- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 17 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اجداد رسول خدا
از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمود: (اذا بلغ نسبى الى عدنان فامسکوا.) (هرگاه نسب من به عدنان رسید از ذکر اجداد جلوتر خوددارى کنید(۱)). به این جهت، شرح حال اجداد پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) را از جد بیستم، (عدنان) شروع مى کنیم:
۲۰.عدنان
پدر عرب عدنانى است که در تهامه، نجد و حجاز تا شارف الشام و عراق مسکن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى، عرب اسماعیلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعیل، بنى مشرق، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام مى رسد. (۲) عدنان دو پسر داشت: (معدّ) و (عکّ) که (بنى غافق) از (عکّ) پدید آمده بودند.
۱۹. معدّ بن عدنان
(عدنان) با فرزندان خویش به سوى یمن رفت و همان جا بود تا وفات یافت. او را چند پسر بود که معدّ بر همه آنها سرورى داشت. مادر معدّ از قبیله (جُرهُم) بود و ده فرزند داشت و کنیه معدّ (ابوقضاعه) بود.(۳) به قول ابن اسحاق: معدّبن عدنان چهار پسر به نام هاى، (نزار)، (قضاعه)، (قنص) و (ایاد) داشت.
۱۸. نزار بن معد
سرور و بزرگ فرزندان پدرش بود و در مکه جاى داشت و او را چهار پسر به نام هاى: (مضر)، (ربیعه)، (انمار) و (ایاد) بود. دو قبیله (خشعم) و (بجیله) از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.
۱۷. مضر بن نزار
دو پسر داشت: (الیأس)(۴) و (عیلان) و مادرشان از قبیله (جرهم) بود. از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمود: (مضر و ربیعه را دشنام ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند.(۵)) (مضر) سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را ره صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى کرد.
۱۶. الیاس بن مضر
پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را (سیدالعشیره) لقب دادند، سه پسر به نام هاى: (مدرکه)، (طابخه) و (قمعه) داشت (نامشان به ترتیب: عامر، عمرو و عمیر است) و مادرشان (خندف) و نام اصلى وى (لیلى) بود و قبایلى را که نسبشان به الیاءس مى رسد (بنى خندف) گویند. قبیله هاى (بنى تمیم)، (بنى ضبه)، (مزینه)، (رِباب)، (خزاعه) (اسلم)، از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.
۱۵. مدرکه بن الیاءس
نامش (عامر)(۶) و کنیه اش (ابوالهذیل) و (ابوخزیمه) بود. (مدرکه) چهار فرزند داشت: (خزیمه) و (هذیل)، (حارثه) و (غالب).(۷) نسب قبیله (هذیل) و (عبداللّه بن مسعود) صحابى معروف به (مدرکه بن الیاس) مى رسد.
۱۴. خزیمه بن مدرکه
مادرش (سلمى) دختر (اسد بن ربیعه بن نزار) و به قول ابن اسحاق زنى از (بنى قضاعه) بود، بعد از پدر حکومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: (کنانه)، (اسد)، (اسده)، (هون) بود.
۱۳. کنانه بن خزیمه
کنیه اش (ابومضر) و مادرش (عوانه) دختر (سعدبن قیس بن عیلان بن مضر) بود. از (کنانه) فضایل بى شمارى آشکار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: (نضر)، (مالک)، (عبدمناه)، (ملکان) و (حدال). قبایل (بنى لیث) و (بنى عامر) از کنانه بن خزیمه پدید آمده اند.
۱۲. نضر بن کنانه
مادرش به قول یعقوبى (هاله) دختر (سوید بن غطریف) و به قول ابن اسحاق و طبرى و دیگران (برّه) دختر (مرّبن ادّبن طابخه) بود و فرزندان وى: (مالک)، (یخلد) و (صلت) و کنیه اش (ابوالصلت) بوده است. یعقوبى مى گوید: نضر بن کنانه، اول کسى است که (قریش) نامیده شد و به این ترتیب کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد (قرشى) نیست.
۱۱. مالک بن نضر
مادر وى (عاتکه) دختر (عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان) و فرزند وى (فهر بن مالک) بود.
۱۰. فهر بن مالک
مادر وى (جندله) دختر (حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى) بود و فرزندان وى: (غالب)، (محارب)، (حارث)، (اسد) و دخترى به نام (جندله) مى باشند.
۹. غالب بن فهر
مادر وى (لیلى) دختر (سعد بن هذیل) بود و فرزندان وى: (لؤى) و (تیم الادرم) و فغرزندان تیم بن غالب، (بنو اءدرم بن غالب) معروف شده اند.
۸. لؤى بن غالب
مادرم وى (سلمى) دختر (کعب بن عمرو خزاعى) بود و فرزندانش عبارت بودند از: (کعب)، (عامر)، (سامه)، (عوف) و (خزیمه).
۷. کعب بن لؤى
مادر وى (ماویه) دختر (کعب بن قین بن جسر) بود و فرزندانش عبارت بودند از (مره)، (عدى) و (هصیص) و کنیه اش (ابوهصیص) بود. کعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین کسى است که در خطبه اش (اما بعد) گفت و روز جمعه را (جمعه) نامید، زیرا پیش از آن، عرب آن را (عروبه) مى نامید.
۶. مره بن کعب
مادر وى: (وحشیه) دختر (شیبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر) است و فرزندان وى: (کلاب)، (تیم)، (یقظه)، و کنیه اش (ابویقظه) مى باشد.
۵. کلاب بن مّره
مادرش (هند) دختر (سریر بن ثعلبه بن حارث بن (فهر بن) مالک (بن نضر) بن کنانه بن خزیمه) است و فرزندانش: (قصىّ بن کلاب) و (زهره بن کلاب) و یک دختر، و کنیه اش (ابو زهره) و نامش (حکیم) است. رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره دو فرزند (کلاب بن مره) یعنى: (قصى) و (زهره) گفت: (دو بطن خالص قریش دو پسر کلاب اند).
۴. قصى بن کلاب
مادرش: (فاطمه) دختر (سعد بن سیل) است و فرزندانش: (عبدمناف)، (عبدالدار)، (عبدالعزى) و (عبد قصى) و دو دختر و کنیه اش (ابوالمغیره)(۸) بود. قصى بزرگ و بزرگوار شد. در این موقع دربانى و کلیددارى خانه کعبه با قبیله (خزاعه) بود که پس از (جرهمیان) بر مکه غالب شده بودند و اجازه حج با قبیله (صوفه) بود.
(قصى) زیر بار (صوفه) نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت، (خزاعه) نیز حساب کار خویش کردند و از قصى کناره گرفتند و سرانجام (قضى) امور کعبه و مکه را به داورى (یعمر بن عوف بن کعب کنانى) در دست گرفت و از آن روز (شداخ) نامیده شد.
(قصى) مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم کرد، آب دادن و سرورى را به (عبدمناف)، (دارالندوه) را به (عبدالدار)، پذیرایى حاجیان را به (عبدالعزى) و دو کنار وادى را به (عبدقصى) واگذاشت.(۹) قریش از نظر بزرگوارى (قصى بن کلاب) مرگ وى را مبداء تاریخ خود قرار دادند.
۳. عبد مناف بن قصى
مادرش: (حبى) دختر (حلیل خزاعى) است و فرزندانش: (هاشم)، (عبدشمس)، (مطلب)، (نوفل)، (ابوعمرو) و شش دختر. کنیه اش (ابوعبد شمس) و نامش (مغیره) و او را (قمرالبطحاء) مى گفتند.
۲. هاشم بن عبد مناف
مادرش: (عاتکه) دختر (مره بن هلال بن فالج) است و فرزندان وى: (عبدالمطلب)، (اسد)، (ابوصیفى)، (نضله) و پنج دختر، و کنیه اش: (ابونضله) و نامش: (عمرو) و معروف به (عمروالعلى) بود. نسب (بنى هاشم) عموما به (هاشم بن عبد مناف) مى رسد و مادر امیرالمؤ منین علیه السلام (فاطمه) دختر (اسد بن هاشم) است.
۱. عبدالمطلب بن هاشم
مادرش: (سلمى) دختر (عمرو بن زید بن لبید (بن حرام) بن خداش بن عامر بن غنم بن عدى بن نجار، تیم اللات بن ثعلبه بن عمرو بن خزرج) بود و فرزندانش (عباس)، (حمزه)، (عبدالله)، (ابوطالب) (عبدمناف)، (زبیر)، (حارث)، (حجل) (غیداق)، (مقوم) (عبدالکعبه)، (ضرار ابولهب) (عبدالعزى) (قشم) و شش دختر.
کنیه عبدالمطلب (ابوالحارث) و نامش (شیبه الحمد) و نام اولش (عامر) بوده است. عبدالمطلب، سرور قریش بود و رقیبى نداشت. وى پس از آن که داستان اصحاب فیل به انجام رسید، اشعارى گفت ک یعقوبى آن را نقل کرده است.(۱۰)
وفات عبدالمطلب، در دهم ماه ربیع الاول (هشت سالگى رسول اکرم) سال ششم عام الفیل اتفاق افتاد و صد و بیست سال عمر کرد.(۱۱) قبر او در (حجون) واقع شده که به قبرستان ابوطالب معروف است.
پدر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)
عبداللّه بن عبدالمطلب، مادرش: (فاطمه) دختر (عمرو بن عائذ بن عمران بن محزوم) است. عبدالله پدر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در بیست و پنج سالگى وفات کرد. به قول مشهور وفات وى پیش از میلاد رسول خدا روى داد، اما یعقوبى، این قول را خلاف اجماع گفته و به موجب روایتى از (جعفر بن محمد) وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته است.(۱۲) به قول واقدى: از (عبدالله) کنیزى به نام (ام ایمن) و پنج شتر و یک گله گوسفند و به قول ابن اثیر: شمشیرى کهن و پولى نیز به جاى ماند که رسول خدا آنها را ارث برد.(۱۳)
مادر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)
(آمنه) دختر (وهب بن عبدمناف بن زهره بن کلاب) که ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم و یک سال پس از آن که (عبدالمطلب) براى آزادى (عبدالله) از کشته شدن صد شتر فدیه داد، به ازدواج (عبدالله) در آمد و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)(۱۴) در سفرى که فرزند خویش را به مدینه برده بود تا خویشاوندان مادرى وى او را ببینند هنگام بازگشت به مکه در سى سالگى در (ابواء) وفات کرد.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب (شیبه الحمد، عامر) بن هاشم (عمروالعلى) بن عبد مناف (مغیره بن قصى (زید) بن کلاب (حکیم) بن مره بن کعب بن لؤى بن غالب بن فهر (قریش) بن مالک بن نضر (قیس) بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه (عمرو) بن الیاءس بن نزار (خلدان) بن معد بن عدنان علیهم السلام.
میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)
در تاریخ ولادت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) اختلاف است: مشهور شیعه هفدهم (ربیع الاول، ۵۳ سال قبل از هجرت) و مشهور اهل سنت دوازدهم ربیع الاول است و اقوال مختلف دیگر نیز بیان شده.
کلینى دوازدهم ربیع الاول عام الفیل (۱۵) (هنگام زوال یا بامداد) و مسعودى: هشتم ربیع الاول عام الفیل پنجاه روز پس از آمدن اصحاب فیل به مکه دانسته اند.(۱۶) کلینى مى نویسد: مادر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذى الحجه) نزد جمره وسطى که در خانه عبدالله بن عبدالمطلب واقع بود باردار شد(۱۷) و رسول خدا در شعب ابى طالب در خانه محمد بن یوسف در زاویه بالا به هنگام ورود به خانه در دست چپ واقع مى شود از وى تولد یافت.
ابن اسحاق روایت مى کند: (آمنه) دختر (وهب) مادر رسول خدا مى گفت که: چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: همانا تو به سرور این امت باردار شده اى، هرگاه تولد یافت، بگو: (اعیذه بالواحد من شر حاسد.) (او را از شر هر حسد برنده اى به خداى یکتا پناه میدهم) سپس او را (محمد) بنام، چون رسول خدا تولد یافت، آمنه براى عبدالمطلب پیام فرستاد تا او را ببیند، عبدالمطلب آمد و او را در بر گرفت و به درون کعبه برد و براى وى دست به دعا برداشت آنگاه او را مادرش سپرد و براى او در جستجوى دایه برآمد.(۱۸)
دوران شیرخوارگى و کودکى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) هفت روز از مادر خود (آمنه) شیر خورد (۱۹) و روز هفتم ولادت، عبدالمطلب، قوچى براى وى عقیقه کرد و او را (محمد) نامید. سپس کنیز ابولهب (ثویبه) که پیش از این، حمزه بن عبدالمطلب را شیر داده بود، چند روزى رسول خدا را شیر داد. به گفته یعقوبى: (ثویبه) جعفر بن ابى طالب را نیز شیر داده است (۲۰) آنگاه سعادت شیر دادن رسول خدا نصیب زنى از قبیله (بنى سعد بن بکر بن هوازن) به نام (حلیمه) دختر (ابوذؤ یب: عبدالله بن حارث) شد.
حلیمه، دو سال تمام رسول خدا را شیر داد و در دو سالگى او را از شیر بازگرفت و حضرت در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و قضیه (شق صدر) در همان جا روى داد (۲۱) و در سال پنجم ولادت، حلیمه او را به مادرش بازگرداند. (۲۲)
سفر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدینه در شش سالگى
از عمر رسول خدا شش سال تمام مى گذشت که مادرش (آمنه) وى را براى دیدن دایی هایش به مدینه برد و هنگام بازگشت به مکه در (ابواء) در گذشت و همانجا به خاک سپرده شد. از آن (ام ایمن) رسول خدا را با همان دو شترى که از مکه آورده بودند به مکه بازگرداند. رسول خدا که در سال حدیبیه بر (ابواء) مى گذشت، قبر مادر خود را زیارت کرد و بر سر قبر گریست.(۲۳)
سفر اول شام
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نه ساله یا دوازده ساله و به قول مسعودى سیزده ساله بود(۲۴) که همراه عموى خود ابوطالب که با کاروان قریش براى تجارت به شام مى رفت، رهسپار شام شد. این سفر در دهم ربیع الاول سال سیزدهم واقعه فیل اتفاق افتاد(۲۵) و چون کاروان به (بصرى) رسید، راهبى به نام (بحیرى) که از دانایان کیش مسیحى بود، از روى آثار و علایم، رسول خدا را شناخت و از نبوت آینده وى خبر داد.
حوادث مهم در دوران جوانى، قبل از بعثت
در ترتیب وقوع این حوادث کم و بیش اختلاف است و مسعودى ترتیب و فاصله تاریخى آنها را چنین گفته است: میان میلاد رسول خدا که در عام الفیل بوده است و (عام الفجار) بیست سال فاصله شد. چهار سال و سه ماه و شش روز بعد از (فجار چهارم)، رسول خدا براى (خدیجه) رهسپار سفر بازرگانى شام شد. دو ماه و بیست و چهار روز بعد با خدیجه ازدواج کرد.
فجار
در جوانى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) جنگ فجار، میان قریش و بنى کنانه و بنى اسد بن خزیمه از طرفى، و بنى قیس بن عیلان از طرف دیگر روى داد. (نعمان بن منذر) پادشاه حیره کاروانى با بار پارچه و مشک به بازار (عکاظ) فرستاد، در این هنگام (براض بن قیس) از بنى کنانه به منظور کشتن وى رهسپار شد و بر او تاخت و او را کشت و چون این قتل در ماه حرام بود (فجار) نامیده شد.(۲۶)
یعقوبى مى گوید: در ماه رجب که نزد آنان ماه حرام بود و در آن خونریزى نمى کردند، جنگیدند، به این جهت (فجار) نامیده شده است، چرا که در ماه حرام، فجورى (گناهى بزرگ) مرتکب شدند.(۲۷) رسول خدا بیست ساله بود که در (فجار) شرکت کرد(۲۸) و جز (یوم نخله) در باقى روزها حاضر بود(۲۹) و جنگ فجار در ماه شوال به پایان رسید.
حلف الفضول
ابن اثیر از ابن اسحاق نقل مى کند که: مردانى از (جرهم) و (قطوراء) که نام هایشان همه از ماده (فضل) مشتق بوده است فراهم شده و پیمانى بسته بودند که در داخل مکّه ستمگرى را مجال اقامت ندهند و پس از آن که این پیمان کهنه شد و جز نامى از آن در میان قریش باقى نبود، دیگر بار به وسیله قبایل قریش تجدید شد و قریش آن را (حلف الفضول) نامید.(۳۰) اوّل کسى که در این کار پیشقدم شد (زبیر بن عبدالمطّلب) بود که طوایف قریش را در دارالنّدوه فراهم ساخت و از آنجا به خانه (عبداللّه بن جدعان تیمى) رفتند و در آنجا پیمان بستند. (۳۱)
سفر دوم شام و ازدواج با خدیجه
۱. (خدیجه): دختر (خویلد) (ابن اسد بن عبدالعزى بن قصىّ) که پانزده سال پیش از واقعه فیل تولد یافت (۳۲)، زنى تجارت پیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، مردان را براى بازرگانى اجیر مى کرد و سرمایه اى براى تجارت در اختیارشان مى گذاشت و حقى برایشان قرار مى داد و چون از راستگویى و امانتدارى رسول خدا خبر یافت، نزد وى فرستاد و به او پیشنهاد کرد که همراه غلام وى (میسره) براى تجارت از مکه رهسپار شام شود، رسول خدا پذیرفت و به شام رفت. (۳۳)
این سفر چهار سال و نه ماه و شش روز پس از (فجار) چهارم روى داد. رسول خدا در این هنگام بیست و پنج ساله بود و چون به (بصرى) رسید (نسطور) راهب وى را دید و (میسره) را به پیامبرى او مژده داد و میسره در این سفر از رسول خدا کراماتى مشاهده کرد که او را خیره ساخت، چون به مکّه بازگشت، از آنچه از نسطور راهب شنیده و خود دیده بود، خدیجه را آگاه ساخت و خدیجه هم در ازدواج با رسول خدا رغبت کرد(۳۴) و علاقه مندى خود را به ازدواج با وى اظهار داشت. رسول خدا نیز با عموى خود حمزه بن عبدالمطلب نزد پدر خدیجه رفت و خدیجه را خواستگارى کرد.(۳۵)
برخى گفته اند که (خویلد) پدر خدیجه پیش از (فجار) مرده بود و عموى خدیجه (عمرو بن اسد) وى را به رسول خدا تزویج کرد.(۳۶) تاریخ ازدواج دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام بود.(۳۷)
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بیست شتر جوان مهر داد و خطبه عقد را ابوطالب ایراد کرد، پس از انجام خطبه عقد، (عمرو بن اسد) عموى خدیجه گفت: (محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب یخطب خدیجه بنت خویلد، هذاالفحل لایقدع انفه.) یعنى: (محمد پسر عبدالله بن عبدالمطلب از خدیجه دختر خویلد خواستگارى میکند، این خواستگار بزرگوار را نمى توان رد کرد).
ام المؤمنین خدیجه در چهل سالگى به ازدواج رسول خدا در آمد و همه فرزندان رسول خدا جز (ابراهیم) از وى تولد یافتند. خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، نخست به ازدواج (ابوهاله تمیمى) و بعد به ازدواج (عتیق (۳۸) بن عائذ (۳۹) بن عبدالله بن عمر بن مخزوم) درآمده بود. وى حدود بیست و پنج سال با رسول خدا زندگى کرد و در شصت و پنج سالگى (سال دهم بعثت) وفات کرد.(۴۰)
۲. (سوده): دختر (زمعه بن قیس) بود که رسول خدا او را پس از وفات خدیجه و پیش از (عایشه) به عقد خویش درآورد. (سوده) نخست به ازدواج پسر عموى خویش (سکران بن عمرو) در آمد و با سکران که مسلمان شده بوده بود به حبشه هجرت کرد و پس از چند ماه به مکه بازگشتند. سکران پیش از هجرت رسول خدا در مکه وفات یافت و (سوده) به ازدواج رسول خدا درآمد.(۴۱) وى در آخر خلافت (عمر) و یا در سال ۵۴ هجرى وفات کرد.(۴۲)
۳. (عایشه): دختر (ابوبکر (عبدالله) بن ابى قحافه (عثمان)) از (بنى تیم بن مره) که در مکه و در هفت سالگى به عقد رسول خدا در آمد و در سال ۵۷ یا ۵۸ هجرى وفات کرد.(۴۳)
۴. (حفصه): دختر (عمر بن خطاب) ابتدا به ازدواج (خنیس بن حذافه سهمى) درآمد، (خنیس) پیش از آن که رسول خدا به خانه (ارقم) درآید اسلام آورد و در بدر و احد شرکت کرد و در احد زخمى برداشت که بر اثر آن وفات یافت.
(حفصه) بعد از عایشه، در سال سوم هجرت با ازدواج رسول خدا در آمد و در سال ۴۱ یا ۴۵ و به قولى سال ۲۷ هجرت وفات یافت.(۴۴)
۵. (زینب): دختر (خزیمه بن حارث) از (بنى هلال) بود او را (ام المساکین) مى گفتند، شوهرش (عبدالله بن جحش اسدى) (۴۵) در جنگ احد به شهادت رسید، بعد از حفصه به ازدواج رسول خدا درآمد و پس از دو یا سه ماه در حیات رسول خدا وفات یافت.
۶. (ام حبیبه): رمله: دختر (ابوسفیان) از (بنى امیه) بود که با شوهر مسلمان خود (عبیدالله بن جحش) به حبشه هجرت کرد، عبیدالله در حبشه نصرانى شد و سپس از دنیا رفت. ام حبیبه به توسط نجاشى پادشاه حبشه در همان جا به عقد رسول خدا در آمد و آنگاه به مدینه فرستاده شد. گویند نجاشى از طرف رسول خدا چهارصد دینار کابین به وى داد و آن که ام حبیبه را به ازدواج رسول خدا درآورد (خالد بن سعید بن عاص) بود.(۴۶)
۷. (ام سلمه): هند: دختر (ابوامیه مخزومى) و شوهرش (ابوسلمه: عبدالله بن عبدالاسد مخزومى) پسر عمه رسول خدا بود. (ابوسلمه) بر اثر زخمى که در جنگ احد برداشته بود به شهادت رسید، آنگاه (ام سلمه) به ازدواج رسول خدا درآمد و بین سالهاى ۶۰ تا ۶۲ بعد از همه زنان رسول خدا وفات کرد.
۸. (زینب): دختر (جحش) از (بنى اسد) دختر عمه رسول خدا بود که به دستور آن حضرت به عقد (زید بن حارثه) در آمد و آنگاه که زید او را طلاق داد پس از ام سلمه به همسرى رسول خدا سرافراز گشت. وفات زینب در سال بیستم هجرى بوده است.(۴۷)
۹. (جویریه): دختر (حارث بن ابى ضرار) از قبیله (بنى المصطلق خزاعه) بود که در سال پنجم یا ششم هجرت در غزوه بنى المصطلق اسیر شد، رسول خدا قیمت او را داد و او را آزاد کرد و به اختیار خودش به ازدواج رسول خدا درآمد. وى در سال ۵۰ یا ۵۶ هجرى از دنیا رفت.
۱۰. (صفیّه): دختر (حیىّ بن اخطب) از یهودیان (بنى النّضیر)، ابتدا همسر (سلّام بن مشکم) و سپس (کنانه بن اءبى الحقیق) بود. (کنانه) در جنگ خیبر (صفر سال هفتم هجرت) کشته شد و صفیّه به اسارت درآمد و رسول خدا او را آزاد کرد و به زنى گرفت و در سال پنجاهم هجرت در خلافت (معاویه) در گذشت.
۱۱. (میمونه): دختر (حارث بن حزن)از (بنى هلال) بود که ابتدا به ازدواج (ابورهم بن عبدالعزّى) درآمد، سپس در ذى القعده سال هفتم هجرى در سفر (عمره القضاء) به وسیله (عبّاس بن عبدالمطّلب) در سرف به عقد رسول خدا درآمد. وى در سال ۵۱ یا ۶۳ یا ۶۶ هجرى در همان (سرف) در گذشت.
از این یازده زن: دو نفر (خدیجه و زینب دختر خزیمه) در حیات رسول خدا و نه نفر دیگر پس از وفات رسول خدا وفات یافته اند.
فرزندان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)
رسول خدا را سه پسر و چهار دختر بود که عبارتند از:
۱. قاسم: نخستین فرزند رسول خداست و پیش از بعثت در مکّه تولد یافت و رسول خدا به نام وى (ابوالقاسم) کنیه گرفت. او به هنگام وفات دو ساله بود.
۲. زینب: دختر بزرگ رسول خدا بود که بعد از قاسم در سى سالگى رسول خدا تولد یافت و پیش از اسلام به ازدواج پسر خاله خود (ابوالعاص بن ربیع) درآمد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.
۳. رقیّه: پیش از اسلام و بعد از زینب؛ در مکّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد (عتبه بن ابى لهب) درآمد، پیش از عروسى به دستور ابولهب از وى جدا گشت و سپس به عقد (عثمان بن عفّان) در آمد. وى در سال دوم هجرت در مدینه وفات یافت.
۴ – ام ّکلثوم: در مکّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد (عتبه بن ابى لهب) درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسى از عتبه جدا گشت و به ازدواج (عثمان بن عفّان) درآمد و در سال نهم هجرت وفات کرد.
۵. فاطمه علیهاالسلام: ظاهرا در حدود پنج سال پیش از بعثت در مکّه تولد یافت و در مدینه به ازدواج (امیرمؤ منان على علیه السلام) درآمد و پس از وفات رسول خدا به فاصله اى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت و نسل رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) تنها از وى باقى ماند.
۶. عبداللّه: پس از بعثت در مکه متولد شد و در همان مکه وفات یافت.
۷. ابراهیم: از (ماریّه قبطیّه)(۴۸) در سال هشتم هجرت در مدینه تولد یافت و در سال دهم، سه ماه پیش از وفات رسول خدا در مدینه وفات کرد.
ولادت فاطمه (علیهاالسلام) دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)
ولادت فاطمه (علیهاالسلام) را پنج سال پیش از بعثت رسول خدا، در سال تجدید بناى کعبه نوشته اند، کلینى در کتاب اصول کافى مى گوید: ولادت فاطمه (علیهاالسلام) پنج سال بعد از بعثت روى داد.(۴۹)
درباره سن فاطمه (علیهاالسلام) به هنگام وفات اختلاف است، بعضى بیست و هفت سال و بعضى بیست و هشت سال دانسته اند و برخى گفته اند: در سى و سه سالگى وفات یافته است. یعقوبى در تاریخ مى نویسد: که سن فاطمه در هنگام وفات بیست و سه سال بود، بنابراین باید ولادت او در سال بعثت رسول خدا بوده باشد(۵۰) و این قول مطابق فرموده شیخ طوسى است که: سنّ فاطمه (علیهاالسلام) در موقع ازدواج با امیرمؤ منان علیه السلام، (پنج ماه بعد از هجرت) سیزده سال بود.(۵۱)
تجدید بناى کعبه و تدبیر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در نصب حجرالاءسود
رسول خدا سى و پنج ساله بود که قریش براى تجدید بناى کعبه فراهم گشتند، زیرا کعبه فقط چهار دیوار سنگى بى ملاط داشت و ارتفاع آن، حدود یک قامت بود. طوایف قریش کار ساختمان را میان خود قسمت کردند تا دیوارها را بلندتر کنند و سقفى نیز براى آن بسازند، تا به جایى رسید که مى بایست (حجرالاءسود) به جاى خود نهاده شود.
در اینجا میان طوایف قریش نزاعى سخت درگرفت و هر طایفه مى خواست افتخار نصب (حجرالاءسود) نصیب وى شود و براى این کار تا پاى مرگ ایستادگى کردند، تا آنجا که طایفه (بنى عبدالدار) طشتى پر از خون آوردند و با طایفه (بنى عدى بن کعب) هم پیمان شدند و دست در آن خون فرو بردند و به (لعقه الدم) یعنى (خون لیسها) معروف شدند، تا ان که (ابوامیه) پدر (ام سلمه) و (عبدالله) که در آن روز از همه رجال قریش پیرتر بود، پیشنهاد کرد که تا قریش هر که را نخست از در مسجد در آید میان خود حکم قرار دهند و هر چه را فرمود بپذیرند.
این پیشنهاد پذیرفته شد و نخستین کسى که از در، درآمد رسول خدا بود، همه گفتند: (هذاالامین، رضینا، هذا محمد.) (این امین است، به حکم وى تن مى دهیم، این محمد است). رسول خدا فرمود تا جامه اى نزد وى آوردند، آن گاه سنگ را گرفت و در میان جامه نهاد و سپس گفت تا هر طایفه اى گوشه جامه را گرفتند و سنگ را به پاى کار رسانیدند. آنگاه رسول خدا آن را با دست خویش در جاى خودش نهاد.(۵۲)
على علیه السلام در مکتب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)
قریش به قحطى و خشکسالى سختى گرفتار شدند و (ابوطالب) هم مردى عیالوار بود، رسول خدا به عمویش (عبّاس) که از ثروتمندان بنى هاشم بود، گفت: بیا تا نزد برادرت (ابوطالب) برویم و از فرزندان او گرفته آنها را کفالت کنیم. آنها نزد ابوطالب پیشنهاد خود مطرح کردند. ابوطالب گفت: (عقیل) را براى من بگذارید و دیگر اختیار با شماست. رسول خدا (على) را برگرفت و عبّاس (جعفر) را به همراه برد. على پیوسته با رسول خدا بود تا خدایش به نبوت برانگیخت. در این هنگام او را پیروى گرد و به وى ایمان آورد. (۵۳)
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در کوه حراء
رسول خدا هر سال مدّتى را کوه (حراء) به عزلت و تنهایى مى گذراند و این به گفته (ابن اسحاق) در هر سال یک ماه و بر حسب بعضى از روایات، ماه رمضان بود و چون اعتکافش به پایان مى رسید، به مکّه باز مى گشت و پیش از آن که به خانه اش بازگردد هفت بار یا هر چه مى خواست گرد کعبه طواف مى کرد و آنگاه به خانه اش مى رفت. (۵۴)
پی نوشت ها
- بحارالانوار، ج ۱۵/۱۰۵.
- تورات، سفر پیدایش، باب ۲۵، آیه ۱۸ و باب ۳۷، آیه ۲۵.
- تاریخ الامم و الملوک، ج ۲/۲۷؛ الکامل، ج ۲/۲۱؛ ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۲۷۸.
- در بعضى از منابع کلمه الیاس به کسر همزه، مانند الیاس پیامبر ضبط شده، ولى ظاهرا این اشتباه است و چنان که از کتاب تاج العروس (ماده الس و یأس) به دست مى آید، کلمه الیاس در الیاس بن مضر از ماده یاءس است و الف و لام آن مانند الف و لام الفضل است.
- ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۲۸۵.
- به قول ابن اسحاق، امّا به قول طبرى نام وى (عمرو) بود.
- ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۲۸۹.
- چه نام عبدمناف (مغیره) بود.
- تاریخ یعقوبى، ج ۱/۲۴۱، چاپ بیروت.
- ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۳۳۰.
- بحار، ج ۱۵/۵۵۳؛ الکامل ج ۲/۹.
- کلینى نیز همین قول را اختیار کرده است (رک: اصول کافى، ج ۱/۴۳۹).
- بحار، ج ۱۵/۱۲۵، اسدالغابه، ج ۱/۱۴.
- و به قول کلینى، چهار سال (رک، اصول کافى، ج ۱/۴۳۹).
- اصول کافى، ج ۱/۴۳۹.
- مروج الذهب، ج ۲/۲۸۰.
- این سخن با ولادت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماه ربیع الاول سازگار نیست.
- سیره النبى، ج ۱/۱۷۲ (به اختصار).
- امتاع الاسماع، ص ۵.
- ترجمه تاریخ یعقوبى، ص ۳۶۲.
- رک: سیره النبى، ج ۱/۱۷۷. ۱۷۸؛ امتاع الاسماع، ص ۶؛ بحارالانوار، ج ۱۵/۳۵۲ و…
- مروج الذهب، ج ۲/۲۷۵ و ۲۸۵ (چاپ بیروت).
- طبقات ابن سعد، ج ۱/۱۱۶ (چاپ بیروت).
- مروج الذهب، ج ۲/۲۷۵.
- امتاع الاسماع، ص ۸.
- مروج الذهب، ج ۲/۲۷۷.۲۷۸؛ التنبیه و الاشراف، ص ۱۷۹. ایام فجار چهارم که جنگ هایى در آن روى داد عبارت است از: یوم نخله، یوم شمطه، یوم عبلاء، یوم عکاظ و یوم الحریره (رک: ایام العرب فى الجاهلیّه، ص ۳۲۲.۳۴۱).
- ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۳۷۰.
- الطبقات الکبرى، ج ۱/۱۲۸؛ التنبیه و الاشراف، ص ۱۷۸.
- امتاع الاسماع، ص ۹؛ اما ابن اثیر مى گوید که: همراه عموهاى خویش در جنگ فجار (یوم نخله) که از بزرگترین جنگهاى فجار بود، حضور یافت و به آنها تیر میداد و اثاثشان را نگه مى داشت.
- الکامل، ج ۲/۲۵. ۲۶.
- مروج الذهب، ج ۲/۲۷۷.
- مادرش (فاطمه) دختر (زائده بن اصم) بود.
- سیره النبى، ج ۱/۲۰۳.
- امتاع الاسماع، ص ۹؛ التنبیه و الاشراف، ص ۱۹۷.
- سیره النبى، ج ۱/۲۰۵.
- الکامل، ج ۱/۲۵؛ ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۳۷۵.
- امتاع الاسماع، ص ۹.
- بعضى (عتیق) را مقدم بر ابوهاله ذکر کرده اند (اصابه، ج ۴/۲۸۱).
- عابد و عائذ هر دو روایت شده است (اصابه: مأخذ پیشین).
- التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۰.
- سیره النبى، ج ۱/۳۵۲، ۳۹۱؛ ۴/۳۲۲.
- الاصابه، ج ۴/۳۳۹.
- اسدالغابه، ج ۵/۵۰۴.
- ماءخذ پیشین، ص ۴۲۶.
- به قول ابن هشام و ابن حزم، شوهر زینب پیش از رسول خدا (عبیده بن حارث) شهید بدر بوده است. (سیره النبى، ۱/۲۹۷؛ جوامع السیره، ص ۳۳.)
- سیره النبى، ج ۱/۲۴۳.
- اسدالغابه، ج ۵/۴۶۵.
- (ماریّه قبطیّه) یکى از کنیزان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که (مقوقس) (پادشاه اسکندریه) او را به حضرت اهدا کرد و او در سال شانزدهم هجرى در زمان خلافت عمر وفات سافت. مجموع کنیزان آن حضرت از این قرار بوده اند: ۱. سلمى امّرافع ۲. برکه امّایمن ۳. ماریه ۴. ریحانه ۵. میمونه (بنت سعد) ۶. خضره ۷. رضوى. (اسدالغابه، ج ۵/۵۴۳، الوافى بالوفیات، ج ۱/۸۷ و تنقیح المقال، ج ۳/باب فصل النساء، ص ۸۲)
- اصول کافى، ج ۱/۴۵۷.۴۵۸
- ترجمه تاریخ یعقوبى، ج ۱/۵۱۲.
- مصباح المتهجد، ص ۵۶۱.
- سیره النبى، ج ۱/۲۰۹.۲۱۴؛ به روایت مسعودى و ابن سعد به چهار نفر از بزرگان قریش بفرمود تا، چهار گوشه آن جامه را گرفته بلندش کنند (مروج الذهب، ج ۲/۲۷۹؛ الطبقات الکبرى، ج ۱/۱۴۶.)
- سیره النبى، ج ۱/۲۶۴؛ الکامل، ج ۲/۳۷.
- سیره النبى، ج ۱/۲۵۲.۲۵۴.
منبع: تاریخ پیامبر اسلام قبل از بعثت؛ نویسنده: دکتر محمد ابراهیم آیتی؛ تلخیص: جعفر شریعتمدارى