- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
حجاب و پوشش، یکی از بایدها و هنجارهای فرهنگ دینی و بومی هر کشور اسلامی است و موجب پاکی و طهارت روح بشر، به ویژه زن میگردد. عفاف و حجاب زمینه ی تعالی معنوی و عروج روحانی به قلّههای بلند عرفانی برای زن فراهم میآورد و فرد را برای رشد و تعالی معنوی که رسیدن به کمال مطلوب است، سوق میدهد.
یکی از مهم ترین جبهههای جنگ نرم، تهاجم فرهنگی به ارزشهای اسلامی و دینی است و بدحجابی نیز بدون شک، یکی از پیامدهای تهاجم فرهنگی است. لذا نقش تخریبی رسانهها در زمینه ی حجاب و عفاف، امری انکارناپذیر است.
امروزه رسانههای جمعی، به خصوص تلویزیون توانسته است با نفوذ در مکانهای مختلف به خصوص در داخل هر خانهای نظرها را به خود جلب کرده، شخصیت افراد، بینش، نگرش و جهان بینی و فرهنگ فرد را متحوّل کند و نقش زیادی در صلاح و فساد جامعه ایفا کند. امروزه به نظر میرسد تلویزیون نقش زیادی در به حاشیه کشاندن حجاب و بیارزش جلوه دادن عفاف و حیا دارد؛
در صورتی که باید خلاف این نکته رواج داشته باشد. حضور زنان به عنوان الگوهای جامعه و استفاده ی آنان از لباسهای خلاف عفاف و آرایشهای محرّک، در واقع به نوعی سبب تضعیف فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی در باب حجاب و حیا شده است. یکی از راههای تقویت فرهنگ حجاب و عفاف، نمایش درستی از چهره ی واقعی حجاب در تلویزیون است.
رسانه در قرن ۲۱!
برنامههای تلویزیون با دادن نقشهای متفاوت به زنان در سریالها و برنامههای متفاوت و مطرح کردن چهرهها و هنرپیشگان جدید به مردم به خصوص نسل جوان، هنرپیشگان را به عنوان الگوها و مدلهای رفتاری برای جوانان و مردم معرفی میکنند.
نگاهی به فیلمها و سریالهای پخش شده در سالهای اخیر، و تیپ شناسی هنرپیشگان زن، به خوبی نشان میدهد مدلهای ارائه شده تا چه حد با ارزشها و معیارهای مذهبی جامعه (به خصوص در امر حجاب) ناهماهنگ است؛
و اگر هم در سریال یا فیلمی این هماهنگی وجود داشته و مردم تصویر مثبتی از شخصیت و حجاب آن هنرپیشه و مدل رفتاری اش مشاهده کنند، به سرعت هنرپیشه ی مزبور در برنامه ی تلویزیونی دیگری حاضر شده و چهرههای بسیار متفاوتی از خود نشان میدهد. در این شرایط مخاطب از خود سؤال میکند؛ با کدام پوشش در جامعه میتوان موفق بود؟
الگوهای زنده ی امروزه، از روی شخصیتهای برنامههای پربیننده و پرطرفدار تلویزیون برداشته میشود. گروههای زیادی از مردم، نحوه ی حرکتها و رفتار و شکل پوشاک و زندگی خود را از قهرمانان برنامههای تلویزیونی اقتباس میکنند؛
اما به این نکته ی اساسی توجه نمیکنند که «تغییر لباس، همواره پیامد تغییر یک فرهنگ است و انسان تا با فرهنگ خود وداع نکند، نمیتواند با لباس خود وداع کند و تا فرهنگ یک قوم را نپذیرد، لباس آنان را به تن نمیکند»(حداد عادل، ۱۳۸۶، ۴۰).
این حقیقت تلخ در جامعه ی فعلی ایران در حال وقوع است. جوان ایرانی وقتی ارزشها و هنجارهای فرهنگ ایرانی را در جامعه جست وجو میکند، الگوهای جدیدی را میجوید که رسانه پیش از این مهر تأیید بر آن زده و در حال ترویج آن است.
جوان ایرانی وقتی در معرض جریانهای فرهنگی جدید، نوع پوشش جدید، مدل آرایش جدید و در نتیجه، تفکر جدید (غربی) قرار میگیرد؛ به راحتی باورهای خود را به دست فراموشی سپرده، به سمت الگوهایی که غرب برای او تجویز کرده، میشتابد. به راستی چرا جوان ایرانی تا بدین حد، آماده ی پذیرش الگوهای جدید است؟
دشمنان برای رواج بدحجابی در کشور، برنامهریزیهای زیادی کردهاند که یکی از آنها ترویج بیحجابی، خودآرایی و خودنمایی، در میان زنان و دختران و به طور کلی «مدگرایی» است.
گستره ی تهاجم رسانههای غربی همه ی حوزههای فرهنگی ما را در برمی گیرد. کافی است کمی به مسائل روز و درگیریهای روزمره ی جامعه نگاه کرد.
در بحث اخیر، بدحجابی که در جامعه ی کنونی ایران مطرح است و یکی از نکتههایی که در ارتباط با آن بسیار مورد توجه قرار دارد، بحث وجود رسانههای بیگانه و هجمههای بسیار وسیع آنها، برای ترویج چنین معضلهایی است؛
به خصوص رسانههایی چون سینما و تلویزیون که امروزه به آسانی در جامعه قابل دست رس هستند.
جوان، تلویزیون، تاثیرپذیری!
جوانان مخاطب که در سن اثرپذیری به سر میبرند، در صورت عدم اطلاع رسانی صحیح، الگوهای اخلاقی و رفتاری نامناسبی را دریافت میکنند. صدا و سیما در اشکال مختلف روی این مسئله اثرگذار است.
پخش سریالهایی که در آن خانوادههایی که به نظر دارای شخصیت اجتماعی بالایی بوده و زندگی مطلوبی دارند، با لباسهایی که نشان از رفاه آنان دارد، تصویری ایجاد میکند که این نوع پوشش، شخصیت بخش و عاملی برای زندگی مطلوب است.
معرفی خانوادههای سنتی، فقیر با درآمد پایین و… با پوشش چادر، نگاه بیننده را دچار آسیب میکند. نشان دادن خانمها و بعضاً آقایان، نه فقط گریم منطبق با شخصیت پردازی خود دارند؛
بلکه با تأکید بر عناصر زیباسازی چهره در تلویزیون، قبح و زشتی این کار را از بین میبرند. فیلمهای تلویزیون غربی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشود و در آن اشخاص بدون حجاب به نمایش میپردازند، تأثیر ناخودآگاه خود را خواهد گذاشت.
هم چنین بنرهای تبلیغاتی نصب شده در سطح شهر که شامل تصاویری نامناسب از بازیگران سینما است، منجر به الگو گیری از پوشش آنها میشود. سایت ها، فیلمها و تصاویر مستهجن، یکی از ابزارهای سست کردن باورها در بین جوانان است؛ زیرا از بعد محتوایی هم، سایتهای مروج بدحجابی، حجاب را اسارت و مانع آزادی معرفی میکنند.
تلویزیون باید یک دانشگاه باشد!
یکی از کارکردهای منفی رسانهها در فرآیند هویتیابی، ارائه ی الگوهای ناسالم در رسانههاست. این کارکرد، اختصاص به رسانههای مهاجم ندارد؛ بلکه رسانههای داخلی و به ویژه صدا و سیما که حضور نقش، تصویر و حرکت در آن باعث الگوپذیری بیشتر میشود؛ نیز ممکن است، خواسته یا ناخواسته، در فرآیند هویتیابی تأثیر منفی بگذارند.
«یکی از مهم ترین سمبلهای مذهبی که بر روی رفتار مردم و ارزشهای انسانها در شرایط بعد از انقلاب تأثیر داشته، حجاب و پوشش زنان است. این سمبل معرف میزان اعتقاد هنجاری، نه اعتقاد فردی، و میزان نفوذ نهاد مذهب در جامعه است.
در فیلمهای پخش شده در رسانه ی ملّی، بررسی شده که هنرپیشهها تا چه اندازه با پوشش خود، این نماد را گسترش میدهند یا بر عکس کاهش آن را که به معنی تغییر ارزشهای مذهبی است، تبلیغ میکنند. میزان تأثیر و تبلیغ ارزشها و نمادهای مذهبی به جذّابیت پیام دهنده یا هنرپیشه بستگی دارد.
به عنوان مثال، اگر یک هنرپیشه ی بدقیافه و دافعه برانگیز، چادر سرش کند و یک هنرپیشه ی زیبا و مقبول جوانان، بدحجاب باشد، هر دو در جهت تغییر و تضعیف سمبلهای مذهبی در جامعه کار میکنند.
هنرپیشه ی بدقیافه با حجاب، تداعی و متقارن میشود و به حجاب بار ارزشی منفی میدهد. هنرپیشه ی زیبا و مقبول به کم حجابی بار ارزشی مثبت میبخشد و در بینندگان این نوع پوشش را یک پوشش خوب و «مجاز» یا «مشروع» جلوه میدهد و از آن طریق در پی «همانندی» و تقلید بینندگان از هنرپیشه ها، این نوع پوشش در جامعه رواج مییابد.
در نتیجه، نمادهای مذهبی کاهش مییابند و همراه با آنها، ارزشها و اعتقادهای مذهبی نیز تغییر میکنند»(رفیع پور، ۱۳۷۸، ۲۹). در نتیجه، باورها و هنجارهای مذهبی و سرانجام، «هویت مذهبی» نیز در جامعه تغییر پیدا میکند.
رسالت رسانههای خودی، نهادینه کردن «فرهنگ خودی» در جامعه و ارائه ی مدلهای هویتی سالم به جوانان و نوجوانان است. رسانههای خودی باید در برابر تلاش رسانههای بیگانه که سعی در یکسانسازی هویت فرهنگی و تضعیف هویت ملّی (ایرانی- اسلامی) جامعه ی ما دارند، از هویت مستقل و جمعی خود پاسداری کنند.
به میزانی که رسانهها مسئولیت خود را در جهت حفظ هویت و ارائه ی مدلهای هویتی به جوانان و نوجوانان درک کنند، میتوانند از پیامدهای منفی رسانههای مهاجم پیشگیری کنند.
اگر به آرمان و اندیشه ی امام راحل(ره) که معتقد بود: «تلویزیون باید یک دانشگاه باشد» باور داشته باشیم، میتوان دریافت که رسانهها نباید اسیر تئوری«رسانه ـ سرگرمی» شوند و کارکرد یک بعدی پیدا کنند.
تلویزیون سلیقههای مشترک ایجاد میکند!
تلویزیون در مقام مقایسه با سایر وسایل ارتباط جمعی، بر حیات مادی و معنوی تک تک افراد جامعه از هر گروه سنی، تحصیلی و شغلی تأثیر فراوانتری دارد. «یکی از وظایف وسایل ارتباط جمعی، ایجاد زمینههای مشترک و هماهنگ برای گیرندگان پیام به شمار میرود.
یعنی این که افراد با دیدن تلویزیون به تدریج دارای سلیقههای خاص و مشترک میشوند، چون در برابر رسانهای قرار دارند که به عنوان یکی از عوامل مهم اجتماعی کردن مطرح است.
تلویزیون، هر روزه مورد استفاده ی وسیع گروههای مختلف اجتماعی و از جمله نسلهای کودکان، نوجوانان و جوانان قرار میگیرد و نگرش و عقاید آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و انواع گوناگونی از اطلاعات و محتوا (به ویژه هنجارها و ارزشها) را انتقال میدهد»(گیدنز، ۱۳۸۱).
«جـورج کامسـتاک» نیز مـعتقـد است: «تلویـزیون عـقاید، ارزشهـا و انتـظارهای افـراد را تحت تأثیر قـرار مـی دهد. ارزشهای مردم از طریق تلویزیون همگن میشوند. تلویزیون اثری شبیهکننده داشته و در ایجاد هنجارها و جامعه پذیر کردن مردم و انتقال و انتشار ارزشها نقش مؤثری دارد»(مک کوئیل، ۱۳۸۳).
این وسایل، با تهیه و تدارک برنامههای دینی و مذهبی و انتشار این مفاهیم در جامعه، موجب رواج یافتن ارزشها در جامعه میشوند. ارزشهای مشترک، موجب نزدیکی و هماهنگی افراد شده و ارزشهای مشترک نیز از سویی به نوبه ی خود، بسط و تقویت ارزشهای دینی- مذهبی در میان افراد را موجب میشوند.
مانند برنامههایی که در ایام سوگواری دهه ی فاطمیه، محرم، یا ماه مبارک رمضان از تلویزیون و سایر وسایل ارتباط جمعی پخش میشوند. آن چه مانع سلطه ی بیحجابی و بیعفتی است.
ارزشهای انسانها و باورهایش است. باورهایی که نشأت گرفته از دین اوست؛ نهادینه کردن رعایت عفاف و حجاب به عنوان فرهنگ و باور در جامعه، نیاز به تبلیغ و تشریح مباحث دینی دارد و تلویزیون با ساخت برنامههای اجتماعی با موضوعهای دینی و مذهبی، و انتشار فرهنگ ایرانی اسلامی در جامعه، موجب رواج ارزشهای نشأت گرفته از دین، و به نوعی ارزشهای مشترک میشود.
ارزشهای مشترک، موجب نزدیکی و هماهنگی افراد شده و ارزشهای مشترک هم به نوبه ی خود، موجب بسط و تقویت ارزشهای دینی و مذهبی در میان افراد میشود.
برنامه ی تلویزیونی که از دل مذهب برنخیزد، مطمئنأ فقط پوشش سطحی هنرپیشهها را، آن هم در یک خانه ی اشرافی و پر زرق و برق، به نمایش میگذارد. به مخاطب این گونه القا میشود که بیحجابی، خوش بختی و رفاه و تجمّل میآورد؛
چراکه اعتقاد و التزام به حجاب به درستی درونی نشده است. هرجا ساده زیستی و حجاب بوده، مساوی با فقر و فلاکت و اعتیاد و ناهنجاریهای اجتماعی بوده است. مسبب الگوگیری غلط مخاطب که در نتیجه ی وابستگی فرهنگی ایجاد شده، کیست؟ صدا و سیما، فیلم سازان، کارگردانان یا سیاستهای نادرست رسانه ای؟ آیا این رفتارها متهم کردن چادر نیست؟
در بسیاری از برنامههای تلویزیونی، چهره ی افراد مذهبی و چادری، خشک و خشن، فقیر و بیسواد نشان داده میشود و چهره ی افراد غیرمذهبی با جلوهای روشن، شاداب و جذاب، پولدار و تحصیل کرده و فهیم نشان داده میشود. لذا این گونه به بیننده، القا میکنند که فردی که به دنبال مذهب میرود، زندگی بیروح و خشن و فقیرانهای خواهد داشت.
خانمهای چادری معمولأ فقیر، بیسواد، بیمنطق و پرهیاهو و دادبزن هستند؛ ولی خانمهای بدحجاب، پولدار، منطقی، موقّر و محترم ارائه میشوند و در بسیاری از فیلمها برای متفاوت شدن لباس ارباب و رعیّت، رعیّت و مستخدم فیلم، چادر بر سر میکنند و از بازیگر خواسته میشود که چادر را به دندان بگیرد و یا آن را روی زمین بکشد تا نقش خود را طبیعی تر جلوه دهد.
غالباً در داستان ها، رمان ها، تصاویر، فیلمها و سریالها، نقشهای منفی و مشاغل سطح پایین جامعه، برای زنان چادری اختصاص مییابد، بدین شکل که پوشش چادر اختصاص به زنان فقیر، بیسواد، سال خورده و زنان درمانده، و همسرِ مردان معتاد دارد یا از آن به عنوان پوششی برای حضور در قبرستان، زندان و غیره استفاده شده است!
ولی زنانی که حجاب کاملی ندارند، به عنوان زنان تحصیل کرده، موفّق، مؤثر و اجتماعی قلمداد میشوند. آیا این به نوعی متهم کردن چادر نیست؟ آیا برای ارتقای هویّت و شخصیت زن مسلمان در تلویزیون، برنامههایی بهتر از این نمیتوان ساخت؟
تلویزیون به عنوان رسانه ی تصویری عمومی و اثرگذار، در برخی موارد به یکی از عوامل ایجاد ناهنجاری در حجاب بانوان و عفاف در سطح عموم تبدیل شده و همین امر، بهانهای گردیده تا مخالفان حجاب، عمل کرد تلویزیون را به عنوان شاهد استدلالهای خود به رخ بکشند. به عنوان مثال، چادر در فرهنگ اسلامی، یک نَه بزرگ به نامحرمان است.
عقلاً نمیتوان پذیرفت که خانمی چادر به سر کند؛ ولی در عین حال رفتارهای باز، مراودههای مستمر و طولانی مدت و ارتباطهای سهل الوصول با نامحرمان را داشته باشد. چگونه است که مجریان یا بازیگرانی که چادر دارند، در عین داشتن حجاب، روابط غیرمتعارف و غیرشرعی با نامحرمان دارند؛
مانند گپ زدن با میهمانان مرد برنامهها و همکاران تلویزیونی، هم صحبت شدن طولانی با مردان نامحرم در نقشهای مقابل، یکی به دو کردن ها، شوخیها و…. معلوم نیست خانمی که در ارتباطهای کلامی و غیرکلامی خود، به حداقل هنجارها و عفاف قناعت میکند، چگونه در گزینش نحوه ی پوشش، حجاب حداکثری را برمی گزیند؟
مگر نباید هدف، رها کردن حجابهای ناقص و تشویق جوانان به استفاده از حجاب برتر باشد، پس چرا به حجاب برتر این گونه نگریسته میشود؟ به فتوای برنامههای تلویزیونی، دخترها اجازه دارند چادر بر سر کنند و هر کار خلاف شرعی که دلشان خواست انجام دهند.
شاید این گونه پنداشتهاند که این گونه آزادیها و روابط خلاف عرف و شرع، زیر پوشش چادر، اعتراض کمتر و تأثیر بیشتری در پی خواهد داشت؟
کلام آخر
در دوران حاضر، تلویزیون نتوانسته درک درستی از حقیقت حجاب و همین طور تصویر روشنی از افراد محجبه در ذهن مخاطب ایجاد کند؛ چرا که مسئله ی بدحجابی، تنها نمایان شدن یک تار مو نیست، بلکه پدیده ی فرهنگی خطرناکی است که منشأ بسیاری از بیماریهای معنوی در جامعه بوده و میتواند باعث بروز بسیاری از معضلهای اجتماعی شود.
بهتر است که برای شروع ساخت فیلمهای تلویزیون، ابتدا نویسنده و کارگردانهایی تربیت شوند که معنای حقیقی عفاف و حجاب را درک کرده و این ارزش برای شان درونی شده باشد؛
پس از آن تصمیم به ساخت فیلمی با موضوع عفاف و حجاب کرد. از آن جا که صدا و سیما، مؤثرترین ابزار برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب است و تلویزیون، زبانی منسجم، گسترده و جهانی است؛
پس به نوعی میتواند اشاعه دهنده ی بدحجابی و بیحجابی باشد. صدا و سیما به صورت مستمر از طریق تولید و پخش فیلمهایی با مضامین خاص، فرهنگ اشرافیت، ثروت اندوزی، خودنمایی و فخرفروشی را به مخاطب القا میکند و مخاطب با دریافت این فرهنگ، الگوپذیری غلطی خواهد داشت.
مثلأ خانم بدحجابی که ناهنجاری دارد، در برنامههای تولیدی فردی زیبا، جذّاب و موفق نشان داده میشود. در قسمتهای پایانی این فیلم ها، این خانم با توجیههایی که هرگز در جامعه قابل پذیرش نیست، تغییر ماهیت میدهد و مثلأ فردی مثبت میشود.
در برنامههای تلویزیون و سینما، اشرافی گری و بدحجابی به عنوان نماد مدرن نشان داده میشود. در مقابل هر جا که خانهای کوچک، ساده و بدون مبلمان و با حضور خانم چادری نشان داده میشود، آن خانواده دارای انحطاط فرهنگی معرفی میشود. یا از دیگر سو، پدر خانواده، فردی سابقه دار و سست اراده معرفی میشود یا درگیر اعتیاد و فقر و سایر بزهکاریهاست.
آیا این گونه فیلمها، باعث انزجار مخاطب از چادر نمیشود؟ در هر گوشهای از فیلم که یک زن چادری نقش بازی میکند؛ فقر هم در کنارش ایستاده و به او پوزخند میزند. پخش این گونه فیلم ها، آیا این نگرش را برنمی انگیزد که حجاب، عامل بدبختی خانواده است؟ این به نوعی تحقیر و تضعیف چادر نیست؟
صدا و سیما در زمینه ی عفاف و حجاب کمکاری کرده و مقوله ی عفاف و حجاب را در برنامهریزیهای بلندمدت خود لحاظ نکرده است. هر چند که در شرایط خاص، در این خصوص گامهایی برداشته شده؛
اما به صورت مقطعی و مختصر به آن پرداخته شده و برنامهریزی مدوّنی صورت نگرفته است. امید است که با برنامهریزی دقیق و اجرای آنها و هم چنین با صرف هزینههای مناسب، آثار رسانهای تأثیرگذار و قوی ساخته شود .
که مخاطب را با حقیقت جاویدان فرهنگ ایرانی و ارزشهای اسلامی آن، بالأخص چهره ی حقیقی حجاب آشنا سازد و اصحاب رسانه نیز با فرهنگسازی و برخورد حکیمانه، این معضل اجتماعی را با همکاری و بسیج همگانی ریشه کن کنند.
منبع
-رفیع پور، فرامرز (۱۳۷۸)، وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشهای اجتماعی، تهران، انتشارات کتاب فرا.
-گیدنز، آنتونی (۱۳۸۱)، جامعه شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، چاپ هشتم، تهران، نشر نی.
-حدادعادل، غلامعلی (۱۳۸۶)، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، چاپ هفدهم، تهران، سروش.
-مک کوئیل، دنیس (۱۳۸۳)، درآمدی بر نظریه ی ارتباطات جمعی، ترجمه: پرویز اجلالی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.
–پیام زن؛ بهمن ماه سال ۱۳۹۲؛ شماره ۲۶۳