- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
«دیگران مهم» برای انسان
انسان، متناسب با رشد و توانایی هایش در تعامل با دیگران قرار می گیرد و از میان آنها کسانی که بیش تر او را تحت تأثیر قرار می دهند، برایش مهم می شوند. افرادی که فرد، آنان را مهم تلقی می کند، از نظر روان شناسی «دیگری مهم» نامیده می شود.
دیگران مهم، کسانی هستند که فرد می کوشد تا خود را شبیه و همانند آنها بسازد و در راستای هویت آنان، خود را تغییر دهد. دیگران مهم، سرمشق، اسوه و الگوی او هستند. شخصیت های علمی، فرهنگی، ورزشی و سیاسی و مذهبی «دیگران مهم» تلقی می شوند که الگوی رفتارها را تشکیل می دهند.
دیگران مهم، لزوماً افراد هم عصر ما نیستند، بلکه شخصیت های تاریخی، رمانی و داستانی و حتی افسانه ای هم می توانند دیگران مهم یک شخص باشند.
زمانی که فرد به ارزیابی خود می پردازد، معمولا خود را با دیگران مهم مقایسه می کند و به میزانی که میان خود و این شخصیت فاصله و تفاوت می بیند، از هویت کنونی اش احساس ناخرسندی می کند و در جهت تغییر آن می کوشد.
گاهی به جای این که فرد خاصی، دیگری مهم یک نفر باشد، دیگران به صورت نامشخص الگوی او قرار می گیرند. زمانی که فرد از پوشیدن یک نوع لباس طفره می رود و آن را بد می داند، معمولا استدلال او این است که مردم چه می گویند؟ در این جا مردم، یک دیگری مهم نامشخص است که فرد آنان را نمونه و اسوه خود قرارداده است. هم چنین هنگامی که فرد درپی آن است که ویژگی ها و رفتار دیگران را به صورت کلی در خود ایجاد کند و نمی خواهد از شخص خاصی پیروی کند، در این مورد هم الگوی او کلی و نامشخص است. در این گونه موارد به این دیگری نامشخص که برای فرد مهم تلقی می شود و فرد می کوشد خود را شبیه و همانند او سازد، «دیگری نوعی» می گویند. یکی از این دیگری نوعی، مردم هستند. کلمه مردم، به فرد یا افراد خاصی اشاره ندارد، بلکه هر فردی متناسب با شرایط خود، دیگری نامشخص و مهمی را که رفتارش را مطابق با سلیقه و انتظارات او شکل می دهد و خود را با او همانند می سازد، مردم می نامد.
در بسیاری موارد، شخص هنگام ارزیابی خویش، خود را با دیگری نوعی مقایسه می کند و به میزانی که میان خود و تصویری که از دیگری نوعی دارد فاصله و تفاوت ببیند، احساس ناخشنودی می کند و برای تغییر دادن «خود» اقدام می کند.
از جمله عواملی که به سبب آن ها، دیگران، مهم تلقی می شوند، ارزش ها و مزایا هستند. ارزش ها و مزایا اموری هستند که برای فرد، مهم و مطلوب تلقی می شوند. به همین دلیل، کسانی هم که از مزایا برخوردارند یا توانسته اند ارزش ها را در خود متجلی سازند، مهم به شمار می آیند.
تعلق خاطر شیعیان به امام حسین(علیه السلام) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و یا ابوالفضل عباس و الگو بودن و تبدیل شدن او به یک دیگری مهم به دلیل برخورداری از سجایای اخلاقی، گذشت و قدرت پهلوانی و مانند آن است.
قرآن با توجه به این خصیصه مهم در انسان که گرایش ذاتی به الگوپذیری دارد، به نمونه های مهمی اشاره می کند. بیان بسیاری از داستان های پیامبران به منظور الگودهی به شخص مؤمن است. گاه به صراحت از الگو بودن برخی برای مؤمنان یاد می کند و گاه دیگر به نمونه های خاص در حوزه مردان و زنان اشاره می نماید. گاه مریم دختر عمران و گاه آسیه همسر فرعون را به عنوان الگوی زنان، معرفی می کنند.
نمونه و الگوهای برتر قرآنی
قرآن سه گونه الگو را برای مردم معرفی می کند؛ کسانی که الگوهای عام هستند که شامل همه پیامبران و اولیای الهی می شوند. قرآن با بیان رفتار و اندیشه و کردار و گفتار ایشان می کوشد تا الگوهای حقیقی را در اختیار مردم قراردهد. الگوهایی که واقعی هستند و امکان پیروی از آنها فراهم است. مجموعه کسانی که قرآن به آن ها اشاره می کند و از ایشان به ستایش یاد می کند الگوهای مثبت قرآنی هستند.
دسته دوم الگوهای خاص هستند. الگوهای خاص کسانی هستند که در یک یا چند مورد می توان از آنان پیروی کرد. این گروه را نمی توان در همه حوزه ها و اندیشه ها و کارکردها مورد تایید قرارداد.
دسته سوم الگوهای جامع هستند. آنان کسانی هستند که در همه حوزه ها می توان از ایشان پیروی کرد. از جمله این افراد می توان به پیامبر اکرم(ص) اشاره کرد که خداوند از او به عنوان اسوه حسنه یاد کرده است. درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز چنین حکمی داده شده با یک مورد استثنا و آن هم نسبت به رفتار او نسبت به عموی کافرش است که به وی می گوید از خدا برای او استغفار خواهد کرد؛ زیرا عموی حضرت، او را از خردسالی بزرگ کرده و در کنف حمایت خویش قرارداده بود و آن حضرت از ایشان به عنوان پدر (نه والد) یاد می کند.
از کسانی که می توان از آنها به عنوان اسوه کامل یاد کرد و در همه حوزه ها می توان از ایشان پیروی کرد، عترت رسول الله(ص) و امامان معصوم(علیه السلام) هستند.
آنان را می توان تجسم قرآن دانست. یکی از این امامان، حضرت جواد(علیه السلام) است. در این جا تنها به یک بعد از ابعاد اخلاقی قرآنی آن حضرت در حوزه جود و انفاق اشاره می شود که می توان او را از این نظر اسوه کامل ومصداق عینی قلمداد کرد. آن حضرت(علیه السلام) از این نظر در لسان روایات و ادبیات و فرهنگ شیعی به عنوان جوادالائمه شناخته شده است.
پیش از آن که به جود آن حضرت بپردازیم، می بایست نخست، نگرش قرآن را نسبت به جود و انفاق بدانیم تا با بررسی خلق و خوی قرآنی آن حضرت(علیه السلام) به الگوبرداری و سرمشق گیری از ایشان اقدام شود.
انفاق در قرآن
در کاربرد قرآن و متون دینی، انفاق در اصطلاح به اعطای مال یا چیز دیگر در راه خدا به فقیران و بینوایان و دیگر راه های مورد نیاز گفته می شود. راغب اصفهانی می نویسد: انفاق از آن رو به بخشیدن مال اطلاق می شود که با بخشش آن، به ظاهر مال از دست می رود و زوال می یابد. انفاق به معنای بیرون کردن مال از ملکیت خود است به گونه ای که دیگر نمی توان آن را بازپس گرفت.
انفاق از سوی خداوند به معنای مجازی آن به کار رفته و مراد از آن رساندن روزی به بندگان آن است.[۱]
انفاق در راه خدا را از جهات گوناگون می توان دسته بندی کرد. گاه اتفاق در امور مادی و مال است و گاه در امور معنوی؛ اما مصداق بارز آن را انفاق مال دانسته اند. البته آن چه انسان کسب می کند شامل علم و دانش و معنویات همانند مادیات است و انفاق هر آن چه به دست می آید از آموزه های دستوری قرآن است.[۲]
بر این اساس انفاق را می توان فراتر از انفاق مادی برشمرد که در آیه ۳ سوره بقره به صراحت و روشنی بیان شده و از ویژگی های مومنان و متقین، این دانسته شده که از هر چه خداوند روزیشان می کند انفاق می کنند. بنابراین انفاق از سرمایه های معنوی چون نیروی عقل و دانش نیز از موارد انفاقی بشمار می رود اگر آن چه را انسان دوست می دارد شامل انفاق بدانیم که در آیه ۹۲ سوره آل عمران بدان اشاره شده، می بایست عقل و آبرو و هر چیز دیگری را که محبوب انسان است در زمره چیزهایی بدانیم که قابلیت انفاق دارد.[۳]
در اهمیت و ارزش انفاق همین بس که قرآن همواره آن را در کنار نماز قرار می دهد و انفاق را از نشانه های مومن برمی شمارد. انفاق در آیات قرآنی همواره در کنار اعمال نیک و عبادات قرار گرفته است که نشانه اهمیت آن در اسلام و قرآن است.
خوی جواد الائمه (علیه السلام)
امام جواد(علیه السلام) به عنوان مصداق بارز خلق و خوی قرآنی، این خصلت و خصیصه را به کمال، دارا بوده است. آن امام همام هر چند همانند دیگر اجداد طاهرینش در همه زمینه ها در کمال بود و به جهت خلافت الهی از ویژگی انسان کامل برخوردار بوده است، ولی در خصیصه بخشندگی برجستگی ویژه ای داشت. به سخن دیگر هر شخصی در امری به اوج کمالی خود می رسد و سرآمد دیگران می شود. این مساله ای که در عرفان ابن عربی به عنوان علی قلب فلان مطرح است. به این معنا که هر یک از پیامبران و اسوه های قرآنی از یک ویژگی برجسته ای برخوردار می باشند و برپایه آن شناخته و معروف می شوند. امام سجاد(علیه السلام) به عنوان زینت عبادت کنندگان و امام باقر به عنوان باقرالعلوم(علیه السلام) این نکته را به خوبی تایید و تاکید می کنند.
امام جواد(علیه السلام) به جهت جود و بخشش خویش معروف و شناخته شده است. هر چند که جود با انفاق تفاوت هایی دارد، ولی جود در حوزه انفاق قرار می گیرد و تنها تفاوت آن، بخشش خاص است.
گوشه ای از ویژگی های شخصیت امام جواد(علیه السلام)
آن حضرت معدن علم و کرامت بود. زمانی آن حضرت به ولایت و خلافت الهی رسید که بیش از ۹سال نداشت، اما با این همه از دانش و علم چنان بود که گویی دانش کل کتاب را به ایشان داده باشند. در همان کودکی بیش از صدها پرسش سخت را پاسخ داد و در دانش آموختن به دیگران کوتاهی نمی کرد و هر آن چه داشت در راه خدا انفاق می کرد.
در کتاب (عیون المعجزات) به سند معتبر از کلیم بن عمران روایت کرده است که گفت: به خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام) عرض کردم دعا کن حق تعالی ترا فرزندی کرامت فرماید. حضرت فرمود: حق تعالی به من یک پسر کرامت خواهد کرد و او وارث امامت من خواهد بود.
چون حضرت امام محمدتقی(علیه السلام) متولد شد، حضرت فرمود که حق تعالی به من فرزندی عطا کرده است که شبیه است به موسی بن عمران(علیه السلام) که دریاها را می شکافت و نظیر عیسی بن مریم(علیه السلام) که حق تعالی، مقدس و مطهر گردانیده بود مادر او را و طاهر و مطهر آفریده شده بود.
پس حضرت فرمود که این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها بر او خواهند گریست و حق تعالی بر دشمن و کشنده و ستم کننده بر او غضب خواهد کرد و بعد از قتل او از زندگانی بهره نخواهد برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهد گردید.
حضرت امام رضا(علیه السلام) در شب ولادت آن حضرت تا به صبح در گهواره با او سخن می گفت و اسرار الهی را به گوش الهام نیوش او می رسانید.
در این روایت از همانندی آن حضرت با موسی(علیه السلام) سخن گفته می شود که بیانگر علم و دانش ایشان به شریعت است و همانند عیسی(علیه السلام) است که در کودکی و در گهواره از جانب خداوند سخن می گوید و خود را پیامبر می خواند. آن حضرت نیز در دانش شریعت و علم لدنی همانند
حضرت موسی و عیسی(علیه السلام) بود. با آن که کودکی خردسال بود اما مسئولیت خطیر خلافت الهی و امامت امت را به عهده گرفت.
علامه مجلسی و دیگران فرموده اند که سن شریف حضرت جواد(علیه السلام) در وقت وفات پدر بزرگوارش نه سال و بعضی دیگر هفت نیز گفته اند. این خود می نمایاند که دانش و علم ایشان عادی نبوده است. کسی که در سن کودکی، امامت امت را به عهده می گیرد و همه مسایل شرعی امت را حل می کند و برای هر پرسشی پاسخی مناسب و در خور دارد، کسی است که از معدن علم الهی بهره برده و از جود الهی سیراب شده است.
در روایات بسیاری آمده که در هنگام شهادت حضرت امام رضا(علیه السلام) آن جناب در مدینه بود و بعضی از شیعیان از صغر سن در امامت آن جناب تامل و شبهه ای داشتند تا آنکه علما و افاضل و اشراف شیعه از اطراف عالم متوجه حج گردیدند و بعد از فراغ از مناسک حج به خدمت حضرت جواد رسیدند و از وفور مشاهده معجزات و کرامات و علوم و کمالات، اقرار به امامت آن منبع سعادت نمودند و زنگار شک و شبهه از آیینه خاطره های خود زدودند.
شیخ کلینی و دیگران روایت کرده اند که در یک مجلس یا در چند روز متوالی سی هزار مسئله پیچیده را از آن معدن علوم و فضائل سؤال کردند و از ایشان جواب قانع کننده شنیدند.
ایشان در مدت کوتاه عمر خویش که در برخی از منابع تا ۵۲سالگی و در برخی دیگر ۹۲سالگی گفته اند،[۴] نه تنها به علم و دانش امت توجه داشت و از علم لدنی خویش به ایشان می آموخت بلکه در مبارزه با اهل ستم و ستمگران نیز کوتاهی نکرد.
ابن شهر آشوب و دیگران از محمدبن ریان روایت کرده اند که گفت: مأمون هر حیله کرد که حضرت امام محمدتقی (علیه السلام) را مانند خود اهل دنیا کند و به لهو و فسوق مایل کند، این مسأله تحقق نیافت و حیله او در آن حضرت اثر نکرد تا زمانی که خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد و زفاف واقع شد. امر کرد صد کنیز که از همه کنیزان زیباتر بودند، هر کدام جامی در دست گیرند که در آن جواهری باشد به این هیئت او را استقبال کنند، در آن وقتی که آن حضرت وارد می شود و در حجله دامادی می نشیند. کنیزان به آن دستور رفتار کردند، حضرت جواد(علیه السلام) التفاتی به ایشان نفرمود. مأمون مخارق مغنی را طلبید و آن مردی خوش آواز بود که رباب می نواخت و ریش طویلی داشت.
مخارق به مأمون گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر به جهت میل دادن ابوجعفر است به امر دنیا این کار در عهده من است و من کافیم او را، پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد به نحوی که جمعی اهل خانه به نزد او جمع شدند، او شروع کرد به نواختن رباب و آواز خواندن، یک ساعت چنین کرد دید که حضرت جواد(علیه السلام) ابداً التفات نکرد نه به سوی او و نه به طرف راست و چپ خود.
پس از آن سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: (اتق الله یاذا العتنون!) از خدا بترس ای مرد ریش بلند!
تا حضرت این فرمایش فرمود: رباب و مضراب از دست مخارق افتاد و دیگر آن دست برای او فایده ای نبخشید تا وفات یافت.
مأمون از او پرسید: ترا چه شد؟ گفت: وقتی که ابوجعفر به من صیحه زد چنان ترسیدم که هرگز از آن بهبودی نخواهم یافت.[۵]
این ها نشان می دهد که دشمن تا چه اندازه برای این که امام را در سن کودکی و نوجوانی از دین و امامت دور سازد توطئه می کرد. توطئه هایی که اگر موفق می شدند می توانست مردم را از دور وی پراکنده سازد.
آن حضرت با آن که در محاصره قدرتمندان و اهل دنیا بود و دشمن در خانه اش کمین کرده بود ولی با این همه همواره در اندیشه مردم و به ویژه شیعیان بود و هر آن چه به دست می آورد در میان بینوایان و فقیران انفاق می کرد. این ویژگی چنان در آن دوره برجسته شده بود که مردم وی را به جهات مختلف و از جمله انفاق مال و دارایی و کمک به محرومان به نام جواد می شناختند.
جود و کرمش شامل دوست و دشمن می شد. به گونه ای که مأمون نیز از آن حضرت حرزی خواست تا از آن برای محافظت از خویش بهره برد. آن حضرت با جود و کرمش این حرز را نوشت که داستان آن خواندنی و آموزنده است که چگونه جود جوادش چنان فراگیر و گسترده است که دشمنان را نیز شامل می شود. این هم از خلق و خوی قرآنی آن حضرت حکایت دارد که مظهر اسم رحمت عامه است.
پی نوشتها:
[۱] . تفسیر قرطبی ج ۶ ص۱۵۵٫
[۲] .بقره، آیه (۳) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ، (بقره:آیه۲۶۷) أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ.
[۳] . لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ.
[۴] . منتهی الامال.
[۵] . منتهی الامال.
منبع: علیرضا طباطبایی؛روزنامه کیهان.