- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
یکی از مهمترین مشکلات بنی امیه وجود اعتقادات شیعی در میان بخشی از مردم به ویژه اهل عراق و به تدریج ایران بوده است. با این که حکومت در خلاف مسیر تشیع قرار داشت؛ اما همچنان این مذهب در حال پیشرفت بود و شیعیان در تمام عرصه های علمی و فرهنگی زبانزد مردم شده بودند. معاویه و کارگزارانش به شکل های مختلف با جریان تشیع برخورد می کردند.
در این نوشتار مختصرا چگونگی برخورد امویان و پیشرفت تشیع در عراق و خارج از آن مورد بررسی قرار می گیرد.
روش های ضد شیعی
بنی امیه برای مبارزه با شیعه گرایی از روش های سازش کارانه و همراه با رأفت تا سختگیری های گسترده و شدید را به کار برده است، هر چند که نتوانست به نتیجه خوبی برسد. یکی از مهمترین این روش ها ایجاد بیزاری و سب و لعن امام علی (علیه السلام) بود.
معاویه و دیگر امویان در دوره های بعد به سختی در حذف چهره امام علی (علیه السلام) از جامعه و معرفی او به عنوان یک عنصر جنگ طلب و خونریز تلاش می کردند. وقتی از مروان حکم در مورد این شیوه سوال شد، گفت: اساسا حاکمیت جز با سیاست سب علی پابرجا نمی ماند. «لا یستقیم لنا الامر الا بذلک»[۱].
بعد از مدتی شیوه دیگری را آغاز کردند. آن هم فشار بر شیعیان و قتل آنان. ابن اعثم می نویسد: زیاد بن ابیه دائما در پی شیعیان بود و هر کجا آنها را یافت به قتل می رساند، به طوری که شمار زیادی را کشت، او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد.[۲]
معاویه نیز به عمال خود نوشت که در میان شما هر که از شیعیان علی و متهم به دوستی اوست را از بین ببرید، حتی اگر دلیل و بینه ای برای این کار نیست، با حدس و گمان از زیر سنگ بیرون بکشید.[۳]
با همه این تفاصیل عمال بنی امیه موفق به جلوگیری از گسترش تشیع نبودند. آنان از هر راهی برای از بین بردن اعتقادات شیعی استفاده نمودند؛ اما با وجود کشتار فراوان شیعیان و ظلم زیاد به آنان نتوانستند به مقصود خود برسند.
یکی از کارهای معاویه، نسبت دادن احادیث امام علی (علیه السلام) به خود بود تا بتواند وجهه مقبولی را بین مردم بیابد. گاهی اوقات اطرافیان و دوستداران معاویه نیز دست به چنین کاری می زدند.
جاحظ که متوجه چنین موضوعی شده بود، با اشاره به این که معاویه سر و کاری با زهاد ندارد، نسبت این احادیث را به او تکذیب کرد.[۴] وقتی معاویه فهمید که با این روش ها نمی تواند مردم را به سوی خود جذب کند و از اطراف ائمه اطهار (علیهم السلام) دور نماید، به ظلم و کشتار شیعیان و به ویژه سادات ادامه داد.
کوفه
در میان شهرهای اسلامی، کوفه خطرناکترین شهر برای بنی امیه تلقی می شد و به همین دلیل تحت شدیدترین فشارهای امنیتی و نظامی مورد محافظت قرار می گرفت.
کوفه که در واقع مرکز گرایش های سیاسی و اعتقادی شیعه بود همیشه محلی برای قیام و شورش های مختلف بود. به همین سبب خلفای اموی برای انتخاب حاکمی قوی برای این شهر دچار مشکل بودند، چرا که اداره این شهر به وسیله هر کسی ممکن نبوده است.
اگر چه مردم کوفه در ابتدا همراه و همگام با اهل بیت نبودند و در تاریخ بی وفایی آنان به امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) ثبت است؛ ولی بعد از آن از دوستداران اهل بیت درآمدند و در رکاب سادات به جنگ بر علیه امویان پرداختند.
از جمله قیام هایی که از این شهر آغاز گردید، قیام زید بن علی (علیه السلام) بود[۵] که این قیام، آغازگر حرکت عباسیان بر علیه بنی امیه بوده است. در زمان حضور زید در کوفه شیعیان با او در ارتباط و رفت و آمد بودند؛ اما مسئله قیام چندان جدی نبود.[۶]
بعد از مدتی زید عازم مدینه شد. با رفتن او، شیعیان کوفه احساس کردند که در حال از دست دادن فرصت گرانبهایی هستند به همین دلیل به دنبال زید روانه شدند و در قادسیه راه را بر او بستند و از او خواستند که به کمک شیعیان کوفه بساط بنی امیه را برچیند.[۷]
آنان گفتند: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! به کجا می روی و کوفه را رها می کنی در حالی که صد هزار شمشیر زن در کنار توست که با بنی امیه بجنگد.[۸]
اگر نگاهی کلی به تعداد شیعیان بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و آغاز امامت امام سجاد (علیه السلام) بشود، می توان گسترش چشمگیر شیعیان را در این عبارت که به زید گفته شده فهمید.
از مردم مداین و واسط نیز کسانی با زید بیعت کردند که یوسف بن عمر راه ها و دروازه های این دو شهر را به شدت تحت کنترل قرار داد.[۹]
بعد از شهادت زید بن علی و یافتن جنازه ایشان، یوسف بن عمر، چهارصد نفر را مأمور حراست از جسد زید کرده بود، شب ها صد نفر از جسد محافظت می کردند تا کسی آن را نبرد.[۱۰] این نشان از زیاد بودن شیعیان در کوفه بود که خطری جدی برای امویان به شمار می آمدند.
بعد از گذشت چهار سال از شهادت زید؛ یعنی در سال ۱۲۵ هجری، یحیی بن زید قیام نمود که با شکست مواجه شد و به شهادت رسید.[۱۱] زمانی که خبر شهادت یحیی بن زید به ولید بن یزید رسید، دستور داد تا جسد او را آتش زده و خاکستر آن را به باد داده و یا در فرات بریزند.[۱۲]
ولید حتی به قاسم بن محمد ثقفی که حاکم او در بصره بود نوشت تا هر کس از بنی هاشم در عراق است را به مدینه بفرستد و به حاکم مدینه دستور داد تا افراد مشخصی اجازه خروج از مدینه را نداده و هر یک از آنها باید هفته ای یک بار خود را به وی معرفی کنند.[۱۳] بدین ترتیب بنی هاشم را تحت نظر گرفت تا شاید بتواند مانع گسترش و قیام شیعیان گردد.
شهادت زید و یحیی، باعث شعله ور شدن احساسات مردم شد و جمع بسیاری از مردم را به سوی اهل بیت (علیهم السلام) کشاند و این تمایل مردم به اهل بیت، مهمترین دلیل پیروزی عباسیان بود، زیرا آنها تحت نام اهل بیت سوار بر این احساسات مردمی شدند.[۱۴]
پیروی امویان از سیاست مالی و نژادی غیر عادلانه، موجب شد که بسیاری از مسلمانان به ویژه موالی از حکم آنان سرپیچی کنند.
این سیاست در جهت تقویت دشمنان بنی امیه اثر زیادی داشت و موجب شد که بسیاری از مسلمانها از آنان روی گردان شوند و به جنبش های مخالفین که شیعیان علی (علیه السلام) و خوارج آن را رهبری می کردند، بپیوندند که در این جهت شیعه از موقعیت بیشتری برخوردار بود و در درگیری و مخالفت با بنی امیه تعداد زیادی از موالی به شیعیان پیوستند.[۱۵]
شهادت امام حسین (علیه السلام)
همانطور که در بالا گفته شد نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) نقش مهمی در گسترش تشیع به ویژه در خارج از منطقه عراق داشته است.
این نهضت توانست مسلمانان مظلوم از جمله موالی محروم ایران را به سوی خاندان اهل بیت سوق دهد. از جمله پیام شهادت امام، سرعت بخشیدن به گسترش تشیع بوده است.
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) کشته شد، اکثریت مسلمانان این حادثه را فاجعه بسیار بزرگ شمردند و بنی امیه را منفور خود دانستند.[۱۶] حتی بعضی از موالی ها تکان خوردند و برتری خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دریافتند و از ظلمی که بر آنها شده متأثر شدند.
بسیاری از مسلمانان اقرار کردند که در حمایت از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تقصیر و کوتاهی نمودند.[۱۷] این حادثه باعث شد که بسیاری از بنی امیه از دستگاه اموی جدا شدند و به بنی هاشم و علویان گرایش یافتند.
شیعیان خاندان نبوت زیاد شدند به علاوه جریان تلخ حره و جریان توابین و حادثه نهر خازر و… موجب رویگردانی بسیاری از مردم از بنی امیه شد و بر جمعیت شیعه در میان تابعان و طبقات بعد از تابعان می افزود.
این افزایش و گرایش به تشیع هم چنان تا آخر حکومت بنی امیه در شهرهایی مانند حجاز، یمن، عراق، کوفه، بصره، مصر، خراسان و سایر شهرهای ایران، مخصوصا در قم ادامه داشت و اکثر شیعیان در کوفه و خراسان بودند.[۱۸]
علامه طباطبایی در تأیید این حرف می نویسد: شیوه بیدادگری و بی بند و باری حکومت های وقت و مخصوصا شهادت دلخراش حضرت امام حسین (علیه السلام) در توسعه یافتن تشیع و به ویژه در مناطق دور از مرکز خلافت مانند عراق و یمن و ایران کمک به سزایی کرد.[۱۹]
گسترش تشیع در ایران
شیوه رفتاری خلفای اموی طبعا با مقاومت مردم ایران روبرو می شد و موجبات ایجاد زمینه های ضد اموی و روحیه نهضت طلبی را فراهم آورد.
دریافت این روحیه از ایرانیان باعث شد که مخالفین فکری و سیاسی بنی امیه که به دنبال یافتن جایگاهی مطمئن و امن برای ابراز مخالفت و در پیش گرفتن شیوه های آن بودند، به سوی ایران متوجه شده و رو به این منطقه آوردند.
یکی از نمونه های بارز آن، حضور صالح بن مسرح به همراه شبیب بن زید شیبانی حروی در منطقه مدائن و جنگ و گریزهای ایشان در سایر مناطق ایران بود.[۲۰]
شیبانی در دوران زندگی خود به مخالفت با حاکمان اموی به ویژه حجاج پرداخت و در برابر ظلم اموی ایستاد و در این جنگ و گریزها به مناطق مختلف ایران و عراق سفر کرد و نبردهای مختلفی را پایه ریزی نمود که در طول این نبردها ظلم و ستم اموی بر همگان آشکار شد[۲۱].
مورخان درباره برخورد معاویه با ایرانیان می نویسند: هنگامی که تعداد آنها در کشور اسلامی افزایش یافت، معاویه نظر داد تا عده ای را کشته و تعدادی را نگه دارند[۲۲]. معاویه به والی خود در ایران این طور نوشت: عجم را به ذلت کشیده، اهانت کن، از خود دورشان کن و از آنان استعانت مگیر[۲۳].
این تبعیض ها در حالی بود که بنی امیه، کارهای اداری را بر عهده ایرانیان نهاده بودند. خود معاویه می گفت: سزاوار است تا نویسندگان خراج از عجم هایی باشند که عالم به امور خراجند[۲۴].
رفتار ناهنجار، غیر اسلامی و همراه با تبعیض حکام اموی، موجب همبستگی دو گروه مورد ستم امویان؛ یعنی موالی (ایرانیان) و علویان شد و همین عامل باعث گرایش ایرانیان به تشیع شد.
نهضت ها و جهت گیری های علویان، با وجود جنبه های اعتدالی، توانست عاملی برای جذب توده های مردم باشد. بهترین دلیل بر این سخن این که، علویان هم در اعتقاد و هم در عمل، حرکتی بر ضد ظلم و طغیان بنی امیه و در ادامه، بنی عباس بودند و بر اساس همین عامل، موالی ایران که تحت فشار بودند، به خصوص از جنبه های نژادی متمایل به شیعه شدند و روی به سادات آوردند.
تأثیر قیام و شهادت یحیی در مردم خراسان به اندازه ای بود که مردم خراسان به نوشته مسعودی، هفت روز برای یحیی عزاداری کردند و در این سال که ۱۲۵هجری بود، هر پسری که به دنیا می آمد نام یحیی را بر آن می گذاشتند.[۲۵]
این قیام منجر به الگوگیری مردم از یحیی و حرکت های بعدی که باعث آمادگی برای قیام علیه بنی امیه شد. در واقع روح علوی خواهی در مردم خراسان به اوج خود رسید که بنی عباس نیز از آن کمال بهره را بردند.
رن فراری از مورخین غربی معتقد است که: هر چند مرگ این دو پدر و پسر، یعنی یحیی بن زید و پدرش، نشان پیروزی امویان بود؛ اما در حقیقت تا اندازه ای به پیشبرد مقصود عباسیان کمک کرد.[۲۶]
پی نوشت ها
[۱]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق دکتر محمد حمیدالله، دارالمعارف، بیتا، ج ۱، ص ۱۸۴.
[۲]. ابن اعثم، محمد بن علی؛ الفتوح، مستوفی هروی، تهران، انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲، ص ۷۸۸.
[۳]. بلاذری، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۴.
[۴]. جاحظ، عمرو بن بحر؛ البیان و التبیین، تحقیق عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۹۴۸م، ج ۲، ص ۶۱.
[۵]. دینورى، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، ص ۳۸۶.
[۶]. طبری، پیشین، ج ۵، ص ۴۸۹ – ۴۸۸.
[۷]. اصفهانی، ابوالفرج؛ فرزندان ابوطالب، جواد فاضل، تهران، کتاب فروشى على اکبر علمى، ۱۳۳۹ش، ج ۱، ص ۲۰۸.
[۸]. ابن طباطبا، تاریخ فخری، گلپایگانی، تهران، نشر کتاب، ۱۳۵۰، ص ۱۷۸.
[۹]. انساب الاشراف، پیشین، ج ۳، ص ۲۴۰.
[۱۰]. انساب الاشراف، همان، ج ۳، ص ۲۵۵.
[۱۱]. ابن العبرى مختصر تاریخ الدول، ترجمه عبد المحمد آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۷ش، ص ۱۶۱.
[۱۲]. ابن عبنه، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، تصحیح حسن آل الطالقانی، نجف، بینا، ۱۳۸۰ق، ص ۲۵۸.
[۱۳]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابولفضل ابراهیم، بیجا، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۶۵، ج ۷، ص ۱۶۵.
[۱۴]. امیری، امیر علی؛ تاریخ عرب و اسلام، فخر داعی گیلانی، گنجینه، ۱۳۶۶ش، ص ۱۶۶.
[۱۵]. فلهاوزن، یولیوس؛ الدوله العربیه و سقوطها، ترجمه عبدالرحمن ابوریده، قاهره، ۱۹۵۸م، ص ۶۸.
[۱۶]. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر، ترجمه جمعی از مترجمان، تهران، بنیاد بعثت، ج ۶، ص ۶۷.
[۱۷]. مرعشی تستری، القاضی نور الله؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۹، ج ۳۳، ص ۷۴۸.
[۱۸]. امین، سید محسن؛ اعیان الشیعه، نشر بیروت، ج ۱، ص ۲۵.
[۱۹]. طباطبایی، محمد حسین؛ شیعه در اسلام، مقدمه حسین نصر، تهران، مشعل آزادی، ۱۳۵۴، ص ۶۷.
[۲۰]. طبری، پیشین، ج ۶ و حوادث سال سال ۷۶ق، ص ۲۱۶ به بعد.
[۲۱]. ابن الأثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۸۵ق، ج ۵، ص ۵ – ۳۳.
[۲۲]. جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام، تهران، فرهنگ و ارشاد، ۱۳۷۷ش، ج ۳، ص ۸۷ و به نقل از عقدالفرید، پیشین، ج ۳، ص ۴۱۳.
[۲۳]. همان، ص ۸۸ و به نقل از سلیم بن قیس، ص ۱۰۴، ط نجف.
[۲۴]. بن ابی یعقوب، احمد؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، انتشارات دارصادر، ج ۲، ص ۲۳۴.
[۲۵]. مسعودی، ابوالحسن؛ مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، نشر علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش، ص ۲۱۷.
[۲۶]. رن فراری، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۳ ش، ص ۳۸۴.