- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
توحید ذاتى یعنى شناختن ذات حق به وحدت و یگانگى.اولین شناختى که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بى نیازى اوست،
یعنى ذاتى است که در هیچ جهتى به هیچ موجودى نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنى» است، همه چیز به او نیازمند است
و از او مدد مىگیرد و او از همه غنى استیا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى (۱) و به تعبیر حکما واجب الوجود است.
و دیگر «اولیت» یعنى مبدئیت و منشئیت و آفرینندگى اوست.او مبدا و خالق موجودات دیگر است، موجودات همه «از او»هستند و او از چیزى نیست و به تعبیر حکما «علت اولى» است.
این اولین شناخت و اولین تصورى است که هر کس از خداوند دارد.یعنى هر کس در مورد خداوند مى اندیشد و به اثبات یا نفى، و تصدیق یا انکار مىپردازد، چنین معنى و مفهومى در ذهن خود دارد که آیا حقیقتى وجود دارد که وابسته به حقیقتى دیگر نیست، همه حقیقتها به او وابستهاند و از اراده او پدید آمدهاند و او از اصل دیگرى پدید نیامده است؟
توحید ذاتى یعنى این حقیقت «دوئى» بردار و تعدد پذیر نیست، مثل و مانند ندارد لیس کمثله شىء (۲) ، در مرتبه وجود او موجودى نیست و لم یکن له کفوا احد (۳).
اینکه موجودى فرد یک نوع شمرده مىشود، مثلا حسن فردى از نوع انسان است – و قهرا براى انسان افراد دیگر قابل فرض است – از مختصات مخلوقات و ممکنات است، ذات واجب الوجود از این معانى منزه و مبراست.
و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدا و منشا و از نظر مرجع و منتهى یگانه است.جهان نه از اصلهاى متعدد پدید آمده و نه به اصلهاى متعدد باز مى گردد، از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده قل الله خالق کل شىء (۴) و به همان اصل و همان حقیقت باز مى گردد الا الى الله تصیر الامور (۵) و به تعبیر دیگر، جهان هستى، یک قطبى و یک کانونى و تک محورى است.
رابطه خدا و جهان، رابطه خالق با مخلوق یعنى رابطه علت(علت ایجادى)با معلول است، نه رابطه روشنایى با چراغ یا رابطه شعور انسانى با انسان.درست است که خدا از جهان جدا نیست (۶) ، او با همه اشیاء است و اشیاء با او نیستندهو معکم اینما کنتم (۷) اما لازمه جدا نبودن خدا از جهان، این نیست که پس خدا براى جهان مانند روشنایى براى چراغ و شعور براى اندام است.اگر اینچنین باشد خدا معلول جهان مى شود و نه جهان معلول خدا، چون روشنایى معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایى.و همچنین لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا،جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات دارند.همه اینها صفات مخلوق و ممکن است،خداوند از صفات مخلوقین منزه است سبحان ربک رب العزه عما یصفون (۸).
پی نوشت:
۱.فاطر/۱۵.
۲.شورى/۱۱.
۳.توحید/۴.
۴.رعد/۱۶.
۵.شورى/۵۳.
۶. «لیس عن الاشیاء بخارج و لا فیها بوالج» (نهج البلاغه).
۷.حدید/۴.
۸.صافات/۱۸۰.
منبع:مجموعه آثار جلد دوم صص۱۰۲- ۹۹ ، استاد شهید مرتضى مطهرى .