- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شرح دعای روز چهاردهم ماه رمضان
* دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان *
أَللّهُمَّ لا تُؤاخِذْنى فیهِ بِالْعَثَراتِ وَ أَقِلْنى فیهِ مِنَ الْخَطایا وَ الْهَفَواتِ وَ لا تَجْعَلْنى فیهِ غَرَضاً لِلْبَلایا وَ الاْفاتِ بِعِزَّتِکَ یا عِزَّ الْمُسْلِمینَ؛
«خدایا در امروز مرا به لغزش هایم مؤاخذه مکن، و عذرِ اشتباهات و خطاهایم را بپذیر، و مرا هدفِ تیر بلاها و آفت ها قرار مده، به عزتت، اى مایه عزت مسلمانان».
فاصله کرم تا عدالت
اگر بنا باشد که خداوند به عدل رفتار کند، اگر از بندگان، به عدل، حساب بکشد، اگر انسان را طبق آنچه کرده است، مؤاخذه کند و کرم و عفوى در کار نباشد، اگر فضل خدا، دستمان را نگیرد… اوضاع، بسى وخیم است. چراکه ما، لغزشکاریم و اهل گناه. روزى به تعداد زیاد نافرمانى خدا مى کنیم. اگر ما را نسبت به آنها مؤاخذه کنند، کار بسى دشوار است.
آنچه مایه امیدوارى است، «فضل» خداست، و اینکه، خداوند، مهربان و بخشنده و بخشاینده است، جواد و کریم است. وگرنه باید همه را عذاب کند، عذابى سخت. در قرآن کریم مى خوانیم: «اگر خداوند، بندگان را نسبت به ستم هایشان مؤاخذه مى کرد، هیچ جنبنده اى را روى زمین باقى نمى گذاشت، لکن تا «اجل» و فرصتى معین، آنان را تأخیر مى اندازد.»[۱]
باز، از قول خداى متعال بشنویم:
«خداى تو، آمرزنده و مهربان است، اگر خداوند، مردم را به آنچه در این جهان مرتکب مى شوند، مؤاخذه کند نسبت به عذاب آنان را در همین دنیا، شتاب مى ورزد، لیکن براى مردم، موعدى قرار داده که اگر آن موعد برسد، مردم فرارگاهى نخواهد یافت»[۲]
راستى، اگر بنا باشد که خداوند، در محاسبه عمل مردم در آخرت، و نیز در همین دنیا، جود و کرم و بزرگوارى خود را کنار بنهد و با مقیاس دقیق «عدل» رفتار کند، چگونه مى توان از عذاب خداوند رست؟ با این همه گناه و نافرمانى، با این همه نیّت هاى آلوده و ریاها و تزویرها، براى خوشایند مردم کار کردن ها، شهرت طلبى ها، نام جویى ها، غرورها و تکبّرها، باطل پرستى ها، غیبت ها و سوءظن ها… واى… که چه محشرى است!…
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر، هر آنکه هست گیرند
این است که در نخستین خواسته امروزمان، از پروردگار خواسته ایم که ما را به خاطر خطاها و اشتباهات و لغزش ها، مؤاخذه نکند وگرنه از چنگ عذاب الهى نمى توان رستن!… کسى، دقتى فراوان داشت که واجبات را انجام دهد و از محرّمات، پرهیز کند و پیش خود مى اندیشید که بى گناه است، بنابراین او را از محاسبه به عدل، چه باک؟
از این رو، در دعاى قنوتى که داریم، به جاى جمله «أللّهُمَّ عامِلْنى بِفَضلِکَ وَ لا تُعامِلْنى بِعَدلِک»، خدایا با من، به فضلت رفتار کن، نه به عدلت»، مى گفت: «خدایا!… با من به عدلت رفتار کن…» روزى خواب دید که محشر است و قیامت و «محاسبه» و چنان از اعمال ریز و درشتش حساب کشیدند و چنان «عدل» را مقیاس قرار دادند که در آخر حساب، جهنّمى و اهل دوزخ از آب درآمد! وحشت زده از خواب پرید و با عذرخواهى از پروردگار نسبت به آن گونه دعا و از آن غرور، مجدّداً دعاى وارده را مثل دیگران خواند، که: «خدایا با من، با فضل و کرم خویش، رفتار و معامله کن، نه با عدالت و دادت».
خطاپوشى و عذرپذیرى خدا
گفتیم که بار گناهمان سنگین است و راه، دور و دراز و توان به دوش کشیدن این همه بار، اندک. پس، باید از خدا خواست تا توبه ها را بپذیرد، تا بارمان سبک شود تا براى طیران، سبک بال شویم و براى ادامه راه، «امیدوار». خداوند، «تواب» و توبه پذیر و خطاپوش است، عذر را قبول مى کند و تقاضاى بخشش را مى پذیرد. خداوند، اهل «عفو» و آمرزنده و مهربان است. بندگانش را دوست مى دارد و به هدایتشان علاقه مند است.
اگر او نبخشاید، پس که ببخشاید؟ اگر او براند، پس که بپذیرد؟ اگر او رد کند، به سوى که باید روى آورد؟ اگر بیامرزد، چیزى از او کم نمى شود و اگر معذرت خواهى را بپذیرد، بر ما منّت نهاده است. این است که در خواسته دوم خود در دعاى امروز، خواسته ایم که عذرخواهیمان را قبول کند. چون خداوند، «مقیل العثرات» و «قابلُ التّوبات» است، توبه را مى پذیرد.
«مجیبُ الدّعوات» است، دعاها را اجابت مى کند. «غافرُ الخطیئات» است، خطاها و گناهان را مى بخشاید. «غفّار الذّنوب» است، گناهان را مى آمرزد. «ستارالعیوب» است عیب ها را مى پوشاند. خواسته ایم که نسبت به گناهان، نافرمانى ها، لغزش ها و خطاهایمان، که به پوزش ایستاده ایم، «اقاله» داشته باشد و پوزش ما را پذیرا باشد.
در تیررس بلاها و آفات
گرچه بلا، براى دوستان است، ولى گاهى ظرفیّت انسان کم است و جاهلانه ناسپاسى مى کند. گرچه بلا، براى امتحان و آزمایش است، امّا شاید نتوانیم در پنجه این گرفتاری هاى آزمایشى، صاف و سالم و پیروز، از امتحان به درآییم. آفت ها، براى پندآموزى و ضررها، براى عبرت گرفتن است، بلا، هشدارباش است و آفت، بیدارباش.
گرفتارى ها، غفلت زدا و مصیبت ها، «یادآور» است، یادآور عجز و ضعف ما، و حاکمیت اراده و مشیّتى بالاتر و والاتر از آنچه ما داریم، که در کار جهان کارساز است. امّا ظرفیّت ها کم است. همه، نمى توانند از آفات و بلیّات، تحلیلى درست بکنند. هرکس، در مقابل شداید «صبور» نیست. بلا، گاهى انسانى را به کفر هم مى کشد، بدبین مى کند، از کوره در مى بَرَد، در هاضمه وجودى انسان نمى گنجد. حدیثى از امام على (علیه السلام) داریم که «بلا و گرفتارى، براى ظالم ادب است و براى مؤمن، عبرت و تجربه است و براى انبیاء، درجه».[۳]
امّا اگر در معرض بلاها و آماج آفات قرار گرفتیم و ظرفیت آن را نداشتیم، شاید به گناهى دیگر بیفتیم. در قرآن است که: وقتى انسان، مورد آزمایش قرار گیرد و وفور نعمت و کرم خدایى او را فرا گیرد، مى گوید که خدا به من اکرام کرده است، ولى وقتى دچار تنگى معیشت و روزى اندک گردد، مى گوید خداوند به من اهانت کرده و مرا خوار شمرده است.[۴]
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «از پروردگارتان، عفو و عافیت مسئلت کنید. چرا که شما اهل بلاکشى و جزء مردان بلاء و آزمایش نیستید. اقوامى پیش از شما بودند ـ از بنى اسرائیل ـ که در راه ایمانشان با ارّه ها شقه مى شدند تا تسلیم کفر شوند ولى دست از ایمان نمى کشیدند.»[۵]
البته، دچار بلا شدن، براى پالایش انسان و پخته شدن و تصفیه مؤمن، خوب است و هر که مقامش نزد خدا بیشتر باشد، ابتلاءاتش افزون تر است (البَلاءُ لِلوِلاءِ ـ بلا براى دوستان است)
اگر با دیگرانش بود میلى
چرا جام مرا بشکست لیلى؟
ولى آماج و هدف بلاها و آفت ها قرار گرفتن، گاهى ممکن است بیش از ظرفیّت و تحمّل انسان باشد و به کفر و عناد و گمراهى و بدبینى بکشد. در پایان، با «آفات» هم آشنا شویم. از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که: آفت علم، فراموشى است، آفت خرد، سفاهت است، آفت عبادت، سستى است، آفت سخاوت، منّت است، آفت شجاعت، ستم است، آفتِ زیبایى، خودپسندى و کبر است، آفت حسب و نسب، افتخارکردن و فخر فروختن است، و آفت دین، هواپرستى است.
پی نوشت ها
[۱] ـ نحل، آیه ۶۱؛
[۲] ـ کهف، آیه ۵۸؛
[۳] ـ انّ البلاء للّظالم ادبٌ و للمؤمنِ امتحانٌ وَ لِلأنبیاء درجهٌ. بحارالأنوار، ج ۶۴ ص ۲۳۵؛
[۴] ـ فاّما الانسان اذا ما اتَبلاُه…فجر، آیه ۱۵ و ۱۶؛
[۵] ـ سفینه البحار ج ۲ ص ۱۰۶؛
منبع: سینای نیاز؛ جواد محدثی