- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
محبت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام(صلیالله علیه و آله) به دلایل قرآنی و حدیثی بر همه امت اسلامی واجب است. از این رو پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) به خدای متعال قسم یاد نموده که هر کسی با اهل بیت دشمنی کند جایگاهش جنهم است. خلفای اموی و عباسی در طول حکومتهای جابرانه خود با اهل بیت(علیهم) به گونه ای دشمنی کرده اند که در نهایت آنان را به شهادت رسانده اند. در این نوشتار به دشمنی منصور با امام صادق (علیهالسلام) در حد کشتن بیان گردیده که با معجزه الهی دست از کشتن آن حضرت بر می دارد.
منصور روزی در قصر حمرا نشسته بود و هر روز که در آن قصر می نشست، قصد جنایت و کشتن افراد را می کرد. ربیع (از نزدیکان و خاصان منصور) می گوید: منصور مرا احضار کرد و گفت: می خواهم در این ساعت بروی و جعفر بن محمد را در هر حالی که دیدی، به اینجا بیاوری و اجازه ندهی که لباس بیرون بپوشد. ربیع یکی از فرزندان خود را مامور احضار امام می کند، او از دیوار خانه وارد می شود و امام را در حال نماز می بیند، به امام می گوید: خلیفه تو را احضار کرده، حضرت می فرماید: اجازه بده دعا بخوانم و لباس بپوشم، پاسخ می دهد: اجاز ه نمی دهم! مأمورم به همین صورت شما را نزد خلیفه ببرم، وی می گوید: امام را با سر و پای برهنه از خانه بیرون آوردم، و او را نزد خلیفه بردم. چون چشم خلیفه به امام افتاد، با خشم و غضب حضرت را مورد عتاب قرار داد و او را متهم کرد، که علیه حکومت اقدام می کنی، امام اتهامات را رد کرد و فرمود: در جوانی چنین کارهایی انجام نمی دادم. اکنون که ضعف پیری بر من عارض شده، چگونه چنین کارهایی انجام می دهم! ربیع می گوید: منصور چند مرتبه شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و قصد کشتن حضرت را داشت، اما ناگهان برخورد منصور تغییری کرد و حضرت را گرامی داشت و او را کنار مسند خویش جای داد و عطر مخصوص خویش را آورد و محاسن حضرت را خوشبو کرد، نیز دستور داد بهترین اسب های مرا بیاورید و جعفر را بر آن سوار کرده و با احترام به منزل برسانید. ده هزار درهم نیز به حضرت داد و به ایشان اجازه داد که اگر دوست داری، می توانی به مدینه برگردی. ربیع می افزاید: علت تغییر این وضع را از منصور جویا شدم، گفت: هیچ رازی را از تو پنهان نمی کنم ولی این موضوع را برای هیچ کس نقل نکن. سپس توضیح داد: چون شمشیر را از غلاف بیرون آوردم، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را مشاهده کردم، که برابر من حاضر شد و با خشم شدید به من نگاه کرد! وحشت کردم و شمشیر را غلاف نمودم، برای بار دوم نیز چون شمشیر را آماده کردم. که حضرت را به قتل برسانم، مجدداً رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را مشاهده کردم، که با حالت خشم بیشتری در برابرم آشکار و به من نزدیک تر شد! دو باره شمشیر را غلاف کردم.
برای بار سوم که شمشیر را به طور کامل از غلاف بیرون آوردم و تصمیم جدی برای قتل حضرت گرفتم، پیامبر را مشاهده کردم که بسیار به من نزدیک شده و آستین ها را بالا زده و با خشم بسیار شدیدی مرا نظاره می کند! دیدن این صحنه ها مرا وادار کرد، که نسبت به حضرت احترام نمایم.
منبع:
برگرفته ازشیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، دلیل، چ اول، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص ۱۳۹۳.