- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
در میان عناوین حقوق بشر در اسلام، موضوع عدالت و برابری درخشندگی خاصی دارد. عدالت و برابری در حقیقت از اساسی ترین مسائل در جهان بینی اسلام یعنی مساله «توحید» ریشه می گیرد. هیچ انسانی فراتر و یا فروتر از دیگران آفریده نمی شود. به همین دلیل هیچ کس نمی تواند بدون دلیل، بر دیگری حاکمیت داشته باشد.
اصل عدالت و برابری انسان ها، اصول دیگری را به همراه دارد که یکی از آنها اصل عدم سلطه شخصی برشخص دیگر است. برابری حاکم با مردم در معیشت و عمل جلوه ای از برابری افراد در اسلام است.
قرآن کریم درباره برابری همه انسان ها می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛[۱]
اى مردم! ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر، شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.
در ادامه به چند داستان خواندنی از عدالت و برابری در سیره پیامبر و امام علی (ع) اشاره می کنیم:
عدالت و برابری در اجرای حکم خدا
ام سلمه یکی از همسران شایسته پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کنیزی داشت که مرتکب سرقت و دزدی شده بود. مردم او را دستگیر و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند تا آن حضرت به مقتضای عدالت و برابری حکم نموده و مجازاتش کند.
وقتی ام سلمه از این ماجرا با خبر شد، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و درباره آن کنیز شفاعت کرد و درخواست نمود تا او مورد عفو قرار گرفته و دستش به خاطر دزدی بریده نشود.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از شنیدن سخنان ام سلمه، خطاب به او فرمود: یا أمّ سَلَمَه هذا حَدٌ من حُدودِ اللَّهِ لا یَضِیعُ؛ ای ام سلمه! این حدی از حدود الهی است، نمی توان آن را تباه ساخت و اجرا نکرد.
آنگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد دست آن کنیز را به جرم دزدی بریدند.[۲]
عدالت و برابری در رفتار با اسرای جنگ
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در یکی از جنگ ها فرمود: هر کس با یکی از بنی هاشم برخورد کرد او را نکشد؛ زیرا آنها را به زور به جنگ آورده اند.
در جنگ بدر، شخصی به نام ابویسیر، عباس را اسیر کرد و عباس مانند چوبی بی حرکت، ایستاد و چون بنای دفاع نداشت ابویسیر شانه های او را بست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از جنگ به مقتضای اصل عدالت و برابری، بین عباس و دیگران فرقی قائل نشد.
به هنگام شب، اسیران را به ریسمان بستند و عباس نزدیک خیمه پیامبر (ص) قرار داشت. صدای ناله عباس به گوش پیامبر (ص) می رسید، به همین جهت تا نیمه های شب، خوابش نمی برد و پهلو به پهلو می شد.
یک نفر از مسلمانان که نزدیک پیامبر (ص) بود پرسید: ای رسول خدا! چرا نمی خوابید؟ فرمود: ناله عمویم عباس ناراحتم می کند و خوابم نمی برد. اندکی بعد صدای عباس خاموش شد.
حضرت پرسید: چه شده که ناله عمویم را نمی شنوم؟ آن شخص گفت: ریسمان او را شل کردم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که همواره به مقتضای عدالت و برابری با مردم رفتار می کرد بلافاصله دستور داد تا ریسمان همه اسیران را شل کنند.[۳]
عدالت و برابری در بیت المال
در یکی از روزهای دوران حکومت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، عقیل برادر حضرت نزد ایشان آمد. برای شام، سفره بسیار ساده ای پهن شد. عقیل که چنین انتظاری نداشت پرسید: آیا غذا برای شام همین است؟! حضرت فرمود: مگر این نعمت خدا نیست؟! من که خدا را بر این نعمت ها شکر می کنم.
عقیل گفت: پس من خواسته ام را زود بگویم و بروم! امام علی (علیه السلام) فرمود: چه خواسته ای داری؟
عقیل گفت: من بدهی زیادی دارم و زیر بار قرض مانده ام. دستور دهید قرض مرا ادا کنند. در این مورد، هر مقدار می خواهی به برادرت کمک کن.
حضرت پرسید: بدهی تو چقدر است؟ عقیل گفت: صد هزار درهم! فرمود: مبلغ بدهی زیادی داری! متاسفم برادر جان! این قدر ندارم که قرض تو را ادا کنم؛ ولی اگر قدری صبر کنی، وقتی زمان پرداخت حقوق برسد، از سهم خودم بر می دارم و به تو می دهم.
اگر نه این بود که خانواده خودم خرج داشتند، تمام سهم خود را به تو می دادم و چیزی برای خود باقی نمی گذاشتم.
عقیل گفت: ای برادر! بیت المال و خزانه کشور در دست توست و به من می گویی صبر کن تا موقع پرداخت سهام برسد و از سهم خود به تو بدهم؟! تو هر اندازه بخواهی می توانی از بیت المال برداری. چرا مرا به رسیدن موقع پرداخت حقوق حواله می کنی؟!
گذشته از این، مگر تمام حقوق و سهم تو از بیت المال چقدر است؟ اگر تمام حقوق خودت را هم به من بدهی چه دردی از من دوا می کند؟!
حضرت فرمود: من از تو تعجب می کنم، این که خزانه بیت المال پول دارد و یا ندارد چه ارتباطی به بدهی تو دارد؟! من و تو فردی از افراد مسلمین هستیم. درست است که تو برادر منی و من می بایست در حد توان به تو کمک کنم ولی از مال خودم و نه از بیت المال مسلمانان.
اگر خیلی اصرار داری و سخن مرا نمی پذیری، به تو پیشنهاد انجام کاری را دارم که با آن می توانی تمام بدهی و دیون خود بپردازی و حتی بیش از آن هم داشته باشی. عقیل گفت: چه پیشنهادی داری؟
فرمود: به بازار کوفه برو و در وقت خلوت، صندوق های پول تجار و بازاری ها را که در آنجاست بشکن و هر چقدر می خواهی پول بردار!!
عقیل که انتظار چنین پیشنهادی را نداشت گفت: ای برادر! به من پیشنهاد می کنی که صندوق مردم را بشکنم و مال آنها را که به هزار زحمت به دست آورده اند را بردارم و ببرم؟!
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: پس تو چطور به من پیشنهاد می کنی که صندوق بیت المال مسلمین را برای تو باز کنم؟ مگر بیت المال متعلق به همه مسلمین نیست که مرا امین دانسته و به من سپرده اند؟(من موظفم در تقسیم بیت المال، به عدالت و برابری رفتار کنم).
پس حال که چنین است پیشنهاد دیگری می کنم. در نزدیکی کوفه، شهر حیره است و در آنجا بازرگانان و ثروتمندان بزرگی هستند. شبانه دو نفری با شمشیر برویم و بر یکی از آنها شبیخون بزنیم و از این راه، ثروت زیادی بدست بیاوریم!!
عقیل گفت: برادر جان! من برای دزدی نیامده ام که تو این حرف ها را می زنی. من می گویم از بیت المال کشور که در اختیار توست مقداری پول به من بده!
حضرت فرمود: اتفاقا اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر است از این که مال هزار نفر را بلکه همه مسلمین را بدزدیم. چطور شد که ربودن مال یک نفر با شمشیر، دزدی محسوب می شود ولی ربودن مال همه مردم، دزدی حساب نمی شود؟
تو خیال کرده ای که دزدی فقط حمله کردن به کسی و گرفتن زوری مال اوست؟ بدترین دزدی ها، همین پیشنهادی است که به من می کنی.
عقیل در برابر منطق و استدلال برادرش علی (علیه السلام) سکوت اختیار نمود و برخاست و رفت.[۴]
عدالت و برابری در حکومت علوی
هنگامی که امیر مومنان علی (علیه السلام) به خلافت رسید، بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای پروردگار فرمود:
از حضرت آدم (ع) فرزندی به عنوان بنده یا کنیز متولد نشد. تمام فرزندان او، آزاد بودند؛ اما خداوند بعضی از شما را مالک دیگری قرار داد. پس هر کسی را گرفتاری پیش آمد، باید شکیبایی کند در آنچه به صلاح او بوده و بر خدا منت نداشته باشد. مقداری مال برای ما رسیده است که بین سیاه و سفید به طور مساوی تقسیم می کنیم.
در این هنگام مروان حکم به طلحه و زبیر گفت: منظور علی شمایید!
پس از آن، امام علی (علیه السلام) دستور داد تا به هر نفر، سه دینار بدهند. مردی از انصار سه دینار خود را گرفت. پس از او، غلامی که تازه آزاد شده بود پیش آمد، او هم به سهم خود رسید.
مرد انصاری با دیدن این صحنه نزد حضرت رفت و عرض کرد: ای امیر مومنان! این غلام را من آزاد کرده ام؛ آیا سهم من با او یکسان است؟!
حضرت فرمود: آری یکسان است. من در کتاب خدا دقت کردم، بین فرزندان اسماعیل که کنیز زاده بودند و فرزندان اسحاق که از زنی آزاد به وجود آمدند، تفاوتی قرار نداده بود.[۵]
امام علی (ع) و عدالت و برابری در تعامل با مردم
روزی مالک اشتر نزد امیرالمومنین علی (علیه السلام) آمد و عرض کرد: ای امیر مومنان! جنگ جمل را با مردم بصره و کوفه و جنگ صفین را با شامیان به پایان رساندیم.
آن زمان رای و نظر آنها یکی بود، اما اکنون به خاطر این که شما در تقسیم بیت المال به عدالت و برابری رفتار می کنید و عرب و عجم در نظر شما یکسان هستند، آنان برای رسیدن به آروزهای خود به سوی معاویه می روند. آنها بیشتر خواستار دنیایند.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
ای مالک! با این که روشم رعایت حداکثری عدالت و برابری با مردم است، باز می ترسم ذره ای کوتاهی از من سر زده باشد؛ اما پراکنده شدن مردم خدا می داند برای این نیست که ستمی از طرف من دیده اند یا شخص عادلی را پیدا کرده به سوی او می روند.
آنها فقط برای رسیدن به زر و زیور دنیای فانی، از حقیقت برگشته و به باطل روی می آورند. آنها در روز قیامت مورد پرسش قرار خواهند گرفت که آیا شما برای دین عمل می کردید یا دنیا؟ (همواره به عدالت و برابری رفتار خواهم کرد و) هرگز حق کسی را به دیگری نخواهم داد و به وسیله مال مردم، نصرت و یاری نمی جویم.[۶]
رعایت جوانب عدالت و برابری در تعامل با کودک
در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، کودکی بود که بسیار خرما می خورد. هر چه او را نصیحت می کردند که خوردن زیاد خرما ضرر دارد، فایده نداشت.
مادرش او را نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و از حضرت خواست تا طفل را نصیحت و از خوردن خرما نهی فرماید، اما آن حضرت درخواست او را نپذیرفت و فرمود: امروز بروید و او را فردا دوباره نزد من بیاورید!
روز دیگر، زن همراه فرزندش خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر شد و حضرت با مهربانی به آن کودک فرمود که خرما نخورد. در این هنگام، زن نتوانست کنجکاوى و تعجب خود را مخفى کند. از حضرت پرسید: ای رسول خدا! چرا همان دیروز به او نفرمودید خرما نخورد؟!
پیامبر (ص) فرمود: دیروز وقتى این کودک را آوردید، من خرما خورده بودم و اگر او را نصیحت مىکردم، تاثیرى نداشت.
در این ماجرا حضرت به خوبی نشان داد که حتی در فرایند تربیت کودک نیز باید اصل عدالت و برابری، مورد توجه والدین قرار گیرد. اگر پیامبر (ص) در همان دیدار اول کودک را از خوردن خرما منع می فرمود در حالی که خود میل کرده بود، چه بسا کودک، این سخن حضرت را عادلانه نمی دانست و عملا به توصیه پیامبر (ص) توجهی نمی کرد.[۷]
نتیجه گیری
عدالت و برابری، یکی از مهمترین اصول در جهان بینی اسلامی است که ریشه در مساله توحید دارد. بر این اساس، هیچ انسانی فراتر و یا فروتر از دیگران آفریده نمی شود و هیچ کس نمی تواند بدون دلیل بر دیگری حاکمیت داشته باشد.
اصل عدالت و برابری انسان ها، اصول دیگری را به همراه دارد که یکی از آنها اصل عدم سلطه شخصی بر شخص دیگر است. برابری حاکم با مردم در معیشت و عمل جلوه ای از برابری افراد در اسلام است و هیچ امتیازی برای حاکم و جود ندارد همچنان که هیچ مصونیتی در برابرقوانین برای وی نیست.
در داستان هایی که از سیره پیامبر (ص) و امام علی (ع) خواندیم روشن شد که از نگاه آن بزرگواران، در اصل عدالت و برابری، هیچ تفاوتی بین حاکمیت و مردم نیست و همه در برابر قانون از حقوق یکسانی برخوردارند و قانونگذار یا ضابط اجرای قانون، نسبت به مردم عادی، هیچ امتیاز ویژه ای ندارد.
گردآوری و تنظیم: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . حجرات/۱۳
[۲] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۳۳۲
[۳] . صداقت، یکصد موضوع پانصد داستان، ج ۱ ص ۳۲۷-۳۲۸ به نقل از پیامبر و یاران ج۴ ص۸۵
[۴] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۹، ص ۶۱۳
[۵] . شیخ کلینی، روضه کافی، ص ۶۹
[۶]. خسروی، پند تاریخ، ج۳ ص ۲۰۱-۲۰۲ (با تغییرات در متن)
[۷] . ذوالفقاری، داستان های امثال، چ ۲ ص ۵۳۹ (با تغییرات در متن)
منابع
- قرآن کریم
- علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ سوم؛ ۱۴۰۳ ق
- شیخ حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ قم؛ موسسه آل البیت (ع)؛ چاپ اول؛ ۱۴۱۴ ق
- شیخ کلینی، محمد بن یعقوب؛ روضه کافی؛ انتشارات علمیه اسلامیه؛ چاپ اول؛ ۱۳۶۴ ش
- خسروی، موسی؛ پند تاریخ؛ تهران؛ کتابفروشی اسلامیه؛ چاپ سیزدهم؛ ۱۳۷۸ ش
- صداقت، علی اکبر؛ یکصد موضوع پانصد داستان؛ انتشارات ناصر؛ چاپ سوم؛ ۱۳۸۳ ش
- ذوالفقاری، حسن؛ داستان های امثال؛ تهران؛ ناشر: مازیار؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۴ ش