- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
ابزارهاى مهم تربیت دینى و معنوى
الف: زمینه درونى جوانان
جوانان سرزمین هاى آماده و حاصلخیز براى افشاندن بذر ایمان و معنویت شمرده می شوند و بیش از دیگران زمینه پذیرش ایمان و معنویت دارند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:
«شما را به نیکى درباره جوانان سفارش می کنم. به درستى که قلوب آنان نرمتر و مهربانتر است.(براى پذیرش فضیلتها آماده تر است)(وقتى) خداوند مرا، بشارت دهنده و انذارکننده؛ بر انگیخت، جوانان بامن پیمان بستند و پیران به مخالفت برخاستند…».[۱]
اسماعیل بن فضل هاشمى می گوید: به امام باقر (علیه السلام) گفتم: مرا از سبب تفاوت یعقوب و یوسف آگاه ساز. هنگامى که فرزندان یعقوب (علیه السلام) به او گفتند: اى پدر! بر تقصیراتمان آمرزش طلب که ما درباره یوسف گناه کردیم. یعقوب (علیه السلام) فرمود: بزودى از درگاه خدا براى شما آمرزش مى طلبم؛[۲] ولى هنگامى که به یوسف (علیه السلام) گفتند: خداوند شما را بر ما مقدم داشت و ما خطا کردیم؛ یوسف (علیه السلام) فرمود: امروز شرمنده نباشید، من عفو کردم، خداوند گناه شما را ببخشد که او مهربانترین مهربانان است.[۳]
امام (علیه السلام) فرمود:(علت اینکه یوسف بیدرنگ بخشید، آن است که) قلب جوان، نرمتر و مهربانتر از کهنسال است. در طول تاریخ اسلام، بسیارى از جوانان به مقامات بالاى معنویت دست یافتند.[۴]
ب: قرآن
قرآن، کتاب هدایت است و هر انسان باسوادى، به فراخور ظرفیت خود، از آن بهره می گیرد. جوان، به خاطر ویژگی هاى خاص خود، بیشتر به انس با قرآن نیاز دارد تا در پرتو آن براى طى مسیر پرپیچ و خم زندگى، ره توشه اى مطمئن فراهم آورد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسى که قرآن تلاوت می کند، اگر جوان مومن باشد، قرآن باگوشت و خونش آمیخته می شود.[۵]
ج: عبادت
عبادت و پرستش، لازمه بندگى است. عبادت اوج ارتباط بنده و معبود است. عبادت، منبعى مطمئن براى آرامش است. جوانى دوره حساس و پرمخاطره زندگى است. اضطراب ها، نگرانی ها، ناکامی ها و… همه در پرتو عبادت و بندگى از زندگى پرتلاطم جوان رخت بر می بندد و زندگیاش از اطمینان و امید سرشار می شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خداوند به سبب جوان عبادت کننده بر فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: بنده ام را بنگرید که چگونه به خاطر من از خواهش نفسانی اش گذشت».[۶]
آن حضرت همچنین فرمود: «در روزى که سایه اى جز سایه الهى نیست، هفت دسته در سایه عرش الهى قرار دارند: امام عادل، جوانى که در عبادت خداوند رشد کرده باشد و…».[۷]
د: شناخت دین
آگاهى جوان از دین، در تربیت او نقشى مهم دارد. بر جوان مسلمان ضرورى است که با علوم دینى و مسایل آن آشنا باشد و احکام الهی را بداند. امام باقر (علیه السلام) فرموده است: «اگر جوان شیعه اى را نزد من آورند که تفقه در دین نمی کند، او را با مجازاتى دردناک کیفر خواهم داد».[۸]
شناخت دین و احکام آن تا آنجا اهمیت دارد که در روایات مرحله اى از مراحل تربیت شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «فرزند آدم هفت سال، اول بارى می کند، هفت سال دوم، نوشتن فرا می گیرد و هفت سال سوم، مسایل حلال و حرام میآموزد».[۹]
ه: توبه
جوان در معرض لغزش ها و خطاهاست و دام هاى شیطان براى فریب او مهیاتر است. بدین سبب به ارتباط با خداوند و حضور در مجالس دعا، انابه و استغفار بیشتر نیاز دارد. جوان با آب زلال توبه روح و جان غبار گرفته اش را شتسشو می دهد و خود را براى پیمودن سریعتر مسیر تکامل آماده می سازد. فراهم کردن زمینه توبه و توجه دادن جوان به این عنصر سازنده بخشى از تربیت دینى و معنوى اوست. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «خداوند (صلی الله علیه و آله و سلم) و آن توبه کننده را دوست دارد».[۱۰]
آن حضرت همچنین فرمود: «هیچ کس نزد خداوند از جوان توبه کننده، محبوبتر نیست؛ و هیچ کس نزد خداوند از کهنسالى که بر گناهانش باقى است، مبغوض تر نیست».[۱۱]
شیوه هاى تربیت جوان
۱- روش درک واقعیات جوانى
بیتردید جوانى، از حساسترین و پرمخاطرهترین دوران زندگى است. جوان با همه توانایی ها، به خاطر حساسیت مقطع سنى، مشکلات، کمبودها و واقعیات انکارناپذیر دارد. عدم درک جوان و بیتوجهى به واقعیات طبیعیاش چه بسا، به جاى تربیت، سبب گمراهی جوان می شود. بدین جهت، باید متولیان امر تربیت جوان را مورد توجه قرار دهند؛ واقعیاتى که اشاره به برخى از آنها سودمند می نماید:
الف: شدید بودن غریزه جنسى
شدید بودن غریزه جنسى، از واقعیات انکارناپذیر دوره جوانى است. این غریزه در جوان، طوفانى است. به ویژه امروزه که جوانان، اولین هدف تهاجم فرهنگیاند و زمینه هاى تحریک غریزه جنسى در آنان، بیشتر مهیا است.
ب: محدودیت آگاهى و تجارب
جوان به تدریج به اطلاعات و آگاهیها دست می یابد و اندوخته هاى ناقص خود را تکمیل می کند. توجه والدین و مربیان به محدودیت معلومات مفید و تجارب عملى جوان سطح توقعات آنان را کاهش می دهد و معتدل می سازد. على (علیه السلام) می فرماید: «نادانى جوان، معذور و علم و آگاهیاش، محدوداست.»[۱۲]
بدین سبب، اندیشه و نظر سنجیده کهنسالان از نیروى جوان برتر است. على (علیه السلام) فرموده است: «نظر سالخورده، از نیرومندى جوان نزد من محبوبتر است.»[۱۳]
ج: تکامل تدریجى عقل
جوان، در مسیر تکامل عقلى است و اندیشه اش به تدریج تکامل می یابد. على (علیه السلام) می فرماید: «انسان تا ۲۸ سالگى در حال تکامل عقلى است».[۱۴] آن حضرت همچنین می فرماید: «عقل جوان در ۳۵ سالگى به نهایت کمال خود می رسد و آنچه پس از آن به دست میآورد، تجربه است.»[۱۵]
بدین سبب باید در حد معقول از جوان انتظار داشت و این ویژگى را در رفتار و موضع گیری هایش مورد توجه قرار داد. این وضعیت، به ویژه تا سن ۱۸ سالگى، بیشتر آشکار است. على (علیه السلام) می فرماید: «پیوسته عقل و حماقت با یکدیگر در تعارضند تا این که شخص به ۱۸ سالگى می رسد. در این هنگام، یکى بر دیگرى پیروز می شود.»[۱۶]
د: جنون جوانى
جنون جوانى، یکى از بیماری هاى روانى است که هنگام بلوغ در برخی از جوانان آشکار می شود. رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «جوانى، شعبه اى از دیوانگى است.»[۱۷]
مستى جوانى، حالت دیگرى است که در این مقطع سنى پدید میآید. على (علیه السلام) انواع مستى را چهار نوع(مستى جوانى، مستى ثروت، مستى خواب و مستى ریاست[۱۸] شمرده، می فرماید: «شایسته است انسان عاقل، خویشتن را از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى علم و مستى تمجید و چاپلوسى مستى جوانى دور نگاه دارد؛ زیرا هر یک از این مستی ها بادهاى مسموم و پلیدى دارد که عقل را می رباید و آدمى را سبک می سازد.»[۱۹]
ه: نوگرایى و شیکپوشى
نوگرایى و نوجویى، از ویژگی هاى جوان است. جوان دوست دارد خود را نشان دهد و مورد توجه دیگران واقع شود. والدین باید این واقعیت را بپذیرند، در حد امکان به خواسته هاى معقول جوان پاسخ مثبت دهند و از سختگیرى و نه گفتن هاى غیر ضرورى، که به کدورت جوان میانجامد، بپرهیزند. على (علیه السلام) همراه قنبر به بازار رفت و از فروشنده اى پرسید: آیا دو لباس به قیمت پنج درهم دارید؟ مرد پاسخ داد: آرى، اى امیرمومنان! با این پاسخ حضرت دریافت که فروشنده وى را شناخته است.
پس آنجا را ترک گفت، نزد دیگرى رفت و همین پرسش را تکرار کرد. فروشنده دوم جواب داد: آرى، دو لباس دارم؛ یکى بهتر است و سه درهم میارزد و دیگرى دو درهم. حضرت آنها را خرید و لباس سه درهمى را به قنبر داد. قنبر گفت: شما به آن سزاوارترید. شما بالاى منبر می روید و خطبه می خوانید.
حضرت فرمود: «انت شاب و لک شره الشباب …؛ تو جوانى و میل جوانى دارى. من از پروردگارم شرم دارم و خود را بر تو ترجیح دهم.»[۲۰] طبق این روایت على (علیه السلام) به خاطر جوانى قنبر و میل جوان به نو پوشى(به اصطلاح امروز «شیک پوشى») لباس بهتر و گرانتر را به او داد.
ى: روش احترام و مسئولیتدادن به جوان
احترام به شخصیت جوان و مسئولیت دادن به او، از شیوه هاى مهم تربیتى شمرده می شود. جوان، با همه مشکلات و واقعیات دوره جوانى، براى ایفاى نقش و انجام مسئولیت هاى مختلف توانایى بسیار دارد. عدم اعتماد به جوان و بیتوجهى به توانایی هاى او، مانع شکوفایى استعدادهاست و در نتیجه به عدم رشد مطلوب جوان میانجامد.
۲-سیره گرانسنگ رسول گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم)
سیره گرانسنگ رسول گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسیر دشوار تربیت، بهترین سرمشق شمرده می شود. آن بزرگوار به جوانان اعتماد می کرد و کارهایى بس مهم بدانان می سپرد. در این بخش به نمونه هایى از این روش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می شود:
الف: عتاب بن اسید و ولایت مکه
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عتاب بن اسید را که بیست و یک سال داشت، والى مکه ساخت. و امر فرمود با مردم نماز بگزارد. عتاب بن اسید اولین امرى بود که پس از فتح مکه در مکه نماز جماعت اقامه کرد.[۲۱]
ب: مصعب بن عمیر و تعلیم قرآن در مدینه
اسعد بن زراره و زکوان بن عبد قیس از قبیله خزرج در مکه خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و پس از پذیزش اسلام، از حضرت خواستند کسى را با آنها به مدینه بفرستد تا به مردم قرآن بیاموزد و آنان را به آیین اسلام دعوت کند.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مصعب بن عمیر، که جوانى نورس می نمود و بیشتر قرآن را فراگرفته بود، امر فرمود همراه آنان به سوى مدینه حرکت کند. مصعب به مدینه رفت و ماموریتش را به خوبى انجام داد. او اولین کسى بود که در مدینه نماز جمعه و جماعت برگزار کرد. اسید بن خضیر و سعد بن معاذ به وسیله او مسلمان شدند. او در جنگ بدر در رکاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. در جنگ احد پرچم مخصوص پیامبر را در دست داشت و در همان جنگ به شهادت رسید.[۲۲]
ج: اسامه بن زید و فرماندهى لشکر
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روزهاى پایانى زندگیاش، مسلمانان را براى جنگ با روم بسیج کرد. افسران ارشد و بزرگان مهاجر و انصار و شیوخ عرب در آن سپاه حاضر بودند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) براى مشاهده سپاه به خارج شهر رفت و با آنکه بزرگان حضور داشتند، اسامه بن زید را به فرماندهى برگزید. برخى بر این انتخاب اعتراض کردند و ناخشنود شدند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن سخنان آنان خشمگین شد. منبر رفت و پس از ستایش خداوند فرمود: مردم، این چه سخنى است که بعضى شما در باره فرماندهى اسامه می گویید؟ اگر شما امروز به فرماندهى اسامه معترضید پیشتر در باره فرماندهى پدرش نیز اعتراض کردید. به خداوند سوگند، دیروز زید بن حارثه براى فرماندهى لشکر شایسته بود و امروز فرزندش اسامه شایستگى دارد. باید همه شما از او اطاعت کنید.[۲۳]
۳-روش محبت و رفاقت
محبت، داروى بینظیر بسیارى از دردهاست. محبت بسیارى مشکلات عاطفى و اجتماعى را از میان می برد. محبت موثرترین شیوه تربیتی است. جوان کانون عاطفه و احساسات است و تشنه محبت صادقانه.[۲۴] ایجاد رابطه عاطفى و صمیمى در تربیت او بسیار سودمند است. در طریق تربیت، تندى، سختگیرى و فشارهاى روانى نه تنها مفید نیست، بلکه سبب رنجش جوان و لجاجت بیشتر او می شود. جوانى، به ویژه آغاز آن، زمان دوستى و دوستیابى است و جوان شدیدا از دوستان خود تاثیر می پذیرد.
این ویژگى ایجاب می کند که والدین فرزندان خود را در انتخاب دوستان صالح یارى کنند و مهمتر اینکه خود براى او دوستى صمیمى باشند، آنها باید ضمن انجام دادن وظیفه پدرى و مادرى، دوستانى خوب و صمیمى براى جوانشان باشند. محبت و رفاقت صمیمانه با فرزند چنان مهم است که امام صادق (علیه السلام) آن را راه درست تربیت در هفت ساله سوم زندگى می داند. آن حضرت می فرماید: بگذار فرزندت هفت سال بازى کند؛ هفت سال اورا با آداب و روشهاى مفید تربیت کن و در هفت سال سوم مانند دوست صمیمى با وى همراه باش.»[۲۵]
۴-روش موعظه
موعظه، از شیوه هاى موثر در تربیت فرزندان جوان است. اگر اندرز با منطق و عطوفت همراه باشد، بسیار موثر و کارساز است. معصومان (علیهم السلام) از این شیوه بسیار بهره می بردند؛ براى مثال امام سجاد (علیه السلام) به فرزندش چنین اندرز می دهد:
فرزندم، آگاه باش. با پنج گروه همنشین نشوى، سخن نگویى و در مسافرت دوستى نکنى. فرزند عرض کرد: پدرجان، آنان کیانند؟
حضرت فرمود: از همنشینى با دروغگو بپرهیز؛ زیرا او مانند سراب است، دور را نزدیک و نزدیک را دور جلوه می دهد. از رفاقت با گناهکار و لاابالى اجتناب کن؛ زیرا او تو را به یک لقمه یا کمتر از آن میفروشد. از دوستى با بخیل بپرهیز؛ زیرا او در ضروریترین وقت ها، از یاریات سرباز میزند. از رفاقت با احمق اجتناب کن؛ چون در پی سودرسانى به تو است ولى به خاطر نادانى زیان می رساند. از مصاحبت با آن که قطع رحم کرده بپرهیز؛ زیرا در کتاب آسمانى مورد لعن و نفرین قرار گرفته است.[۲۶]
على (علیه السلام) نیز فرزندش امام حسین (علیه السلام) را چنین موعظه کرده است: فرزندم! تو را به تقواى الهى، در نیازمندى و بینیازى، و سخن حق، هنگام خشنودى و خشم، و میانه روى، در فقر و بینیازى، و عدالت، در رفتار با دوست و دشمن، و کار و تلاش، هنگام نشاط و بیحالى، و خشنود بودن از خداوند، در سختى و گشایش و… سفارش می کنم.[۲۷]
۵-روش احترام به شخصیت
جوان براى شخصیت خود، اهمیت بسیار قائل است، هر نوع کم توجهى را بیاحترامى به شخصیت خود می داند. و چه بسا واکنش نشان می دهد. احترام به شخصیت جوان در تربیت او بسیار موثر است. اگر جوان خود را بی مقدار و حقیر بشمارد، احساس کند در نظر دیگران اعتبار و جایگاهى ندارد و نزد دیگران از احترام و ارزش برخوردار نیست، تلاش در جهت رشد و تربیت خود را بی ثمر می داند و چه بسا رفتارهاى نابهنجار بروز می دهد. امام هادى (علیه السلام) می فرماید: «از شر کسى که خود را خوار می داند، ایمن مباش.»[۲۸]
مشورت کردن با جوان، نشان دهنده احترام به اوست؛ زیرا سبب می شود بیشتر براى خود ارزش قائل شود، بیشتر احساس مسئولیت کند و در نتیجه در راه تربیت خود بیشتر بکوشد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: فرزندم آدمى در هفت سال اول، آقا و سرور والدین است، در هفت سال دوم، بنده فرمانبردار و در هفت سال سوم، وزیر و مشاور آنان شمرده می شود.[۲۹]
پینوشتها
[۱]. الحدیث، ج ۱، ص ۳۴۹؛
[۲]. یوسف، آیه ۹۷ و ۹۸؛
[۳]. همان، آیه ۹۲؛
[۴]. بحار، ج ۱۲، ص ۲۸۰، ح ۵۷؛
[۵]. همان، ج ۷، ص ۳۰۵، ح ۷۸؛
[۶]. کنز العمال، ج ۱۵، ص ۷۷۶؛
[۷]. بحار، ج ۷۱، ص ۳۵۳، ح ۲۸؛
[۸]. همان، ج ۱، ص ۲۱۴، ح ۱۶؛
[۹]. میزان الحکمه، ج ۵، ص ۸؛
[۱۰]. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۴، ح ۱؛
[۱۱]. میزان الحکمه، ج ۵، ص ۸؛
[۱۲]. کنز العمال، ج ۴، ص ۲۱۷؛
[۱۳]. میزان الحکمه، ج ۵، ص ۶؛
[۱۴]. بحار، ج ۷۲، ص ۱۰۵، (پاورقى).
[۱۵]. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۶۲۵؛
[۱۶]. گفتار فلسفى جوان، ج ۱، ص ۱۲۹؛
[۱۷]. همان، ص ۱۳۲؛
[۱۸]. میزان الحکمه، ج ۵، ص ۶؛
[۱۹]. گفتار فلسفى جوان، ج ۱، ص ۱۳۶؛
[۲۰]. همان.
[۲۱]. بحار، ج ۱۰۰ ص ۹۲- ۹۴؛
[۲۲]. همان، ص ۸۹؛
[۲۳]. همان، ص ۳۴۴ و ۳۴۵؛
[۲۴]. همان، ص ۲۱- ۲۳؛
[۲۵]. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۴ و ۱۹۵؛
[۲۶]. گفتار فلسفى جوان، ج ۱، ص ۴۵۷؛
[۲۷]. تحف العقول، ص ۶۴؛
[۲۸]. همان، ص ۴۸۳؛
[۲۹]. گفتار فلسفى جوان ج ۱، ص ۴۴۱؛