- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
تجسیم و تشبیه از پدیده هایی است که در میان برخی مسلمانان به علت دوری از اهل بیت (علیهم السلام) گرفتار آن شده اند و فرقه ای را به نام مجسمه و مشبهه به وجود آوردند. مراد از تجسیم این است که برای خداوند مانند انسان جسم قائل شده و خدا را دارای دست و پا و گردن و سایر اعضای انسان بداند. و چونکه در این امور خدا مانند انسان انگاشته می شود به آن تشبیه هم گفته می شود و معتقدین به آن را مشبهه می گویند.
این باور از ظاهرگرایی در روایات و احادیث جعلی ناشی شده و برخی از پیروان اسلام گرفتار آن گردیده و کاملا بر خلاف آموزه های قرآن گرفتار شرک شده اند.
اندیشه تجسیم چنان در تار و پود رهبر فکری وهابیت ریشه دوانده که مقام و منزلت خداوند را در حد یک انسان معمولی تنزل داده و او را محتاج اعضا و جوارج چون انسان پنداشته است.
در گذشته به این فرقه ها مجسمه و مشبهه گفته می شد و در عصر وهابیت به جای این فرقه نشسته و همان باور را دارد که آنان داشته اند.
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه[۱] و دیگر آثارش به صراحت تمام می گوید خداوند دارای دو دست است که هرکدام از این دو دست کار مخصوص به خودشان را انجام می دهد و به کار همدیگر دخالت نمی کند. در این رابطه حدیثی نقل می کند و آن را صحیح می داند و در کتاب «دقایق التفسیر» می گوید: خداوند در روز قیامت دست خود را داخل آتش جهنم می کند و هرکه را بخواهد بیرون می آورد «و انه یدخل فی النار یده حتی یخرج من اراده»[۲]
ابن قیم در «صواعق المرسله» می گوید: خداوند آسمان را با یک دستش گرفته و زمین را با دست دیگرش گرفته است[۳] و در جای دیگر می گوید خداوند سه چیز را مخصوصا با دست خودش خلق کرده است، یکی آدم و دیگری جنت فردوس و از سومی نام نبرده است.[۴]
این عقاید امروز از سوی وهابیت هم مورد تایید قرار گرفته و در کتاب های آنان با پیروی از این تیمیه و ابن قیم منعکس شده است. این در حالی است که خداوند در قرآن کریم به صراحت فرموده است: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»[۵] یعنی هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست.
سوالات ما
۱. وقتی خداوند شباهت خود را با هر موجود دیگر به طور مطلق نفی می کند چگونه وهابی ها می گویند که خداوند مانند انسان دارای دست و اعضای دیگر است. آیا سخن وهابی ها مخالفت با صریح قرآن نیست؟
۲. اگر خداوند دارای اعضای بدن باشد باید جسم باشد و جسم با چشم سر قابل دیدن است. در حالی که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»[۶] ؛ چشم ها او را نمى بینند؛ ولى او همه چشم ها را مى بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمت ها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است. خداوند اگر جسم باشد باید دیده شود و دیده نشدن آن دلیل بر این است که خداوند جسم نیست.
۳. دلایل عقلى گواهى مى دهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیح تر بعضى از کیفیات آن ها را مى بیند و چیزى که جسم نیست و کیفیت جسم هم نمى باشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزى با چشم دیده شود، حتما باید داراى مکان و جهت و ماده باشد، در حالى که او برتر از همه اینها است، او وجودى است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است؛ زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.
خداوند متعال در روز قیامت هم دیده نمی شود ؛ زیرا دنیا و آخرت (با توجه به معاد جسمانى) هیچ تفاوتى در این مسئله نخواهد داشت، زیرا خداوند که وجودى ما فوق ماده است در قیامت تبدیل به یک وجود مادى نمى شود و از آن مقام نامحدودى به محدودى نمی گراید. دلایل عقلى بر عدم امکان رویت خدا هیچ گونه تفاوتى میان دنیا و آخرت نمی گذارد و داورى عقل در این زمینه تغییر ناپذیر است.
۴. تنها چیزى که سبب شده آن ها غالبا از این عقیده، دفاع کنند این است که در پاره اى از احادیث که در کتب معروف آن ها نقل شده امکان رویت خداوند در قیامت آمده است، ولى آیا بهتر این نیست که باطل بودن این موضوع را به حکم عقل دلیل بر مجعول بودن آن روایات و بى اعتبار بودن کتاب هایى که این گونه روایات در آن ها آمده است، بدانیم مگر اینکه این روایات را به معنى مشاهده با چشم دل تفسیر کنیم؟
آیا صحیح است از حکم خرد و عقل به خاطر چنین احادیثى وداع کنیم و اگر در بعضى از آیات قرآن تعبیراتى وجود دارد که در ابتداى نظر مسئله رویت خداوند را مى رساند مانند: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ [۷]؛ صورت هایى در آن روز پرطراوت است و به سوى پروردگارش مى نگرد» این تعبیرات مانند «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۸]؛ دست خدا بالاى دست آنها است» مى باشد که جنبه کنایه دارد؛ زیرا مى دانیم هیچ گاه آیه اى از قرآن بر خلاف حکم و فرمان خرد نخواهد بود.[۹]
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت
[۱] . ابن تیمیه، منهاج السنه، ج ۱، ص۱۳۹، دره التعارض، ج ۷، ص۱۲ و الحسنه و السئیه، ص ۱۰۲؛ مجموع الفتاوی، ج ۸ ، ص۹۵، دقایق التفسیر، ج ۲ ص۱۷۱٫.
[۲] . همان،
[۳] . صواعق المرسله، ج ۱، ص۲۷۰.
[۴] . همان، ج ۱، ص۲۷۱.
[۵] . شوری، ۱۱.
[۶] . انعام، ۱۰۳.
[۷] . قیامت، ۲۳- ۲۴.
[۸] . فتح، ۱۰.
[۹] . مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص ۳۸۱ – ۳۸۲، تهران، دار الکتب الاسلامیه ، چ ۱۰، ۱۳۷۱ ش.
نویسنده: حمیدالله رفیعی