- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 21 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده
از فضایل اخلاقى مورد تأکید در اسلام، «عفاف» است که در اصطلاح به نیروى درونى تعدیلکننده شهوات و غرایز انسان اطلاق میشود. توجه بسیار آیات و روایات نشان از اهمیت بیحد و حصر این مسأله در اسلام دارد؛ چرا که بدون آن انسان در مسیر اعتدال قرار نگرفته و به سعادت حقیقى خود نائل نخواهد شد. گویش صحیح عفاف، به فتح عین است و نباید آن را مترادف حجاب دانست؛ بلکه عفاف از ابعاد وسیعى برخوردار است که حجاب یکى از مصادیق آن میباشد و استعمال عفاف در معناى حجاب از قبیل استعمال لفظ کل در جزء آن است. همچنین عفاف، صفت مشترک میان نوع انسان است لذا اختصاص به زمان و مکان خاصى ندارد و میان مرد و زن، مشترک است. ابعاد عفاف نیز جنبههاى مختلف زندگى بشر را در برگرفته و انسان هم در کردار، هم در گفتار و هم افکار، دعوت به رعایت عفاف و خویشتندارى شده است. اهمیت این امر موجب گردیده که قسمت عظیمى از دستورات اخلاقى اسلام بدان اختصاص داشته باشد.
۱) طرح مسأله
«عفاف» یا «عفت»، یکى از فضایل اخلاقى است که همواره در تعالیم اسلامى جایگاه والایى داشته و توجه خاصى بدان شده است. در روایات متعددى «عفاف» بهترین عبادت شمرده شده (کلینى، ۱۳۶۵: ج۲، صص۸۰-۷۹ ؛ حر عاملى، ۱۴۰۹ق: ج۱۵، صص۲۵۰-۲۴۹) و امیرالمومنین علی(علیه السلام) آن را بهترین خوى و خصلت و سر منشأ هر خیر و نیکى خوانده و مقام و منزلت عفیف را با مقام شهید در راه خدا مقایسه کرده است (تمیمى آمدى، ۱۳۶۶: ص۲۵۶). اهمیت عفاف، بدان خاطر است که به عنوان یک حالت درونى که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد، بهترین عامل براى کنترل و تعدیل شهوات است؛ البته شهوت در معناى عام آن؛ نه فقط شهوت جنسی؛ چنانکه به اشتباه از معناى عفاف برداشت شده است.
با این همه، واژه «عفاف» آن گونه که بایسته و شایسته است، شناخته نشده؛ لذا یا مترادف حجاب دانسته شده و یا معناى آن به پاکدامنى و خویشتندارى در مسائل جنسى تقلیل داده شده است. در حالی که معنا و مفهوم عفاف فراتر و گستردهتر از این است. مفهومى که از عفاف رواج یافته نه با معناى لغوى آن سازگارى دارد و نه با آنچه در تعالیم اسلامى در معناى عفاف ذکر شده است. گستره عفاف به گستردگى زندگى انسان است و اختصاص به غریزه جنسى ندارد. لازم به ذکر است تنها در بعد مفهومى و معنایى عفاف نیست که خبط شده؛ بلکه گویش و تلفظ آن نیز تغییر یافته است؛ این واژه در حالی که به فتح عین است، به کسر عین تلفظ میشود.
۲)تعریف عفاف
۱-۲) عفاف در لغت
واژه «عَفاف» به فتح عین، مصدر ماده «عَفَّ» میباشد که مصدر دیگر آن «عِفّه» است و این دو دقیقاً به یک معنا میباشند و به جاى یکدیگر به کار میروند. کتاب «العین» عفت را این گونه معنى کرده: «العفه الکفّ عما لا یحِلُّ»: «عفت، خوددارى از چیزى است که حلال نباشد» (فراهیدى، ۱۴۰۵ق: ج۱، ص۹۲).
«ابن منظور» در تعریف واژه عفاف میگوید:«خوددارى از عمل یا سخنى که حلال و نیکو نیست» (ابن منظور، ۱۴۱۴ق: ج۹، ص۲۵۳).
«راغب اصفهانی» میگوید:
«العفّه حصول حاله للنفسِ تمنعُ بها عن غلبه الشهوه»: «عفت حالت درونى و نفسانى است که توسط آن از غلبه شهوت جلوگیرى میشود» و در ادامه میافزاید: «و أصله الإقتصار على تناول الشیء القلیل»: «اصل آن، اکتفا به بهرهمندى کم از چیزى است» (راغب اصفهانى، ۱۴۱۲ق: ص۵۷۳؛ قرشى، ۱۳۷۱ش: ج۵، ص۱۹-۱۸).
۲-۲) مفهوم اصطلاحى عفاف
عفاف و عفت، از اصطلاحاتى است که در علم اخلاق از آن بحث میشود و علماى اخلاق در تعریف آن گفتهاند: «عفت آن است که قوه شهویه در خوردن و نکاح (امور جنسی) از حیث کم و کیف مطیع و فرمانبر عقل باشد و از آنچه عقل نهى میکند، اجتناب کند و این همان حد اعتدال است که عقل و شرع پسندیده است» (مجتبوى، ۱۳۶۴: ج۲، ص۱۵). شهید مطهرى «عفاف» را این گونه تعریف میکند:
«عفاف و پاکدامنى، یک حالت نفسانى است؛ یعنى رام بودن قوه شهوانى تحت حکومت عقل و ایمان، تحت تأثیر قوه شهوانى نبودن، شره نداشتن» (مطهرى، ۱۳۷۳: ص۱۵۲). عفت در حقیقت کنترل شهوت است و شهوت در لغت یک مفهوم عام دارد که هر گونه خواهش نفس و میل و رغبت به لذات مادى را شامل میشود. اما شهوت یک مفهوم خاص هم دارد که همان شهوت جنسى است.
بنابراین عفت نیز دو مفهوم دارد؛ یک مفهوم عام که عبارت است از خویشتندارى در برابر هر گونه تمایل افراطى نفسانى و مفهوم خاص آن خوددارى از تمایلات افراطى جنسى است. غالباً در روایات وکتب اخلاق منظور از عفت، خویشتندارى در خوردن و امور جنسى است که برترین عبادات شمرده شده و به آن بسیار تأکید شده است. چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرمودهاند:
«مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَىءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّه بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» و در روایت دیگرى از ایشان آمده: «عفت شکم و پاکدامنى، بهترین عبادت است» (کلینى، ۱۳۶۵: ج۲، ص۱).
دلیل این که بر این جنبه از عفت بیشتر تأکید شده این است که شهوت جنسى قویتر از دیگر شهوات است و انسان در این امور بیشتر در معرض خطر و سقوط قرار میگیرد و اعتدال در این امور دشوارتر است. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت داریم: «دو چیز تو خالى بیشتر از هر چیز دیگرى امتم را وارد جهنم میکند، یکى شکم و دیگرى فرج» (همان).
تأکید بر این جنبه از عفاف، خصوصاً عفاف در امور جنسى چه در روایات و چه در کتب اخلاق آنقدر زیاد است که عرف نیز عفاف را کنترل شهوت جنسى میداند؛ گویى تمام معناى «عفاف» در همین خلاصه شده است، حال آن که عفاف از ابعاد گستردهاى برخوردار است که همه جنبههاى زندگى حیات انسان را در برمیگیرد.
لازم است یاد آور شویم که «عفت»، کشتن شهوت نیست؛ بلکه کنترل آن و اعتدال بخشیدن به آن است. در مقابل عفت دو صفت رذیله وجود دارد؛ یکى «شره» و آزمندى و آن عبارت است از عنان گسیختگى نفس و فرو رفتن درلذات شهوانى و دیگر «خمود» (ضعف و سستی) و آن عبارت است از منع نفس از آنچه براى بدن ضرورت دارد.
۳) تمایز مفهومى «عفاف» و «حجاب»
عفاف و حجاب، به عنوان دو ارزش در جامعه بشرى به ویژه جوامع اسلامى همواره در کنار هم و گاه به جاى هم به کار رفتهاند. در بررسى کتب لغت، براى واژه «حجاب» چند معنا مییابیم. حجاب به معنى پوشش (ابن منظور، ۱۴۱۴ق: ج۱، ص۲۹۸) و چیزى است که بین بیننده و آنچه میبیند، حائل شود (طریحى، ۱۳۷۵: ج۲، ص۳۴). اصل کلمه حجاب، به معناى پرده است و چون پرده خصوصیت پوشانندگى و مانع شدن را دارد، این معانى را به حجاب دادهاند.
با توجه به معانى ذکر شده، حجاب یک امر ظاهرى و بیرونى است؛ یعنى در حقیقت پوشش ظاهرى افراد، به ویژه زنان را حجاب میگویند. اما «عفاف» چنان که قبلاً اشاره شد، یک حالت درونى است که انسان را از گناه و حرام باز میدارد و آثار آن در گفتار و کردار انسان نمود پیدا میکند.
از مقایسه معانى «حجاب» و «عفاف»، به این نتیجه میرسیم که عفاف یک حالت نفسانى و درونى است که نمودهاى گوناگونى دارد از جمله، عفت در نگاه، عفت در گفتار، عفت در راه رفتن، عفت در زینت، عفت در پوشش و…. که «حجاب» در حقیقت همان نمود «عفاف» در نوع پوشش است.
«حجاب» همان پوشش ویژه و «عفت»، یک خصلت و بینش و منش است. عفت فراتر و برتر از حجاب است. در حقیقت، استعمال لفظ «عفاف» در مورد «حجاب و پوشش»، از قبیل استعمال لفظ کل در بعضى از مصادیق آن است.
۴) عفاف، فطرى یا اکتسابی؛ نسبى یا مطلق؟
سؤالى که شاید درباره عفاف و امور شبیه به آن مطرح میشود، این است که آیا این امور فطرى هستند یا اکتسابی؟ آیا انسان فطرتاً گرایش به این امور دارد یا عواملى چون دین، جامعه، فرهنگ و یا مصلحت آن را به وجود آورده است؟ دانستن این مطلب به ما کمک میکند تا درباره نسبى و یا مطلق بودن «عفاف» نیز نتیجه بگیریم. اگر «عفاف» فطرى باشد، یک صفت مشترک بین نوع انسان بوده و تابع زمان و مکان نیست؛ اما اگر یک امر اکتسابى باشد، تابع زمان و مکان بوده و بنابراین نه یک امر مطلق و ثابت است و نه مشترک بین انسانها؛ بلکه ممکن است در جامعهاى عفاف به عنوان یک ارزش و هنجار محسوب شود و در جامعهاى دیگر، ضدارزش و ناهنجار و همین طور ممکن است در یک دوره زمانى «عفاف» مورد توجه باشد و در زمان دیگر فضلیت محسوب نشده و مورد توجه نباشد.
برخى با نفى فطرى بودن «عفاف» و امورى مانند آن، خواستهاند اصالت انسانى آن را زیر سؤال برده و از ارزش آن بکاهند. ویل دورانت میگوید: «حیا امرى فطرى نیست، بلکه اکتسابى است. زنان دریافتند که دست و دلبازى مایه طعن و نفرین و تحقیر آنهاست و این امر را به دختران خود یاد دادند» (ر.ک. مطهرى، ۱۳۷۵: ص ۵۲). این گروه معتقدند در هر فرهنگ و تمدنى یک سرى ارزشها وجود دارد که برخاسته از همان فرهنگ و تمدن است و ممکن است پس از مدتى این ارزشها از بین رفته یا کمرنگ شود و ارزشهاى دیگرى جایگزین آن شود؛ بنابراین نمیتوان گفت این امور فطرى هستند. این افراد براى ادعاهاى خود دلایلى نیز دارند، مثلاً اگر «عفاف» یک امر فطرى بود، نباید فرهنگها و جوامع در مورد آن اختلاف میداشتند و یا این که در جوامع بدوى و دور از تمدن نیز باید این امر رعایت میشد، در حالی که در این جوامع «عفاف» وجود نداشته است.
کسانیکه فطرى بودن «عفاف» را با این استدلالها زیر سؤال میبرند، در حقیقت بین اصل «عفاف» به عنوان «حالت نفسانی» و مصادیق آن مانند «حجاب» خلط کردهاند. آنچه در فطرت بشر است و اصالت انسانى دارد، اصل عفاف است به عنوان «یک حالت نفسانی» نه مصادیق و نمودهاى بیرونى آن. اگر میبینیم که در فرهنگهاى مختلف با مسأله حجاب به شکل متفاوت برخورد میشود یا به گفته این افراد در جوامع بدوى حجاب وجود نداشته است، این دلیل بر عدم اصالت اصل عفاف نیست، چرا که «حجاب» یک مصداق از عفاف است؛ بنابراین، این موضوع عفاف است که از زمان و مکان تأثیر پذیرفته و تغییر کرده است، نه اصل عفاف. اصل عفاف یک امر فطرى است و فطرت انسان تغییر و تبدیل ندارد. فطرت امرى است که خداوند متعال آن را در وجود انسان قرار داده و انسان بدون اکتساب در عمق ضمیر ناخودآگاه خود به آن میل و رغبت دارد.
اما این که مخالفان فطرى بودن عفاف، استدلال میکنند که در جوامع بدوى، «حجاب» رعایت نمیشده است و این را دلیل بر فطرى نبودن «عفاف» میدانند، باید گفت اگر بخواهیم یک جامعه ابتدایى را مبناى این امر قرار دهیم، باید جامعه دو نفرى حضرت آدم و حوا(علیه السلام) را در نظر بگیریم که از هیچ عامل زمانى و مکانى متأثر نشده و هنوز بر فطرت پاک انسانى خود باقى است. در داستان آدم و حوا و اخراج آن دو از بهشت در قرآن آمده است:
«…. فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ…»
«چون از آن درخت خوردند، شرمگاههایشان آشکار شد و به پوشیدن خویش از برگهاى بهشتى پرداختند» (اعراف، ۲۲).
۵) عفاف، فضیلتى براى مرد و زن
ممکن است به ذهن بیاید که آیا «عفاف» به جنسیت خاصى اختصاص دارد؟ یا این که چرا در اسلام همیشه نسبت به عفاف زنان توصیه شده و از عفاف مردان سخنى به میان نیامده و یا کمتر بر آن تاکید شده است؟ آیا این تبعیض بین دو جنس نیست؟
در پاسخ باید گفت: تأمل در معناى لغوى و اصصلاحى عفاف حاکى از آن است که عفاف حالتى درونى است که انسان را از گناه و حرام باز میدارد و این امر اختصاص به جنس زن ندارد بلکه هم براى زن و هم براى مرد یک فضیلت محسوب میشود. اما عفاف زن و مرد تا حدودى با هم متفاوت است و این تفاوت، دلیل بر تبعیض نیست. چرا که خیلى از صفات مرد و زن با هم متفاوت است و با توجه به تفاوتهایى که بین این دو جنس وجود دارد، هر یک اقتضاى برخى صفات و خصلتها را میکند و البته خیلى از صفات هم بین آنها مشترک و یک شکل است.
اما براى این که بدانیم تفاوت عفاف زن و مرد در چیست و دلیل آن چه چیزى است، باید به تعریف عفاف برگردیم. چنانکه قبلاً بیان شد، عفاف یک معناى عام دارد و یک معناى خاص. مفهوم عام آن همان «حالت نفسانی» است که در مقابل شهوت به معناى عام آن مطرح است و آن را کنترل میکند و تعدیل مینماید و معناى خاص آن که همان معناى مصطلح است، کنترل شهوت جنسى است.
در اصل عفاف، تفاوتى در دو جنس نیست، اما در مصادیق آن تفاوتهاى اندکى وجود دارد. قرآن کریم در معرفى ملکه عفاف، هم از مردان تمثیل میآورد و هم از زنان؛ هم یوسف(علیه السلام) مبتلا میشود و با عفاف نجات مییابد و هم مریم(علیها السلام). اگر در قرآن به زنان دستور «غض بصر» و «حفظ فرج» داده شده:
«و قُلْ للمؤمنات یغضُضنَ مِنْ أبصارهنَّ و یحفظنَ فروجَهن» قبل از آن این دستور را براى مردان صادر کرده است:
«قُلْ للمؤمنینَ یغضّوا مِنْ أبصارهم و یحفظوا فروجَهم» اگر نمایان کردن زینت و آرایش زن براى غیر مرد خود گناه شمرده شده «و لایبدینَ زینتَهُنَّ إلّا ما ظهر منها» مرد به کلى از برخى آرایشها و زینتها منع شده است. عفاف در گفتار و عفاف در بعد مادى هم که اصلا ارتباطى به جنسیت ندارد و بحثى در آن نیست؛ کسى هم ادعا نکرده که در این زمینهها اسلام بین زن و مرد تفاوت قائل شده است.
از چهار آیه قرآن که ماده «عفاف» در آنها به کار رفته، سه مورد دستور عفاف عام است و شامل مرد و زن میشود و فقط در یک آیه خطاب مخصوص جنس مؤنث است:
«وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتى لا یرْجُونَ نِکاحاً فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ أَنْ یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَهٍ وَ أَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمیعٌ علیم» (نور، ۶۰).
بنابراین، چنانکه میبینیم در بسیارى از موارد دستور عفت براى زن ومرد یکسان است. اما در مواردى تاکید اسلام به رعایت آن از جانب یک جنس بوده که یکى از این موارد، حجاب و پوشش است. اسلام دستور پوشش را هم به مرد داده هم به زن؛ اما حجاب و پوشش زن نسبت به مرد مؤکد و شدیدتر است. مورد دیگرى که براى زنان تأکید شده، پرهیز از عشوه و ناز در سخن گفتن و راه رفتن است:
«یا نِساءَ النَّبِى لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب، ۳۲).
گرچه در این آیه زنان پیامبر مورد خطاب قرار گرفتهاند؛ ولى دستور عام است و شامل تمام زنان مسلمان میشود. چنان که علامه طباطبایى میفرماید: «این امور بین همسران پیامبر و سایر زنان مشترک است و جمله «لستنّ کأَحد من النّساء» تأکیدى است براى همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)» (طباطبایى، ۱۳۷۴: ج ۱۶، ص ۴۶۱) و در تفسیر اطیب البیان آمده است: «خطاب به زنهاى پیغمبر است ولى تکلیف تمام زنهاست. غایه الامر از آنها توقع بیشتر است چون علاوه بر این که حجت بر آنها تمامتر است اهانت و اذیت به پیغمبر است» (طیب، ۱۳۷۸: ج ۱۰، ص۴۹۹).
اگر میبینیم وظیفه پوشش به زن اختصاص یافته یا به او بیشتر از مردان تأکید شده، بدین جهت است که زن مظهر جمال و زیبایى است و مرد شیفته جمال اوست. بنابراین تمایل مرد به چشم چرانى است و تمایل زن به خودنمایى و به تبع آن دستور پوشش و امتناع از عشوه و ناز و تبّرج براى زن صادر و دستور پرهیز از چشم چرانى گرچه براى هر دو صادر شده، امّا در منابع اسلامى در مورد مرد به مراتب بیشتر تأکید شده است. به هر حال چون دستور عفاف مطابق با وضعیت طبیعى زن و مرد و برخاسته از واقعیتهاى وجودى آنها است، تبعیض محسوب نمیشود؛ بلکه این تفاوتها به صلاح بشریت و لازمه بقاء نسل او است.
۶) ابعاد عفاف
در تعریف عفاف گفتیم که عفاف، یک حالت درونى و نفسانى است که مصادیق و نشانههایى دارد. آنچه در اینجا به عنوان ابعاد عفاف از آن بحث میکنیم، در حقیقت همان مصادیق و نمودهاى عفاف هستند که در سه شاخه اصلى قابل تقسیمبندى است:
۱- عفاف در کردار (عفت رفتار) ۲- عفاف در گفتار (عفت کلام) ۳- عفاف در اندیشه (عفت فکر)
اکنون سعى میکنیم با بهره گرفتن از قرآن و حدیث به بررسى هر یک از ابعاد عفاف بپردازیم.
۱-۶) عفاف در کردار (رفتار)
۱-۱-۶) عفاف درنگاه
چنانکه گفتیم، عفاف کنترلکننده تمایلات فطرى انسان است؛ یکى از تمایلاتى که به طور فطرى در انسان وجود دارد، گرایش به جنس مخالف است، از این رو در اسلام تاکید فراوانى در مورد کنترل نگاه شده است. از امام علی(علیه السلام) روایت داریم «چشم راهبر(پیام رسان) دل است» (تمیمى آمدى، ۱۳۶۶: ص۶۰). خداوند درآیات حجاب قبل از این که دستور حجاب و پوشش بدهد، به عفت در نگاه توصیه نموده و به مردان و زنان مؤمن دستور میدهد که از نگاه حرام بپرهیزند:
«قُل للمؤمنین یغضوا مِن أبصارهم… و قُل للمؤمنات یغضضنَ مِن أبصارهنِّ» (نور،۳۱ـ ۳۰).
علما تفاسیر متفاوتى درباره «غض بصر» در این دو آیه دارند، اما در مجموع با توجه به دستورى که بعد از «غض بصر» آمده یعنى «یحفظوا فروجهم»، منظور از «غض بصر » در اینجا پرهیز از نگاه به مواضعى است که پوشش آن واجب است؛ یعنى در زنان تمام بدن به جز صورت و دو دست و دو پا از مچ به پایین و در مرد از زیر ناف تا بالاى زانو (طوسى، ۱۴۰۹: ج۷، ص۴۲۷).
در مورد نهى از نگاه خیره و چشمچرانى روایات فراوانى هم از معصومین(علیهم السلام) رسیده که به برخى از آنها اشاره میکنیم:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
«آنکس که چشم را از حرام پرکند، خداوند در روز قیامت چشمهایش را از میخهاى آتشین پر خواهد کرد و آنگاه درونش را آکنده از آتش میکند تا مردم از گورها برآیند و سپس او را به آتش افکند» (محدث نورى، ۱۴۰۸ق: ج۱۴، ص۲۶۸) و در روایت دیگرى از ایشان نقل شده است:
«چشمان خود را (به حرام) ببندید تا عجائب را ببینید» (همان، ص۲۶۹).
در همین رابطه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: «نگاه (حرام) تیرى است مسموم از جانب شیطان. هر کس آن را به خاطر خدا- نه غیر او – ترک کند، خداوند در پى آن ایمانى به او میدهد که طعم آن را بچشد» (شیخ صدوق، ۱۴۱۳ق: ج۴، ص۱۸).
و نیز میفرماید:
«نگاه بعد از نگاه (به حرام) شهوت را در دل میرویاند و همین براى هلاک صاحب آن کافى است» (همان).
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در حدیثى کورى چشم را از چشم چرانى بهتر دانستهاند (تمیمى آمدى، ۱۳۶۶: ص۲۶۰).
حاصل بحث آن که از آنجا که عامل اصلى و اولیه بسیارى از انحرافات، «نگاه حرام» است، لذا خداوند در سوره نور (آیات ۳۱ و۳۰) اولین دستورى که در زمینه عفاف میدهد، حفظ نگاه و پرهیز از چشمچرانى است. به خاطر اهمیت فوقالعاده این موضوع، در روایات معصومان(علیهم السلام) احادیث مختلفى هم در مدح و تشویق کسانى که در نگاه خود عفت را دارند و هم ذم افراد چشمچران بیان شده است که از نظر گذشت.
۲-۱-۶) عفاف در پوشش
یکى از مهمترین مصادیق «عفاف»، مسأله «حجاب و پوشش» است. نفس انسان به او امر میکند که زیباییهاى جسمى خود را نمایان کند تا بیشتر مورد توجه دیگران باشد. این مسأله در مورد زنان که مظهر زیبایى و جمال هستند و از طرفى ذاتاً دوست دارند که زیباییهاشان را نمایان کنند، بیشتر مطرح است. عفاف در پوشش در حقیقت کنترل نفس در این بعد است. یعنى عفاف باعث میشود که انسان در نمایان کردن زیباییهاى خود، پا را از حد فراتر ننهد. در اسلام، پوشش، یکى از نشانههاى برجسته عفاف است.
عفت در پوشش مقتضى آن است که انسان از پوشیدن لباسهاى تنگ و چسبان و یا نازک و بدن نما که موجب جلب انظار دیگران و خودنمایى میشود، اجتناب کند و در کیفیت پوشش خود جانب وقار و سنگینى را برگزیند. امام على (علیه السلام) میفرماید: «شما را به پوشش لباس ضخیم توصیه میکنم، چرا که هر کس لباسش نازک باشد، دینش نازک است» (حرعاملى، ۱۴۰۹ق: ج۴، ص۳۸۹). این گونه افراد در حقیقت پوشیدگان برهنه هستند؛ یعنى کسانى که پوشش آنها با برهنگى چندان تفاوتى ندارد.
به همین دلیل است که خداوند در قرآن دستور میدهد که زنان طورى روسرى خود را بر روى سینههایشان بیندازند که گردن و سینههایشان پوشیده شود: «و لیضربن بخمرهن على جیوبهن» (نور،۳۱). واژهشناسان در معناى خمار گفتهاند: «خمار براى زن به کار میرود و به معناى مقنعه است و گفته میشود خمار چیزى است که زن سر خود را با آن میپوشاند» (ابنمنظور، ۱۴۱۴ق: ج۴، ص۲۵۵).
۳-۱-۶) عفاف در «زینت و آرایش»
آیین مقدس اسلام که برنامه جامع سعادت و کامیابى بشر است به موضوع زیبایى و زیبا دوستى و آرایش و پیرایش توجه مخصوص دارد و پیروان خود را به زیبایى و آرایش و استفاده از نعمتها توصیه میکند، تا یکى از خواهشهاى طبیعى بشر یعنى جمال دوستى وى ارضاء شود. امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «شایسته نیست که زن خود را به زیور آرایش ندهد، لااقل باید گردنبندى به گردن بیاویزد»(کلینى، ۱۳۶۵: ج۵، ص۵۰۹). امام صادق(علیه السلام) نیز تأکید کردهاند که «وقتى خداوند به بندهاش نعمتى عطا میکند، دوست دارد آن را بـببیند، چرا که خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد» (همان، ج۶، ص۴۳۹).
در اسلام پوشیدن لباس زیبا، مسواک زدن، شانه و روغن زدن به مو، معطر بودن، انگشتر به دست کردن و آراستن خود به هنگام عبادت و معاشرت با مردم در مسجد یا محیط خانواده و اجتماع از مستحبات مؤکد است و این مطلب از آیات قرآنى نیز برداشت میشود: «یا بَنى آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ…» (اعراف،۳۱). در این آیه به فرزندان آدم خطاب شده که زینت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید در آیه بعد با لحن تندى به پاسخ آنها که گمان میبرند تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى است، پرداخته و میگوید:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَه اللَّهِ الَّتى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِى لِلَّذینَ آمَنُوا فِى الْحَیاه الدُّنْیا خالِصَه یوْمَ الْقِیامَه کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُون» (اعراف، ۳۲).
بنابراین، اسلام از زینت و آراستگى و پیراستگى نهى نمیکند، بلکه آنچه مورد مذمت قرآن و اسلام است، «تبّرج» و آشکار کردن زینت در محافل اجتماعى و براى غیر محارم است که باعث فساد و برانگیخته شدن شهوت و در نتیجه گناه و آلودگى میشود: «و لا تبّرجن تبّرج الجاهلّیه الاولی» (احزاب، ۳۳).
در معناى تبرّج آمده است: «تبرج آشکار نمودن زینت و هر چیزى است که شهوت مرد را برانگیزاند» (ابنمنظور، ۱۴۱۴ق: ج۲، ص۲۱۲).
بنابراین منظور از عفاف در زینت این نیست که انسان از زینت بهره نبرد و آراستگى را کنار نهد؛ بلکه باید توجه شود که این امر به زیادهروى و افراط نگراید و از حد شایسته و اعتدال خود که اسلام مشخص کرده، تجاوز نکند. اگر این غریزه از حد و مرز شرعى خود تجاوز کند، آتش شهوت را شعلهور ساخته و دام شیطان را براى انسان میگستراند.
علامه طباطبایى در این باره میفرماید: «کمتر فسادى در عالم ظاهر میشود و کمتر جنگ خونینى است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد و نتیجه اسراف و افراط در استفاده از زینتها و زرق نبوده باشد، زیرا انسان طبعاً اینطور است که وقتى از جاده اعتدال بیرون شد و پا از مرز خود بیرون گذاشت، مشکل میتواند خود را کنترل کند» (طباطبایى، ۱۳۷۴: ج۸، ص۱۰۲).
۴-۱-۶) عفاف در خوردن
یکى از اقسام عفاف، عفت در خوراک است؛ به این معنى که در خوردن علاوه بر این که باید به حلال و حرام بودن مقید بود، جانب اعتدال نیز باید رعایت شود و مراد از عفت در خوراک آن است که انسان از خوردنیها به قدر نیازش اکتفا کند. در روایات اسلامى همواره به این امر در کنار پاکدامنى و حتى قبل از آن توصیه شده است.
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «دو چیز بیشتر از هر چیزى اُمت مرا به آتش میافکند، شکم و عورت» (کلینى، ۱۳۶۵: ج۲، ص۷۹) و در روایت دیگر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «بعد از خودم نسبت به سه چیز از امتم در هراسم، گمراهى پس از معرفت، تاریکی فتنهها و شهوت شکم و فرج» (همان). از امام باقر(علیه السلام) نقل شده: «براى بندگى و عبادت خداوند، هیچ راهى بهتر از عفت شکم و فرج نیست» (همان).
امام محمد غزالى در کیمیاى سعادت مینویسد: «و این غالبترین شهوت است بر آدمى … و این شهوت اصل شهوتهاى دیگر است که چون شکم سیر شود شهوت نکاح جنبیدن گیرد و به شهوت فرج قیام نتوان کرد الا به مال، سپس شره مال پدید آید و مال به دست نتوان آورد الا به جاه و جاه نگاه نتوان داشت الا به خصومت خلق و از آن حسد و تعصب و عداوت و کبر و ریا پدید آید» (غزالى، ۱۳۷۶: ج۲، صص۴۵۲-۴۵۱).
۵-۱-۶) عفاف در بعد مادى
عفاف در بعد مادى، نوعى دیگر از عفاف است که شامل عفاف در حالت فقر و عفاف در حالت غنا میشود که با اشارهاى کوتاه از آن میگذریم.
الف) عفاف در حالت فقر
«لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فى سَبیلِ اللَّهِ لا یسْتَطیعُونَ ضَرْباً فِى الْأَرْضِ یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ لا یسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافا…» (بقره،۲۷۳)
در این آیه صحبت از نیازمندان آبرومند است که با وجود نیاز مالى شدیدى که دارند، به خاطر عزت نفسشان از طلب و درخواست کمک از دیگران خوددارى میورزند، به گونهاى که اگر کسى از حال آنها باخبر نباشد، بینیازشان میپندارد. بنابراین عفاف در فقر آن است که انسان بر فقر خود صبر کند، خویشتندارى نماید و آن را پنهان دارد و نزد دیگران گدایى نکند، در رسیدن به حاجت خود تلاش نماید و به خداوند اعتماد و توکل داشته باشد، بیشتر از نیاز و حاجت نخواهد و قانع و شکرگزار خداوند باشد. به سبب فقر در عبادت خداوند کوتاهى نکند، بد اخلاقى نکند و نزد ثروتمندان چربزبانى و چاپلوسى نکند، عزت و کرامت خود را حفظ کند و حق را زیر پا نگذارد. اگر چیزى بدون سؤال و تقاضا به او عطا کردند، پس از اطمینان از حلال بودن آن به قدر نیاز و حاجتش آن را بپذیرد و بیشتر از آن را نپذیرد.
البته حفظ عفاف به هنگام فقر، کار آسانى نیست و هر کسى از عهده آن بر نمیآید و به خاطر دشوار بودن آن در قرآن اصطلاح «تعفّف» به کار رفته که به نوعى دشوارى آن را میرساند. چرا که «تعفف یعنى با سختى و تکلف عفت ورزید» (ابنمنظور، ۱۴۱۴ق: ج۹، ص۲۵۳).
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید: «عفاف، زینت فقر و شکر نعمت، بینیازى است» (نهج البلاغه، بیتا: صص ۴۷۹ ؛ ۵۳۴).
اگر فقر به زینت عفاف آراسته باشد، انسان را به خداوند نزدیک و بهشت را براى او تضمین میکند. اما فقر مذموم و نکوهیده این است که انسان فقیر عفاف را زیر پا نهاده، دست طمع پیش مردم دراز کند، عزت و کرامت خود را ارزانى حرص و طمع کند و آزمندى، او را به بداخلاقى و لغزش و گناه بکشاند. این گونه فقر از قبر بدتر است و انسان را خوار و ذلیل میکند و چه بسا که به کفر بینجامد و این همان فقرى است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از آن به خداوند پناه میبرد.
ب) عفاف در حالت غنا
«و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم… و من کان غنیاً فلیستعفف…» (نساء،۶)
در این آیه به کسانى که بینیاز هستند، دستور داده شده که عفت پیشه کنند و از تصرف در مال یتیم خوددارى و امتناع کرده و دامن خود را از صرف مال یتیم پاک نگه دارند (طبرسى، ۱۳۷۲: ج۳، ص۱۷). اساساً عفت در هنگام بینیازى و توانمندى از صفات مؤمن شمرده است: «المومن عفیف فى الغنی» (صحیفه سجادیه، ۱۳۷۶: ص۲۳۵).
پس تنها فقیر نیست که باید عفاف داشته باشد، بلکه توانگر و ثروتمند نیز باید قرین عفاف باشد تا ثروتش در دنیا و آخرت مفید و سودمند باشد. اگر انسان ثروتمند یا بهتر است بگوییم بینیاز، به معناى واقعى کلمه عفت پیشه کند، یعنى در کسب مال، نگهدارى آن و هزینه کردن آن، دچار فعل حرام و قبیح نشود، بدون شک مال و ثروت او مشروع است و این ثروت میتواند در تقوا و پرهیزگارى شخص نیز تأثیر مثبت داشته باشد، چنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «بهترین یاور و کمک براى تقواى خدا، ثروت است» (کلینى، ۱۳۶۵: ج۵، ص۷۱)؛ اما اگر انسان ثروتمند جانب عفاف را رعایت نکند، ثروتش موجب فساد و تباهى دین و ایمان وى خواهد شد. از این رو خداوند در قرآن مال و ثروت را «فتنه» نامیده، چون مایه امتحان انسان است و میتواند عامل سعادت یا شقاوت وى باشد.
۲-۶) عفاف در گفتار (عفت کلام)
یکى دیگر از حوزههاى عفاف، حوزه کلام و گفتار است. خداوند در قرآن قالبهاى مختلفى را براى کلام بیان کرده است. مانند «قول حَسَن» (بقره،۸۳) یعنى گفتار نیکو، «قول معروف» (بقره، ۲۳؛ نساء، ۵؛ نساء، ۸؛ احزاب، ۳۲) یعنى گفتـار شایسته، «قول لین» (طه، ۴۴) یعنى کلام نرم و ملایم، «قول کریم» (اسراء، ۲۳) یعنى سخن ارجمند، «قول سدید» (نساء، ۹؛ احزاب، ۷۰) یعنى کلام محکم و استوار و «قول بلیغ» (نساء، ۶۳) یعنى کلام رسا و پیراسته. حال باید دید مرد از عفت کلام چیست؟
کلام عفیف کلامى است که هم از نظر محتوا و هم از نظر شیوه بیان قرین عفت باشد. آوا و آهنگ صدا به هنگام سخن گفتن باید به گونهاى باشد که ادب و عفت رعایت شود. یکى از نمادهاى بیعفتى در گفتار، سخن گفتن با ناز و عشوه با نامحرمان است. خداوند خطاب به زنان پیامبر میفرماید:
«یا نِساءَ النَّبِى لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب،۳۲).
در این آیه هم به کیفیت سخن گفتن با نامحرم اشاره شده و هم به محتواى کلام. محتواى کلام باید «قول معروف» باشد. یعنى سخنى که شرع و عرف اسلامى آن را بپسندد و آن سخنى است که تنها مدلول خود را برساند (طباطبایى، ۱۴۱۷ق: ج۱۶، ص۳۰۹). گرچه خطاب این آیه به زنان پیامبر است، ولى دستورى است بر تمامى زنان.
بنابراین از دیدگاه قرآن هر گونه کلامى که همراه با ناز و غمزه و تغییر صدا باشد و زمینه گناه را فراهم کند، ممنوع و از حوزه عفت خارج است.
توصیه دیگر اسلام در سخن گفتن این است که صداى خود را به هنگام صحبت کردن بالا نبریم. یکى از توصیههاى لقمان حکیم به پسرش این است که صداى خود را کوتاه کند. علاوه بر آهنگ کلام، محتوا و درون مایه سخن نیز باید قرین عفت باشد. خداوند به انسانها توصیه میکند که در سخن گفتن با نامحرم به خوبى و شایستگى سخن بگویند: «و قُلنَ قولاً معروفاً» (احزاب،۳۲).
سید قطب در تفسیر «قول معروف» میگوید: «قول معروف یعنى این که سخن آنها در امور معروف و نیک باشد نه منکر و زشت مانند شوخى کردن و …. » (سید قطب، ۱۴۱۲ق: ج۵، ص۲۸۵۹).
این دستور تنها براى زنان نیست، بلکه به مردان نیز دستور داده شده که به هنگام خواستگارى به نحو شایستهاى سخن بگویند: «وَ لا جُناحَ عَلَیکُمْ فیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَه النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فى أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» (بقره، ۲۳۵).
بنابراین محتواى کلام باید به گونهاى باشد که تحریکآمیز نباشد. کلامى که شهوت را برانگیزد، به دور از عفت است و در اسلام منع شده است و از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نقل شده: «هر کس زبان خود را حفظ کند، خداوند عورتش را حفظ میکند» (ابن ابى فراس، ۱۳۷۶ق: ج۱، ص۱۱۰).
یک نوع از بیعفتى، سخن رکیک و زشت است که در منابع اسلامى و روایات بسیار مذمت شده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در اینباره میفرماید: «خداوند بهشت را بر انسان بدزبان فحاشى که برایش مهم نیست چه میگوید و چه میشنود، حرام کرد» (مجلسى، ۱۴۰۴ق: ج۷۴، ص۴۶).
۳-۶) عفاف در اندیشه (فکر)
اعمال انسان، نتیجه فکر و اندیشه اوست؛ انسان ابتدا به یک موضوع فکر میکند، سپس عمل میکند. بنابراین انسانها آن گونه که میاندیشند، زندگى میکنند و رفتار آنها انعکاس افکار و اندیشههایى است که در سر میپرورانند.
عفاف در اندیشه و فکر به معنى کنترل و مدیریت افکار است تا وارد عرصههاى آلوده و خلاف عفت نشود. تخیلهاى شهوانى و تحریککننده و خیال غیرعفیفانه هرچند عمل مشهود خلاف عفت نیست، اما نوعى زیادهخواهى است که تأثیر روانى عمیقى دارد. گرچه فکر به گناه تا زمانى که به عمل ننشیند، گناه محسوب نمیشود، اما افکار ناپاک که نتیجه افسارگسیختگى اندیشه و عدم کنترل انسان بر نحوه فکر کردن است، رفته رفته آینه دل را سیاه کرده و زمینه فساد را فراهم میسازد. اگر انسان دائماً به مسائل خلاف عفت فکر کند، حتى اگر به افکارش جامه عمل نیز نپوشاند، در دراز مدت به این گونه افکار عادت کرده، عفت و حیاء درونى خود را از دست میدهد و گناه را سبک شمرده و در نتیجه به طرف آن کشیده میشود. امام علی(علیه السلام) میفرماید:
«کسى که زیاد به گناه فکر کند، بالاخره افکارش او را به گناه وا میدارد» (تمیمى آمدى، ۱۳۶۶: ص۱۸۵).
عفت درون و اندیشه پاک، رفتار و کردار پاک را در پى دارد و اندیشه ناپاک ثمرهاى جز رفتار و کردار و گفتار ناپاک نخواهد داشت.
محافظت از فکر و کنترل آن از وسوسههاى شیطانى، موجب عفاف روح و روان انسان میشود که نتیجه آن در اعمال و گفتار و رفتار انسان مشهود است. امام علی(علیه السلام) میفرماید: «فکر نیک، انسان را به آن عمل وا میدارد» (همان، ص۵۶).
در اهمیت کنترل فکر از علی(علیه السلام) روایت شده: «دل انسان از فکر به گناه روزه باشد، بهتر است از این که شکم او از طعام» (همان، ص۱۷۶).
و در تأثیر اندیشه انسان بر ظاهر او پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «هر گاه دل انسان پاک باشد، جسم او نیز پاک است و اگر دل انسان ناپاک و آلوده شود، جسمش نیز به آلودگى کشیده میشود» (مجلسى، ۱۴۰۴ق: ج۶۷، ص۵۰).
۷) جمعبندى
«عفاف» در آموزههاى اسلامى، از جایگاه بسیار والایى برخوردار است و همواره از آن به عنوان قویترین نیروى تعدیل غرایز و شهوات انسانى یاد میشود. آنچه که تاکنون از مفهوم واژه «عفاف» به ذهن متبادر میشده و بر آن اساس، تعالیم اخلاقى مذهبى شکل گرفته است، استعمال این واژه در معناى خاص «حجاب» میباشد که این طریق استعمال از قبیل استعمال کل در جزء آن است. باید دانست معنا و مفهوم عفاف بسیار فراتر و گستردهتر از حصر آن در معناى پوشش و حجاب است. چنان که اشاره شد عفاف، حالتى نفسانى و فطرى است که انسان را از حرام باز میدارد، اختصاص به جنسیت خاصى ندارد و نمودهاى گوناگونى دارد؛ در حالى که حجاب، امرى ظاهرى و بیرونى است. از ابعاد مختلف عفاف میتوان عفاف در کردار، گفتار و اندیشه را بازشمرد. چشمپوشى از نگاه حرام، پوشش مناسب، اعتدال در زینت و آرایش، میانهروى در خوراک و عفت در فقر و غنا از ابعاد مختلف عفاف در کردار بوده و پرهیز از کلام لغو و اندیشه حرام، عفت در گفتار و اندیشه را تشکیل میدهد. در هر حال باید دانست رعایت عفاف میتواند تعیینکنندهترین نقش را در حفظ مسیر اعتدال انسانى ایفا کند و آدمى را به کمال و سعادت حقیقى خویش نایل گرداند.
منابع
۱ – «قرآن کریم»
۲- «نهجالبلاغه»، قم، انتشارات دارالهجره، بیتا.
۳- «صحیفه سجادیه»، قم، دفتر نشر الهادى، چ ۱، ۱۳۷۶.
۴- ابن ابى فراس، ورام: «مجموعه ورام»، قم، انتشارات مکتبه الفقهیه، ۱۳۷۶ق.
۵- ابن منظور، محمد: «لسان العرب»، بیروت، دار أحیاء التراث العلمى، ۱۴۱۴ ق.
۶- تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد: «غرر الحکم و درر الکلم»، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، ۱۳۶۶.
۷- حر عاملی: «وسائل الشیعه»، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ ق.
۸- راغب اصفهانی: «مفردات الفاظ القرآن»، قم، انتشارات ذوى القربى، چ۲، ۱۴۱۲ ق.
۹- سید قطب: «فى ظلال القرآن»، لبنان، دار إحیاء التراث العربى، چ۵، ۱۴۱۲ ق.
۱۰- شیخ صدوق: «من لایحضره الفقیه»، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چ۳، ۱۴۱۳ق.
۱۱- طباطبایى، سید محمد حسین: «المیزان»، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، چ۵، ۱۳۷۴.
۱۲- طباطبایى، سیدمحمد حسین: «المیزان فى تفسیر القرآن»، قم، انتشارات موسسه اسماعیلیان، چ۴، ۱۴۱۷ق.
۱۳- طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن: «مجمع البیان فى تفسیر القرآن»، تهران، ناصرخسرو، چ۳، ۱۳۷۲.
۱۴- طریحى، فخرالدین: «مجمع البحرین»، تهران، مکتبه المرتضویه، ۱۳۷۵.
۱۵- طوسى، ابوجعفر محمدبن حسن: «التبیان فى تفسیر القرآن»، به تحقیق احمد حبیب تصیرالعاملى، قم، افست از چاپ بیروت، مکتب الأعلام الاسلامى، ۱۴۰۹ ق.
۱۶- طیب، سید عبدالحسین: «أطیب البیان فى تفسیر القرآن»، تهران، انتشارات اسلام، چ ۲، ۱۳۷۸.
۱۷- غـزالى، محمد: «کیمیاى سعادت»، تصحیح احمد آرام، تهران، انتشارات گنجینه، چ۴، ۱۳۷۶.
۱۸- فراهیدى، خلیل بن احمد: «کتاب العین»، قم، دارالهجره، ۱۴۰۵ ق.
۱۹- قرشى، سید على اکبر: «قاموس قرآن»، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بیتا.
۲۰- کلینى، محمد بن یعقوب: «الکافی»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ۴، ۱۳۶۵.
۲۱- مجتبوى، سـید جلال الدیـن: «علم اخلاق اسلامى (تـرجمه جامعالسعـادات)»، تهـران، انتشارات حکمت، ۱۳۶۴.
۲۲- مجلسى، محمد باقر: «بحار الأنوار»، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
۲۳- محدث نورى، میرزا حسین: «مستدرک الوسائل»، قم، انتشارات موسسه آلالبیت، ۱۴۰۸ ق.
۲۴- مطهرى، مرتضی: «تعلیم و تربیت در اسلام»، تهران، انتشارات صدرا، چ۲۳، ۱۳۷۳.
۲۵- مطهرى، مرتضی: «مسأله حجاب»، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۵.
نویسنده: على احمدى سلمانى
منبع: پایگاه کتاب زنان