- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکی از معجزات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شق القمر است. این سوال بجاست که شق القمر چگونه امکان پذیر است. البته معجزات پیامبران همگی از امور خارق العاده محسوب می گردد. یعنی حوادثی است که به اراده خداوند بر خلاف ناموس طبیعت انجام می گیرند. در عین حال در مورد شق القمر مطالب زیر قابل توجه است:
با توجه به مطالعات و اکتشافات دانشمندان فلکى، چندان پیچیده نیست؛ زیرا اکتشافات مى گوید: چنین چیزى نه تنها محال نیست، بلکه بارها نمونه هاى آن مشاهده شده، هر چند در هر کدام، عوامل خاصى مؤثر بوده است.
به تعبیر دیگر: کراراً در دستگاه منظومه شمسى و سایر کرات آسمانى، انشقاق ها و انفجارهائى روى داده است که، براى نمونه موارد زیر را یادآور مى شویم:
الف ـ پیدایش منظومه شمسى
این نظریه از سوى همه دانشمندان پذیرفته شده است که: تمام کرات منظومه شمسى در آغاز جزء خورشید بوده، که بعداً از آن جدا شده، و هر یک در مدار خود به گردش درآمده است.
منتها درباره عامل این جدائى گفتگو است:
«لاپلاس» معتقد است: عامل این جدائى «نیروى گریز از مرکز» در «منطقه استوائى»، خورشید بوده، به این معنى که در آن هنگام که خورشید به صورت توده گاز سوزانى بود (و هم اکنون نیز چنین است) و به دور خود گردش مى کرد، سرعت این گردش در «منطقه استوائى» سبب شد که، قطعاتى از آن جدا گردد، و در فضا پراکنده شود، و به دور مرکز اصلى یعنى خورشید، به گردش درآید.
ولى، تحقیقات بعضى دیگر از دانشمندان بعد از «لاپلاس»، منتهى به فرضیه دیگرى شده که: عامل این جدائى را وقوع جزر و مدهاى شدیدى در سطح خورشید، بر اثر عبور یک ستاره عظیم از نزدیکى آن، مى شمرد.
طرفداران این فرضیه که حرکت وضعى خورشید را در آن روزگار کافى براى توجیه جدائى قطعاتى از آن نمى دانند، دست به سوى این فرضیه دراز کرده، مى گویند: این جزر و مد، امواج عظیمى در سطح خورشید به وجود آورد، درست همانند سقوط قطعه سنگ عظیمى در یک اقیانوس، و بر اثر آن قطعاتى از خورشید، یکى پس از دیگرى به خارج پرتاب شد، و به گرد «کره مادر» به گردش درآمد.
در هر حال، عامل جدائى هر چه باشد، مانع از این نیست که همه معتقدند پیدایش منظومه شمسى، از طریق انشقاق و جدائى ها صورت گرفته است.
ب ـ «آستروئیدها»
«آستروئیدها» قطعات سنگ هاى عظیم آسمانى هستند که به دور منظومه شمسى در گردشند، و گاهى از آنها به کرات کوچک و «شبه سیارات» تعبیر مى کنند، بزرگى بعضى
از آنها چنان است که قطر آن به ۲۵ کیلومتر مى رسد، ولى غالباً از این کوچکترند.
دانشمندان عقیده دارند: «آستروئیدها» بقایاى سیاره عظیمى هستند که، در مدارى میان مدار «مریخ» و مدار «مشترى» در حرکت بوده، سپس بر اثر عوامل نامعلومى، منفجر و شکافته شده است.
تاکنون بیش از ۵ هزار «آستروئید» کشف و مشاهده شده، و عده زیادى از آنها که بزرگ تر هستند نام گذارى، و حجم و مقدار و مدت حرکت آنها به دور خورشید، محاسبه شده است، بعضى از فضاشناسان براى «آستروئیدها»، اهمیت خاصى قائلند، و معتقدند احیاناً مى توان از آنها به عنوان پایگاهى براى مسافرت به نقاط دور دست فضا، استفاده کرد! این نمونه دیگرى از انشقاق در اجرام آسمانى است.
ج ـ «شهاب ها»
«شهاب ها» سنگ هاى بسیار کوچک آسمانى هستند، که گاه از اندازه «فندق» تجاوز نمى کنند، و به هر حال با سرعت شدیدى در مدار خاصى بر گرد خورشید در گردشند، و گاه که مسیر آنها با مدار کره زمین تقاطع پیدا مى کند، به سوى زمین جذب مى شوند.
این سنگ هاى کوچک، بر اثر شدت برخورد با هوائى که زمین را احاطه کرده، به خاطر سرعت سرسام آورى که دارند، داغ و برافروخته و مشتعل مى شوند، و ما به صورت یک خط نورانى زیبا در لابلاى جوّ زمین آنها را مشاهده مى کنیم، و از آن به «تیر شهاب» تعبیر مى نمائیم.
و گاه تصور مى کنیم که، ستاره دوردستى است که سقوط مى کند، در حالى که شهاب کوچکى است که در فاصله بسیار نزدیکى آتش گرفته، و سپس خاکستر مى شود.
مدار گردش «شهاب ها» با مدار زمین، در دو نقطه تماس دارد، به همین دلیل در «مرداد ماه» و «آبان ماه» که دو نقطه تقاطع دو مدار است، شهاب ها بیشتر دیده مى شوند.
دانشمندان مى گویند: اینها بقایاى ستاره دنباله دارى است که، بر اثر حوادث نامعلومى منفجر، و از هم شکافته شده است.
این هم نمونه دیگرى از انشقاق در کرات آسمانى.
به هر حال، مسأله انفجار و انشقاق در کرات آسمانى، امرى بى سابقه نیست، و هرگز از نظر علم، محال نمى باشد، تا گفته شود اعجاز به محال تعلق نمى گیرد.
اینها همه، در مورد انشقاق است، ولى بازگشت آن به حال معمولى، بر اثر نیروى جاذبه اى که میان دو قطعه وجود دارد کاملاً امکان پذیر است.
گرچه در هیئت قدیم که بر محور عقیده «بطلمیوس» و افلاک نه گانه پوست پیازى اش، دور مى زد، چنان این افلاک بلورین به هم پیوسته بودند که، خرق و التیام آنها از نظر جمعى محال بود، و لذا پیروان این عقیده، هم «معراج جسمانى» را منکر بودند، و هم «شق القمر» را؛ چرا که موجب شکافته شدن، و سپس التیام در افلاک بود، ولى امروز که فرضیه «هیئت بطلمیوسى» به دست افسانه ها و اسطوره هاى خیالى سپرده شده، و اثرى از آن افلاک نه گانه باقى نمانده، زمینه اى براى این سخنان باقى نیست.
شاید این نکته نیاز به یادآورى نداشته باشد که «شق القمر» تحت یک عامل طبیعى معمولى صورت نگرفت، بلکه جنبه اعجاز داشت، ولى چون اعجاز به محالات تعلق نمى گیرد، منظور در اینجا بیان امکان این مطلب بود (دقت کنید).(۱)
پی نوشت:
۱. تفسیر نمونه، جلد ۲۳، صفحه ۲۳.