- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده:
نبی انسانی است از جانب خداوند، مرتبط با غیب، توسط وحی و با هدف سعادت انسان فرستاده شده است. برای اثبات اصل نبوت یعنی نبوت عامه و اثبات مصداق آن یعنی نبوت خاصه برهان لمّ و إن کاربرد دارند. وجود ویژگی هایی مانند نیازمندی بشر به قانون جامع و لزوم هدایت انسان به کمال مطلوب و خالی نماندن زمین از حجت خدا به دلیل سخن معصوم براهین لمی بر اثبات نبوت عامه و معجزه نیز به ضمیمه قاعده الواحد به دلیل حکایت از صدق مدعی نبوت برهان إنی براثبات نبوت خاصه از نظر مرحوم علامه هستند. اثبات این بحث می تواند موثر بر معنای زندگی انسان باشد.
مقدمه:
اثبات نبوت از مسائل کلامی است که هم در کلام و هم در فلسفه مورد بحث واقع می شود. البته بحث به اشکال گوناگون مانند ضرورت نبوت و نیاز انسان به دین و پیامبر و راههای شناخت پیامبر مطرح بوده است که علاوه بر تبیین به نقد و پاسخ به ایرادات وارده از جانب منتقدان و مخالفان نبوت در قدیم به نام “براهمه” و در دنیای متجدد “دئیستها” پرداخته اند. براهمه معتقد بودند عقل انسان بر شناخت و ایمان به خداوند کافیست و به واسطه و پیامبر نیازی نیست، زیرا پیام پیامبران یا وفق عقل است یا مخالف آن . اگر مطابق حکم عقل باشد، عقل به آن دست مییابد و در صورت دوم عقل آن را نمیپذیرد. دئیستها هم مانند براهمه به استقلال و استغنای عقل از پیامبران معتقدند که در فلسفه غرب “الهیات طبیعی” نامیده شده است.علاوه بر این دو گروه بعضی از اهل تصوف نیز قائلند که بعد از مقام فنا، شریعت از آنان ساقط است. (ممدّالهمم فی شرح فصوص الحکم، ص ۱۶۰)
بنابراین با توجه به ضرورت اصل نبوت اولین سوالی که پیش روی مخاطب قرار می گیرد این خواهد بود که آیا می توان نبوت را اثبات کرد؟ با ملاحظه متون کلامی قدیم و جدید درمی یابیم که برخورد کلامیون با این مسأله یکسان نبوده است، عده ای مانند خواجه نصیر دلایل خود را ذیل عنوان فوائد بعثت آورده اند و متأخرانی مانند استاد مطهری و استاد مصباح روش کلامیون را مورد نقد قرار داده اند و علامه طباطبایی با استدلال از طریق برهان لمی و انی به اثبات نبوت می پردازند. ایشان در قسمت برهان لمی از روش فلسفی ضرورت نبوت را اثبات نموده و در برهان انی طریق اعجاز را یگانه راه برای شناخت نبی معرفی می نمایند.
روش این تحقیق کتابخانه ای از نوع توصیفی- تحلیلی با رویکرد کلامی- فلسفی است و با جستجوی کلید واژه های مرتبط در آثار مرحوم علامه طباطبایی به تبیین دیدگاههای ایشان در موضوع مورد بحث پرداخته شده است.
تعریف نبوت:
اندیشوران اسلامی اعم از متکلمان، فلاسفه و مفسران و همچنین اشاعره و معتزله و امامیه از نبوت تعاریف متعددی ذکر کردند که همه تعاریف در این که نبی انسانی است از سوی خداوند خبر می دهد و مأموریت هدایت مردم را دارد، مشترک و متفق هستند.
علامه طباطبایی نیز در تعریف نبوت می فرمایند: «النبی على وزن فعیل مأخوذ من النبأ سمی به النبی لأنه عنده نبأ الغیب بوحی من الله، و قیل: هو مأخوذ من النبوه بمعنى الرفعه سمی به لرفعه قدره.» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۵۶)
نبی کسی است که از غیب به وسیله وحی الهی برای رسیدن مردم به سعادت خبر میدهد.
یعنی کلمه “نبى” بر وزن فعیل و ماخوذ از ماده “نبا” (خبر) است، و اگر انبیاء را انبیاء نامیده اند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحى خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضى (فخر رازی) گفته اند: کلمه مذکور ماخوذ از “نبوه” به معناى رفعت است، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبى خوانده اند .
نبی کسی است که از غیب به وسیله وحی الهی برای رسیدن مردم به سعادت خبر می دهد.
راه های اثبات نبوت
قبل از بیان راه های اثبات نبوت باید دانست که بحث نبوت به دو بخش نبوت عامه و خاصه تقسیم می شود. منظور از نبوت عامه، اصل احتیاج بشر به شخصیتی الهی است که رابط و واسطه بین مردم و خدا باشد، بدون اینکه به فرد یا افراد خاص نظری باشد. و مقصود از نبوت خاصه، تعیین مقام پیامبری خاص برای افراد معینی است که رابط بین خدا و مردم اند. مرحوم علامه برای اثبات نبوت برهان لمّ و إن را به کار می برد. برهان لمّ عبارت از استدلال به معلول و مسبّب از طریق علت و سبب است و امّا برهان «انّ » برهانى است که از معلول پى به علّت ببریم (شرح نهایه الحکمه / ج ۱ ص۱۳و۵۳).
با این توضیحات کاربرد دو برهان لمّی و إنی در اثبات نبوت روشن است:
برهان لمی: استدلال برای نبوت از راه برهان لمّ که روش فلسفی نیز هست، براین پایه است که اساسا بشر به لحاظ ساختمان جسمی و روحی اش نیازمند یک نظام قانونی جامع برای حیات فردی و اجتماعی است که خود از آوردن آن عاجز است و از طرفی این قابلیت هم وجود دارد که انسان به دلیل ارتباط و اتصال با جهان دیگر، از چنین راهنمایی و امتیازی برخوردار باشد. با این روش نبوت عامه اثبات می شود، زیرا برهان لمّ فقط ثابت می کند، نوع انسان به دلیل ویژگی هایی که دارد، نیاز به راهنمایی فرستاده ای از جانب خدا دارد.
استدلال از راه برهان انّ: یعنی از راه آثار و نشانه هایی که در نظام خلقت است و مطالعه ساختمان خاص موجودات که از نوعی هدایت تکوینی برخوردارند، به ضرورت بعثت و لزوم هدایت استدلال کنیم، این روش استدلال همان راه پی بردن از راه معجزه به وجود پیامبران است. با این روش نبوت خاصه اثبات می شود، زیرا که پیامبری معین ابتدا معجزه می آورد سپس از طریق برهان می توان فهمید آن پیامبر در ادعای خود صادق بوده است.
علامه طباطبایی هم در کاربرد این دو روش استدلال، در بحث نبوت می فرمایند: «عقل مى تواند براى اثبات هر امر ممکن از دو طریق استدلال کند، یکى از طریق علل وجود آن، که این قسم استدلال را اصطلاحاً استدلال لمى مى خوانند، و دیگرى از راه لوازم و آثار آن که این طریق را طریق انى مى نامند، از این دو طریق وجود آن چیز را اثبات مى کند، هر چند که آن امر ممکن به هیچ یک از حواس ظاهرى محسوس نباشد. نبوت را هم مى توان به این دو طریق اثبات نمود، یک بار از طریق آثار و برکاتش که همان تامین سعادت دنیا و آخرت بشر است و دیگری از طریق لوازمش، به این بیان که نبوت از آنجا که امرى است خارق العاده قهرا برگشت ادعاى آن از ناحیه کسى که مدعى نبوت است، به این ادعا است که آن خدایى که در وراى طبیعت است و اله طبیعت است، و طبیعت را بطور کلى به سوى سعادتش و انسان را هم که نوعى از موجودات طبیعت است به سوى کمال و سعادتش هدایت مى کند، در بعضى از افراد انسان تصرفى خارق العاده مى کند، به این معنا که به او وحى مى فرستد.» (ترجمه تفسیر المیزان؛ ج ۲؛ ص۲۳۰)
استدلال بر اثبات نبوت از دو طریق برهان لمی و إنی امکان پذیر است
اثبات نبوت به روش لم
نیازمندی بشر به نظام قانونی کامل
علامه طباطبایی در اثبات این مطلب از چندین مقدمه انسان شناسی استفاده می کند:
انسان از روح وبدن ترکیب شده است و این دو مادام که انسان در دنیا زندگى مى کند متلازم و با یکدیگرند، همین که انسان مرد بدنش مى میرد، و روحش، هم چنان زنده مى ماند، و انسان (که حقیقتش همان روح است) به سوى خداى سبحان باز مى گردد.
خداوند متعال در انسان شعور به ودیعه نهاده و ابزارهایی مانند چشم وگوش وقلب قرار داده است و علاوه بر اینها انسان دارای نیروی ادراک و فکر است که ارتباط او را با سایر اشیا و موجودات را میسر می کند و دارای سنخی از وجود است که مى تواند از هر چیزى استفاده کند چه از راه اتصال به آن چیز، و چه از راه وسیله قرار دادن براى استفاده از چیز دیگر.
انسان موجودی دارای شعور ،اراده ، فکر و ابزارهایی مانند چشم وگوش وقلب است.
نتیجه دو موهبت فکر و قدرت تسخیر اشیا این است که توانست براى خود علوم و ادراکاتى تدوین کند، تا در مرحله تصرف در اشیا و به کار بردن و تاثیر در موجودات خارج از ذات خود آن علوم را بکار بگیرد. علوم بشری به دو قسم نظری (حکایت ونشان دادن موجود خارجی مثل اینکه آب روان است) و عملی (علومی که وسیله به دست آوردن کمال و مزایای زندگی خود قرار میدهیم مثل اینکه ظلم بد است) تقسیم می شود. خداوند این علوم عملی را به انسان اعطا نمود تا اینکه انسان در محله عمل مجهز باشد.
از جمله افکار و ادراکات، تصدیق به این است که واجب است هر چیزى را که در طریق کمال او مؤثر است استخدام کند به همین جهت است که از ماده این عالم شروع کرده حتى از کارهاى حیوانات استفاده مى کند، و به استعمار و استثمار حیوانات اکتفاء ننموده، دست به استخدام همنوع خود مى زند، و به هر طریقى که برایش ممکن باشد آنان را به خدمت مى گیرد، در هستى و کار آنان تا آنجا که ممکن باشد تصرف مى کند
بشر هم چنان به سیر خود ادامه داد، تا به این مشکل برخورد، که همانطور که او مى خواهد از دیگران بهره کشى کند، باید اجازه دهد دیگران هم به همان اندازه از او بهره کشى کنند، و همین جا بود که پى برد به اینکه باید اجتماعى مدنى و تعاونى تشکیل دهد، و بعد فهمید که دوام اجتماع، منوط بر این است که اجتماع به نحوى استقرار یابد که هر صاحب حقى به حق خود برسد، و مناسبات و روابط متعادل باشد و این همان عدالت اجتماعى است.
انسان در ابتدا به دلیل حس خودخواهی به دنبال بهره کشی از دیگران است ولی در اجتماع با عدالت اجتماعی آشنا می شود.
افراد انسانها به حکم ضرورت از نظر خلقت و منطقه زندگى و عادات و اخلاقى که مولود خلقت و منطقه زندگى است، مختلفند، که این اختلاف طبقات همواره آن اجتماع صالح و آن عدالت اجتماعى را تهدید مى کند، و هر قوى اى مى خواهد از ضعیف بهره کشى کند، و بیشتر از آنچه به او مى دهد از او بگیرد، و از این بدتر اینکه غالب مى خواهد از مغلوب بهره کشى کند، بدون اینکه چیزى به او بدهد، و مغلوب هم به حکم ضرورت مجبور مى شود در مقابل ظلم غالب دست به حیله و کید و خدعه بزند، تا روزى که به قوت برسد، آن وقت تلافى و انتقام ظلم ظالم را به بدترین وجهى بگیرد، پس بروز اختلاف سرانجام به هرج و مرج منجر شده، و انسانیت انسان را به هلاکت مى کشاند یعنى فطرت او را از دستش گرفته سعادتش را تباه مى سازد.
بنابراین مردم نیازمند به قانون هستند و چون عقل بشری به دلیل جلب منفعت به سوی خویش برای قانونگذاری کافی نیست، و فقط راه وحی آسمانی است که یک شعور مخصوصی است که در افرادی به نام انبیا پیدا میشود، و گرنه انسان در عین حال که به حسب فطرت خدادادی، خوب و بد اعمال را میفهمد، نظر به اینکه شعور وی به سوی اختلاف دعوت میکند، دیگر به سوی رفع اختلاف که نقطه مقابل دعوت اولی است، دعوت نخواهد کرد. (رک: شیعه در اسلام ص ۱۳۲)
نیازمندی بشر به قانون به دلیل عدم کفایت عقل ضرورت بعثت انبیا را اثبات می کند.
برهان هدایت انسان به کمال مطلوب
مرحوم علامه درضمن تفسیر سوره بقره آیه ۲۱۳ به بیان یک برهان دیگر بر اثبات نبوت می پردازند. ممکن است که این برهان از جهاتی به برهان لطف که متکلمین قائل به آن هستند شبیه باشد اما از جهاتی با آن متفاوت است. در این برهان به اختیار انسان و کمال ابدی او توجه ویژه شده است که در برهان لطف نمی توان دید.
مقدمات:
علوم و ملکات به نفس انسانى صورتى مى دهد، که یا هم سنخ با سعادت او است، و یا مایه شقاوت او، در هر صورت تعیین راه سعادت و شقاوت انسان، و قرب و بعدش از خداى سبحان به عهده همین صورتها است.
انسان از ناحیه علل فیاضه که به هر موجودى قابلیتى براى رسیدن به کمالش مى دهد داراى چنین قابلیتى هست که به آخرین مرحله کمال وجودیش برسد، و این معنا را هم تجربه اثبات کرده و هم برهان.
بر خدایى که واجب الوجود و تام الافاضه است، واجب است براى هر نفسى که استعداد رسیدن به کمالى را دارد افاضه اى کند، و شرایطى فراهم آورد، تا آن نفس به کمال خود برسد، و آنچه بالقوه دارد بالفعل شود، و این کمال هر چه مى خواهدباشد، البته اگر نفس داراى صفات پسندیده اى باشد این کمال سعادت خواهد بود، و اگر داراى رذائلى و هیاتى نازیبا بود، البته این کمال کمال در شقاوت خواهد بود.
از آنجایى که این ملکات و این صورتها که براى نفس پیدا مى شود از راه افعال اختیاریه او، و افعال اختیاریه او هم از راه اعتقاد به درستى و نادرستى، و خوف از نادرستى، و رجاء به درستى، و رغبت به منافع، و ترس از ضررها منشا مى گیرد لاجرم آن افاضه خدایى لازم است متوجه به دعوت دینى شود، و خداى تعالى از راه دعوتهاى دینى و بشارت و انذار و تخویف و تطمیع، بشر را به اعمال صالح وادار و از اعمال زشت دور بدارد، تا این دعوتهاى دینى مایه شفاى مؤمنین گشته، سعادتشان بوسیله آن به کمال برسد، و از سوى دیگر مایه خسارت ستمگران گشته، شقاوت آنان هم تکمیل گردد، و چون دعوت احتیاج به داعى دارد تا متعهد و مسئول این دعوت شود، لاجرم باید انبیایى برگزیند.
بر خدایى که واجب الوجود و تام الافاضه است، واجب است براى هر نفسى که استعداد رسیدن به کمالى را دارد افاضه اى کند، و شرایطى فراهم آورد، تا آن نفس به کمال خود برسد.
برهان خالی نبودن زمین از حجت
علامه طباطبایی در اثبات این قسمت به روایتی از امام صادق (علیه السلام) استناد می کنند: زندیقى که نزد امام صادق (علیه السلام) آمده بود، از آن جناب پرسید: از چه راهى انبیاء و رسل را اثبات مى کنى؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: ما بعد از آنکه اثبات کردیم که آفریدگارى صانع داریم، که ما فوق ما، و ما فوق تمامى مخلوقات عالم است، و صانعى است حکیم چنین صانعى جایز نیست که به چشم مخلوقاتش دیده شود، و او را لمس کنند، و با او و او با مخلوقات خود نشست و برخاست کند، خلق با او و او با خلق بگومگو داشته باشد. پس ثابت شد که باید سفرایى در خلق خود داشته باشد، تا آنان خلق را به سوى مصالح و منافعشان و آنچه مایه بقایشان است و ترکش باعث فنایشان مى شود هدایت کنند، پس ثابت شد که خدا در میان خلق افرادى دارد که خلق را از طرف او که حکیم و علیم است به سوى نیکى ها امر مى کنند، و از بدی ها نهى مى نمایند. در اینجا ثابت مى شود که خدا در خلق زبانهایى گویا دارد، که همان انبیا و برگزیدگان از خلق اویند، حکمایى هستند مؤدب به حکمت او، و به همان حکمت مبعوث شده اند، و در عین اینکه از نظر خلقت ظاهرى مانند سایر افرادند از نظر حقیقت و حال غیر آنهایند، بلکه از ناحیه خداى حکیم علیم مؤید به حکمت و دلائل و براهین و شواهدند، شواهدى چون زنده کردن مردگان، و شفا دادن جذامیان، و نابینایان، پس هیچ وقت زمین از حجت خالى نمى ماند، همواره کسى هست که بر صدق دعوى رسول و وجوب عدالت خدا دلالت کند.( توحید صدوق ص ۲۴۹ و احتجاج طبرسى ص ۷۷ و اصول کافى ج ۱ ص ۱۶۸ به نقل از المیزان فی تفسیر القرآن ج۲ ص ۱۴۳).
بعد از این روایت علامه می فرمایند، علاوه بر اثبات نیاز بشر به قانون و معجزه، خالی نبودن زمین از حجت را نیز اثبات می کند.
هیچ وقت زمین از حجت خدا خالى نمى ماند.
برهان آنی
این دلیل اصلا به نیاز انسان یا به ضرورت بعثت توجهی ندارد؛ بلکه نگرش آن به واقعیت خارجی است. مطابق تاریخ انسانهای متعددی ادعای نبوت کردهاند، از طرفی هم عقل انسان حکم میکند انسان برای جلب منفعت و دفع ضرر محتمل به جست و جو و فحص از درستی و نادرستی ادعای پیامبران بپردازد.
برای اثبات صدق مدعی نبوت و تشخیص آن ۳ راهکار وجود دارد:
۱- تنصیص پیامبر پیشین
۲- قرائن وشواهد عقلی
۳- اعجاز
علامه طباطبایی از میان سه طریق یاد شده فقط راه سوم (معجزه) را برای اثبات پیامبری می پذیرد و در ارتباط با انحصار این طریق می فرمایند: «براى اثبات نبوت خاصه (صدق دعوى مدّعى نبوت) راهى جز آوردن معجزه نیست و نیز معلوم گردید که چنان که عوام مردم از معجزه استفاده مى کنند خواص نیز همان استفاده را مى نمایند.» (مجموعه رسائل علامه طباطبائى؛ ج ۱؛ ص۲۶۲)
از نگاه علامه اساسی ترین راهی که میتواند دلیل قطعی برای نبوت یک شخص باشد، ارتباط با غیب و آوردن معجزه است و برهان معحزه به این معناست که گاهی معجزه مدعی آن را اثبات می کند و به عبارت دیگر ظهور اعجاز از جانب شخصی ثابت کننده نبوت اوست. علامه در این مورد می فرمایند: «انبیاء معجزاتى را که مى آوردند، بدین عنوان بود که معجزه امرى است که جز خداى – عزّ و جلّ- همه از آوردن مانند آن عاجزند؛ و این، گواه صدقى بر دعوى ایشان است که مى گویند از جانب خداى جهان به سوى بندگان او مبعوث و برانگیخته شده، یا پیغامى آورده اند.» (اعجاز قرآن ؛ ص۱۱۶)
مرحوم علامه معجزه را یگانه دلیل قطعی بر مدعی نبوت می داند.
سپس ایشان معجزه را اینچنین تعریف می کنند: «چنان که از لفظش پیداست امر خارق العاده اى است که براى اثبات حق و مقارن با تحدى (دعوت به مقابله) تحقق پیدا مى کند».
بعد از تعریف معجزه سوال اساسی اینست که چه ارتباطی بین معجزه و ادعای صدق نبوت وجود دارد؟ علامه طباطبایی در جواب می فرمایند عقل حکم می کند که انسان نباید ادعای دیگری را بدون دلیل بپذیرد، مخصوصا اگر مدعا در امور فوق العاده مهم و تا حدی محتمل خلاف باشد. شخص مدعی نبوت یک ادعای بسیار مهم، یعنی ارتباط با عالم الوهی و دریافت وحی و کتاب آسمانی می کند. در این صورت، عقل حکم می کند که ادعای وی در وهله اول نباید هم تأیید و هم تکذیب شود، بلکه از مدعی مطالبه دلیل شود، چرا که مدعای وی برای انسان های عادی قابل شناخت و درک نیست تا درباره صدق و کذب آن موضع بگیرند.
مدعی نبوت برای تأیید و اثبات مدعای خود دست به عمل خارق العاده می زند که بعد از فحص و تحقیق متخصصان امر مثلا ساحران روشن می شود که مدعی نبوت و آورنده عمل مزبور در فعل خود هیچگونه حیله وفریبی به کار نبرده است و اساسا عمل وی مطابق موازین و رموز سحر مثلا انجام نگرفته است، بلکه مستند به علل فراطبیعی است.
بعد از روشن شدن انجام یک عمل خازق العاده به وصف استناد آن به عالم مابعدالطبیعه، عقل کشف می کند که مدعی نبوت از قدرت و شایستگی لازم برای انجام عمل خارق العاده دیگری که مستند به علل فرا طبیعی باشد، برخوردار است. از آن جا که ادعای نبوت و ارتباط با عالم غیب عملی خارق العاده است، عقل امکان انجام دادن آن را به دلیل کشف مزبور میپذیرد و مستند حکم خود را قاعده فلسفی «حکم الامثال فیما یجوز و ما لا یجوز واحد» قرار می دهد که مطابق آن وقتی یک فاعل بر انجام یک فعل خاص قادر باشد، در صورت حفظ قدرت فاعل و زمینه های لازم، بالضروره قادر بر انجام دادن مثل و مانند آن نیز هست. بنابراین با انجام معجزه به حالت قدسی و معنوی آورنده آن و ارتباط او با خدا علم حاصل میشود و در حقیقت، بین معجزه و نبوت رابطه تکوینی وجود دارد. علامه طباطبایی این دلیل را در تفسیر المیزان چنین بیان می کنند: «وحى و گفتگوى با خدا، و دنباله هاى آن، که همان تشریع قوانین و تربیت هاى دینى است، همه از امورى است که براى بشر قابل لمس نیست، و بشر آن را در خود احساس نمیکند، و قانون جارى در اسباب و مسببات نیز منکر آنست، پس این ادعاء ادعاى بر امرى خارق العاده است، که قانون عمومى علیت آن را جائز نمیداند. بنا بر این اگر پیغمبرى چنین ادعایى بکند، و در دعویش راستگو هم باشد، لازمه دعویش این است که با ماوراء طبیعت اتصال و رابطه داشته باشد، و مؤید به نیرویى الهى باشد، که آن نیرو میتواند عادت را خرق کند، و وقتى یک پیغمبر داراى نیرویى است که عادت را خرق مى کند، باید معجزه مورد نظر ما را هم بتواند بیاورد، چون فرقى میان آن خارق العاده و این خارق العاده نیست، و حکم امثال یکى است، اگر منظور خدا هدایت مردم از طرق خارق العاده یعنى از راه نبوت و وحى است، باید این نبوت و وحى را با خارق العاده ى دیگرى تایید کند، تا مردم آن را بپذیرند، و او به منظور خود برسد. پس از آنچه تا کنون گفته شد روشن گردید که میانه دعوى نبوت و قدرت بر آوردن معجزه ملازمه هست، و معجزه دلیل بر صدق دعوى پیغمبر است، و در این دلالت فرقى میان عوام و خواص مردم نیست.(المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱؛ ص ۸۶ و ۸۷)
از نگاه علامه طباطبایی بین معجزه و نبوت رابطه تکوینی وجود دارد.
نتیجه
۱- همانطور بسیاری از مباحث بحث توحید، صفات الهی و عدل با روش تعقلی و استدلالی قابل اثبات است، نبوت نیز با روش عقلی قابل اثبات است.
۲- در مرحله اثبات نبوت ابتدا باید اصل نبوت و نیازمندی انسان به واسطه ای بین انسان و ماوراء توسط برهان لم اثبات گردد، سپس برهان إنی برای یافتن مصداق جاری می شود که از نظر مرحوم علامه معجزه یگانه راه برای تعیین مصداق نبوت است.
۳- چون اثبات نبوت خاصه مبتنی بر اثبات نبوت عامه است، نبوت عامه به عنوان اصول موضوعه بحث نبوت خاصه مطرح می باشد.
۴- با برهان لمّ بر اثبات نبوت عامه روشن شد: راهی به جز عقل وجود دارد که مکمل آن است و در اختیار پیامبران الهی قرار دارد که می بایست با آن راه سعادت را فراهم کرد. بنابر این با اثبات نبوت سنگ بنای دیگری در حیات انسان گذاشته می شود به این صورت که می تواند موثر در معنا بخشی به زندگی بشر باشد، یعنی قادر بر تغییر اولویت ها، اهداف و محور زندگی یک شخص است.
- پی نوشت:
- طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه علامه طباطبائى (ره)ترجمه و شرح حقانى، ۲جلد، دانشگاه الزهراء (س) – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸.
- اسرار توحید، ابن بابویه، محمد بن على (وفات ۳۸۱ ق)، تهران: علمیه اسلامیه ، چاپ اول.
- طباطبایى، محمد حسین، الشیعه فى الإسلام، ۱جلد، بیت الکاتب – بیروت، چاپ: اول.
- طباطبایى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ۲۰جلد، اسماعیلیان – قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۱.
- طباطبایى، محمد حسین، مجموعه رسائل (علامه طباطبائى)، ۲جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) – قم، چاپ: اول، ۱۳۸۷
- طباطبایى، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) – قم، چاپ: پنجم، ۱۳۷۴.
- طباطبایى، محمد حسین، اعجاز قرآن، ۱جلد، مرکز نشر فرهنگى رجاء – تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۲.
- حسن زاده آملی، حسن، ممدالهمم در شرح فصوص الحکم، نشر وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸
منبع: پایگاه تخصصی معارف اهل بیت علیهم السلام
آمنه خاوری