- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموی رسول خدا، محدث، مفسر، فقیه و مورخ صدر اسلام و از اصحاب پیامبر و امام علی علیه السلام بود. او سه سال قبل از هجرت در شعب ابوطالب متولد شد. پدرش عباس عموی رسول خدا و مادرش ((ام فضل (لبابه)|ام فضل )) بودند.
رسول خدا برای او چنین دعا کرد:« اللهم فقهّه فی الدین و علّمه التأویل» (خدایا! او را علم دین بیاموز و بر تأویل کتاب (قرآن) آگاه ساز.)
به هنگام رحلت پیامبر، سیزده ساله و بنا به روایتی پانزده ساله بود. با این وصف هوشی سرشار و حافظهای قوی داشته که احادیث فراوانی از رسول خدا نقل کرده است.
عبدالله از کودکی در محضر امام علی علیه السلام تحت تعلیم و ارشاد بود و تفسیر قرآن و فقه و حکمت را از آن امام آموخت.
ابن عباس در زمان خلافت امام علی علیه السلام در سمت سردار سپاه، استاندار و سفیر امام ایفای وظیفه کرد. در جنگهای جمل ، صفین ، نهروان با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید. در نبرد صفین فرمانده جناح چپ سپاه بود که جمعی از مشاهیر اسلام و صحابه همچون حسین علیه السلام، محمد بن حنفیه، پسران عباس، پسران جعفر و … در آن جناح میجنگیدند.
وی بعد از عثمان بن حنیف و پس از نبرد جمل، به استانداری بصره و خوزستان و … منصوب گردید. ابوالاسود دئلی شاعر و زیاد بن ابیه را در بصره به نیابت گماشت که اولی عهده دار امامت در نماز و دومی مأمور جمعآوری خراج بود؛ خود او نیز غالباً در خدمت امام علی علیه السلام بود.
در جنگ صفین، وقتی اشعث بن قیس کندی و عراقیان حضرت علی علیه السلام را ناگزیر به قبول حکمیت کردند، امام علی، عبدالله بن عباس را نماینده تام الاختیار خود معرفی کرد؛ ولی به اصرار منافقان و یاغیان، ابو موسی اشعری به این سمت برگزیده شد.
بعد از شهادت امام علی، ابن عباس در خدمت امام حسن علیه السلام بود و در مجلس صلح او با معاویه حضور داشت. وی پس از ردّ درخواست معاویه جهت همکاری با او، در مکه مقیم شد و به تدریس و ارشاد پرداخت.
ابن عباس به هنگام حرکت حضرت امام حسین علیه السلام به عراق در مکه بود. او دو بار با امام ملاقات نمود و وی را از سفر به عراق بر حذر داشت؛ ولی امام حسین علیه السلام فرمود: « پسرعمو، میدانم که تو ناصح و مشفق منی لیکن اسباب سفر آماده کردهام و تصمیم به حرکت دارم.»
بعد از شهادت امام حسین، عبدالله بن زبیر در حجاز به قدرت رسید و دعوی خلافت کرد؛ ولی مرجعیت ابن عباس در مکه، مقام او را تحت الشعاع قرار داد. از این رو عبدالله بن زبیر بر او حسد برد و او را به طائف تبعید کرد.
عبدالله به طائف منتقل شد و با این که نابینا شده بود تا آخر عمر در آن شهر دست از ارشاد و تعلیم خلق نکشید.
عطاء بن دینار روایت میکند که عبدالله بن عباس در طائف بیمار بود. جمعی از بزرگان شهر به دیدارش رفتند و از اختلاف امّت در خلافت شکایت نمودند. عبدالله نفس بلندی کشید و گفت:
از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود: «علی همراه حق است و حق همراه علی است. او بعد از من، امام و خلیفه من است. هر کس به او تمسک جوید، رستگار میشود و هر کس از امرش تخلف نماید دچار گمراهی میگردد.»
پس از این سخن به سختی گریست، دستها را به آسمان بلند کرد و گفت: « اللهم انی اتقرب الیک بمحمد و آل محمد، انی اتقرب الیک بولایه الشیخ علی بن ابی طالب»؛ این دعا را آن قدر تکرار نمود تا بر زمین افتاد… و وفات یافت.
ابن عباس در ۷۱ یا ۷۲ سالگی در طائف در گذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
عبدالله بن عباس فردی شیعی و پاکاعتقاد بود و آرای فقهی او نیز از فقه شیعه جدا نبود. او در مدح امام علی علیه السلام شعری سروده است:
وصّی رسول الله من دون اهله ******* و فارسه ان قیل هل من منازل
فدونـکه ان کنت تبغی مهاجـرا ******* اشم کنصل السیف عبر حلاحل
ترجمه: علی وصی رسول الله در خانواده او و در آن هنگام که دشمن هل من مبارز میطلبید سپاهی پیامبر بود؛ پس دامن او را از دست مده، اگر مهاجری والا مقام میجویی که چون تیغه شمشیر قاطع و سروری دلاور است.
در برخی از متون دینی روایاتی نقل شده که ابن عباس در هنگام امارت بصره، اموالی را از بیت المال ربود و به حجاز برد و مورد سرزنش امیر المؤمنین علیه السلام قرار گرفت.
با توجه به بلندی مقام عبدالله بن عباس نزد علی علیه السلام و حضور او در نبردهای جمل، صفین و نهروان، و نیز ملازمت او با حسین علیه السلام و نقل روایات فراوانی در مناقب و فضایل امام علی، علمای بزرگ شیعه همچون سید مرتضی ، سید ابن طاوس ، علامه حلّی ، شهید ثانی ، علامه شوشتری و خویی، این گونه روایات را ضعیف و مردود دانستهاند.
پی نوشت ها:
اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۵۵،
قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۱۸،
الاستیعاب، ج ۲، ص ۳۵۰،
الاصابه، ج ۲، ص ۳۳۰،
معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۲۲۹،
اسد الغابه، ج ۳، ص ۲۹۰،