- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
دین یهود چند قرن پیش از ظهور اسلام در جزیره العرب نفوذ کرد و سبب شد که برخى مناطق یهودى نشین در آنجا پدید آید. بیشتر یهودیان در منطقه حجاز و یمن مستقر شدند. در میان مناطق یهودى نشین از همه معروفتر «یهودیان یثرب» – به ویژه سه طایفه بنى نضیر، بنى قَیْنُقاع و بنى قُریظه – بودند. در «تَیْماء»،(۱) «طائف»، «فَدَک» و «خیبر» نیز مناطقى یهودىنشین وجود داشت. گفتنى است کیش یهود در میان برخى قبایل دیگر نیز پیروانى داشت.این نوشته بر آن است که عملکرد و برخورد یهود را در برابر حکومت پیامبر اسلام(صلیالله علیه و آله) بیان کند.
یهودیان در مدینه علاوه بر بازرگانى و کشاورزى، در حرفه هایى مانند: آهنگرى، رنگرزى و ساخت اسلحه نیز مهارت یافته بودند.(۲) احبار و دانشمندان یهود، تعالیم تورات و افکار و عقاید خویش را ترویج و به تدریس احکام شرعى تورات مى پرداختند.آنها نفوذ زیادى بر یهودیان داشتند؛ به گونه اى که رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرموده بود: «اگر ده تن از آنان به من ایمان آورند، تمامى یهودیان روى زمین به رسالتم ایمان خواهند آورد.»
آنان رسول خدا (صلیالله علیه و آله) را همچون پسران خویش مى شناختند. قرآن کریم در این باره مى فرماید: «الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.»(۳)؛ کسانى که به ایشان کتاب [آسمانى ]دادهایم، همانگونه که پسران خود را مىشناسند، او (محمّد) را مىشناسند؛ و مسلّماً گروهى از ایشان حقیقت را نهفته مى دارند، و خودشان [هم] مى دانند. از اینرو، انتظار مى رفت زودتر از دیگران مسلمان شوند، اما تنها چند نفر از یهودیان مسلمان شده و دیگران از پذیرش اسلام سر برتافتند: «وَ لَمَّا جَاءَهم کِتابٌ مِن عِندِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم و کانوا مِن قَبلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جآءَهم ما عَرَفُوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَهُ اللّهِ على الکافِرِینَ»(۴)؛ «هنگامى که از جانب خداوند کتابى، که مؤیّد آنچه نزد آنان است، بر ایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش ]بر کسانى که کافر شده بودند، پیروزى مى جستند؛ ولى همینکه آنچه [که اوصافش ]را مى شناختند، بر ایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
زمینه نفوذ اسلام در یثرب که در حدود چهارصد کیلومترى شمال مکه قرار گرفته است، در آن زمان از نظر کشاورزى و باغدارى اهمیت فراوانى داشت. در شهر یثرب – که وضع اجتماعى آن با مکه متفاوت بود – علاوه بر سه طایفه بزرگ یهودى، دو قبیله معروف «اوس» و «خزرج» نیز سکونت داشتند و در کنار یهودیان مى زیستند. زمانى که پیامبر (صلیالله علیه و آله) در مکه سرگرم تبلیغ و دعوت مردم بود، حوادثى در یثرب مى گذشت(۵) که زمینه هجرت پیامبر را پس از سه سال فراهم ساخت. شش تن از بزرگان خزرج – که از نبوّت حضرت آگاهى یافته بودند – در سال یازدهم بعثت، پیامبر را در منا و در موسم حج ملاقات کردند. رسول خدا (صلیالله علیه و آله) که زمینه مسلمان شدن آنها را مناسب دید، آنان را به اسلام دعوت کرد. آنان نیز که قبلاً، از یهودیانِ یثرب نوید ظهور پیامبرى را شنیده بودند، به یکدیگر گفتند: «بدانید این، همان پیامبرى است که یهودیانْ ما را از بعثت او بیم مى دادند؛ اینک بیایید در پذیرش آیین او بر آنها پیشى گیریم.» از اینرو، مسلمان مى شوند و به یثرب بازمى گردند و بدین ترتیب، «آئین اسلام» حصار مکه را فرو ریخت و بذر اسلام در شهر یثرب کاشته شد.
آنان مردم آن سامان را به دین جدید دعوت نمودند.(۶) پیمان نامه عمومى پیامبراکرم (صلیالله علیه و آله) پس از هجرت به یثرب آشکارا مى دانست که مدینه به زودى از سوى دو دسته عوامل بیرونى و درونى، تهدید خواهد شد. «قریش و نیروهاى نظامى آنان» و نیز «تحریکهاى آنها در میان بدویان متمایل به چپاولگرى» را مى توان جزء عوامل بیرونى و «بروز اختلاف و منازعه میان مسلمانان، مشرکان و یهودیان مدینه»، «هم پیمانى احتمالى یهودیان مدینه با مشرکان مکه»، «دسته بندى قومى و طایفه اى میان مهاجران و انصار» و نیز «گسترش و جهت گیرى این دسته بندىها به اقدامات خشونت بار علیه یکدیگر» را مى توان در شمار عوامل درونى به حساب آورد. براى سامان دادن اوضاع اجتماعى و سیاسى مدینه و برطرف کردن اختلافات دیرینه قومى و قبیلهاى اوس و خزرج و یهودیان، در همان سال نخست هجرت به ابتکار پیامبر «پیمان نامه اى» نوشته شد که براساس آن، حقوق گروه هاى مختلف ساکن در مدینه معیّن گشت تا در کنار تضمین زندگى مسالمت آمیز مردم و ایجاد نظم و عدالت، از بروز هرگونه تشنّج نیز جلوگیرى شود. این عمل پیامبر (صلیالله علیه و آله) مهمترین و بهترین اقدام سیاسى وى بود که نخست، میان مسلمانان به عنوان «امّت واحده» همبستگى ایجاد کرد و از دیگر سو، یهودیان را نیز در این امّت واحده جاى داد تا با وحدت تمام به امر آنها رسیدگى شود.
مهمترین موادّ این قرارداد – که نخستین قانون اساسى حکومت و تأمین کننده مصالح ملّى امّت اسلام به شمار مى آمد و مورد تصویب همگان نیز قرار گرفت – چنین است:
۱. امّت واحده به شمار آمدنِ مسلمانان و یهودیانِ ساکن مدینه.(۷)
۲. آزاد بودن مسلمانان و یهودیان در پیروى از مراسم دینى خود.
۳. مشخّص شدن روش پرداخت دیه.
۴. ممنوع بودن خونریزى در مدینه.
۵. تنها مرجع رفع اختلافات احتمالى در مدینه، پیامبر (صلیالله علیه و آله) است.
۶. دفاع مشترک از مدینه برعهده امضاکنندگان پیمان است.(۸)
عمده هدفهاى رسول خدا (صلیالله علیه و آله) از نظامنامه مدینه را مى توان چنین برشمرد:
۱. آسودگى و آرامش خاطر مسلمانان از درگیرى احتمالى با نیروهاى داخلى.
۲. جمعآورى نیرو و آمادهسازى فکرى و عقیدتى مسلمانان.
۳. مناسب شدن زمینه براى وحدت مسلمین.
پیمان با سه قبیله یهودى پیامبراکرم (صلیالله علیه و آله)
علاوه بر پیمان نامه عمومى، پیمان جداگانه اى نیز با هریک از سه قبیله یهودى بنى نضیر، بنى قَیْنُقاع و بنى قُرَیْظَه منعقد ساخت؛ پیمان نامه اى که نمایندگان آنان، حُیِّى بن اخطب، مخیریق و کعب بن اسد، متن آن را امضا کردند.(۹) برخى از مفاد این قرارداد به قرار زیر است:
۱. با دشمنان مسلمانان همکارى نکنند.
۲. هیچ ضررى به پیامبر و مسلمانان نرسانند.
۳. اگر برخلاف قرارداد عمل کردند، پیامبر حقّ هرگونه مجازات آنها را دارد.(۱۰) .
انگیزه هاى مخالفت یهود با اسلام در اوایل هجرت، یهودیان با مسلمانان روابطى عادّى داشتند، اما پس از سپرى شدن مدّت زمانى از هجرت پیامبر (صلیالله علیه و آله) تغییر روش داده، کارشکنى هاى پنهان و آشکار خویش را نسبت به آیین جدید مطرح کردند؛ تا آنجاکه حتى با همکارى منافقان، دامنه فعالیتهاى خویش را نیز وسعت بخشیدند. برخى از مهمترین انگیزه هاى مخالفت و توطئه هاى یهود با اسلام را مى توان چنین برشمرد:
۱. تفکّر نژادپرستانه، و قوم خود را قوم برگزیده خدا پنداشتن.(۱۱)
۲. رو به ضعف نهادن و به خطر افتادن موقعیت اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و نظامى یهودیان: «یا أیّها الّذینَ آمنوا إنّ کثیراً مِن الأَحبارِ و الرُّهبان لَیَأکُلونَ أموالَ النّاسِ بالباطلِ و یَصُدُّونَ عن سبیلِ اللّهِ و الّذینَ یَکنِزونَ الذَّهبَ و الفِضَّهَ و لایُنفِقونَها فى سبیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلیمٍ»(۱۲)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا مىخورند و [آنان را] از راه خدا بازمىدارند و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى کنند، ایشان را از عذابى دردناک خبر ده.
۳. حسادت: «وَدَّ کثیرٌ مِنْ أهلِالکتابِ لو یَرُدُّونَکم مِن بعدِ ایمانِکم کفّاراً حَسَداً مِن عندِ أنفُسِهِم مِن بعدِ ما تَبَیَّنَ لهم الحقُّ»(۱۳)؛ بسیارى از اهل کتاب – پس از اینکه حق بر ایشان آشکار شد – از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مى کردند که شما را بعد از ایمان تان کافر گردانند.
۴. مال اندوزى، دنیاطلبى و منفعت پرستى.
۵. مخالف بودن بسیارى از عقاید، احکام و برنامه هاى یهود با مفاهیم قرآنى.
۶. تغییر برخى دستورهاى دینى یهود که از ابتدا مسلمانان بدان عمل مى کردند.(۱۴)
۷. تغییر قبله از بیت المقدّس به کعبه.(۱۵).
از جمله اقداماتى که در تثبیت «حکومت اسلامى» مؤثّر بود و استقلال فرهنگى مسلمانان را در پى داشت، مسئله «تغییر قبله» بود. پیامبراسلام (صلیالله علیه و آله) به امر خداوند در تمام دوره سیزده ساله مکّى و هفده ماه پس از هجرت،(۱۶) به سوى «بیت المقدّس» نماز گزارد؛ اما پس از آنکه یهود، دشمنى خود را آشکار ساخت و نماز گزاردن پیامبر به سوى بیت المقدّس را دستاویزى براى تبلیغ آیین خود و ضعف دین اسلام قرار داد و از دیگر سو، آن را شاهدى براى برترى آیین یهود بر اسلام و تقدّم یهودیان بر مسلمانان پنداشت و با این کار، پیامبر (صلیالله علیه و آله) را آزرده خاطر ساخت،(۱۷)، در ذیحجّه سال دوم هجرت فرشته وحى فرمان «تغییر قبله» را ابلاغ کرد: «قَد نَرَى تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَهً تَرضیها فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجدِالحرامِ و حیثُ ما کُنتُم فَوَلّوا وُجوهَکم شَطرَهُ و إِنَّ الّذینَ أُتوا الکتابَ لَیَعلَمونَ أَنّهُ الحقُّ مِن رَبِّهم و ما اللّهُ بِغافِلٍ عمّا یَعمَلون»(۱۸)؛ ما [به هر سو گردانیدن رویت در آسمان را نیک مى بینیم. پس [باش تا] تو را [به سوى ]قبله اى که بدان خشنود شوى، برگردانیم؛ پس روى خود به سوى مسجدالحرام کن، و هر جا بودید، روى خود را به سوى آن بگردانید.
در حقیقت، اهل کتاب نیک مى دانند که این [تغییر قبله] از جانب پروردگارشان [به جا و ]درست است و خدا از آنچه مى کنند، غافل نیست. این ابلاغ، هنگامى صورت گرفت که پیامبر با مسلمانان دو رکعت از نماز ظهر را به سمت بیت المقدّس خوانده بودند. پس از آن، ایشان در وسط نماز، جهت قبله را به سوى کعبه برگرداند(۱۹) و نماز را بدینگونه به اتمام رساند.(۲۰).
تغییر قبله براى یهودیان و منافقان بسیار گران آمد؛ امرى که فاصله میان مسلمانان و یهودیان را بیشتر کرد و از سویى، باعث توجّه اعراب به اسلام نیز شد. خداوند، قبله نخستین را نوعى آزمایش براى مسلمانان بیان کرده است: «وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِى کُنْتَ عَلَیْهَا إِلّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَهً إِلّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ»(۲۱)؛ قبله اى را که [چندى] بر آن بودى، مقرّر نکردیم جز براى آنکه کسى را که از پیامبر پیروى مى کند، از آن کس که از عقیده خود برمى گردد، بازشناسیم؛ و البته [این کار ]جز بر کسانى که خدا هدایت[شان ]کرده، سخت گران بود. شیوه هاى مخالفت با اسلام پاره اى از مهمترین شیوه هاى مخالفت یهود با اسلام، بدین قرار است:
۱. نپرداختن قرض ها و امانات مسلمانان و در تنگنا قرار دادن آنها: «و مِن أهل الکتابِ … مَن إن تَأمَنْهُ بِدِینارٍ لایُؤَدِّهِ إلیکَ الّا ما دُمتَ علیه قائماً»(۲۲)؛ و از اهل کتاب … کسى است که اگر او را بر دینارى امین شمرى، آن را به تو نمىپردازد، مگر آنکه دائماً بر [سر] وى به پا ایستى.
۲. شبهه افکنى و طرح ایرادها و سؤالهاى انحرافى و حرکات عوام فریبانه: «… یا أهل الکتابِ لِمَ تَلبِسونَ الحقَّ بالباطلِ و تَکتُمونَ الحقَّ و أَنتم تَعلَمونَ»(۲۳)؛ … اى اهل کتاب! چرا حق را به باطل درمى آمیزید و حقیقت را کتمان مى کنید با اینکه خود مى دانید؟
۳. درخواستهاى نامعقول و غیرمنطقى: «الّذینَ قالوا إنَّ اللّهَ عَهِدَ إلینا ألّا نُؤمِنَ لِرسولٍ حتّى یأتِیَنَا بِقُربانٍ تأکُلُه النّار …»(۲۴)؛ همانان که گفتند: خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا براى ما قربانىیى بیاورد که آتش [آسمانى]، آن را [به نشانه قبول ]بسوزاند … «یَسئَلُکَ أهلُ الکتابِ أَن تُنَزِّلَ علیهم کتاباً مِن السّماءِ …»(۲۵)؛ اهل کتاب از تو مىخواهند که کتابى از آسمان [یکباره ]بر آنان فرود آورى …
۴. تلاش براى تضعیف پایه هاى ایمان مسلمانان: «وَ قَالَتْ طَائِفَهٌ مِن أَهلِ الکِتَابِ ءَامِنُوا بِالَّذِى أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ ءَامَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَاکْفُرُوا ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ»(۲۶)؛ جماعتى از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید و در پایان [روز] انکار کنید، شاید آنان [از اسلام ]برگردند.
۵ . زنده ساختن کینه هاى قدیم اوس و خزرج: «قل یا أهلَ الکتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عن سَبیلِ اللّهِ مَن آمَنَ تَبْغونَها عِوَجاً و أنتم شُهداءُ و ما اللّهُ بغافلٍ عمّا تَعملون»(۲۷)؛ بگو اى اهل کتاب! چرا کسى را که ایمان آورده است، از راه خدا باز مىدارید و آن [راه ]را کج مى شمارید، با آنکه خود [به درستىِ آن ]گواهید؟ و خدا از آنچه مى کنید، غافل نیست.
۶ . ایجاد تفرقه میان مهاجر و انصار. یهودیان نزد مسلمانان انصار مىآمدند و با اظهار خیرخواهى به آنها مى گفتند که: اموال خود را به مهاجران ندهید تا تنگدست و بى چیز نگردید: «اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ مَا ءَاتَیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا»(۲۸)؛ همان کسانى که بخل مىورزند و مردم را به بخل وامىدارند، و آنچه را خداوند از فضل خویش به آنها ارزانى داشته، پوشیده مىدارند، و براى کافران عذابى خوارکننده آماده است.
۷. تجسّس در امور مسلمانان و جاسوسى براى مشرکان و نیز افشاى اسرار نظامى و عملیاتى مسلمانان براى اشراف قریش و مشرکان مکه.
۸ . روابط و همکارى پنهانى نظامى و اقتصادى با مشرکان و منافقان و نیز تحریک مشرکان علیه اسلام، بهویژه قبل و در اثناى جنگ احزاب.
۹. مسخره کردن رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و مسلمانان.(۲۹)
۱۰. جنگ روانى و تبلیغاتى علیه مسلمانان، به ویژه پس از شکست در جنگ احد.
۱۱. تهدید به جنگ با مسلمانان در جریان بنى قینقاع و توطئه حمله به مدینه از محلّه خیبر.
۱۲. خیانت و پیمان شکنى.
۱۳. توطئه ترور پیامبر.
برخورد پیامبر (صلیالله علیه و آله) با یهودیان پس از آشنایى با برخى انگیزه هاى مخالفت یهودیان و چگونگى دشمنى آنان، به تبیین برخورد پیامبر (صلیالله علیه و آله) و مسلمانان با آنها مى پردازیم:
۱. برخورد مسالمت آمیز بر اساس پیمانى که رسولخدا (صلیالله علیه و آله) اندکى پس از هجرت خود با هدف فراخوانى یهودیان به اسلام بسته بود، با آنها با ملایمت رفتار مى نمود و همواره بر این حقیقت تکیه مى نمود که دعوت اسلام در اساس، دعوت به یگانگى پروردگار است. یهودیان در مقابل برخوردارى از امنیت و حفظ حقوق شهروندى، متعهّد شدند که: هیچگونه اقدامى علیه پیامبر (صلیالله علیه و آله) و مسلمانان انجام ندهند و از سویى، با دشمنان پیامبر (صلیالله علیه و آله) نیز همکارى و مشارکت نداشته باشند و اگر برخلاف تعهّدات خود رفتار نمودند، پیامبر (صلیالله علیه و آله) در هرگونه مجازات آنها آزاد باشد. گفتنى است: یهودیان تا زمانى که به تعهّدات خود عمل کردند، از حقوق شهروندى برخوردار بودند و حتى کمترین ستمى به آنها نرفت.
۲. برخورد فکرى و اعتقادى شکست مسلمانان در غزوه احد، در شوّال سال سوم هجرى، بر موقعیت دولت مدینه در میان ساکنان حجاز، تأثیر نامطلوبى بر جاى گذاشت. در چنین اوضاعى، یهودیان به اقدامات تبلیغىِ وسیعى علیه مسلمانان و آیین آنان دست زدند. در مقابل، خداوند با نزول آیاتى چند، اهلکتاب را ضمن درک مبانى وحدتِ با یکدیگر و شناخت تعارضهایشان با بتپرستان و نیز ضرورت اتّحاد و همبستگى میان مسلمانان، یهودیان و مسیحیان حول اعتقاد مشترک، به «کلمه واحد» و «یکتایى خداوند» فراخواند: «قُل یا أهلَ الکتابِ تعالوا إلى کلمهٍ سواءٍ بینَنا و بینَکُم ألاَّ نَعبُدَ إلّا اللّهَ و لانُشرِکَ بِهِ شَیئاً و لایَتَّخِذَ بَعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونِ اللّهِ»(۳۰)؛ بگو اى اهل کتاب! بیایید بر سرِ سخنى که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما، بعضى دیگر را به جاى خدا، به خدایى نگیرد. اما در این راستا، هر اندازه تلاش پیامبر(صلیالله علیه و آله) فزونى مىیافت، کوششهاى آنان به منظور بى اعتبار دانستن باورهاى اسلامى نیز افزونتر مى شد، تا اینکه با نزول آیات مربوط به «تحریم ربا»،(۳۱) علاوه بر بتپرستان، یهودیانِ رباخوار نیز هرچه بیشتر به عناد با مسلمانان پرداختند. سیاستِ مُداراى پیامبر با یهودیان مدینه در اوج تلاشهاى تخریبى آنان علیه دولت مدینه و عقاید و باورهاى مسلمانان، فضاى پرالتهاب مدینه را آرام نساخت. اقدامات تبلیغى یهودیان در مدینه، گاه با نفى پیوند اسلام با آیین ابراهیمى، و زمانى با تحقیر مسلمانان براى اقامه نماز به سوى بیتالمقدّس و گاه نیز با انکار پیامبرى حضرت رسول (صلیالله علیه و آله) نمود و گسترش بیشترى مى یافت. از دیگر سو، دانشمندان یهود نیز درخواستهاى نامعقول و شبهات و پرسش هایى(۳۲)را – به گمان اینکه پیامبر از پاسخ دادن به آنها ناتوان است – مطرح، و بر لزوم پاسخ به آنها تأکید مى کردند.(۳۳)اما از آنجا که این پرسشها براى رسیدن به حقیقت نبود، با دریافت پاسخ صحیح آن، نه تنها ایمان نمى آوردند، بلکه چهبسا بر لجاجت خود نیز مى افزودند.
۳. برخورد نظامى از ظاهر آیات برمى آید که تشدید موضعگیرى اسلام در برابر یهودیان و اهل کتاب، به مقتضاى موضعگیرى آنان تغییر مىکرده است. همان گونه که گذشت، یهودیان مدینه با شیوه هاى گوناگونى با اسلام به مخالفت برخاستند. پیامبر (صلیالله علیه و آله) نخست با فرمان خداوند از لغزشهاى آنان چشمپوشى نمود(۳۴) و مسلمانان را به استقامت و تقوا در برابر اذیت و آزار اهل کتاب فرمان داد: «مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم و مِن الَّذِینَ أَشرَکُوا أذًى کَثِیراً و إِن تَصبِرُوا و تَتَّقُوا فَاِنَّ ذَ لِکَ مِن عَزمِ الأُمُور»(۳۵)؛ از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [نیز] از کسانى که به شرک گراییده اند، [سخنان دل] آزار بسیارى خواهید شنید، و[امّا ]اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید، این [ایستادگى] حاکى از عزم استوار [شما] در کارهاست. در مرحله بعد، از مسلمانان خواست با آنان قطع رابطه کرده و آنها را به عنوان یاور انتخاب نکنند: «یَا أَیّها الّذِینَ آمَنوا لاَتَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً و لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم و الکُفّارَ أَولِیاءَ و اَتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ»(۳۶)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفتهاند – [چه ]از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از ]کافران – دوستان [خود ]مگیرید، و اگر ایمان دارید، از خدا پروا دارید. علاوه بر این، پیامبر (صلیالله علیه و آله) با براهین عقلى به دفع شبهات آنها پرداخت و با ادامه مخالفت یهودیان، با «تعیین کعبه به عنوان قبله مسلمانان» از آنان فاصله گرفت و در نهایت – زمانى که مجبور شد – به صدور فرمان جنگ و فرونشاندن «فتنه یهودیان» اقدام کرد: «قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤمِنُونَ بِاللّهِ و لاَ بِالیَومِ الأَخِرِ و لایُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ و رَسُولُهُ و لاَیَدِینُونَ دِینَ الحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حَتَّى یُعطُوا الجِزیَهَ عَن یَدٍ و هُم صَاغِرُونَ»(۳۷)؛ با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمى آورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیده اند، حرام نمىدارند و متمایل به دین حق نمى گردند، کارزار کنید، تا با [کمالِ] خوارى به دست خود، جِزْیه دهند. جنگ بنى قینقاع پس از پیروزى مسلمانان در جنگ بدر، که براى یهودیان و منافقان مدینه باورکردنى نبود، قبیله یهودى بنى قینقاع – که شجاع ترین یهودیان ساکن مدینه به شمار مى رفتند – پیمان عدم تجاوز به مسلمانان را نقض کردند و از سویى، به کینه جویى و گستاخى خود نسبت به مسلمین نیز ادامه دادند. آنان با اتّحاد پنهانى خود با ابوسفیان، نخستین همکارى و هماهنگى نظامى خود با قریش را آغاز کردند. در قرآن کریم در خصوص «پیمان شکنى یهود» آیاتى نازل شد و یهود را بدترین جنبندگان نامید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُوُنَ عَهْدَهُمْ فِى کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ لَا یَتَّقُونَ»(۳۸)؛ بى تردید بدترین جنبندگان پیش خدا کسانىاند که کفر ورزیدند و ایمان نمى آورند؛ همانان که از ایشان پیمان گرفتى، ولى هر بار پیمان خود را مى شکستند و [از خدا] پروا نمى دارند.
در این میان، منافقان نیز آنها را تشویق مى کردند تا به مقاومت و جنگ علیه رسول خدا (صلیالله علیه و آله) ادامه دهند و حتى براى این منظور، به آنها قول مساعدت و همکارى نیز داده بودند. از این روى، پیامبراسلام (صلیالله علیه و آله) به یهودیان اخطار کرد، ولى آنان اخطار پیامبر را جدّى نگرفتند و حتى طرحهایى را نیز براى رویارویى و درگیرى با پیامبر (صلیالله علیه و آله) پیش بینى کرده و به اجرا گذاشتند. علاوه بر این، مورّخان مى نویسند: روزى در بازار یهودیان، یک تاجر یهودى گوشه اى از لباس زن مسلمان را پنهانى به پشتش گره زد. هنگامى که زن به پا خاست، شرمگاه وى آشکار گشت و سپس یهودیان بر او خندیدند. زن مسلمان فریادى بر کشید و مرد مسلمانى که از آنجا مى گذشت، تاجر یهودى را به قتل رساند. یهودیان نیز به تلافى آن، مرد مسلمان را به قتل رساندند و سپس به قلعه خود پناه بردند و در مقابلِ مسلمانان موضع گرفتند. پیامبر نیز دستور محاصره قلعه آنان را صادر کرد. پس از پانزده روز محاصره، عبداللّه بن اُبىّ (منافق معروف)(۳۹) پیش پیامبر وساطت کرد و از ایشان درخواست نمود که یهودیان بنى قینقاع سلاحهاى خود را تحویل داده، از مدینه خارج شوند.(۴۰) پیامبر نیز موافقت نمود و بدین ترتیب، آنان در شوّال سال دوم هجرت به «اَذْرِعات» شام نقل مکان نمودند.(۴۱).
جنگ بنى نضیر
رفت و آمدهاى پنهانى بزرگانى از یهود بنى نضیر به مکه و طوایف بدوى از یک سو، و تشویق آنان براى حمله به مدینه و نیز اتحاد نظامى با مشرکان مکه از دیگر سو، سبب گسترش دشمنى میان یهودیان و مسلمانان شد. از سویى دیگر، پس از چند ماه از غزوه احد، رسول خدا (صلیالله علیه و آله) در ماه صفر سال چهارم در تلاش براى گسترش دعوت در میان بدویان، دو گروه از معلّمان و مربّیان قرآن را با تقاضاى دو دسته از بدویان به بادیه فرستاد تا به آنان قرآن بیاموزند و آنها را با عقاید و احکام اسلامى آشنا سازند. در این اثنا، اعضاى سریه رُجَیع، که تعدادشان بین ۶ تا ۱۰ نفر، و افراد سریه بئرمعونه، که شمارشان بین ۴۰ تا ۷۰ نفر گزارش شده بود، با تحریک قریش و متّحدان یهود مدینه، به شهادت رسیدند. رسیدن این اخبار به مدینه، بزرگان یهودى بنى نضیر را در این اندیشه انداخت که با استفاده از فرصتى مطلوب، پیامبر (صلیالله علیه و آله) را نیز به قتل برسانند. رسول خدا (صلیالله علیه و آله) در ربیع الاوّل سال چهارم به دنبال کشته شدن دو نفر از بنى عامر(۴۲) به دست عمرو بن امیه،(۴۳) اظهار تأسّف نمود و چون بنى عامر با قبیله بنى نضیر همپیمان بودند، براى جلب یارى بنى عامر و پرداخت دیه به آنها، با تنى چند از مهاجران و انصار به قلعه آنان (بنى نضیر) رفتند و موضوع را با آنان در میان گذاشتند.(۴۴). حُیِّى بن اخطب – رئیس بنى نضیر – با قبیله خود به گفت وگو پرداخت و پیشنهاد «ترور پیامبر» را مطرح ساخت، که به تأئید افراد قبیله رسید. آنان زمانى که پیامبر (صلیالله علیه و آله) در سایه دیوار قلعه نشسته بود، قصد اجراى توطئه خود را داشتند، اما با «امدادى غیبى»، این توطئه خنثى شد.(۴۵) پس از روشن شدن نقض پیمان، تؤطئه قتل و خطرساز بودن وجود آنها براى مسلمانان، پیامبر به آنها مهلتِ ده روزه داد تا مدینه را ترک کنند و در غیر این صورت، کشته خواهند شد. ولى آنها با وسوسه عبداللّه بن ابىّ چنین نکردند.(۴۶) رسول خدا (صلیالله علیه و آله) ناگزیر سپاهى را گرد آورد و قلعه هاى آنها را محاصره کرد. در این جریان، عبداللّه بن ابىّ در پیامى به حُیِّى بن اَخطب اعلام نمود که با هم پیمانانش آماده همکارى با آنان است. ولى اوضاع به گونه اى بود که او نتوانست به وعده خود عمل کند. خداوند از این حرکت منافقان، چنین یاد مى کند: «أَ لَم تَرَ إِلَى الِّذینَ نافَقُوا لإِخوانِهِم الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهلِ الکِتَابِ لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکُم و لانُطِیعُ فِیکُم أَحَدًا أَبَدًا وَ إِن قُوتِلتُم لَنَنْصُرَنَّکُم وَ اللَّهُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکَاذِبُونَ …»(۴۷)؛ مگر کسانى را که به نفاق برخاستند، ندیدى که به برادران اهل کتاب خود – که از راه کفر درآمده بودند – مى گفتند: اگر اخراج شوید، حتماً با شما بیرون خواهیم آمد و بر علیه شما هرگز از کسى فرمان نخواهیم برد و اگر با شما جنگیدند، حتماً شما را یارى خواهیم کرد. و خدا، گواهى مى دهد که قطعاً آنان دروغگویانند.
سرانجام با موافقت پیامبر، خانه هاى یهودیان «بنى نضیر» توسّط مسلمانان تخریب و یهودیان سلاحهاى خود را تحویل دادند و اموال و اثاث زندگى شان را بار شترها کردند و گروهى به اَذْرِعات شام و عدّهاى نیز از جمله حُیِّى بن أخطب به خیبر رفتند، که البته مورد استقبال خیبریان نیز قرار گرفتند.(۴۸) در قرآن کریم از این جریان، اینگونه یاد شده است: «هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَیهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِى الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِى الْأَبْصَارِ»(۴۹)؛ اوست کسى که از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند، در نخستین اخراج [از مدینه ]بیرون کرد. گمان نمى کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهای شان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود؛ سپس خدا از آنجایى که تصوّر نمى کردند، بر آنان درآمد و در دلهای شان بیم افکند، [به طورى که ]خود به دست خود و به دست مؤمنان، خانه هاىشان را خراب مى کردند. پس اى دیده وران! عبرت گیرید.
ناگفته نماند در پایان نیز همچنان شمارى از بزرگان یهود تلاش خود را براى تشویق قریش و بدویان جهت هجوم یک پارچه به مدینه، استمرار بخشیدند.
جنگ بنى قُرَیْظه
درگیرى با بنى قریظه نیز پیامد همکارى و مشارکت این گروه با مشرکان و اشراف قریش بر ضدّ مسلمانان در جنگ خندق (احزاب) بود. جنگ خندق از آنجا آغاز شد که حُیِّى بن أخطب،(۵۰) برخى از سران یهودى که پس از خیانت به مسلمانان و شکست در برابر قدرت اسلام به خیبر پناهنده شده بودند و نیز گروهى از قبیله بنى وائل، در مکه با قریش دیدار کردند و آنان را به جنگ با پیامبر تشویق نمودند و حتى قول همه گونه همکارى را نیز به آنان دادند. سپس سران یهود بنى نضیر به سراغ قبیله بنى غَطْفان، بنى سُلَیْم و بنى اسد رفتند و موافقت آنها را نیز کسب کردند.(۵۱) از این رو، یهودیان بنى قریظه پیمان عدم تجاوز با مسلمانان را نقض کردند و از سپاه احزاب پشتیبانى نمودند.
فاش شدن این توطئه، روحیه بسیارى از مسلمانان را که در وضعیت نامناسبى قرار داشتند، تضعیف کرد. بنى قریظه نه تنها به نقض پیمان بسنده نکردند، بلکه افزون بر رساندن آذوقه و خواروبار به سپاه احزاب – که سخت به آن محتاج بودند – براى ایجاد رعب و وحشت در درون شهر و در میان پناهگاه هاى زنان و افراد غیرنظامى، به یک سلسله عملیات دست زدند.(۵۲) مثلاً در یکى از شبها، یهودیان بنى قریظه تصمیم گرفتند به کمک هزار نفر از قریش و هزار نفر از قبیله غَطفان به مرکز مدینه حمله کنند. وقتى گزارش این تحرّکها به مردم رسید، رعب و وحشت شدیدى شهر را فراگرفت و شرایط حسّاس و شکننده اى بر مدینه حاکم شد. قرآن کریم از این اوضاع، چنین یاد کرده است: «إِذ جَاءُوکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَلَ مِنکُم وَ إِذ زَاغَتِ الأَبصَارُ وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنونًا * هُنَالِکَ ابتُلِىَ المُؤمِنُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزَالًا شَدِیدًا»(۵۳)؛ هنگامى که از بالاى [سر ]شما و از زیر [پاى ]شما آمدند و آنگاه که چشمها خیره شد و جانها به گلوگاه ها رسید و به خدا گمانهایى [نابه جا] مى بردید، آنجا [بود که ]مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند.
پس از ناکامى و عقب نشینى سپاه احزاب، پیامبر به دستور خدا به سراغ بنى قریظه رفت تا کارشان را یکسره کند. ارتش اسلام عصر همان روز، قلعه بنى قریظه را به محاصره خود درآورد. یهودیان پس از ۲۵ روز مقاومت، پیشنهادى دادند مبنى بر اینکه پس از پذیرفتن اوسیان(۵۴) و پذیرش پیامبر (صلیالله علیه و آله)، رئیس قبیله اوس، «سعد بن معاذ» در مورد چگونگى برخورد با یهودیان بنى قریظه داورى کند. سعد بن معاذ نیز پس از اخذ تأیید از طرفین، حکم داد که: مردان آنان کشته، زنان و فرزندانشان اسیر، و اموالشان به غنیمت گرفته شود.(۵۵)
گفتنى است: حُیِّى بن اخطب – رئیس قبیله بنى نضیر – که در تشویق یهودیان بنى قریظه به نقض پیمان با مسلمانان نقش بسیار مهمّى داشت، جزء کشته شدگان این جنگ بود. قرآن کریم از فرجام تلخ آنان، چنین یاد کرده است: «و أنزَلَ الّذینَ ظاهَرُوهم مِن أهلِ الکتابِ مِن صَیاصِیهِم و قَذَفَ فى قلوبِهِم الرُّعبَ فَریقاً تَقتُلونَ و تَأسِرُونَ فَریقاً * و أورَثَکُم أرضَهم و دِیارَهُم و أموالَهُم و أرضاً لم تَطَئُوها و کان اللّهُ على کلِّ شىءٍ قَدیراً»(۵۶)؛ و کسانى از اهل کتاب را که با [مشرکان ]پشتیبانى کرده بودند، از دژهای شان به زیر آورد و در دلهای شان هراس افکند؛ گروهى را مى کشتید و گروهى را اسیر مى کردید، و خداوند زمینها، خانه ها و اموالشان و سرزمینى را که در آن پاى ننهاده بودید، به شما میراث داد، و خدا بر هر چیزى تواناست.
با هزیمت قریش در جنگ احزاب و خاتمه غزوه بنى قریظه، مسلمانان پس از چند سال به آرامش رسیدند. در واقع آنان دریافته بودند که قریش به این زودى توانایى هجومى دیگر به مدینه را ندارد و از سویى، ایمان اسلامى نیز به اندازه اى در میان بدویان حجاز راه یافته که دیگر بسیج همه آنان علیه مسلمانان میسّر نیست. افزون بر این، خطر تهدید درونى مدینه از سوى یهودیان نیز از میان رفته بود؛ تنها آنچه مانده بود، گروه هایى از بدویان و طوایف متمایل به غارتگرى در جاىجاى حجاز بودند که طبعاً دولت مدینه در آن اوضاع، توانایى مقابله با آنان را داشت. جنگ خیبر یهودیانِ ساکن در قلعه هاى خیبر – که کینه هاى شکست قبیله هاى سه گانه یهودى را در دل داشتند – آخرین گروه یهودى بودند که با مسلمانان به مقابله برخاستند. به سبب کارشکنى هاى ساکنان خیبر و تهدید آنان براى حمله به مدینه، پیامبر (صلیالله علیه و آله) پس از «صلح حدیبیّه» به همراه سپاهى روانه این قلعه ها شد. یهودیان در این نبرد به سختى مقاومت کردند و حتى نفوذ در برخى قلعهها نیز بسیار دشوار بود. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) گروهى را به فرماندهى ابوبکر به آنجا فرستاد، که وى موفّق به گشودن قلعه نگردید. در روزى دیگر، فرماندهى گروه مسلمانان را به دست عمر بن خطّاب داد، که وى نیز با شکست مواجه شد.(۵۷) این بار، رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمود: «فردا پرچم را به کسى خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.» صبح روز سوم، پیامبر خدا (صلیالله علیه و آله) پرچم را به دست امام على علیه السلام سپرد؛ کسى که پس از رحلت ایشان براى حفظ اسلام، قریب به بیست و پنج سال سکوت کرد، در حالى که خار در چشم داشت و استخوان در گلو. امام على علیه السلام توانست مانند تمامى میادین نبرد گذشته، پیروزمندانه درِ قلعه خیبر را از جا بر کند و با کشتن مَرْحَب خیبرى، شجاعترین مرد یهود، پیروزى مسلمانان را حتمى گرداند. پیامبر (صلیالله علیه و آله) پس از فتح قلعهها و شکست یهودیان، با درخواست و پیشنهاد آنان مبنى بر ماندن در منطقه و کشت و زرع اراضى حاصلخیز آن و پرداخت نصف محصول سالانه به مسلمانان، موافقت کرد. رسول خدا (صلیالله علیه و آله) غنائم به دست آمده را میان مسلمانان تقسیم کرد و بدینگونه وعده الهى(۵۸) تحقّق یافت: «وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَهً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ وَ کَفَّ أَیْدِىَ النَّاسِ عَنْکُمْ وَ لِتَکُونَ ءَایَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا»(۵۹)؛ و خدا به شما غنیمتهاى فراوان [دیگرى ]وعده داده که به زودى آنها را خواهید گرفت. و این [پیروزى] را براى شما پیش انداخت، و دستهاى مردم [کافر و مشرک] را از شما کوتاه ساخت، تا براى مؤمنان نشانه اى باشد و شما را به راه راست هدایت کند.
پى نوشت:
۱. بنى قینقاع.
. شهر کوچکى بین شام و وادى القرى. (معجم البلدان، یاقوت حموى، ج ۲، ص ۶۷.
۲. فجر الاسلام، احمد امین، ص ۲۴.
۳. بقره ، ۱۴۶.
۴. همان ، ۸۹ .
۵. پیشگویى یهود در خصوص نوید ظهور پیامبر، جنگهاى داخلى اوس و خزرج و خستگى آنها از این امر، از جمله این موارد است.
۶. بحار الانوار، علاّمه مجلسى، ج ۱۹، ص ۲۵.
۷. مقصود از یهودیان، غیر از سه قبیله یهودى بنىقینقاع، بنىنضیر و بنىقُریظه است؛ چراکه بعدها پیامبر پیمان جداگانهاى با آنها به امضا رساند.
۸. فروغ ابدیت، آیت اللّه جعفر سبحانى، ج ۱، ص ۴۶۵ – ۴۶۲.
۹. همانطورى که بیان خواهیم کرد، بعدها پیامبراسلام(ص. این سه قبیله را با استناد به نقض این پیمان، مجازات کرد.
۱۰. اعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، ص ۶۹ ؛ تاریخ یعقوبى، ابن واضح، ج ۲، ص ۴۳.
۱۱. یهودیان انتظار داشتند رسولخدا(ص. از نسل حضرت اسحاق(ع. باشد، ولى همینکه دریافتند وى از نسل حضرت اسماعیل(ع. است، بنا را بر مخالفت نهادند. (ر. ک: بقره ، ۸۹ ..
۱۲. توبه ، ۳۴.
۱۳. بقره ، ۱۰۹؛ نساء ، ۵۴ .
۱۴. مانند نَسْخِ روزه روز دهم محرّم و جایگزینى با روزه ماه رمضان توسّط رسول خدا(ص..
۱۵. ر.ک: بقره ، ۱۴۴.
۱۶. مورّخان بر حسب اختلاف، تاریخ تغییر قبله را هفت تا هجده ماه پس از هجرت مىدانند. (وفاء الوفاء، سمهودى، ج ۱، ص ۳۶۴ – ۳۶۱..
۱۷. از طعنههاى همیشگى یهودیان به مسلمانان تا قبل از تغییر قبله، آن بود که: «شما به سوى قبله ما نماز مىگزارید». این مسأله، مسلمانان و شخص رسول خدا(ص. را آزرده خاطر مىساخت.
۱۸. ]. بقره ، ۱۴۴.
۱۹. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۳۴.
۲۰. از همین رو، مسجد بنىسالم به مسجد «ذوقبلتین» شهرت یافت. این مسجد هماکنون نیز پابرجاست.
۲۱. بقره ، ۱۴۳.
۲۲. آلعمران ، ۷۵ و نیز ۱۸۱.
۲۳. همان ، ۷۱ – ۶۹.
۲۴. همان ، ۱۸۳.
۲۵. نساء ، ۱۵۳.
۲۶. آلعمران ، ۷۲.
۲۷. همان ، ۹۹.
۲۸. نساء ، ۳۷.
۲۹. ر. ک: بقره ، ۱۰۴.
۳۰. آلعمران ، ۶۴ و نیز ۸۴ و ۸۵.
۳۱. ر.ک: بقره ، ۲۷۹ – ۲۷۵.
۳۲. ر.ک: آلعمران ، ۱۸۳؛ نساء ، ۱۵۳.
۳۳. آیه ۸۵ سوره اسراء و آیات ۲۸ – ۹ و ۹۳ – ۸۳ سوره کهف در پاسخ به برخى از سؤالهاى یهودیان نازل شده است.
۳۴. ر.ک: بقره ، ۱۰۹.
۳۵. آلعمران ، ۱۸۶.
۳۶. مائده ، ۵۷ .
۳۷. توبه ، ۲۹.
۳۸. انفال ، ۵۵ و ۵۶.
۳۹. آیه ۵۲ سوره مائده در باره عبداللّه بن ابىّ نازل شده است.
۴۰. علّت چنین درخواستى از سوى عبداللّه بن ابىّ این بود که در گذشته قبیله بنىقینقاع با دو قبیله خزرج و بنىعَوف همپیمان بودند و عبداللّه نیز رئیس قبیله خزرج بود.
۴۱. انساب الأشراف، بلاذرى، ج ۱، ص ۳۰۸ و ۳۰۹؛ تاریخ الاُمم و الملوک، طبرى، ج ۲، ص ۲۹۷ و ۲۹۸.
۴۲. بنىعامر از همپیمانان پیامبر بودند.
۴۳. وى یکى از دو نفرى بود که از حادثه بئرمعونه جان سالم به در برد و چون او سبب به وجود آمدن حادثه بئرمعونه را قبیله بنىعامر مىدانست، در بازگشت به مدینه دو نفر از آنان را به قتل رساند.
۴۴. الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج ۲، ص ۵۳ .
۴۵. أعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۸۸ .
۴۶. بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۱۶۵.
۴۷. حشر ، ۱۱ و ۱۲.
۴۸. انساب الأشراف، ج ۱، ص ۳۳۹.
۴۹. حشر ، ۲. آیات دوم تا چهارم این سوره به مناسبت همین واقعه نازل گردید.
۵۰. تاریخ الاُمم و الملوک، ج ۳، ص ۴۶ و ۴۷.
۵۱. انساب الأشراف، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مناقب آل ابىطالب(ع.، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۹۷.
۵۲. انساب الأشراف، ج ۱، ص ۳۴۷.
۵۳. احزاب ، ۱۰ و ۱۱.
۵۴. در گذشته بنىقریظه از همپیمانان قبیله اوس بودند.
۵۵. از آن جهت، سعد بن معاذ چنین حکمى داد که آنها یهودى بودند و بر طبق تورات (عهد عتیق، سِفْر تثنیه، باب ۲۰، جمله ۱۵ – ۱۲. مجازات پیمانشکنان همین بود. بنابراین، او بر طبق کتاب خودشان داورى نمود.
۵۶. احزاب ، ۲۶ و ۲۷.
۵۷. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۸۶؛ السّیره النّبوّیه، ابن هشام، ج ۴، ص ۳۴۹.
۵۸. خداوند در جریان «صلح حدیبیّه» به مسلمانان پیروزى نزدیک و کسب غنائم بسیارى را وعده داده بود.
۵۹. فتح ، ۲۰.
منبع :مجله کوثر؛شماره ۶۱
سید سعید روحانى