- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
صفت اراده از صفات ذات یا از صفات فعل است. در این مورد، بین حکماء و متکلمان اختلاف نظر پدید آمده است. حکماء اراده را علم به صلاح و از صفات ذات دانستند و متکلمان به معنى ایجاد فعل و از صفات فعل شمردند.
تعریف و تبیین صفت اراده
اراده در افعال اختیارى بندگان عبارت از علم با نفع (سودمندتر) است که منبعث از شوق موکد می شود.
و مقدمات فعل اختیارى در بنده عبارت از این ستکه اولا تصور آن را می کند و سپس فائده آن را تصدیق و اذعان می نماید، پس براى وى شوق مؤکد و عزم و جزم بر فعل حاصل می شود و بعد از آن که دانست این فائده انفع به حال او است عضلاتش به حرکت در آمده و فعل از او صادر می گردد بنابراین آخرین مقدمه که محرک عضلاتست اراده می باشد.
و اراده در افعال خداوند عبارت از علم به صلاح است و مقدماتى که براى صدور فعل از عبد بیان شد در مورد حق تعالى محال است، زیرا این مقدمات عوارض و حالات مختلفه است که بر فاعل عارض می شود و خداوند محل حوادث و عوارض نیست (چنانچه بیاید) بلکه آنچه در افعال الهى فهمیده می شود ایجاد فعل از روى علم به صلاح است و همان علم حقتعالى به صلاح فعل باعث بر ایجاد فعل می گردد.
صفت اراده در روایات
روایات زیادی نیز اصل صفت اراده را برای خداوند اثبات میکند، برای نمونه در خلال حدیثی از امام رضا (علیه السلام) آمده است: «الاراده من الخلق الضمیر وما یبدو لهم بعد ذلک وامّا من اللّه فارادته احداثه لا غیر ذلک…؛[۱] اراده خلق، همان تصور فعل است و آنچه که در پی او واقع میشود (اعتقاد نفع، تصدیق، شوق و حرکت) ولی اراده خداوند ایجاد فعل است فقط».
و در معنى صفت اراده و این که از صفات ذات یا از صفات فعل است بین حکماء و متکلمین اختلاف حاصل شده، حکماء اراده را علم به صلاح و از صفات ذات دانستند و متکلمین به معنى ایجاد فعل و از صفات فعل شمردند.
و علت اختلافشان این است که چون باتفاق هر دو دسته اراده از مراد (چیزى که اراده بآن تعلق میگیرد) منفک نمی شود، متکلمین دیدند اگر صفت اراده را از صفات ذات بدانند قدیم بودن عالم (مراد) لازم آید (براى این که صفات ذاتیه عین ذات است و چون ذات قدیم است صفات ذاتیه او نیز قدیم خواهد بود) و این خلاف ضرورى دین اسلام است. لذا آن را از صفات فعل شمردند ولى حکماء که از قدیم زمانى دانستن عالم تحاشى ندارند آن را از صفات ذات شمردند.
و تحقیق در مطلب اینست که اراده از صفات ذات است و در عین این که از مراد منفک نیست لازمه آن قدیم بودن عالم نمی باشد، زیرا اگر اراده را علم مطلق (یعنى علم بفعل نه علم به صلاح فعل) میدانستیم و علم مطلق را سبب ایجاد فعل می گفتیم این محظور (قدیم بودن عالم) لازم می آمد.
ولى اراده علم به صلاح است باین معنى که خداوند در ازل عالم است باین که ایجاد فلان چیز در فلان وقت صلاح است پس همین علم سبب ایجاد آن چیز در آن وقت می شود.
بنابراین اراده از مراد منفک نیست زیرا مطابق آن اراده مراد واقع می شود و به هیچ وجه تخلف پذیر نیست و عالم نیز قدیم نیست براى این که در آن وقتى که خداوند صلاح دانسته ایجاد شده است، مثل این که الان شما علم دارید که فلان ساعت صلاح در حضور بدرس یا اشتغال بکسب است بنابراین شما الان اراده دارید در صورتى که زمان صدور فعل هنوز نیامده است.
به عبارت دیگر آنچه در افعال الهى تصور می شود ایجاد فعل از روى علم به صلاح است و از این معنى دو چیز استنباط می شود یکى علم به صلاح که عین ذات و قدیم است و دیگر ایجاد به معنى مصدرى (یعنى آفریدن و موجود گردانیدن) که امر ربطى بین موجد (به کسر جیم یعنى ایجادکننده) و موجد (به فتح جیم یعنى ایجاد شده) بوده و حادث است و فعل عبارت از ایجاد به معنى اسم مصدرى است- یعنى- آن چیزى که از ایجاد به معنى مصدرى حاصل می شود که عبارت از مخلوقات و موجودات باشد پس مراد از افعال حقتعالى مخلوقات او هستند که باراده او ایجاد شده اند.
و از ایجاد به معنى مصدرى در اخبار به مشیت تعبیر شده، چنانچه در خبر است خلقت الاشیاء بالمشیه و خلقت المشیه بنفسها- یعنى- موجودات به مشیت و ایجاد حق تعالى موجود شده اند ولى مشیت و ایجاد بخودى خود موجود گردیده است براى این که چنانچه گفته شد ایجاد امر ربطى بین موجد و موجد است و همین که موجد به ایجاد حق موجود گردید ایجاد به نفس خود موجود می شود و محتاج به ایجاد دیگر نخواهد بود، زیرا اگر محتاج و مستلزم ایجاد دیگر باشد تسلسل لازم آید و تسلسل باطل است.
و از این بیان جواب دیگرى بر رد متکلمین که اراده را ایجاد می دانند استنباط می شود و آن اینست که اگر اراده ایجاد باشد لازم آید که ایجاد بدون اراده محقق شود براى این که چنانچه گذشت اشیاء بایجاد حق موجود می شوند و خود ایجاد دیگر ایجاد نمی خواهد و بنا بر قول متکلمین مفاد این عبارت اینست که اشیاء باراده حق موجود می شوند و اراده دیگر اراده نمی خواهد، چه اگر اراده هم مستلزم اراده دیگر باشد تسلسل لازم آید و لازمه این که ایجاد بدون اراده تحقق یابد اضطرار و سلب اختیار است.
اقوال در معنای صفت اراده
اقوال دیگر در معنى اراده: در معنى اراده شش قول دیگر ذکر نموده اند که به آن ها اشاره می شود:
اول- قول حسن بصرى است که اراده را عبارت از علم حقتعالى بمصالح و فوائدى که در فعل است و داعى بر ایجاد آن می شود دانسته و هر چند فاضل مقداد (ره) این معنى را پسندیده است ولى بین حکمت و اراده اشتباه شده است زیرا حکمت عبارت از علم به جمیع مصالح و فوائد و ثمراتی است که مترتب بر افعال می شود و اراده عبارت از علم به صلاح فعل است به جهت این که داراى آن فوائد و ثمرات است.
بنابراین متعلق علم (آن چیزى که علم باو تعلق میگیرد) در حکمت مصالح و فوائدى است که بر افعال مترتب است و در اراده نفس فعل متصف به صلاح (فعلى که داراى مصلحت است) میباشد و بین حکیم و مرید فرق بسیارى است.
دوم- قول بخارى است که اراده را مغلوب و مجبور نبودن میداند و این بنا بر قول بعضى است که برگشت صفات ثبوتیه را بصفات سلبیه دانسته و میگویند معنى این که خدا عالم یا قادر است این ستکه جاهل و عاجز نیست و معنى این که مرید است این ستکه مجبور نیست و همین طور سایر صفات ثبوتیه.
و این قول درست نیست براى این که سلب از لوازم ثبوت است نه عین ثبوت یعنى لازمه ثبوت علم و قدرت و اراده، سلب جهل و عجز و جبر است نه این که معنى علم سلب جهل و معنى قدرت سلب عجز و معنى اراده سلب جبر باشد و تفصیل این مطلب در بحث صفات سلبیه بیاید.
سوم- قول بلخى است که گفته است اراده در افعال حقتعالى عبارت از علم او بآن افعال است و در افعال بندگان عبارت از اوامر و نواهى است.
و مراد این قائل از علم حقتعالى اگر علم مطلق باشد باطل است چنانچه بیان شد و اگر علم به صلاح است همان معنائى است که ابتداء براى اراده ذکر کردیم و عبارت دوم او اشاره باراده تشریعى است و توضیح آن بیاید.
چهارم- قول اشاعره است که اراده را صفتى مغایر علم و قدرت و زائد بر ذات و قدیم دانسته و بطلان این مذهب در صفت حیوه اشاره شد و تفصیل آن در نفى معانى بیاید.
پنجم- قول کرامیه است که اراده را مغایر علم و قدرت و زائد بر ذات و حادث می دانند و این قول نیز باطل است براى این که لازم آید خداوند محل حوادث باشد و خداوند محل حوادث نیست.
ششم- قول برخى از معتزله است که صفت اراده را صفت زائد و حادث و غیر قائم بذات می دانند و بطلان این مذهب بدیهى است زیرا صفت بدون محل تحققپذیر نیست و تا قائم بذاتى نباشد نمیتواند وجود یابد.
اقسام اراده
اقسام اراده: اراده بر دو قسم است اراده تکوینى و اراده تشریعى.
اراده تکوینى عبارت از علم حقتعالى به صلاح ایجاد فعل در امور
تکوینى است- یعنى- افعالى که مخصوص خداوند است از قبیل خلق و رزق و اماته و احیاء و غیره.
و اراده تشریعى عبارت از علم حقتعالى به تکالیف بندگان از اوامر و نواهى و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام است.
بنابراین در اراده تکوینى مصلحت در ایجاد خود فعل است درحالىکه فعل از افعال الهى است و از تحت اختیار عبد بیرون است و در اراده تشریعى مصلحت در امر و نهى و جعل حکم است و فعل از افعال اختیارى عبد و صلاح در صدور آن از عبد است.
دلیل بر ثبوت اراده: صفت اراده را براى واجب الوجود از چند طریق میتوان اثبات کرد.
اول- از راه علم باین معنى که وقتى علم حقتعالى ثابت شد مطلقا علم به صلاح که شعبه از علم است نیز ثابت خواهد شد.
دوم- از راه قدرت باین بیان که چون ثابت شد خداوند قادر است یعنى افعال او از روى اختیار صادر می شود اراده او نیز ثابت می گردد زیرا فعل مختار مسبوق بعلم و اراده است.
سوم- از راه اثبات جمیع صفات ثبوتیه ذاتیه ببیانى که توضیح آنها گذشت.
کراهت چیست: صفت کراهت مقابل اراده است یعنى علم بفساد یا علم به عدم صلاح و آن هم بر دو قسم است، کراهت در امور تکوینى- یعنى- امورى که ایجادش از واجب الوجود داراى مفسده است یا مصلحت ندارد و باین جهت صادر نمی شود، و کراهت در امور تشریعى- یعنى- امورى که صدورش از عبد براى خود او داراى مفسده است (چون مصلحت و مفسده در امور تشریعى راجع بعبد است) و باین جهت خداوند نهى فرموده است.
و دلیل بر ثبوت کراهت همان دلیلى است که براى ثبوت اراده ذکر شد زیرا حقتعالى هم به صلاح و هم بفساد و هم به عدم آنها عالم است.[۲]
نتیجه گیری
صفت اراده یکی از صفات ثبوتی خداوند متعال است، اراده در افعال خداوند عبارت از علم به صلاح است و مقدماتى که براى صدور فعل از عبد گفته شده در مورد حقتعالى محال است، در تبیین اراده خداوند دیدگاه های مختلف بیان شده که در این نوشتار به آنها اشاره گردید.
پی نوشت ها
[۱] . فیض کاشانی، محمدمحسن بن شاه مرتضی، الوافی، ج۱، ص۴۵۵.
[۲] . کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص: ۶۱
منابع
- فیض کاشانی، محمدمحسن بن شاه مرتضی، الوافی، ج۱، ص۴۵۵، مکتبه الإمام أمیر المؤمنین، اصفهان، ۱۴۱۲ق/۱۳۷۰ش.
- کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، سید عبد الحسین طیب، کتابخانه اسلام، چهارم، ۱۳۶۲ ش.