور از تردید و اضطراب بیان کردند که تمامی حاضرین شگفت زده از این پاسخ ها و فصاحت و بلاغت و ذکاوت امام شدند. [xvi]
٣. بارور شدن درخت
هنگامی که مأمون امام را به اجبار به بغداد فراخواند و دخترش ام فضل را به همسری امام درآورد، امام در بغداد نماندند و با ام فضل به مدینه بازگشتند. گروهی از مردم برای وداع با امام، ایشان را تا خارج شهر بغداد بدرقه کردند. هنگام نماز مغرب به محلی که مسجدی قدیمی در آن بود رسیدند. امام به آن مسجد رفتند تا نماز مغرب به جای آورند. در صحن و سرای مسجد، درخت سدری بود که تا آن هنگام میوه نداده بود. امام آبی خواست و در کنار درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به جای آورد و پس از آن چهار رکعت نافله خواند و سجده شکر به جای آورد؛ آن گاه با مردم خداحافظی فرمود و به سوی مدینه حرکت کرد. فردای آن شب، درخت سدر به بار نشست و میوه ای نیکو داد که مردم از این موضوع بسیار شگفت زده شدند. [xvii]
شبراوی شافعی با شگفتی این جریان را چنین توصیف می کند: «و از آن شگفت آورتر این است که اساسا آن درخت بارور نمی شد؛ لذا شگفتی مردم بیشتر شد». [xviii]سپس درباره این کرامت می گوید:
«و هذا من بعض کراماته الجلیله و مناقبه الجمیله»؛ و این بعضی از کرامات والا و مناقب زیبای آن حضرت می باشد.
ابن صباغ مالکی و نبهانی شافعی نیز نزدیک به همین مضمون را گفته اند. [xix]
۴. رهایی زندانی
ابوخالد می گوید: روزی در سامراء بودم؛ فردی که مدعی پیغمبری شده را با غل و زنجیر از شام به زندان سامراء منتقل کردند. پس از این که به هوش آمد، نزد وی رفته و از حال وی جویا شدم و وی را فردی عاقل و فهیم یافتم. علت زندانی شدنش را جویا شدم؛ گفت: من شخصی بودم که هر روز در مسجد أموی در محل رأس الحسین نماز می خواندم. شب هنگام در برابر خود شخصی را دیدم که به من گفت برخیز. از جای خود برخاستم و چند قدمی با وی برداشتم که ناگاه خود را در مسجد کوفه دیدم. از من پرسید: آیا این مسجد را می شناسی؟ گفتم: بله، این مسجد کوفه است. به من فرمود: پس نماز بخوان. پس از خواندن نماز با وی همراه شدم که ناگاه خود را در مکه دیدم و همراه وی به طواف خانه کعبه مشغول شدیم. پس از به جا آوردن اعمال دوباره به شام بازگشتیم و آن شخص از دیدگان من پنهان شد. من تا مدت ها از این واقعه شگفت زده بودم. یک سال پس از این واقعه، دوباره آن شخص آمد و مرا به کوفه و مکه برد. پس از بازگشت به شام، وی را قسم دادم که نامش را به من بگوید. فرمود: «أنا محمد بن علی الرضا بن موسی بن جعفر.» این ماجرا را برای بعضی از اطرافیانم بازگو کردم تا این که خبر به محمد بن عبدالملک بن زیات (وزیر معتصم عباسی) رسید. وی نیز مرا با همین حالتی که می بینی در غل و زنجیر به زندان بغداد منتقل کرد. ابوخالد به وی قول داد که واقعیت را به محمد بن عبدالملک گزارش کند. محمد بن عبدالملک در پاسخ چنین نوشت: «قل للّذی أخرجک من الشام الی هذه المواضع التی ذکرتها یخرجک من السجن»؛ به همان کسی که تو را از شام به این مواضع (کوفه و مکه) برد، بگو تو را از زندان خارج کند. ابوخالد می گوید: پس از دریافت پاسخ محمد بن عبدالملک غم و اندوه مرا فرا گرفت و با خود گفتم فردا نزد زندانی رفته و او را دعوت به صبر کرده و او را از جواب محمد بن عبدالملک آگاه می سازم. صبح فردا هنگامی که روانه زندان شدم، ناگاه دیدم در زندان غوغایی برپاست و زندانبان و نگهبان ها مضطرب و نگران هستند. علت را جویا شدم؛ گفتند: آن زندانی که از شام آورده بودند، دیشب به تنهایی از زندان فرار کرده و غل و زنجیری که به دست و پای او بوده در زندان باقی مانده و نگهبانان با اضطراب و نگرانی می گفتند هیچ اثری از وی نیست و نمی دانیم آیا به آسمان عروج کرده یا در زمین فرو رفته است؟! ابوخالد می گوید: با خود گفتم: این نتیجه تمسخر و سبک شمردن محمد بن عبدالملک نسبت به این زندانی است. [xx]
۵. خبر امام از زمان وفات خویش
زمانی که مأمون مرد، امام فرمودند: «فرج ما بعد از گذشتن سی ماه خواهد بود.» چون از مرگ مأمون سی ماه گذشت، امام نیز وفات کردند. [xxi]
۶. سفرت را به تأخیر بیانداز
شخصی چنین روایت کرده که روزی با یکی از دوستان قصد سفر داشتیم. پیش از سفر برای وداع خدمت امام رسیدیم. امام به ما فرمودند: سفر را تا فردا به تأخیر بیاندازید. چون از خدمت امام بیرون آمدیم، همسفرم گفت: من امروز راهی سفر می شوم؛ چون بار و اسباب من رفته و منتظر من هستند. راوی می گوید: او رفت و من ماندم که ناگاه خبر رسید شب هنگام در آن منطقه ای که همسفرم به آن جا رفته بود، سیل آمده و به سبب آن از دنیا رفته است. [xxii]
گلواژه های اخلاق
سخنان گهربار امام به گونه ایست که بزرگان اهل سنت را به نقل آنها واداشته؛ چنان که میرخواند شافعی این سخنان را «از انفاس نفیسه امام جواد (ع)» دانسته و به نقل کلمات امام می پردازد. [xxiii]
١. شمس الدین بن خلکان شافعی می گوید:
آن حضرت از پدران خود تا به علی بن ابی طالب رضی الله عنه به صورت مسند روایت نقل می کرد.. . از ایشان حکایت و اخبار بسیاری نقل شده است. [xxiv]
٢. عبدالله بن اسعد یافعی شافعی نیز همین سخن را گفته است. [xxv]
٣. شمس الدین محمد بن طولون دمشقی حنفی می گوید:
ابوجعفر محمد بن علی.. . معروف به جواد، یکی از دوازده امام شیعیان می باشد.. . ایشان از پدران خود تا به علی بن ابی طالب رضی الله عنه به صورت مسند روایت نقل می کرد.. . از ایشان حکایت و اخبار بسیاری نقل شده است. [xxvi]
۴. عمر بن شجاع الدین موصلی شافعی در وصف امام جواد (ع) می گوید: «روایات آن حضرت بهترین روایات و مناقب آن حضرت، والاترین و مشهورترین مناقب است»[xxvii]
۵. عباس بن علی مکی نیز می گوید:
ایشان از پدران خود تا به علی بن ابی طالب رضی الله عنه به صورت مسند روایت نقل می کرد.. . از ایشان حکایت و اخبار بسیاری نقل شده است. [xxviii]
در این بخش به گوشه ای از سخنان گهربار امام جواد (ع) که در کتب اهل سنت منعکس شده اشاره می شود.
* «من إستغنی بالله إفتقر الناس إلیه و من إتقی الله أحبه الناس»؛ کسی که با توکل به خدا روی نیاز از مردم بگرداند، مردم به او نیازمند می شوند و کسی که تقوا پیشه سازد، محبوب مردمان خواهد شد.
* «حَسَبُ المرء من کمال المروه أن لا یلقی أحداً بما یکره»؛ کمال مروت آن است که انسان آنچه را بر خود نمی پسندد، با دیگران رفتار نکند.
* «لا تعاجلوا ألأمر قبل بلوغه فتندموا ولا یطولنَّ علیکم الأمل فتقسوا قلوبکم و أرحموا ضعفائکم و أطلبوا من الله الرحمه بالرحمه فیهم»؛ به کاری که زمانش نرسیده، اقدام نکنید که پشیمان می شوید و آرزوهای دور و دراز نداشته باشید که قسی القلب می شوید و به ناتوانان خود رحم کنید و با ترحم بر آنان، رحمت خدای را بخواهید.
* «من إستحسن قبیحاً کان شریکاً فیه»؛ آن که کار زشتی را نیکو جلوه دهد، در گناه آن شریک است.
* «العامل بالظلم و المعین علیه و الراضی شرکاء»؛ ستمکار و یاری کننده ستمکار و کسی که به ظلم و ستم راضی است، جملگی درگناه آن شریکند.
* «من وَعَظَ أخاه سرّاً فقد زانه و من وعظه علانیهً فقد شانه»؛ کسی که برادر مؤمن خود را پنهانی پند دهد، او را آراسته و کسی که آشکارا وی را نصیحت کند، چهره اجتماعی او را زشت ساخته است.
* «القصد الی الله بالقلوب أبلغ من إثبات الجوارح بالاعمال»؛ با قلب روان تر و سریع تر می توان به خدا رسید تا اعمال و جوارح.
* «من وَثِقَ بالله و توکل علی الله نجاه الله من کل سوءٍ و حُرِزَ من کل عدوّ»؛ هر که به خدا اعتماد داشته باشد و بر او توکل کند، خدا او را از هر بدی نجات می بخشد و از هر دشمنی حفظ می کند.
* «قال علیه السلام یوم العدل علی الظالم أشدّ من یوم الجور علی المظلوم»؛ روز عدالت (قیامت) سخت تر است برای ظالم از روزی که بر مظلوم ستم روا داشته.
* «قال علیه السلام فی جواب رجلٍ قال له أوصنی بوصیه جامعه مختصرٍ: صُنّ نفسک عن عارٍ العاجله و نار الآجله»؛ شخصی از امام تقاضا کرد او را در جمله ای کوتاه نصیحتی جامع فرماید؛ امام فرمودند: خود را (از کارهایی که موجب) ننگ در دنیا و عذاب در آخرت است حفظ کن. [xxix]
پی نوشت:
[i] ابن طولون دمشقی حنفی، الائمه الاثنی عشر، ص ١٠٣.
[ii] قرمانی دمشقی، اخبار الدول و آثار الاول، ص ١١۵ و ١١۶.
[iii] عبد الفتاح بن محمد حنفی، مفتاح المعارف، ص٨٢.
[iv] شبراوی شافعی، الاتحاف بحب الاشراف، ص ٣۴٧ و ٣۴٨.
[v] عباس بن علی مکی، نزهه الجلیس، ج٢، ص ١١١.
[vi] شبلنجی شافعی، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، ص ٢۴۵.
[vii] نبهانی شافعی، جامع کرامات الاولیاء، ج ١، ص ١۶٨ و ١۶٩.
[viii] محمد طاهر هاشمی شافعِِی، مناقب اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، ص ٢٣۴.
[ix] عبدالسلام ترمانینی، احداث التاریخ الاسلامی، ج٢، ص ١٢۵٩.
[x] خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۶، ص ٢٧١.
[xi] مطالب السؤول، ص ٣٠۴؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص ٢۵۴؛ شواهد النبوه، ص ٣٩٣؛ تاریخ حبیب السیر، ج٢، ص ٩٢؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص ٣۴٩؛ ابن حجر هیثمی مالکی، الصواعق المحرقه، ج٢، ص ۵٩۶؛ اخبار الدول، ص ١١۵ و ١١۶؛ نور الابصار ص ٢۴۶و ٢۴۵.
[xii] مطالب السؤول، ص ٣٠٣و٣٠۵.
[xiii] الفصول المهمه، ص ٢۵۵؛ نور الابصار، ص ٢۴۶؛ ر. ک شواهد النبوه، ص ٣٩٣.
[xiv] الاتحاف بحب الاشراف، ص ٣۵٠.
[xv] اخبار الدول، ص ١١۵.
[xvi] نور الابصار، ص٢۴٨؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص ٣۵٧؛ الفصول المهمه، ص ٢۵٨ و ٢۵٩؛ شواهد النبوه، ص ٣٩۴؛
[xvii] تاریخ حبیب السیر، ج٢، ص ٩۴؛ اخبار الدول، ص ١١۶؛ جامع کرامات الاولیاء، ج١، ص ١۶٩.
[xviii] الاتحاف بحب الاشراف، ص ٣۵٧ و ٣۵٨.
[xix] الفصول المهمه، ص ٢۵٩؛ جامع کرامات الاولیاء، ج١، ص ١۶٩.
[xx] الفصول المهمه، ص ٢۵٩؛ شواهد النبوه، ص ٣٩۴ و ٣٩۵؛ تاریخ روضه الصفا، ج٣، ص ۵٣ و ۵۴؛ نور الابصار ص ٢۴٧.
[xxi] شواهد النبوه، ص٣٩۶.
[xxii] همان.
[xxiii] تاریخ روضه الصفا، ج٣، ص ۵۴.
[xxiv] وفیات الاعیان، ج۴، ص ١٧۵.
[xxv] یافعی شافعی، مرآه الجنان، ج٢، ص ۶٠ و ۶١.
[xxvi] ابن طولون دمشقی حنفی، الائمه الاثنی عشر، ص ١٠٣.
[xxvii] النعیم المقیم، ص ۴١١و ۴١٢.
[xxviii] نزهه الجلیس ج٢، ص ١١١.
[xxix] برای آگاهی بیشتر از جملات و سخنان امام محمد تقی (ع) ر. ک: نور الابصار، ص ٢۴۵؛ الفصول المهمه، ص٢۵٨ و ٢۵٩؛ تاریخ روضه الصفا، ج٣، ص ۵۴