- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شرف و جلال پیامبران بود از جلال محمّدی
سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدی
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او
شرف و صبر و یقین و رضا نَمی از خصال محمّدی
بهترین اسوه
اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایی که از صفات کمالی و معنوی والایی برخورداراند یکی از اصول مسلّم روانی است. مطابق این اصل انسان کششی در وجود خود به سوی هماهنگی و همرنگی با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس می کند و به همین علّت به سوی اعمال و صفات آنان جذب می شود و تلاش می کند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانی اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالی انسانی سخت مؤثر است و در مدّت کمی می تواند از مِس وجود انسان عادی طلای ناب بسازد.
قرآن با توجه به این نکته ا ست که در هر بخش انسانهای نمونه را معرّفی نموده است و در هر زمان اسوه هایی را معرّفی نموده است. امّا آن اسوه و الگوی که برای ابد می تواند (همچون دین و شریعت اسلامی) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوی خود جذب نماید، عصاره هستی ، و برترین انسان در عالم وجود یعنی حضرت محمّد بن عبداللّه (صلی الله علیه و آله) ، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانی است، به این جهت قرآن کریم می فرماید:
«ولکم فی رسول اللّه اسوهٌ حسنه لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الآخر؛[۱] مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.»
آیه فوق بخوبی نشان می دهد که هر کس در پی سعادت ابدی در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله) بهترین الگو می تواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتی است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بهترین الگوی برای تمامی بشریت است در تمام ابعاد.
الف: الگو در اخلاق نیک
اخلاق نیکو از برترین صفات کمالی انسان است چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز می شود که فردی دارای اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروی از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نماید. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را به عنوان الگو معرّفی نموده، می فرماید: «و انّک لعلی خلق عظیم؛[۲] و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی.»
علی(علیه السلام) درباره اخلاق نیک می فرماید: «پیغمبر سخی ترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کننده ترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوی و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را می دید، ابهتش او را می گرفت، و کسی که با او برخورد داشت و او را می شناخت به او عشق می ورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛[۳] هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم.»
برخی افراد در جامعه از اخلاق خوبی برخورداراند ولی در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمی مرتبت در همه جا دارای اخلاق نیک و رفتار انسانی بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کان احسن النّاس خلقاً، لم یکن فاحشاً…؛[۴] نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانی نمی کرد»
در جای دیگر جواب داد: «کان الین النّاس و اکرم النّاس و کان رجلاً من رجالکم الّا انّه کان ضحّاکاً بسّاماً؛[۵] پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردی از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود.»
به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسی است که آزار و اذیت کمی نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردی تند برخورد کند، ولی خلق نیک او اجازه چنین کاری را نداده است.
عبداللّه بن حارث نیز می گوید: «ما رأیت احداً اکثر تبسّماً من رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) ؛[۶] هیچ کسی را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم.»
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نه تنها خود دارای اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفه اصلی بعثت او برای تکمیل اخلاق است و می فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛[۷] همانا من برای به سامان رساندن فضائل اخلاقی مبعوث شده ام.»
در میان اخلاقیات آن حضرت برخی از آنها خیلی برجسته است که قرآن نیز روی آن تکیه کرده است:
۱ـ نرمخویی راز موفقیّت آن حضرت.
از شاخص ترین صفات اخلاقی آن حضرت نرمخویی و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعه آن روز همین امر می داند، لذا فرمود: «فبما رحمهٍ من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک؛[۸] به برکت رحمت الهی در برخورد با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»
۲ـ دلسوزی برای هدایت مردم.
رهبران و عالمانی که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت می کنند و برای تحقق این مسئله از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند، و هیچ مانعی هم نمی تواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم از جمله رهبرانی است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره می فرماید: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم؛[۹] همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»
دلسوزی حضرت ختمی مرتبت به حدّی بود که گاهی از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار می داد، و غصّه او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت بلکه بر گمراهی کافران نیز غصّه می خورد، قرآن در این باره می فرماید: «فلعلّک باخعٌ نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛[۱۰] گویی می خواهی به خاطر اعمال (ناروای) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنی.»
حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوی توحید و خداپرستی و ترک بت پرستی دعوت می کرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران می کردند، حضرت مجبور می شد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتی او را می یافت زخمهای پای او را پانسمان می کرد ولی حضرت در همان حال در حق قومش دعا می کرد، و هرگز نفرین نمی نمود، و عرضه می داشت: «اللهم اغفر لقومی فانّهم لایعلمون؛[۱۱] خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهی ندارند.»
۳ـ امانت داری
امانتداری حضرت به حدّی معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار درباره امانتداری خود می فرماید: «اما واللّه انّی لامینٌ فی السّماء و امینٌ فی الارض؛[۱۲] بخدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم.»
ابن اسحاق در این باره می گوید: «قریش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را قبل از نزول وحی “امین” نامیدند.» بخاطر همین امانت داری او بود که خدیجه بنت خویلد وقتی متوجّه راستگویی و امانتداری او شد فردی را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتی او رابه سوی شام همراهی کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتداری او بیشتر برای خدیجه ظاهر گشت[۱۳] و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.
حتی بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همه دشمنی هایی که با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) داشتند امانت های خویش را نزد او می گذاردند، به این جهت و برخی موراد دیگر علی(ع) را هنگام مهاجرت نماینده خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهای دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همه این ها بالاتر امانتداری اودر حفظ و تبلیغ وحی از بارزترین نشانه های امانتداری آن حضرت بود.
۴ـ زهد و بی رغبتی به دنیا
بر حصیری می خوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشی بهتر برای خود انتخاب کنی؟ فرمود: «مالی وللدّنیا؟! ما مثلی و مثل الدنیا الّا کراکب سار فی یومٍ سائف فاستظلّ تحت شجرهٍ ساعهً من نهارٍ ثمّ راح و ترکها؛[۱۴] مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سواری است که در روز صاف حرکت می کند، پس (برای فرار از گرما) ساعتی را زیر سایه درخت استراحت می کند و بعد آنجا را ترک می کند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است).» امام باقر(ع) درباره زهد و بی اعتنایی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انّ رسول اللّه لم یورّث دیناراً ولا درهماً و لاعبدا ولا ولیدهً و لاشاه و لا بعیراً، و لقد قبض و انّ درعه مرهونه عند یهودیٍ من یهود المدینه بعشرین صاعاً من شعیر استلفها نفقهً لاهله؛[۱۵] براستی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نه درهم و دیناری و نه بنده و کنیزی و نه گوسفند و شتری به ارث نگذاشت، در حالی قبض روح شد که زره اش در نزد یهودی از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف برای نفقه خانواده گرفته بود گرو بود.»
ابن خولی می گوید: ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنی با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمی دانم(برای مردم حلال است) ولکن فخر فروشی(از این که چنین غذایی خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ی قیامت) مکروه و ناپسند می دانم. و دوست می دارم فروتنی در مقابل خداوند را، براستی کسی که برای خدا فروتنی کند خدا او را بالا می برد.»[۱۶] این زهد برای همه مخصوصاً مسؤولان می تواند الگو قرار گیرد.
۵ ـ غضب برای خدا
از آنجا که پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) کامل ترین انسان هستی است و تمام کارها و فعالیت های او بر محور رضایت الهی بود، حتّی غضبش نیز برای خدا بود.
ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کان النبی…یغضب لربّه و لا یغضب لنفسه؛[۱۷] همیشه این گونه بود که پیامبر برای خدا غضب می کرد و(هرگز) برای نفس خود غضب نمی کرد.»
عایشه می گوید: هرگز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چیزی را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمی را نزد مگر (زدنی که برای خدا بود) لذا در راه خدا جهاد می کرد.
۶ـ با حیا
از دیگر صفات اخلاقی آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاوری و شجاعت از بالاترین درجه حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدری درباره حیای آن حضرت می گوید: «کان اشدّ حیاءً من العذراء فی خدرها؛[۱۸] حیای او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود.»
و نیز از ابوسعید خدری نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزی از او درخواست نمی شد مگر این که عنایت می کرد.»[۱۹]
۷ـ متواضع و فروتن
خود آن بزرگوار فرمود: «خمس لاادعهن حتی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّهً من بعدی؛[۲۰] پنج چیز را تا دم مگر رها نمی کنم:
۱ـ خوردن بر روی زمین با بردگان.
۲ـ سوار شدن الاغ در حالی که فقط عرق گیر داشت.
۳ـ دوشیدن شیر بز با دستان خویش
۴ـ پوشیدن جامه پشمی
۵ـ سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود.»
ابومسعود می گوید: مردی خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش می لرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنی هستم که قدید (گوشت خشک شده) می خورد.[۲۱]
حمزه بن عبداللّه بن عتبه می گوید: «در پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خصلت هایی بود که در جبّاران نیست،
۱ ـ همیشه این گونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را می خواند اجابت می کرد، خرمایی که در مسیر راه افتاده بود برمی داشت و می خورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار می شد.»[۲۲]
امام باقر(علیه السلام) درباره تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «و لقد اتاه جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض ثلاث مرّاتٍ یخیّره من غیر ان ینقصه اللّه تبارک و تعالی ممّا اعدّ اللّه له یوم القیامه شیئاً فیختار التّواضع لربّه جلّ و عزّ؛[۲۳] جبرئیل سه نوبت کلیدهای خزانه های زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتی او و) آنچه برای او در قیامت آماده کرده است خدای تبارک و تعالی کم کند، پس او (پیامبر(صلی الله علیه و آله) ) فروتنی در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود.»
۸ ـ شجاعت و دلیری
شجاعت و دلاوری آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت این گونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولی خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگ ها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینی نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامه های دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهای دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) درباره شجاعت آن حضرت چنین می فرماید: «کنّا اذا احمرّ البأس ولقی القوم القوم اتّقینا برسول اللّه فما یکون احداً اقرب الی العدوّ منه؛[۲۴] همیشه این گونه بود که وقتی تنور جنگ داغ می شد و سختی به نقطه اوج خود می رسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار می گرفتند و درگیری آغاز می شد ما به رسول خدا پناه می بردیم هیچ کس مانند او به دشمن نزدیک تر نبود.»
براء بن عاذب می گوید: هرگاه تنور جنگ داغ می شدو درگیری شدت می گرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت می کردیم، و شجاع و دلیر فرد کسی به حساب می آمد که (در جنگ و درگیری) محاذی و در کنار رسول خدا قرار داشت.»[۲۵]
و انس بن مالک می گوید: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) زیباترین، سختی ترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانه شجاعت او این است که) مردم مدینه شبی از صدای وحشتناکی ترسیدند، عدّه ای به سوی آن صدا حرکت کردند در حالی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بر همه پیشی گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتی برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالی که بر اسب برهنه ای ابی طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود.»[۲۶]
۹ـ صبر و بردباری
از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً می تواند به عنوان الگوی زندگی قرار گیرد صبر و بردباری آن حضرت است، او در مقابل رنجهای بی شماری چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمت های فراوان، جنگهای متعدد، محاصره اقتصادی، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و…چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «ما اوذی احدٌ مثل ما اوذیت فی اللّه؛[۲۷]هیچ فردی همانند من در راه خدا مورد اذیت قرار نگرفت.»
و در جای دیگر فرمود: «براستی در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آن قدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدی آنچنان نترسید، گاهی می شد که سی شبانه روز می گذشت من و بلال اصلاً غذایی نداشتیم که بخوریم…»[۲۸]
اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کان رسول اللّه اصبر النّاس علی اوزارالنّاس؛[۲۹] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».
استاد مطهری در زمینه صبر آن حضرت می گوید: «اراده و استقامتش بی نظیر بود دوره ۲۳ سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگی اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع می شد، ولی او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّله اش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد.»[۳۰]
راز این مسئله هم این بود که حضرت بخوبی می دانست پیروزی در درون همان صبرها و استقامت ها قرار دارد، و گشایش همراه با رنج هاست.
آن حضرت فرمود: «انّ النّصر مع الصّبر، و الفرج مع الکرب، انّ مع العسر یسراً؛ پیروزی در صبر است و گشایش همراه سختی و رنج، و براستی با سختی و آسانی است.» و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و برخی یارانش مصداق حقیقی این آیه بود که خداوند می فرماید: «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»[۳۱]
و خداوند متعال نیز برای تقویت روحیه صبر و استقامت پیامبرش با او سخن می گفت و می فرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛[۳۲] پس صبر و بردباری پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند.»
و با همین استقامت ها بود که پیروزی نهایی را بدست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(علیه السلام) آن استقامت و نتایج آن را این گونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الی طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ علی تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛[۳۳] گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، (انسان ها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانی و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان برای خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد.»
بر پیروان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است که در سختی و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردباری بهره گیرند، امام صادق(علیه السلام) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فی جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(صلی الله علیه و آله) فامره بالصّبر و الرفق…؛[۳۴] باید در تمام کارهای خود صبر کنی، زیرا خدای عزیز، محمد(صلی الله علیه و آله) را که به پیامبری مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشه خود سازد.»
ب: الگو در بندگی و عبادت
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خود آورنده قرآن برای جامعه بشری بود، و قرآن با صدایی به بلندای ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّه کمال بندگی می داند آنجا که می فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛[۳۵] من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»
و از زبان علی(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «فبعث اللّه محمّداً صلی اللّه علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عباده الاوثان الی عبادته ؛[۳۶] براستی خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگی خداوند درآورد»
کسی که آن هدف را برای آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوی بندگی خدا می داند، هرگز نمی تواند آرام باشد و برای رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتی قبل از بعثت اهل عبادت و بندگی بود، و تلاش می کرد جای خلوتی برای عبادت خویش بجوید.
چون مکّه کفر اندود بود هم درون کعبه شرک آلود
مصطفی بیرون شدی از آن مکان رو سوی غار حرا درآن زمان
لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهای پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپری می کرد و این نقطه دور از غوغای زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه می گذراند و در غیر این ماه نیز ایّامی را در آنجا سپری می کرد و حتّی همسر عزیزش می دانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانی را دنبال او می فرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا می کردند و آن عبادتها و شب نشینیهای غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.
اربعین ها گریه و زاری کند بهر آنکه روح را صافی کند
نیمه شب ها با خدایش راز کرد خود رها از دست نفس و آز کرد
و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگی او شدّت بیشتری گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «یا ایها المزّمّل قم اللیل الّا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً؛[۳۷] ای جامه به خود پیچیده! شب را جز کمی به پاخیز! نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان!»
ای مزمل خیز در آنای لیل بهر راز و ذکر همگام سهیل
نیمه شب ها با خدایت راز کن درب رحمت ها به سویت بازکن
و آن گاه آثار و راز نیاز شب را برای او بیان می دارد «(چرا که) ما به زودی سخنی سنگین را بر تو القاء می کنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت.»[۳۸] و برای نجات امّت و رهایی از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهای شبانه نیازمندی، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبری در گروی نمازهای شبانه است که فرمود: «و من اللیل فتهجّد به نافلهً لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛[۳۹] و (پاسی) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفه اضافی برای توست تا پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد»
گر مقام محمودت در دل بود با عبادات و دعا حاصل بود
عبادت مستمر و مداوم
عبادت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) فصلی و مخصوص به دوران خاصی نبود بلکه در طول عمرش لحظه ای از عبادت و بندگی خسته نشد و آنی از آن دست برنداشت. ام سلمه می گوید: رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در نیمه شب ها همیشه این چهار دعا را می خواند و ناله می کرد: «اللّهم لاتنزع صالح ما اعطیتنی ابداً،اللّهم لاتشمت بی عدوّاً ولاحاسداً ابداً، اللّهم لاتردّنی فی سوءٍ استنقذتنی اللّهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابداً؛[۴۰] خدایا! آنچه از امور صالحه به من داده ای، باز پس نگیر! بار خدایا! هیچ گاه دشمن را و آنهایی را که نسبت به من حسد می ورزند، شاد نکن! خدایا! از آن بدی که نجاتم داده ای، دوباره به آن برم نگردان! خدایا! یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار.»
گاه برخی از همسران پیامبر به آن حضرت اعتراض می کردند، که چرا این همه ناله و عبادت و شب زنده داری می کنی در حالی که قرآن درباره شما فرموده است: «لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؛[۴۱] تا خداوند گناهان گذشته و آینده ات را (که به تو نسبت می دادند) ببخشد.»
یعنی این که شما عذاب و عقاب نداری، حضرت می فرمود: مگر همه عبادتها و شب زنده داریها برای نجات از عذاب است، «افلا اکون عبداً شکوراً؛[۴۲] آیا نباید من یک بنده شکرگزار باشم.»
آن حضرت نه تنها در دورانهای عادی و آرام، اهل مناجات و نماز شب و عبادت بود، بلکه در سخت ترین لحظه و درگیریها نیز مناجات و عبادت شبانه را ترک نمی کرد.
از علی بن ابی طالب(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «شبی که فردای آن، واقعه بدر رخ داد، باران بارید و ما در زیر درخت و سپرهای خود پناه گرفتیم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شب را بیتوته کرد و نماز می خواند و مردم را بر قتال دعوت می کرد و در میان ما تنها مقداد اسب سوار بود. در آن شب به هرکس نگاه کردم، خفته بود، مگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که در زیر درخت نماز می گزارد و گریه می کرد تا این که صبح شد.»
ابن کثیر می گوید: «شب جنگ بدر، شب جمعه و شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن شب را در کنار درختی نماز می گزارد و در سجده و ذکر «یا حیّ یا قیّوم» را می گفت و تکرار می کرد.»[۴۳]
و قرآن کریم نیز مقام عبودیت و بندگی او را امضاء کرد لذا خداوند در موارد متعددی او را به جای «رسول اللّه» و «خاتم النبیین» بنده خویش خوانده است از جمله فرمود:
۱ـ «و ان کنتم فی ریبٍ ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورهٍ من مثله؛[۴۴] و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کرده ایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید.»
۲ـ «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً؛[۴۵] بزرگوار و پر برکت است آن خداوند که قرآن را بر بنده(خاص) خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.»
۳ـ «فاوحی الی عبده ما اوحی؛[۴۶] آنچه را که وحی کردنی بود (در شب معراج) به بنده اش وحی نمود.»
بر پیروان آن پیامبرعظیم الشأن است که در حد قدرت و توان خویش به او اقتدا نمایند و عبادت و شب زنده داری را در درون زندگی خویش جا داده، و آن را با نور عبادت روشن و با نشاط نمایند، حضرت امام صادق(علیه السلام) به شیعیان این چنین سفارش فرمود: «علیکم بصلاه اللّیل فانّها سنّه نبیّکم؛[۴۷] بر شما باد به نماز شب، زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماست.»
ج: الگو در عدالت خواهی
اسلام و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) اوّلین تأثیری که بر مردم گذاشت، تأثیر دو اندیشه و تفکرات بود به این معنی که ارزشها را بالا، پایین آورد، ارزشهایی که در حد صفر بود، مانند تقوا در درجه اَعلی قرار داد و بهای فوق العاده سنگینی برای آنها تعیین کرد و ارزشهای خیلی بالا را از قبیل قوم و قبیله و نژاد و زبان و ثروتمندی و غیر آن را پایین آورد و تا سر حد صفر تنزّل داد.
عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام و تعلیمات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش و عظمت فوق العاده یافت، خوب است این مطلب را از زبان بزرگترین شاگرد مکتب وحیانی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و تربیت شده در دامن او، یعنی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بشنویم. شخصی باهوش و نکته سنج از آن حضرت پرسید: «العدل افضل ام الجود؛آیا عدالت برتر است یا جود و بخشندگی» اگر انسان با معیارهای اخلاقی و فردی قضیّه را بسنجد به راحتی می تواند پاسخ دهد که جود و بخشندگی بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران است و جود نثار حقوق مسلّم خویش به دیگران، جود بیش از عدالت معرّف و نشانه کمال نفس و ترقی و رشد روح است. امّا شاگرد مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بر عکس فرمود: به دو دلیل عدل از جود بهتر است:
۱ـ «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، ولی جود جریانها را از مجرای طبیعی خارج می سازد»
۲ـ «العدل سائس عامٌ و الجود عارضٌ خاصٌ؛ عدالت یک تدبیر (و قانون) عمومی است (که همه اجتماع را زیر بال می گیرد)امّا بخشش (یک حالت استثنائی و غیر کلّی است که) گروه خاصی را شامل می شود» بعد از این دو دلیل نتیجه می گیرد که «فالعدل اشرفها و افضلها؛[۴۸] پس عدالت شریف تر و برتر آن دو می باشد.»
و در جای دیگر فرمود: «فانّ فی العدل سعهٌ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛[۴۹] پس راستی در عدالت (گنجایشی خاص است که) فراگیری و عمومیت دارد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای ایجاد چنان بینش و اندیشه و اجرای عدالت از طریق قرآن کریم و کلمات خود که برگرفته از وحی بود چند امر را تبیین فرمود:
۱ـ عدالت خواهی یکی از مهمترین اهداف بعثت پیامبران است
چنان که قرآن کریم می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛[۵۰] ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب (آسمانی) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
نکته قابل ذکر در آیه این است که هرچند همه پیامبران برای برپایی عدالت آمده اند، ولی اجرای آن با اجبار و زور امکان ندارد، بلکه باید اندیشه و تفکر مردم را عوض کرد تا خود برای قسط و عدالت قیام کنند و زمینه را برای عدالت فراگیر و عمومی فراهم نمایند.
۲ـ مأموریت ویژه من برای اجرای عدالت
علاوه بر این که رسالت عمومی پیامبران اندیشه سازی برای ایجاد عدالت بود، پیامبر خاتم، مأموریت ویژه داشت که عدالت را عملاً بین مردم اجرا نماید، لذا قرآن از زبان آن حضرت چنین می فرماید: «و امرت لاعدل بینکم؛[۵۱] من برای اجرای عدالت در میان شما (به مأموریت ویژه ای) مأمور شده ام».
۳ـ عدالت مرز نژاد را به رسمیّت نمی شناسد
پیامبر عدالت را در محور انسانیّت و بشریت مطرح کرد نه در محدوده قومیّت و نژاد و زبان، روزی یکی از اصحاب عرب حضرت، سلمان فارسی را بخاطر غیر عرب بودن تحقیر کرد حضرت در سخنان حکیمانه و عدالت ساز خود فرمود:
«انّ النّاس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربی علی العجمی و لا للاحمر علی الاسود الّا بالتّقوی؛[۵۲] مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانه های شانه( مساوی و برابر) هستند عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد مگر به تقوا.»
در جای دیگر فرمود: «ای مردم! بدانید که خدای شما یکی است و پدرتان یکی است، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا (آنگاه فرمود) آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری. فرمود: حاضران این سخن را به غایبان برسانند.»[۵۳]
۴ـ عدالت حتّی نسبت به خویشاوندان
پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) مأمور به اجرای عدالت بود، هرگز در زندگی خویش در تقسیم غنائم و یا آزادی اسرا خلاف عدالت و قانون الهی رفتار نکرد اگر افرادی چنان تقاضایی می کردند سخت حضرت آزرده خاطر می شد. چنان که نقل شده برخی از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب (خندق) در مورد تقسیم غنائم جنگی از آن بزرگوار درخواست سهم بیشتر نمودند، حضرت نه تنها زیر بار این درخواست ناعادلانه نرفت که به شدت ناراحت شد و ۲۹ روز از تمامی آنان فاصله گرفت،[۵۴] خداوند آیاتی را در این زمینه نازل فرموده از جمله فرمود: «یا ایّها النّبی قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوه الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحاً جمیلاً؛[۵۵] ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید(به هدیه ای) شما را بهره مند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم.»
۵ ـ توسعه عدالت در حیطه سخن
یکی از کارهای رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در حیطه اندیشه سازی عدالت این بود که مفهوم آن را در تمام زوایای زندگی انسان نفوذ داد و گستره آن را به گفتار و رفتار و روابط انسانها، معاملات، خانواده، دوستان و فرزندان کشاند، لذا قرآن کریم می فرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا؛[۵۶] و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید.» و خود آن حضرت فرمود: «کسی که با مردم معامله کند و ظلم نورزد، و با آنها سخن بگوید پس دروغ نگوید، و آنها را وعده دهد، وعده خلافی نکند، این فرد کسی است که مروتش کامل شده، و عدالتش ظاهر و آشکار گشته است…»[۵۷]
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آنچنان به مسئله عدالت اهمیت می داد که حتی در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت می کرد، امام صادق(علیه السلام) فرمود: «کان رسول اللّه یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسّویّه؛[۵۸] رسول خدا نگاه خود را در میان اصحاب بطور مساوی تقسیم می کرد، گاهی به این و گاهی به آن دیگری به طور مساوی نگاه می کرد.»
این گونه برخوردها بود که دلهای همه را مجذوب او کرد، بر پیروان آن حضرت مخصوصاً مسئولان و بزرگان و رهبران جامعه است که چنین روشی را پیشه خود سازند، و چنین عدالتی را در حق مردم روا دارند تا مردم صادقانه به دور آنان حلقه زنند، و امر همه اصلاح شود.
نویسنده : حجه الاسلام سید جواد حسینی ، صفحه ۲۴
پی نوشت ها:
[۱] . سوره احزاب، آیه ۲۱٫
[۲] . سوره قلم، آیه ۴٫
[۳] . بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۱٫
[۴] . طبقات، ج ۱، ص ۳۶۵٫
[۵] . همان.
[۶] . طبقات، همان، ص ۳۷۲؛ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص ۴۹۷ روایت ۶۰۵۳٫
[۷] . همان، ص ۱۷۰، حدیث ۱۹۴۸ ؛ مکارم الاخلاق، ص ۸ فتح الباری، ج ۶، ص ۴۱۹٫
[۸] . سوره آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۹] . سوره توبه، آیه ۱۲۸٫
[۱۰] . سوره کهف، آیه ۶٫
[۱۱] . منتخب میزان الحکمه، همان، ص ۴۹۹، حدیث ۶۰۷۴٫
[۱۲] . کنزالعمّال، حدیث ۳۲۱۴۷ و منتخب میزان الحکمه، ص ۴۹۷٫
[۱۳] . سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۹۹٫
[۱۴] . منتخب میزان الحکمه، ص ۴۹۹؛ مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۶۴، حدیث ۶۵٫
[۱۵] . بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۹ و قرب الاسناد، ص ۹۱، حدیث ۳۰۴٫
[۱۶] . مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۷۹ و ۱۲۴٫
[۱۷] . المناقب ابن شهرآشوب، ج ۱، ص ۱۴۵ ـ ۱۴۶٫
[۱۸] . کنزالعمّال، حدیث ۱۷۸۱۷٫
[۱۹] . الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۷۰ به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص ۴۹۸٫
[۲۰] . امالی شیخ صدوق، ص ۶۸، حدیث ۲٫
[۲۱] . سنن ابن ماجه، حدیث ۳۳۱۲٫
[۲۲] . الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۷۰٫
[۲۳] . الکافی، ج ۸، ص ۱۳۰، حدیث ۱۰۰ و منتخب میزان الحکمه، ص ۴۹۸٫
[۲۴] . کنزالعمّال، حدیث ۳۵۳۴۷٫
[۲۵] . صحیح مسلم، حدیث ۲۳۰۷ به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص ۴۹۸٫
[۲۶] . مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۵۵، حدیث ۳۴٫
[۲۷] . همان، ص ۴۹۹ و کنزالعمّال روایت: ۱۶۶۷۸، کشف الغمّه، ج ۲، ص۵۳۷٫
[۲۸] . منتخب میزان الحکمه، ص ۴۹۹٫
[۲۹] . همان، و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۷۸٫
[۳۰] . مرتضی مطهری، مقدمّه ای بر جهان بینی اسلامی، وحی و نبوت، ج ۳، ص ۱۳۷٫
[۳۱] . سوره آل عمران، آیه ۱۴۶٫
[۳۲] . سوره احقاف، آیه ۳۵٫
[۳۳] . نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۱۹۰، ص ۳۷۲٫
[۳۴] . جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۳۴٫
[۳۵] . سوره ذاریات، آیه ۵۶٫
[۳۶] . نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷٫
[۳۷] . سوره مزمل، آیه ۱ ـ ۴٫
[۳۸] . سوره مزمل، آیه ۵ ـ ۸٫
[۳۹] . سوره اسراء، آیه ۷۹٫
[۴۰] . تفسیر سوره نجم، دستغیب شیرازی، ص ۱۰۰٫
[۴۱] . سوره فتح، آیه ۲٫
[۴۲] . کحل البصر، ص ۷۸٫
[۴۳] . البدایه و النهایه، ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۳، ص ۳۲۶٫
[۴۴] . سوره بقره، آیه ۲۳٫
[۴۵] . سوره فرقان، آیه ۱٫
[۴۶] . سوره النجم، آیه ۱۰٫
[۴۷] . من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۷۲٫
[۴۸] . نهج البلاغه، محمد دشتی، ص ۷۳۴، حکمت ۴۳۷ و سیری در نهج البلاغه، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۲٫
[۴۹] . همان، ص ۵۸، خطبه ۱۵ و سیری در نهج البلاغه، ص ۱۱۴٫
[۵۰] . سوره حدید، آیه ۲۵٫
[۵۱] . سوره شوری، آیه ۱۵٫
[۵۲] . میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۸۹٫
[۵۳] . تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۶۱ ـ ۶۲ به نقل از تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج ۲۲، ص ۲۰۱٫
[۵۴] . تفسیر الصافی، فیض کاشانی،مؤسسه الاعلمی، ج ۴، ص ۱۸۵٫
[۵۵] . سوره احزاب، آیه ۲۸٫
[۵۶] . سوره انعام، آیه ۱۵۲٫
[۵۷] . منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص ۳۳۰، روایت ۴۰۲۰و خصال صدوق، ص ۳۰۸، روایت ۲۸٫
[۵۸] . بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۶۰، الکافی، ج ۸، ص ۲۶۸ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص ۴۹۷٫
منبع :پاسدار اسلام-مرداد ۱۳۸۵، شماره ۲۹۶