- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
حفص تمّار حکایت کند:
در بحبوحه آن روزهائى که مُعلّى بن خُنیس که یکى از راویان حدیث و از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام بود را به دار آویخته و کشته بودند، به محضر مبارک امام صادق علیه السلام شرف حضور یافتم .
حضرت فرمود: ما مُعلّى را به چیزى دستور دادیم و او مخالفت کرد، سرپیچى از دستور، سبب قتل او گردید. عرض کردم : یا ابن رسول اللّه ! آن سرّى که او آشکار کرد، چه بود؟
حضرت فرمود: روزى او را غمگین و ناراحت دیدم ، پرسیدم : تو را چه شده است ، که این چنین غمگین مى باشى ؟
مثل این که آرزوى دیدار خانواده و فرزندانت را دارى ؟
مُعلّى پاسخ داد: بلى .
به او گفتم : جلو بیا؛ و همین که او نزدیک من آمد، دستى بر صورتش کشیدم و گفتم : هم اکنون کجائى و چه مى بینى ؟
جواب داد: در خانه خود، کنار همسر و فرزندانم مى باشم . آن گاه من او را به حال خود رها کردم تا لحظاتى در کنار خانواده اش باشد، جائى که حتّى از همسر خود نیز کامى برگرفت .
پس از آن ، به او گفتم : جلو بیا؛ و چون جلو آمد، دستى بر صورتش کشیدم و گفتم : الآن کجا و در چه حالى هستى ؟
گفت : در مدینه ، در منزل شما و کنار شما مى باشم .
سپس به او گفتم : اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم ، هر که اسرار ما را نگهدارى کند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیای او را در امان دارد.
اى معلّى ! موضوعى را که امروز مشاهده کردى ، فاش مگردان وگرنه موجب هلاکت خویش ، خواهى شد.
اى معلّى ! متوجّه باش کتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنیا و آخرت مى باشد؛ و هر که اسرار ما را افشا نماید، به وسیله آهن (یعنى شمشیر و تیر) و یا در زندان نابود خواهد شد.
بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلّى بن خُنیس نسبت به سخنان من بى اهمّیت بود و اسرار ما را براى مخالفین بازگو کرد، همین بى توجّهیش موجب هلاکتش گردید.(۱)
۱-اختصاص شیخ مفید: ص ۳۲۱، رجال کشّى : ص ۲۴۰، بحارالا نوار: ج ۴۷، ص ۸۷، ح ۹۱، مستدرک الوسائل : ج ۱۲، ص ۲۹۷، ح ۲۳٫