- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
شخصیت امام صادق(علیه السلام) به اندازهای جامع و برجسته است که افزون بر شیعیان، عالمان و عارفان اهل تسنن نیز توجهی ویژه به آن حضرت داشته و برتری علمی و شخصیتی ایشان را ستوده و از آن حکایتها نقل کردهاند. در این گفتار، ابتدا متنی کهن از احمد بن حسن استرابادی، عالم شیعه قرن ۱۰ هـ . ق، درباره تولد امام صادق(علیه السلام) و شرح برخی فضایل ایشان نقل و سپس دو قطعه متن گزیده و مُنَقَّح شده از عارفان اهل تسنن؛ از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، عارف قرن ۶ و ۷ هـ . ق و علی بن عثمان هجویری عارف قرن ۵ هـ . ق آورده شده که نمایانگر ارادت عارفان اهل تسنن به آن بزرگوار است.
ذکر امام بحق ناطقْ، جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)
«وی امام ششم است از ائمه اِثناعشر(علیهمالسلام). مادرش امفروه دختر قاسم بن محمد ابابکر بود. آن حضرت خلایق را ارشاد میفرمود و طریق مستقیم به گمراهان بادیه ضلالت مینمود و پیوسته میفرمود: ما حجت خداییم بر خلقان و احکام حلال و حرام به بندگان میرسانیم. و این شیعه علی(علیه السلام) که امروز دست وِلا در دامن آل عبا زدهاند، مذهب و ملت خود را از طریق آن حضرت درست کردهاند و نجات خود را از متابعت ایشان میدانند. کشف و کرامات آن حضرت بسیار است و خارق عادات بیشمار. از آن جمله است که:
میان دو کس نزاع شد، یکی تولا به اهل بیت داشت و ایشان را تفضل مینمود و دیگری به تولای بنوامیه منسوب بود و پیوسته آن گروه مکروه را میستود. هر دو نزدیک ابوحنیفه رفتند و او را در آن دعوی حَکَم کردند.
ابوحنیفه گفت: نزد کسی روید که بهترین خلق خداست از روی حسب و نسب و پاکیزهترین اولاد مصطفی است از ممرّ[۱] عزت و ادب.
گفتند: آن کس کیست؟ گفت: جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب(علیهمالسلام). پس هر دو نزد آن حضرت رفتند و مجلس به غایت عالی بود و او مردم را به حلال و حرام تعلیم مینمود.
بیآنکه ایشان سؤال کنند و مقصود خود بیان نمایند، آن حضرت رو به ناصبی[۲] کرد و گفت: مخالفان اهل بیت را نزد مطیعان خدا مرتبهای نیست. بعد از آن متوجه شد به مولای خود و فرمود: «فَریقٌ فِی الْجَنّه[۳] دوستان مایند وَ فَریقٌ فِی السّعیرِ[۴] اعدای ما».
و از آن جمله است که بعضی از دوستان به واسطه بسیاری مشاهده کرامات و خارق عادات به یکدیگر گفتند: این مرد را از الوهیت نصیبی هست. چون نزد وی رفتیم وضو میساخت. در ما نگریست و فرمود: دوستی ما به درگاه خدا موجب نجات عقبی است، اما افراط محبت موجب ندامت است، ما بندهایم از بندگان خدا و مخلوقیم از مخلوقات حضرت خدای تعالی.
و از آن جمله است که آن حضرت فرمود: به لقای پروردگار خود آرزومندم و در این ماه رجب یا شوال، به سفر آخرت متوجه میشوم و از زندانسرای دنیا به فضای دلگشای جنه المأوی به اجابت دعوتِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السّلامِ[۵] توجه خواهم نمود، بعد از آنکه اَعدای دَغا[۶] مرا زهر داده باشند و لباس سعادت شهادت پوشانیده. راوی گوید: والله چنان بود که آن حضرت فرمود.
گویند عمر آن حضرت شصت و پنج سال بود. در زمان منصور به زهر مقتول گردید. مردم به جهت موضع قبرش متردد بودند، آوازی شنیدند که این بنده صالح را بردارید و به نزدیک پدر و جدش به خاک سپارید».[۷]
امام جعفر الصادق(علیه السلام) در نگاه عطار نیشابوری
«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عالم صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن گوشه جگر انبیا، آن ناقل علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، ابومحمد جعفر صادق ـ رضی الله عنه ـ .
و چون از اهل بیت، بیشترِ سخنِ طریقتْ او گفته است، و روایت از او بیش آمده، کلمهای چند از آن حضرت بیارم، که ایشان همه یکیاند. چون ذکر او کرده آمد، ذکر همه بُوَد. نبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
و عجب میدارم از آن قوم که ایشان را خیال بندد که اهل سنّت و جماعت را با اهلبیت چیزی در راه است.[۸]
چرا که اهل سنت و جماعت اهلبیتاند به حقیقت. و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل مانده است. آن میدانم که هر که به محمد(ص) ایمان دارد و به فرزندان و یارانش ایمان ندارد، او به محمد(ص) ایمان ندارد».[۹]
امام جعفر صادق (علیه السلام) در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۴۸ هجری به شهادت رسید
هیبت امام صادق(علیه السلام)
حکایت: «نقل است که منصور خلیفه، شبی وزیر را گفت: «برو و صادق را بیار، تا بکشیم.» وزیر گفت: «او در گوشهای نشسته است و عزلت گرفته، و به عبادت مشغول شده و دست از ملک کوتاه کرده، و امیرالمؤمنین را از وی رنجی نه. در آزار وی چه فایده بود؟» هر چند گفت، سودی نداشت. وزیر برفت. منصور غلامان را گفت: «چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم، شما او را بکشید.» وزیر، صادق را درآورد. منصور در حالْ برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشاند و به دو زانو پیش او بنشست. غلامان را عجب آمد.
پس منصور گفت: «چه حاجت داری؟» گفت: «آنکه مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای ـ عزّوجلّ ـ بازگذاری.» پس دستوری داد و به اعزازی[۱۰] تمام او را روانه کرد. و در حالْ لرزه بر منصور افتاد و سر در کشید و بیهوش شد، تا سه روز. و به روایتی تا سه نماز از وی فوت شد. چون بازآمد، وزیر پرسید که: «این چه حال بود؟» گفت: «چون صادق از در درآمد، اژدهایی دیدم که لبی به زیر صُفّه نهاد، و لبی بر زبر و مرا گفت: اگر او را بیازاری، تو را با این صفه فرو برم. و من از بیم آن اژدها ندانستم که چه میگویم و از او عذر خواستم و بیهوش شدم».[۱۱]
عاقل حقیقی
حکایت: «نقل است که صادق از ابوحنیفه پرسید که: «عاقل کی است؟» گفت: «آنکه تمییز کند میان خیر و شرّ.» صادق گفت: «بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آنکه او را بزنند یا او را علف دهند.» ابوحنیفه گفت: «به نزدیک تو عاقل کی است؟» گفت: «آنکه تمییز کند میان دو خیر و دو شر. تا از دو خیر، خیرالخیرین اختیار کند و از دو شر، خیرالشّرین برگزیند».[۱۲]
سخاوت امام جعفر صادق(علیه السلام)
حکایت: «نقل است که همیانی زر از کسی برده بودند. آن کس در صادق آویخت که «تو بُردهای» و او را نشناخت. صادق گفت: «چند بود؟» گفت: «هزار دینار.» او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. بعد از آن، آن مرد زر خود بازیافت و زر صادق باز پس آورد و گفت: «غلط کرده بودم.» صادق گفت: «ما هر چه دادیم باز نگیریم.» بعد از آن، از کسی پرسید که: «او کی است؟» گفتند: «جعفر صادق.» آن مرد خجل بازگردید».[۱۳]
خُلق امام جعفر صادق(علیه السلام)
حکایت: «نقل است که روزی تنها در راهی میرفت و «الله، الله» میگفت. [دل] سوختهای بر عقب او میرفت و «الله، الله» میگفت. صادق گفت: «الله! جُبّه ندارم، الله! جامه ندارم.» در حالْ دستی جامه حاضر شد. امام جعفر در پوشید. آن سوخته پیش رفت و گفت: «ای خواجه! در الله گفتن با تو شریک بودم. آن کهنه خود به من ده.» صادق را خوش آمد و آن کهنه به وی داد».[۱۴]
حکمت: «[امام صادق(علیه السلام)] گفت: هر آن معصیت که اول آن ترس بُوَد و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اول آن امن بُوَد و آخر آن عجب، بنده را از حق ـ تعالی ـ دور گرداند. مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع».[۱۵]
حکمت: «و از وی پرسیدند که «درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاکر؟» گفت: «درویش صابر، که توانگر را دل به کیسه بُوَد و درویش [را] با خدا».[۱۶]
جملههای قصار:
«و گفت: «مَکر خدای ـ عزّوجلّ ـ در بنده، نهانتر است از رفتن مورچه در سنگ سیاه، به شب تاریک».
و گفت: «از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است».[۱۷]
حکمت: «و گفت: «از صحبت پنج کس حذر کنید:
– یکی از دروغگوی، که همیشه با وی در غرور باشی.
– دوم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند.
– سوم بخیل، که بهترین وقتی از تو ببُرد.
– چهارم بددل، که در وقت حاجت، تو را ضایع کند.
– پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر لقمهای طمع کند».[۱۸]
حکمت: «گفت: «حق ـ تعالی ـ را در دنیا بهشتی است و دوزخی؛ بهشت، عافیت است و دوزخ، بلاست. عافیت آن است که کار خود به خدای ـ عزّوجلّ ـ باز گذاری و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خویش گذاری».[۱۹]
امام جعفر صادق(علیه السلام) در نگاه علی بن عثمان هجویری
سیف سنت و جمال طریقت و معبر معرفت و مزیِّن صفوت، ابومحمد جعفر بن محمد بن علیبن الحسینبن علی، الصادق، رضوانالله علیهم اجمعین
عالی حال و نیکو سیرت بود. آراسته ظاهر و آبادان باطن. و وی را اشارت جمیل است اندر جمله علوم، و مشهور است دقت کلام وی و قوت معانی اندر میان مشایخ، رضیالله عنهم اجمعین. و وی را کتب معروف است اندر بیان این طریقت.
روایت: «از امام صادق(علیه السلام)[ روایت آرند که گفت: «لاتَصِّحُّ العِباده إلّا بالتّوبه، فَقَدِّمِ التَّوْبَه عَلَی العِبادَه، و قال لله، تعالی: «التائبونَ العابدون».[۲۰]
عبادت جز به توبه راست نیاید، تا خداوند ـ تعالیـ مقدم کرد توبه را بر عبادت؛ زیرا که توبه بدایت مقامات است و عبودیت نهایت آن. و چون خداوند ـ جلّ جلاله ـ ذکر عاصیان کرد، به توبه فرمود و گفت: «و توبوا الی الله جمیعاً».[۲۱]
حکایت: «و اندر حکایات یافتم که داوود طائی به نزدیک وی آمد و گفت: «یا پسر رسول خدای، مرا پندی ده که دلم سیاه شده است.» گفت: «یا ابا سلیمان، تو زاهد زمانه خویشی. تو را به پند من چه حاجت؟» گفت: «ای فرزند پیغمبر، شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن تو مر همه خلایق را واجب.» گفت: «یا ابا سلیمان، من از آن میترسم که به قیامت جدّ من اندر من آویزد که: چرا حقّ متابعت من نگزاردی؟ و این کار به نسبت صحیح[۲۲] و سبب قوی نیست. این کار به معاملت[۲۳] خوب است اندر حضرت حق تعالی.»
داوود فرا گریستن آمد و گفت: «بار خدایا، آن که معجون طینت وی از آب نبوت است و ترکیب طبیعت از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، وی بدین حیرانی است؛ داوود، که باشد که به معاملت خود مُعْجَب گردد؟»[۲۴]
پی نوشت:
[۱] . ممرّ: طریق، گذرگاه.
[۲] . ناصبی: آنکه دشمن علی(علیه السلام) و خاندان اوست.
[۳] . نک: شوری: ۷٫ (گروهی در بهشتاند)
[۴] . همان. (گروهی در دوزخاند)
[۵] . نک: یونس: ۲۵٫
[۶]. دغا: حیلهگر، فریبکار.
[۷] . نک: احمد بن حسن استرآبادی، آثار احمدی (تاریخ زندگی پیامبر اسلام و ائمه اطهار(علیهمالسلام)، به کوشش: میرهاشم محدث، تهران، قبله؛ میراث مکتوب، ۱۳۷۴، صص ۵۱۰ ـ ۵۲۱٫
[۸] . چیزی در راه دو چیز بودن: بین دو چیز اختلاف بودن، مشکل داشتن دو چیز با هم.
[۹]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، تصحیح: محمد استعلامی، تهران، زوار، ۱۳۸۰، چ ۱۲، صص ۱۲ و ۱۳٫
[۱۰] . اعزاز: احترام.
[۱۱]. تذکره الاولیاء، صص ۱۳ و ۱۴٫
[۱۲]. همان، ص ۱۵٫
[۱۳]. همان، صص ۱۵ و۱۶٫
[۱۴]. همان، ص ۱۶٫
[۱۵]. همان، ص ۱۷٫
[۱۶]. همان.
[۱۷]. همان، صص ۱۷ و ۱۸٫
[۱۸]. همان، ص ۱۸٫
[۱۹]. همان، صص ۱۱ ـ ۱۸٫
[۲۰]. نک: توبه: ۱۱۲٫
[۲۱]. «همگی به درگاه الهی توبه کنید». (نور: ۳۱)
[۲۲]. نسبت صحیح: خویشاوندی واقعی.
[۲۳]. معاملت: عبادت.
[۲۴]. ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، تصحیح: محمد عابدی، تهران، سروش، ۱۳۸۴، چ ۲، صص ۱۱۶ ـ ۱۱۸٫