- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
خداوند دارای صفات ذاتی و فعلی است. عدل یکی از صفات فعلی خدا است. این صفت دربرابر ظلم قرار دارد. وقتی می گوییم خداوند عادل است یعنی او ظالم نیست. همچنین فضل یکی دیگر از صفات فعلی خدا است. برای اینکه بدانیم آیا عدل خداوند از فضل اوست، لازم است تعریفی از هر یک از عدل و فضل الهی داشته باشیم. در این مقاله بیان شده که چه نسبتی بین عدالت و فضل خداوند وجود دارد.
واژه عدل در معانی مختلفی به کار می رود برخی از معانی مهم عدل عبارتند از: رعایت تساوی و اجتناب از تبعیض، رعایت حقوق دیگران، قرار گرفتن افراد و اشیاء در جایگاه شایسته خود این معنای اخیر از عدل در معنای جامع تری به کار می رود این تعریف را می توان در کلامی از امام علی (علیهالسلام) یافت آنجا که فرمود: «العدل یضع الامور مواضعها».(۱) عدالت هر چیزی را در جایگاه مناسب آن قرار می دهد. معنای این سخن آن است که در جهان تکوین و تشریع، هر چیزی موقعیت و جایگاه مناسب و در خور خود را دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیزی در جای مناسب خود قرار گیرد. این معنا جامع ترین معانی عدل است و معانی پیشین را هم در بر می گیرد. بنا بر آنچه گذشت، معنای اجمالی عدالت الهی آن است که خداوند با هر موجودی آن چنان که شایسته آن است، رفتار کند و آن را در موضعی که در خور آن باشد، بنشاند و چیزی را که مستحق آن است به او عطا کند.(۲)
بر اساس این معنا از عدل، بزرگان می گویند: خداوند هم دارای عدل تکوینی است، هم عدل تشریعی و هم عدل جزایی. عدل تکوینی به این معناست که خداوند در جهان خلقت به هر موجودی به اندازه شایستگی و قابلیت او نعمت داده است و به تعبیر خدا اندازه ظرفیت و شایستگی هر شی به او وجود و کمال اضافه کرده است. عدل تشریعی به این معناست که تکالیفی که خدا به وسیله پیامبران بر مردم نازل کرده است، بر پایه عدل و دادگری است و نیز عدل جزایی به این معناست که خدا در روز قیامت میان افراد به عدل داوری می کند و حق کسی را تباه نمی کند یعنی میان افراد نیکوکار و بدکار به یکسان داوری نمی کند و پاداش هر کس را متناسب با اعمال او می دهد.(۳)
اما فضل به معنی برتری و مزیت و زیادی است. و فضل خدا، اعطای خداوند است بر اساس کرم او نه آنچه شایستگی بندگان است.(۴) بر این اساس خواجه طوسی می فرماید: ثواب از فضل خداست و عقاب از عدل او.(۵) زیرا بهشت استحقاق کسی نیست بلکه خداوند آن را بر حسب فضل خود عطا می کند، آیات قرآن هم این معنا را ثابت می کند نکته ای که ذکر آن حائز اهمیت است آن است که فضل خدا بر دو مرتبه است.
یک بخش فضل و رحمت او، همگانی و عام است و همه بندگان و همه عالم را شامل می شود و بخش دیگر فضلی است که تنها به مؤمنان اختصاص دارد به این دو معنا در قرآن چنین اشاره شده است.
در مورد مرتبه اول می فرماید: إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ(۶). همانا خداوند نسبت به مردم تفضّل دارد در مورد کلی تر باز می فرماید: وَلَکنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ(۷). خداوند نسبت به همه عالم صاحب فضل است.
و در مورد مرتبه دوم می فرماید: وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ(۸). خداوند نسبت به مؤمنین صاحب فضل است. بنابراین خداوند هم دارای فضل است و هم صاحب عدل است فرقی که میان این دو صفت در مورد خداوند می توان بیان کرد آن است که فضل می شود مربوط به گروه خاصی از انسان ها باشد (همچنان که در مورد مؤمنین ذکر شد) زیرا خداوند در قرآن می فرماید: ذَلِک فَضْلُ اللّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاء(۹). آن فضل خداست که به هر کسی بخواهد عطا می کند اما صفت عدل،صفتی است که برای همه افراد یکسان اجرا خواهد شد.
زیرا خداوند ذرّه ای به بندگان ظلم نمی کند و هیچ کس خصوصا در حسابرسی اعمال، از زیر سلطه عدل خداوند در روز قیامت بیرون نخواهد بود.
نتیجه: با ذکر این توضیحات این نتیجه حاصل می شود که دو صفت عدل و فضل خدا مستقل بوده و خداوند با هر یک از این صفات به گونه ای مستقل از دیگری نسبت به بندگان رفتار خواهد نمود. هم چنین از بیانات سابق معلوم شد هیچ کدام از این صفات از دیگری ناشی نمی شود نه عدل خدا از فضل اوست و نه فضل او از عدل زیرا همان طور که گفته شد خداوند با هر یک از این صفات نسبت به بندگان به گونه ای متفاوت برخورد خواهد نمود.
پی نوشت:
۱. نهج البلاغه، حکمت، ۴۳۷.
۲. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، کتابفروشی طه، ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۳۱۵.
۳. سبحانی جعفر و محمدرضایی، محمد، اندیشه اسلامی۱، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۵ش، ص۱۱۵ و ۱۱۶.
۴. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۱۴۲۰.
۵. طوسی، خواجه نصیر الدین، آغاز و انجام، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴ش، ص۷۲.
۶. بقره، ۲۴۳.
۷. بقره،۲۵۱.
۸. آل عمران، ۱۵۲.
۹. مائده، ۵۴.