- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
علت سکوت امام علی (علیه السلام) در برابر ابوبکر و عمر، در احتجاج آن حضرت با عده ای بیان شده است. امام علی (علیه السلام) پس از جنگ نهروان در مجلسى نشسته بود و از جریان امور گذشته مذاکره مى شد، تا این که از آن حضرت پرسیده شد: چرا با ابو بکر و عمر نجنگیدى؟
سکوت امام علی (ع) و کمبود یاور
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: من از روز نخست زندگى پیوسته مظلوم واقع شده و حقوق خود را مورد تجاوز و دستبرد دیگران مى دیدم. پس اشعث بن قیس برخاسته و گفت: اى امیر مومنان! چرا دست به شمشیر نبردى و حق خود را نستاندى؟ فرمود: اى اشعث! مطلبى را پرسیدى پس خوب به پاسخش گوش کرده و به خاطر بسپار، و به حقیقت کلام و حجت من توجه کن. که من از شش تن از انبیاى گذشته تبعیت و پیروى نمودم:
سکوت امام علی (ع) و تمسک به انبیا
اول از حضرت نوح (علیه السلام) که خداوند در بارهاش مى فرماید: فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ[۱] پس اگر کسى بگوید او از قوم خود خوف نداشته؛ منکر کلام خدا و کافر بدان شده است.
و دوم از حضرت لوط (علیه السلام) که خداوند در باره او مى فرماید: لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ[۲] پس اگر کسى بگوید: لوط این کلام را براى مطلبى غیر از ترس گفته مسلما کافر است، و گر نه اوصیاى انبیاء در این مقام معذورترند.
و سوم از حضرت إبراهیم خلیل علیه السلام، در این آیه که: وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ[۳] پس اگر کسى بگوید او این سخن را براى غیر ترس گفته کافر است، و گر نه وصىّ رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) معذورتر است.
و چهارم از حضرت موسى (علیه السلام) در این آیه: فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ[۴]، پس اگر کسى با وجود این آیه منکر ترس موسى شود کافر است، و گر نه وصى معذورتر است.
و پنجم از سخن هارون برادر آن حضرت در این آیه که گفت: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی[۵] اگر کسى منکر ترس هارون باشد مسلّما کافر است، و گر نه وصى رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) معذورتر است.
و ششم از برادرم محمد صلى اللَّه علیه و آله خیر البشر پیروى و تبعیت نمودم که روى احتیاط و خوف از قریش مرا در جاى خود خوابانیده، و خود از مکه بیرون و در غار مخفى شد، اگر کسى منکر ترس آن حضرت از دشمنان باشد کافر است، و گر نه وصى او معذورتر است.
در این وقت همه مردم یکپارچه برخاسته و گفتند: اى امیر مومنان! ما همه دریافتیم که فرمایش شما صحیح و عمل شما حق است، و ما جاهل و گناهکاریم، و ما مى دانیم که شما در ترک دعوى و سکوت و تسلیم شدن خود معذور مى باشى.
از اسحاق بن موسى از پدرش حضرت کاظم و او از حضرت صادق به واسطه پدران گرامش (علیهم السلام) نقل است که حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) در کوفه مشغول ایراد خطبه اى بود که در آخر آن فرمود:
بدانید که من از مردم به خود مردم اولویت دارم، و من از آن روز که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) وفات یافت پیوسته مورد ظلم واقع شده ام.
پس اشعث بن قیس برخاسته و گفت: اى امیر مومنان! از وقتى به کوفه آمده اید در تمام خطبه ها این جمله که «من از مردم به خود مردم اولویت دارم، و من از آن روز که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) وفات یافت پیوسته مورد ظلم واقع شده ام» را فرموده اید، پس براى چه ابو بکر و عمر ولایت یافتند، و براى چه با شمشیر خود براى دفاع حقت نبرد نکردى؟
حضرت امیر (علیه السلام) به او فرمود: اى پسر شراب خوار، سخنى پرسیدى پس جواب آن را بشنو: به خدا سوگند که منع از گرفتن حقّ من نه ترس بود و نه کراهت از مرگ، و آن نبود جز وفا به عهدى که با رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) داشتم، زیرا آن حضرت مرا خبر داده بود که:
«امّت من تو را جفا و مکر روا مىدارند، و پیمان و وصیت مرا در بارهات نقض کنند، و این را بدان که تو نزد من به منزله هارون نسبت به موسى هستى» پس من عرض کردم: اى رسول خدا! در آن زمان وظیفه من چیست؟ فرمود: «اگر یار و یاورى یافتى با آنان مبارزه کرده و حقّ خود را بگیر، در غیر این صورت سکوت کرده و خون خود را حفظ کن، تا هنگامى که مظلومانه به من ملحق گردى».
پس من نیز بعد از وفات پیامبر سرگرم تجهیز و دفن جسد مبارک آن حضرت و فراغ از آن شدم، سپس سوگند خوردم که من براى جز نماز از خانه بیرون نروم تا وقتى که قرآن را یک جا جمع نمایم، و به تصمیم و قصد خود عمل نمودم. و بعد از آن دست دختر پیامبر و دو فرزندم حسن و حسین را گرفته و به خانه هاى اهل بدر و اهل سابقه در اسلام رفته و تضییع حق خود را به آنان تذکر داده و یکایک ایشان را به یارى خود دعوت نمودم، ولى از میان ایشان تنها چهار نفر: سلمان، عمار، ابوذر و مقداد دعوت مرا اجابت نمود، و جز آن چهار تن کسى مرا یارى و مساعدت نکرد. و از میان اقارب و اقوامم که طرفدار من بودند تنها عقیل و عباس که نزدیک به عهد جاهلیت بودند در میان اهل بیت من دیده مىشدند، و از ایشان هیچ کارى ساخته نبود.
واکنش امام از مقایسه شدن خود با عثمان
اشعث گفت: اى امیر مومنان! با این استدلال عثمان هم چون یاورى نیافت دسته اى خود را جمع کرده و مظلومانه تسلیم مرگ شد!
حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: اى پسر شرابخوار! این طور که تو قیاس کردى نیست، عثمان چون در جاى دیگرى نشسته و لباس دیگرى را در بر کرده و با حق طرفیت نمود حق او را به زمین زده و مقهور و مغلوب گردید.
سوگند به آنکه محمد (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) را به حق مبعوث ساخت، اگر در روز بیعت ابوبکر تنها مرا چهل یار و همراه بود، هر آینه به جنگ برخاسته و در راه خدا جهاد مى کردم، تا اینکه عذر من در مقابل حقیقت روشن گردد. اى مردم! بدانید که اشعث در پیشگاه پروردگار متعال به اندازه پر مگسى ارزش نداشته و در دین خدا پست تر از آب بینى گوسفند است.[۶]
نتیجه گیری
در این احتجاج، علت سکوت امام علی (علیه السلام) در برابر ابوبکر و عمر، توسط ایشان به صورت دقیق تشریح و تبیین شده و مهمترین علت این رویکرد، کمبود یاور برای این حضرت بوده است. امام (علیه السلام) می فرماید: بعد از آن دست دختر پیامبر و دو فرزندم حسن و حسین را گرفته و به خانه هاى اهل بدر و اهل سابقه در اسلام رفته و تضییع حق خود را به آنان تذکر داده و یکایک ایشان را به یارى خود دعوت نمودم، ولى از میان ایشان تنها چهار نفر: سلمان، عمار، ابوذر و مقداد دعوت مرا اجابت نمود، و جز آن چهار تن کسى مرا یارى و مساعدت نکرد و از میان اقارب و اقوامم که طرفدار من بودند تنها عقیل و عباس که نزدیک به عهد جاهلیت بودند در میان اهل بیت من دیده می شدند و از ایشان هیچ کارى ساخته نبود.
پی نوشت ها
[۱] ( ۱) قمر( ۵۴) ۱۰.
[۲] ( ۲) هود: ۸۰.
[۳] ( ۳) مریم: ۴۸.
[۴] ( ۴) شعرا: ۲۱.
[۵] ( ۱) اعراف: ۱۵۰.
[۶] . الاحتجاج-ترجمه جعفرى، ج۱، ص: ۴۳۲
منبع: ابو منصور طبرسى- ترجمه از بهزاد جعفرى، الاحتجاج- ترجمه جعفرى، انتشارات اسلامیه، تهران، اول، ۱۳۸۱ ش