- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
سنت استدراج پیامد استکبار و سرپیچی از خدا
یکی از اموری که انسان سخت باید از آن بیمناک باشد، گرفتار شدن به سنت استدراج الاهی است که براساس آن خداوند به کافران و گنهکارانی که از طغیان و گناه دست برنمی دارند و هدایت و موعظه در آنان اثری نمی بخشد، مهلت می دهد تا بر گناه خود بیفزایند و سرانجام به عذاب ابدی گرفتار شوند. بر اساس این سنت الاهی، گاهی نعمت های ظاهری و مال فراوانی در اختیار گنهکاران قرار می گیرد و پیوسته بر آنها افزوده می شود و چه بسا این پندار در آنها پدید می آید که آن امکانات، وسایل رفاه، آسایش و لذت جویی به پاس شایستگی آنان فزونی یافته است؛ در حالی که خداوند بدین وسیله می خواهد آنان غرق گناه و غفلت گردند و بار گناه خود را سنگین گردانند تا در نهایت با عذابی سخت و خوارکننده مواجه شوند. توضیح آنکه وقتی بندگان خدا قدر نعمت های الاهی را نمی دانند و ناسپاسی می کنند، برای اینکه متنبه و بیدار شوند در همین دنیا آنان را گوشمالی می دهد و با بلا و گرفتاری مواجه می گرداند. از این روی، خداوند در دو آیه قرآن می فرماید که ما وقتی بر قومی پیامبری می فرستیم آنها را به سختی ها و بلاها گرفتار می سازیم تا راه توبه و تضرع به درگاه الاهی را پیش گیرند. در آیه اول خداوند می فرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ؛(۱) «و بهراستی [پیامبرانی] به سوی امت های پیش از تو فرستادیم و آنان را به تنگی و سختی و رنج و گزند بگرفتیم تا شاید زاری کنند».
در آیه دوم خداوند می فرماید: وَ مَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ؛ (۲) «و ما هیچ پیامبری را در هیچ آبادی و شهری نفرستادیم مگر آنکه مردم آن را به سختی و تنگی و رنج گرفتار کردیم تا شاید زاری کنند».
اما برخی از مردم حکمت سختی ها و گرفتاری ها را درنیافتند و به جهت قساوت قلب راه انحراف و گمراهی پیش گرفتند و متنبه و بیدار نگشتند و به تضرع و زاری به درگاه خدا و پیروی از فرستادگان او نپرداختند. وقتی گوشمالی الاهی در آنها اثر نبخشید و آنان کماکان در غفلت و سرپیچی از حق باقی ماندند، خداوند سنت مهلت و استدراج را برای آنان رقم زد و در اثر این سنت الاهی رفته رفته بر نعمت ها و اموال آنان افزوده شد و چنان غرق نعمت های ظاهری دنیا و وسایل رفاه و خوشگذرانی گشتند که پنداشتند از عذاب الاهی مصون هستند و پیش خود گفتند اگر وعده انبیا راست بود ما باید عذاب می شدیم، نه اینکه این همه نعمت در اختیارمان قرار گیرد. خداوند درباره قساوت و سرپیچی از حق و پیامد آن سنت استدراج می فرماید:
فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَهً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ؛(۳) «پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنها رسید زاری نکردند؟ ولی دل هایشان سخت شد و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست. پس چون آنچه را بدان پند داده شدند فراموش کردند؛ درهای همه چیز را بر آنان بگشودیم تا چون بدانچه داده شدند شادمان گشتند ناگهان بگرفتیمشان پس همان دم [از نجات و رحمت] نومید شدند».
در آیه دیگر خداوند در این باره که مهلت و فرصتی که در اختیار کافران قرار گرفته به سود آنان نیست، بلکه برای آن است که به گناه خود بیفزایند تا سرانجام با عذابی سخت مواجه گردند می فرماید: وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ؛(۴) «و کسانی که کافر شدند مپندارند مهلتی که بهآنان می دهیم خیر آنهاست، همانا مهلتشان می دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و آنان را عذابی است خوارکننده».
همچنین در آیات دیگر خداوند می فرماید:
لاَ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاَدِ * مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ * لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرَارِ؛ (۵) «رفت و آمد [سودجویی و کامیابی] کافران در شهرها تو را نفریبد، [این] برخورداری اندک است، پس جایگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهی است. اما کسانی که از پروردگارشان پروا می کنند ایشان را بهشت هایی است که از زیر [درختان] آنها جوی ها روان است. در آنجا جاودانه باشند، پذیرایی ای است از نزد خدا و آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است».
ضرورت تعادل خوف و رجا در مؤمن
به هر حال، انسان صرف نظر از خوشی ها و نعمت های دنیایی و امکاناتی که برایش فراهم است، باید نگران آخرت خود باشد و از آن بیم داشته باشد که گناهان او بخشوده نشود و گرفتار عذاب آخرت گردد و اگر مشاهده کرد که به موازات ارتکاب گناه نه فقط از نعمت های در اختیار او کاسته نشد، بلکه آنها افزایش نیز یافتند، باید به خود آید و بترسد از اینکه مشمول سنت استدراج الاهی گردیده باشد. از سوی دیگر باید به فضل و رحمت الاهی امیدوار باشد و امید داشته باشد که کسب لیاقت، مشمول عنایات و تفضلات الاهی گردد و از ثواب و پاداش الاهی بهره مند شود.
با توجه به ضرورت وجود همزمان خوف و رجا در مؤمن، در برخی از روایات حالت خوف و رجا از شرایط ایمان به شمار آمده است؛ در این باره امام صادق علیه السلام می فرمایند: لا یَکونُ المؤمنُ مؤمناً حَتّی یَکونَ خائِفاً راجیاً وَ لا یَکونُ خائِفاً رَاجیاً حَتّی یَکونَ عاملاً لِمَا یَخافُ وَ یَرجُو؛ (۶) «مؤمن مؤمن نمی گردد تا آنکه ترسان و امیدوار باشد و ترسان و امیدوار نمی گردد مگر آنکه درصدد عمل به مقتضای آنچه از آن می ترسد و آنچه بدان امیدوار است برآید».
در روایت دیگر، امام باقر علیه السلام می فرمایند: إنَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ مؤمِنٍ إلاّ[وَ] فِی قَلبهِ نُورَانِ: نُورُ خِیفَهٍ، وَ نُورُ رَجاءٍ، لَو وُزِنَ هَذَا لَم یَزِد عَلَی هَذا، وَ لَو وُزِنَ هَذَا لَم یَزِد عَلَی هَذَا؛(۷) «هیچ بنده مؤمنی نیست، مگر آنکه در دلش دو نور است: نور ترس و نور امید، اگر این وزن شود از آن افزون نباشد و اگر آن وزن شود از این افزون نباشد».
ضرورت تعادل و همسانی بین خوف و رجا از آن روست که اگر ترس انسان از حد بگذرد و فراتر از امید گردد باعث یأس از رحمت الاهی می شود و بالعکس اگر امید انسان از حد بگذرد، باعث امن از مکر الاهی می گردد. نباید از نظر دور داشت که کسب حالت خوف و رجا و رعایت تعادل بین آن دو کاری اختیاری و مورد رضای خداوند است و عبادت به حساب می آید. چون عبادت دارای دو اطلاق است: یکی عبادت به معنای خاص که تنها شامل عبادات توقیفی نظیر نماز، روزه و خمس می شود و دیگری عبادت به معنای عام که هر عمل نیکی که برای رضای الاهی انجام پذیرد مصداق آن به شمار می آید. بر این اساس، همان طور که مطالعه قرآن و روایات عبادت به حساب می آید، ترس از خدا و امید به او و حفظ تعادل بین این دو حالت که مرضی خداست عبادت می باشد و مراتب و درجات عبادت در این مورد نیز تطبیق پیدا می کند.
در روایات برای عبادت اقسام و مراتبی ذکر شده؛ از جمله در روایتی امام صادق علیه السلام برای عبادت و عبادت گزاران سه مرتبه برمی شمارند و می فرمایند: العِبادَهُ ثَلاثَهٌ: قَومٌ عَبَدوا اللهَ عَزَّ و جَلَّ خَوفاً فَتِلکَ عِبادَهُ العَبیدِ، وَ قَومٌ عَبَدُوا اللهَ تَبارَک وَ تَعالَی طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلک عِبادَهُ الأُجَرَاء، وَ قَومٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلک عِبادَهُ الأحرَارِ وَ هِیَ أفضَلُ العِبادَهِ؛(۸) «عبادت سه گونه است: گروهی از ترس خداوند را عبادت می کنند، این عبادت بردگان است. گروهی برای ثواب و پاداش خدا را عبادت می کنند، این عبادت مزدگیران است و گروهی به جهت محبت به خدا وی را عبادت می کنند، این عبادت آزادگان و برترین عبادت است».
بر اساس این روایات، عالی ترین مرتبه عبادت مربوط به کسانی است که به عالی ترین مرتبه معرفت به خدا نایل آمده اند و دلشان مالامال از محبت و عشق به خدا گردیده و محرک و انگیزه آنها در همه کارها از جمله انجام عبادات، محبت و عشق به خداست. بی شک سرآمد این گروه، پیشوایان معصوم ما هستند که دارای عالی ترین مراتب معرفت و کمال انسانی هستند و با توجه به معرفت حقیقی آنان به خداوند، از روی ترس و یا طمع در پاداش خدای را عبادت نمی کنند؛ بلکه چون خداوند را مجلای محبت و عشق کامل و شایسته عبادت یافته اند به عبادتش می پردازند. بر این اساس، امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: إلَهی مَا عَبدتُکَ خَوفاً مِن عِقابِک، و لا طَمَعاً فِی ثَوابِک، وَ لکن وَجدتُک أهلاً لِلعبادَهِ فَعَبدتُک؛(۹) «خدایا، من از ترس عقاب و به طمع پاداشت تو را عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته پرستش و عبادت یافتم، و آن گاه به عبادتت پرداختم».
گستره خوف و رجا در اولیای خدا
مسلماً اولیای خاص خدا که عبادت و رفتارشان ناشی از محبت و عشق به خداست و ترس از عذاب و امید و طمع در پاداش محرک آنان نیست، به حسب مرتبه ای که دارند، دارای خوف و رجا می باشند. آنان در مقام بندگی از آن می ترسند که حق محبت و شکرگزاری خدا را به جا نیاورند و در انجام وظیفه بندگی کوتاهی کنند و در عین حال، با توجه به سعه وجودی و ظرفیت هایی که در خویش می یابند، امیدوار به رعایت حق بندگی خدا و شکرگزاری او هستند. البته چنان که از برخی روایات استفاده می شود، برخی از اولیای خاص خدا که مصداق بارز آنها رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت هستند، سراسر زندگی شان تجسم عبادت و بندگی خداست و از این روی دارای عالی ترین مرتبه خوف و رجا هستند و آن خوف و رجا به تبع اراده خداوند تحقق می یابد، و هرجا خداوند اراده کند صفت خوف در آنان برانگیخته می شود و همچنین با اراده و خواست خدا حالت امید در آنان پدید می آید، و بی تردید متعلق خوف و امید آنان نیز تابع اراده الاهی است. این از آن روست که آنان اختیار و تدبیر خویش را یک سر به خدا سپرده اند و در قلمرو وجودی آنان، خداوند به جای آنان اراده و تدبیر می کند و خود از خداوند خواسته اند که به جای آنان تدبیر کند و برگزیند و آنان را بی نیاز از تدبیر، اراده و اختیار خودشان سازد.
إلَهی أغنِنِی بِتَدبیرِک لِی عِن تَدبِیرِی وَ بِاختیارِک عَنِ اختیَارِی؛(۱۰) «خدایا، با تدبیر و اختیار و گزینش خود مرا از تدبیر و اختیار خویش بی نیاز گردان».
در این باره در حدیث قدسی چنین آمده است:
لایزالُ عَبدی یَتَقرَّب إلیَّ بالنوافلِ مُخلصاً لی حَتّی أحبه، فإذا اَحبَبتُهُ کُنتُ سَمعُهُ الذی یَسمَعُ به، و بَصرَهُ الَّذی یُبصِرُ به، ویَدَهُ الَّتی یَبطِشُ بها إن سألنی أعطَیتُهُ، و إن استَعاذَنی أعَذتُه؛(۱۱) «پیوسته بنده به انجام مخلصانه نوافل و مستحبات به من تقرب می جوید تا آنکه او را دوست می دارم و چون او را دوست داشتم، گوش او می گردم که بدان می شنود و چشم او می گردم که بدان می نگرد و دست او می گردم که بدان برمی گیرد، او اگر چیزی از من درخواست کند بدو می بخشم و اگر به من پناه آورد به او پناه می دهم».
وقتی بنده به مرتبه ای از قرب الی الله رسید که خداوند تدبیر و اداره جوارح و اعضا و دل او را در اختیار گرفت و او نشنود مگر آنچه را خدا بخواهد و ننگرد مگر به آنچه خداوند بخواهد و تمام حرکات و سکنات او در مسیر رضایت الاهی باشد، خوف و امید او نیز جهت الاهی دارد و خداوند این دو صفت را در دلش پدید می آورد. پس دل آن بنده تربیت شده دربست در اختیار خداست و خطورات و اندیشه ها از مسیر اراده و مشیت الاهی بدان راه می یابد و نه فقط چنان دلی چراگاه شیطان و جولانگاه اندیشه های باطل و هواهای نفسانی نمی گردد، بلکه استقلالاً نگرش و گرایش حلال به ما سوی الله نیز ندارد و تنها آنچه خواست خدا و مورد رضایت و صلاحدید اوست بدان راه می یابد و از جمله، با ولایت و تدبیر الاهی خوف و امید بدان راه می یابد و متعلق این دو حالت نفسانی را نیز خداوند مشخص و تعیین می کند. در زیارت پنجم جامعه درباره اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام آمده است: وَ لَکمُ القُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّی اللهُ رِیاضَتَهَا بِالخَوفِ و الرَّجاءِ و جَعَلهَا أوعیهً لِلشُّکرِ والثَّناء؛(۱۲) «شما را قلب هایی است که خداوند عهده دار و متصدی تمرین دادن آنها به خوف و رجا گردیده و آنها را ظرف های شکر و ثنای خویش قرار داده است».
در روایت دیگر از امام رضا علیه السلام در این باره که ائمه معصومین علیه السلام تسلیم خواست و مشیت الاهی هستند و آنچه را خداوند اراده کند و مورد مشیت او قرار می گیرد، می خواهند و می طلبند، آمده است.
قُلوبُنا أوعِیَهٌ لِمشیهِ اللهِ فَإذا شاءَ شِئنا؛(۱۳) «دل های ما ظرف های مشیت و خواست خداست، پس آنچه را او بخواهد و اراده کند ما اراده می کنیم و می خواهیم».
آری، آن ره یافتگان به عالی ترین مراتب قرب الاهی و مقام بندگی خدا چنان محو جمال و جلال الاهی می شوند که اراده و مشیت خدا جای گزین اراده و مشیت آنها می گردد و خداوند خوف و امید در دلشان پدید می آورد، و هرگاه خداوند صلاح دانست، به اموری که موجب خوف می گردد توجه می کنند، از آن جهت که خداوند بخواهد توجهشان به عقوبت های الاهی جلب می گردد. آنان در پی آن هستند که هرچه را خداوند در وجودشان قرار داده در راه بندگی خدا صرف کنند و حقیقت بندگی چنین اقتضایی دارد. در جایی که خدا می خواهد شاد می شوند و هرگاه خدا بخواهد غمگین می شدند، هرجا که خداوند بخواهد ترسان می شوند و چون خداوند بخواهد که به آتش و عذاب الاهی توجه یابند، بدان توجه می کنند و از لهیب و شراره های نابودگرش ضجه می زنند و فریاد می کشند و در واقع، رفتار آنان نمایانگر این واقعیت است که بهترین مورد ظهور و بروز امکانات و حالات و نعمت هایی که خداوند در اختیار انسان نهاده، همان مواردی است که در ایشان ظهور یافته است.
خوف و رجای بایسته در روایات
اگر ما درصدد آن باشیم که خوف و رجا را در خودمان ایجاد و یا تقویت کنیم تا بدین وسیله به انجام واجبات و ترک گناهان موفق گردیم، برای این منظور باید به مطالعه آیات و روایات و مباحث اخلاقی و بهره بردن از دریافت های عقلی روی آوریم. ضمناً بکوشیم تا تعادل بین دو حالت خوف و رجا حفظ گردد. خوف از عذاب الاهی، بر امید به ثواب و آمرزش الاهی غلبه نیابد و بالعکس امید و ثواب و پاداش الاهی، بر خوف از عذاب غلبه نیابد. گرچه ما مدعی هستیم که از خداوند و عذاب او می ترسیم و به بهشت و رضوان الاهی امیدواریم، اما آیا این ادعا با واقعیت تطبیق دارد و ما واقعاً از عذاب جهنم می ترسیم و به پاداش و ثواب الاهی امید داریم؟ بجاست که در این باره چند روایت ذکر کنیم تا حقیقت امر برای ما روشن گردد.
در طلیعه یکی از حکمت های نهج البلاغه – که در پاسخ به شخصی که از امیرمؤمنان علی علیه السلام درخواست موعظه کرد ایراد شده و دربردارنده نصایح و موعظه هایی ارزشمند و تأثیرگذار است، تا آنجا که در پایان آن حکمت، مرحوم رضی می نگارد: «اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین حکمت برای اندرز دادن کافی بود، این سخن حکمتی رسا و عامل بینایی انسان آگاه و عبرت آموز صاحب اندیشه است». – امیرمؤمنان علی علیهالسلام می فرمایند: لا تََکن مِمَّن یَرجُو الآخِرَهَ بِغَیرِ عَمَل، وَ یُرَجِّی التَّوبَهَ بِطُولِ الأمَلِ، یَقولُ فی الدُّنیا بِقَولِ الزَّاهِدینَ، وَ یَعمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبینَ…؛(۱۴) «همچون کسی مباش که بدون عمل صالح آرزوی آخرت کند و با آرزوی دراز توبه را به تأخیر اندازد. درباره دنیا چون پارسایان سخن گوید، ولی بسان دنیاپرستان عمل کند».
مؤمنان راستین به رضوان الاهی و بهشت امید دارند و برای دست یابی به این امید و آرمان، عمل صالح انجام می دهند و از کارهای ناشایست که مانع دست یابی به رضوان الاهی و گرفتار شدن به خشم و غضب الاهی است باز می ایستند. اما افراد سست عنصر که ایمان در جانشان ننشسته است، آرزوی رسیدن به سعادت و بهشت را دارند، اما به عمل صالح که آن آرزو را محقق می سازد دست نمی یازند و خود را به گناه می آلایند و در عین حال آرزوی بخشش دارند. پیوسته با پیش کشیدن آرزوهای پی در پی و دراز توبه را به تأخیر می اندازند و بدین وسیله خود را از آلودگی ها پاک نمی سازند و از رضوان الاهی محروم می گردند.
همچنین امام صادق علیه السلام در پاسخ به کسی که از آن حضرت درباره گروهی از مدعیان دروغین دوستی آن حضرت که به گناهان دست می یازند و می گویند که به بخشش خداوند امیدواریم، فرمود: کذِبُوا، لَیسُوا لَنَا بِمُوَالٍ، أولَئِک قَومٌ تَرَجَّحَت بِهِمُ الأمانیُّ مَن رَجَا شَیئاً عَمِلَ لَهُ، وَ مَن خَافَ مِن شَیءٍ هَرَبَ مِنه؛(۱۵) «دروغ گفته اند، آنان دوستان ما نیستند، آنان مردمی هستند که آرزوها بر آنان چیره گشته و آنان را به این سو و آن سو می برد. هر کس به چیزی امیدوار باشد، برای رسیدن به آن تلاش می کند و هر کس از چیزی بترسد از آن می گریزد».
در جای دیگر، امیرمؤمنان علی علیه السلام در بیانی کوبنده و هشدار دهنده درباره کسی که در پی بندگی خدا نیست و ادعا می کند که به خدا امید دارد، می فرمایند:
یَدَّعِی بِزَعمِهِ أنّهُ یَرجُو اللهَ! کذِبَ وَ العَظیمِ. ما بَالُهُ لا یَتَبَیَّنُ رَجاؤهُ فِی عَمَلِهِ؟! فَکلُّ مَن رَجَا عُرِفَ رَجاؤهُ فِی عَمَلِهِ وَ کلُّ رَجَاءَ الاّ رَجَاءَ اللهَ تَعالَی فَإنَّهُ مَدخُولٌ وَ کلُّ خَوفٍ مُحَقَّقٌ إلاّ خَوفَ اللهِ فَإنَّه مَعلولٌ. یَرجُو اللهَ فِی الکبیرِ وَ یَرجُو العِبادَ فِی الصَّغیرِ، فَیُعطِی العَبدَ ما لا یُعطِی الرَّبَّ. فَمَا بالُ اللهِ جَلَّ ثَناوُهُ یُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا یُصنَعُ بِهِ لِعبادِهِ. أ تَخَافُ أن تکونَ فِی رَجَائِک لَهُ کاذِباً، أو تَکونُ لا تَرَاهُ لِلرَّجاء مَوضِعاً؟! وَ کذَلک إن هُوَ خَافَ عَبداً مِن عَبیدِهِ أعطَاهُ مِن خَوفِه مَا لا یُعطِی رَبَّهُ فَجعَلَ خَوفَهُ مِنَ العِبادِ نَقداً وَ خَوفَهُ مِن خَالقِهِ ضِمَاراً وَ وَعداً؛(۱۶) «به گمان خود ادعا می کند که امیدش به خداست، سوگند به خدای عظیم که دروغ می گوید. چه می شود او را که [اگر راست گوید چرا] امیدش در کردارش نمایان نیست؟ پس هر کس به خدا امید داشته باشد، امیدش در کردارش آشکار گردد. هر امیدی جز امید به خدا ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است. در کارهای بزرگ به خدا امید دارد و در کارهای کوچک به بندگان، اما حق بندگان را ادا کند و حق خدا را بر زمین گذارد. پس چگونه است شأن خدا که بزرگ و ستودنی است و در حق او کوتاهی می شود و حق او کمتر از حق بندگان رعایت می شود؟ آیا می ترسی امیدت به خدا دروغ باشد، یا او را سزاوار امید بستن نمی دانی؟ امیدوار دروغین، اگر از بنده خدا ترسناک باشد، حق او را چنان رعایت کند که حق پروردگار خود را آن گونه رعایت نمی کند. بدین گونه ترس از بندگان را نقد و آماده و ترس از خداوند را وعده و نسیه پندارد».
چگونه است که افراد غافل و بی بهره از معرفت ناب توحیدی امید به خداوند و نعمت های لایزال بهشتی و سعادت ابدی دارند و برای تحقق این امید و خواسته تلاش نمی کنند؛ اما برای رسیدن به خواسته های ناچیز دنیوی سر از پا نمی شناسند و آرام نمی گیرند. به عنوان نمونه، برای دریافت وام ناچیزی چقدر رفت و آمد می کنند و وقت صرف می کنند و دنبال ضامن می روند و با خواهش و تمنا و صرف آبروی خویش و زحمت فراوان بدان دست می یابند. اما برای دست یابی به خواسته های عظیمی چون نعمت های ابدی آخرت و رهایی از عذاب های سهمگین آخرت اقدامی نمی کنند و همت و عمل آنان برای این خواسته اندک است و قابل مقایسه با همت و تلاشی که صرف رسیدن به خواسته های ناچیز دنیوی می کنند نیست. آنان برای گرفتن وام آن همه تلاش و رفت و آمد می کنند و تازه ممکن است بدان دست نیابند، اما برای دریافت نعمت های ابدی آخرت اقدامی نمی کنند و بی تفاوت اند و شاید به زحمت نماز واجبشان را بخوانند. در این صورت، ادعای امیدواری به خدا دروغ و عاری از حقیقت است. چون اگر به راستی به خدا امید می داشتند، متناسب با آن امید تلاش می کردند و با دعا، تضرع، عبادت، عمل صالح و پالایش درون از پلشتی ها و آلودگی ها می کوشیدند تا بدان امید دست یابند.
پی نوشت ها :
۱. انعام(۶)، ۴۲.
۲. اعراف(۷)، ۹۴.
۳. انعام(۶)، ۴۳-۴۴.
۴. آل عمران(۳)، ۱۷۸.
۵. همان، ۱۹۶-۱۹۸.
۶. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۷۱، ح ۱۱.
۷. همان، ح ۱۳.
۸. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، باب ۹، ص ۶۲، ح ۱۳۴.
۹. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۱، باب ۱۰۱، ص ۱۴، ح ۴.
۱۰. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
۱۱. ابی محمد حسن الدیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۸۳.
۱۲. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۲، باب ۵۷، ص ۱۶۴، ح ۶.
۱۳. همان، ج ۲۵، باب ۹، ص ۳۳۶، ح ۱۶.
۱۴. نهج البلاغه، حکمت ۱۵۰.
۱۵. کلینی، کافی،ج ۲، ص ۶۸، ح ۶.
۱۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.