- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره
ایرانیان در زمان خلیفه دوم، اسلام را رسماً پذیرفتند و پس از مدتی گرایش خاصی از آن را (اسلام شیعی) پسندیدند. پذیرش تشیع به وسیله ایرانیان، پیامد عواملی از قبیل سازگاری باورها و اعتقادات ایرانیان با مذهب تشیع، فعالیت علویان و شیعیان در محدوده جفرافیایی ایرانیان و … بود از آنجا که ایرانیان استعداد پذیرش آموزههای شیعی را داشتند، مذهب تشیع به تدریج گسترش یافت و در مواردی بصورت دولت رسمی نمود پیدا کرد که به دولتهای شیعی تشکیل شده در ایران به طور خلاصه میپردازیم.
۱ـ دولت شیعی طبرستان
فشار خلفای عباسی به سادات علوی موجب مهاجرت آنان به سوی ایران شد. در ایران نیز مناطق شمالی بهترین جا برای استقرار آنان بود. مردم نیز به سادات علوی گرایش داشته و همین گرایش زمینهساز حضور علویان در منطقه و قیام آنان علیه حاکمان عباسی شد. منطقه دیلم و مناطق شمالی ایران، از نظر جغرافیایی، سیاسی و امنیتی آمادگی ایجاد یک نهضت شیعی، نه الزاماً شیعه دوازده امامی را داشت. البته آشنایی بیشتر مردم کرانههای دریای مازندران با تشیع در قرن سوم ه. ق بود که به قیام و استقلال این سرزمین انجامید. در قرن سوم، به ویژه زمان متوکل، علویان مورد تعقیب بودند فرزندان اهلبیت به مناطق دور دست و امن، مانند کرانههای دریای مازندران پناه میبردند.[۱]
محمدبن زید پس از آن که توانست با قیامهای متعدد، حکومت خود را در طبرستان مستقر سازد از علویان حمایت کرد.[۲]
محمدبن زید نخستین کسی بود که بنایی بر قبر علی ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ بناکرد و در این راه بیست هزار دینار خرج کرد. وی هر سال سی هزار درهم به مشاهد علی ـ علیه السلام ـ و حسنین ـ علیهم السلام ـ و سایر اقربای خویش میفرستاد.[۳]
در کتاب تاریخ طبرستان آمده است: « محمدبن زید اقدام به تشکیل حکومت نکرد بلکه وی زمانی که گروهی از بزرگان دیلم نزد وی رفتند از پذیرش حکومت خودداری ورزید و حسن بن زید معروف به «حالب الحجاره» را که در ری ساکن بود معرفی کرد و نمایندگان مردم نزد وی در ری رفتند و حسنبن زید دعوت آنان را پذیرفت و در ۲۵ ماه رمضان سال ۲۵۰ ه. ق به دعوت مردم رویان و کلای، عازم طبرستان شد. سادات آن دیار و بزرگان شهر، مقدمش را گرامی داشتند و به استقبال وی شتافتند و براساس کتاب خدا و سنت رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر با وی بیعت کردند.»[۴]
حکومت علویان که از سال ۲۵۰ ه. ق در مناطق مختلف شمال ایران آغاز شده بود تا سال ۳۱۶ ادامه یافت.
دولت آل بویه
در آستانه قرن چهارم دولت عباسی به دلایل چندی رو به ضعف گذاشت و در همین زمان پسران بویه ماهیگیر در مناطق مختلف ایران حاکمیت پیدا کردند آنان پس از استقرار در شهرهای ری، اصفهان و شیراز به سوی بغداد، مرکز حکومت عباسی حرکت کردند و خلافت و شخص خلیفه را در اختیار گرفتند. علامه مجلسی در بحارالانوار حدیثی از امام علی ـ علیه السلام ـ نقل میکند که براساس آن، حضرت خبرِ به حکومت رسیدن آل دیالمه را داده است. حضرت میفرماید: «یخرج من دیلمان بنو الصیاد … ثم استوی امرُهُم حتی یملکوا الزوراء و یخلموا الخلفاء»[۵] از دیلم پسران ماهیگیر، خروج و ظهور میکنند سپس حکومت آنها برقرار میگردد و تا سرزمین زوراء (بغداد) در تسخیر آنها در میآید و خلفای عباسی بر کنار میشوند.
شخصی پرسید: آنها چهقدر حکومت میکنند؟ امام فرمود: صد و اندی سال.
آلبویه با تصرف بغداد بر تمام مسلمانان شیعه و سنی حکومت میکردند، بنابراین جهت تحکیم قدرت سیاسی و دینی خود تأیید خلیفه را لازم میدانستند.
در گرایش آلبویه به مذهب تشیع شکی نیست، آنچه محل تردید است نوع تشیع آنان است که آیا تشیع آنان اعتقادی (اثنی عشری) بود یا به فرقههای دیگر شیعی تعلق داشتند یا دارای تشیع سیاسی و مبارز بودند. و آموزههای مذهبی خویش را چه مقدار در سیاست و حکومتداری دخالت میدادند.
باید به اجمال گفت آنان با دستگاه خلافت سنی مدارا میکردند و از همین رویکرد نیز سودی به حال آلبویه میرسید، زیرا کلیه مسلمانان سلطنت آلبویه را بر مسلمین میپذیرفتند. ولی از لحاظ مذهب و گرایشهای اعتقادی نشانهها و قرائن بسیار گویای آن است که آنان به مذهب شیعه اثنی عشری تعلق داشتند. قرائنی مثل:
الف. معزالدوله، از رهبران آلبویه، مسائل فقهی و حکومتی خود را از ابن جنید اسکافی، از علمای طراز اول شیعه امامیه، دریافت و کشور را براساس دیدگاههای فقهی و حکومتی او اداره میکرد.[۶]
ب. صاحب بن عباد، از علمای شیعه امامی، وزیر مؤیدالدوله دیلمی بود و با اختیارات وسیع به امور مسلمانان به خصوص شیعیان رسیدگی میکرد.[۷]
ج. رکنالدوله دیلمی، از حاکمان آل بویه باشیخ صدوق مناسبات گرمی داشت.[۸]
د. برگزاری مراسم عید غدیر و عاشورای حسینی که مختص شیعیان اثنی عشری است، در زمان حکومت آل بویه گویای شیعه بودن آنان است. در برخی منابع آمده است که معزالدوله در سال ۳۵۲ ه. ق در بغداد مقر خلافت عباسی مراسم عاشورا برگزار کرد و مورد استقبال شیعان قرار گرفت.[۹]
ابن کثیر در کتاب خود درباره علل ناتوانی اهل سنت و خلفا در جلوگیری از این مراسم مینویسد: «لکثره التشیع و ظهورهم و کون السلطان معهم»[۱۰] زیرا تشیع گسترش یافته و آشکار شده بود و سلطان هم با آنان بود.
قرن چهارم ه. ق دوره گسترش تشیع در جهان اسلام است. این گسترش معلول عوامل گوناگون است که تشکیل چهار دولت شیعی با فرقههای مختلف فاطمیان در مصر، آل بویه در ایران و عراق، دولت حمدانیها در شامات و دولت زیدیها در یمن از جمله آنها است. به اعتراف برخی مورخان، در زمان حکومت آلبویه در ایران و عراق شعارهای شیعی آشکارا رواج یافت و میتوان گفت که در ایران مرحله بسیار مهمی برای مذهب تشیع به وجود آمد که تا آن زمان سابقه نداشت. ابن اثیر مینویسد:
در سال ۳۵۱ ه. ق به دستور معزالدوله بر در مساجد تحت حاکمیت آل بویه نوشتند: «خداوند لعنت کند معاویه پسر ابیسفیان را و لعنت کند کسی را که فدک را از فاطمه غصب کرد و کسی را که مانع از دفن حسن در کنار قبر جدش شد و کسی که ابوذر غفاری را تبعید کرد و … »[۱۱]
با تشکیل دولت آلبویه و تسلط آنان بر خلیفه و مقر خلافت، امنیت نسبی برای شیعیان در سرزمینهای تحت حاکمیت آلبویه به وجود آمد و آنان با استفاده از این فرصت در صدد ترویج شیعه برآمدند؛ به گونهای که طی حکومت ۱۲۶ ساله عقاید شیعی به شیوههای مختلف رواج پیدا کرد و علمای بزرگ شیعه مانند ثقه الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید، با استفاده از تمام امکانات به وجود آمده با قلم و بیان به نشر مذهب تشیع پرداختند.
دولت ایلخانیان مغول
پس از سقوط آلبویه، حاکمان سنی مذهب بر ایران حکومت میکردند و در این دوره تشیع به وسیله عالمان شیعی رواج داده میشد. به خاطر وجود دانشمندان شیعی و نقش آنان در اداره جامعه اسلامی، آخرین خلیفه عباسی نیز وزیری شیعی به نام ابنالعلقمی برگزید که با خواجه نصیرالدین طوسی همکاری و مشاوره داشت. با حمله مغولان به رهبری هلاکوخان به بغداد در سال ۶۵۶، خلافت عباسی و به دنبال آن حکومتهای محلی تابع خلافت بغداد سقوط کردند و ایلخانان مغول به تثبیت و گسترش حاکمیت خود در سرزمینهای اسلامی پرداختند.
با گذشت زمان، حاکمان ایلخانی با فرهنگ اسلام آشنا شدند و اسلام را پذیرفتند، هرچند گفته میشود هلاکوخان بر مذهب شرک خود از دنیا رفت. آنها که اسلام را پذیرفتند سعی کردند موضع میانهای نسبت به دو گرایش شیعه و اهلسنت داشته باشند. غازان خان که از سال ۶۹۴ تا ۷۰۹ حکومت مغولان را در اختیار داشت متمایل به مذهب تشیع بود و اجمالاً مورخان پذیرفتند که دوستدار اهلبیت بود. برخی از نویسندگان نیز معتقدند مذهب تشیع را به نوعی در آن زمان رسمیت داده است.[۱۲]
پس از مرگ غازان خان در سال ۷۰۹ ه. ق ولیعهد وی که برادرش نیز بود به ریاست حکومت دست یافت وی خود را «الجایتو» لقب داد که در زبان مغولی به معنای «سلطان بزرگ» و در فارسی به مفهوم و معنای «خدابنده» میباشد از این رو به حاکم ایلخانی سلطان محمد خدابنده میگفتند.[۱۳]
قبل از استقرار مغولان، مناظره و مباحثه میان فرقهها و مذاهب اسلامی آغاز شده بود. سلطان هم که شاهد این مناظرات مخصوصاً بین شیعه و سنی بود نمیتوانست از این مباحث نتیجهای بگیرد تا اینکه خوابی در عظمت علی ـ علیه السلام ـ میبیند و بعد از بیدار شدن میگوید: دانستم که حال چیست و یقین پیدا کردم که مذهب شیعه بر دیگر مذاهب غالب است و در آن هیچ شک و شبههای نیست، دانسته و با تحقیق این مذهب را اختیار کردم تا ناجی و رستگار باشم و دیگر مذاهب را رد کردم تا هالک و زیان کار نباشم.[۱۴]
علاقه سلطان محمد خدابنده به تشیع و همینطور به دست آوردن اطلاعات بیشتر از این آیین, موجب شد علمای شیعه را از عراق به ایران فراخواند و موجبات رشد این مذهب را فراهم آورد. پس از آن که سلطان مغول مذهب شیعه را پذیرفت، خبر گرویدن وی در سراسر ممالک اسلامی انتشار یافت و تلاش شد مردم نیز به این آیین درآیند و در صورت سرپیچی تأدیب شوند.
پی نوشت:
[۱] . بهاءالدین محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج ۲، ص ۲۲۴.
[۲] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، ج ۴، ص ۴۷۴.
[۳] . رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، انتشارات انصاریان، قم، ج۱، ص ۲۹۶.
[۴] . تاریخ طبرستان، ص ۴۴۲.
[۵] . مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۱، ص۲۵.
[۶] . قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، کتاب فروشی اسلامیه، ج ۱، ص ۴۳۹.
[۷] . شیخ عباس قمی، سفینه البحار، دارالاسوه، تهران، ج۲، ص ۱۳.
[۸] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، انتشارات جهان، ج ۲، ص ۲۶۳.
[۹] . ابنعماد، شذرات الذهب، دار احیاء التراث العربی (بیروت)، ج ۳، ص ۴۹.
[۱۰] . ابنکثیر، البدایه و النهایه، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج ۱۱، ص ۲۴۳.
[۱۱] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱۱، ص ۳۲۷.
[۱۲] . قاشانی، تاریخ الجایتو، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۹۱.
[۱۳] . علامه سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، دارالتعارف، بیروت، ج۵، ص ۹۹.
[۱۴] . علی شیرخانی، تشیع و گسترش آن در ایران، دفتر نشر معارف، ص ۱۰۷.۷۶۰.