- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- 0 نظر
شهر باستانی بلخ نقش مهمی در شکل گیری فرهنگ دینی ایران داشته است؛ این شهر یکی از پایگاه های مهم بودیسم – پیش از ساسانیان تا پس از اسلام – بوده و معبد نو بهار آن شهرت بسیار دارد.
اهمیت بلخ بیشتر مدیون موقعیت مناسب آن بوده است. واقع شدن این شهر در محل تلاقی راه های تجارتی که شرق و غرب را به یکدیگر متصل می ساخت و مجاورت آن با رودخانه بلخاب، با نظام آب رسانی گسترده آن که آب را به زمین های کشاورزی، باغ ها و چراگاه های واحه بلخ می رساند، برای این شهر اعتبار و ثروت به همراه آورده بود.[۱]
بلخ، محل تلاقی ادیان ایرانی، هندی و یونانی
هنگام تهاجم کوچ روها در سده ۲ ق م اعتقادات مردم بلخ و سرزمین های اطراف آن برگرفته از دین های گوناگون با خاستگاه هایی متفاوت بود. آیین زرتشتی در این میان نقش مهمی ایفا می کرد، زیرا این دین ظاهراً در شرق ایران رواج یافته، و تقویم زرتشتی در پارس، پارت، بلخ و خوارزم پذیرفته شده بود.
بسیاری از ساکنان یونانی که در قلمرو یونانی ـ بلخی می زیستند، با تشکیل اجتماعات مذهبی به پرستش خدایان خود می پرداختند. از سوی دیگر با انتشار ادیان هندی از طریق بازرگانان، اندیشه های دینی ایرانی، یونانی و هندی فرصت حضور در کنار هم را یافتند و سبب به وجود آمدن آیینی تلفیقی شدند که تا پس از روی کار آمدن کوشانیان نفوذ خود را در حیات دینی بلخ حفظ نمود.[۲]
شهر بلخ در دوره اسلامی دارای ۷ دروازه به نام های نوبهار، رحبه (میدان)، حدید، هندوان، یهود، شست بند و یحیى بود.[۳] وجود دروازه هندوان گواه رفت و آمد تاجران هندی به این شهر، و نام دروازه یهود نشان دهنده وجود جماعتی یهودی در بلخ است که ظاهراً تا سده ۱۳ ق / ۱۹ م در بلخ حضور چشم گیر داشتند.
گسترش بودیسم در بلخ
رواج بودیسم در بلخ از زمان فرمانروایی کوشانیان، در حدود سده ۱ م و با کوشش های کنیشکه آغاز شد.[۴] کنیشکه مبلغان بودایی بسیاری به نقاط دوردست فرستاد. پس از آن در شهرهای مختلف آسیای مرکزی و در نواحی شرقی ایران، صومعه ها و مراکز تعلیم و تبلیغ بودایی تأسیس شد.
با اینکه دین زرتشتی در مرکز دولت ساسانی دارای قدرت بسیار بود، به واسطه دوری سرزمین بلخ از پایتخت، آیین بودایی به رغم داشتن اختلاف بسیار با آیین زرتشتی، به سرعت در آنجا رواج یافت.[۵] نفوذ این آیین به حدی بود که امروزه آثار تاریخی و باستان شناختی بودایی بسیاری در این نواحی به دست آمده است.[۶]
قدرت بودیسم در زمان مانی
در دوره ساسانیان رواج بودیسم در نواحی شرق ایران و بلخ تا حدی بود که مانی علاوه بر اینکه خود را «سوشیانت» زرتشتیان و «فارقلیط» مسیحیان می دانست، موعود بوداییان نیز معرفی کرده بود.[۷] آیین مانوی که از زمان ساسانیان گسترش خود به سوی شرق را آغاز کرده بود، به تدریج پیروان بسیاری در آن مناطق یافت و تا نخستین سده های پس از ظهور اسلام نیز در آن مناطق حضور داشت.[۸] به گفته ابن ندیم فرقه ای مانوی معروف به دیناوریه در آن سوی نهر بلخ می زیستند که بر سر جانشینی مانی با پیشوای مانویان در آنجا مخالفت نمودند.[۹]
در آثار برجای مانده از مانویان در آسیای مرکزی و ترکستان چین، نقاشی هایی پیدا شده است که شباهت بسیار با نقاشی های بودایی بامیان و دیگر نواحی آسیای مرکزی دارد و این معرف تأثیر هنر بودایی بر هنر مانوی است. با نگاهی به متون مانوی که به زبان پارتی نوشته شده اند و وارد شدن اصطلاحات بودایی در آنها نیز می توان نتیجه گرفت که این متون در یکی از مراکزی که آیین های مانوی و بودایی در کنار یکدیگر بالیدند، نوشته شده است و چنین شرایطی در بلخ و مناطق اطراف آن یافت می شد.[۱۰]
«نو بهار» معبد بزرگ بوداییان در بلخ
درباره «نو بهار»، مهم ترین پرستشگاه بلخ در طول تاریخ آراء متفاوتی بیان شده است. از آنجا که «نو بهار» در تاریخ زرتشتی، بودایی و اسلام دارای اهمیت بوده است، در منابع تاریخی مطالب بسیاری به زبان های سنسکریت، پهلوی، دری و عربی درباره آن موجود است.[۱۱] برخی از مورخان «نو بهار» را بتکده ای معرفی کرده اند که منوچهر پادشاه ایران برای «ماهتاب» در شهر بلخ بر پا کرد.[۱۲] در منابع اسلامی، «نو بهار» اغلب آتشکده خوانده شده است و خاندان برمکی متولیان آن معرفی شده اند.[۱۳]
بر اساس این منابع ساختمان «نو بهار» گنبدی به نام «اُستن» داشت که رواقی دایره مانند آن را احاطه کرده بود و در اطراف ساختمان ۳۶۰ اتاق مخصوص خادمان وجود داشت. در بالای گنبد پرچم هایی از ابریشم افراشته، و بت موجود در معبد نیز با پارچه های ابریشمی و جواهرات آراسته شده بود. هر یک از راهبان ساکن در آن، یک روز در سال به خدمت در معبد مشغول بودند.[۱۴]
محققان چنین وصفی از «نو بهار» را تنها مطابق با ساختمان معبدی بودایی می دانند.[۱۵] به علاوه، اشاره جغرافی دانان مسلمان به وجود بتی بزرگ در این معبد و زیارت پادشاهان هند، چین، کابل و… از آن، و نیز مقایسه اهمیت زیارت آن با اهمیت کعبه نزد قریش، مؤید بودایی بودن این معبد است.[۱۶]
گزارش هیون تسانگ از معبد «نو بهار»
نخستین کسی که به آثار متأخر کوشانیان اشاره کرده، هیون تسانگ زائر چینی سده ۷ م است. او از ۱۰۰ صومعه به همراه ۳ هزار راهب بودایی نام برده که مهم ترین آنها معبد «نو بهار» در جنوب غربی بلخ است. وی نام این معبد را به صورت «نوه ویهاره» یا «نوه سنگهارامه» به معنی صومعه جدید ضبط کرده است.
به گفته او معبد «نو بهار» تنها معبد بودایی در منطقه هندوکش بود که در آن سلسله پیوسته ای از استادان مفسر متون مقدس بودایی گرد آمده بودند. هیون تسانگ ضمن وصف صومعه و مجسمه بسیار هنرمندانه بودای موجود در آن، به شرح اشیاء و آثار باقی مانده از بودا در معبد «نو بهار» از جمله دندان، جارو و تشت مخصوص تطهیر او پرداخته، و به مراسمی که برای نمایش این باقی مانده ها بر پا می شد، اشاره کرده است.
او از معبد دیگری نیز در جنوب غربی «نو بهار» یاد کرده است که قدمت آن به سال ها پیش می رسید و توسط راهبان بودایی که در آنجا ساکن شده، و به کمال رسیده بودند (ارهت ها)، بازسازی شده بود. بسیاری از آن راهبان نیز در آنجا مدفون بودند. وی همچنین به بقایای بناهای یادبودی (استوپه ها) که در بزرگداشت ارهت های دارای کرامات بر پا شده بود، اشاره کرده است.[۱۷] فوشه نیز ضمن اشاره به وجود استوپه هایی در این منطقه، نمای ظاهری آنها را شرح داده است.[۱۸]
نابود شدن «نو بهار» به دست مسلمانان
معبد «نو بهار» در زمان معاویه به دستور قیس بن هیثم سلمی والی خراسان، در هنگام شورش مردم بلخ تخریب شد.[۱۹] در دوران خلافت هارون الرشید بار دیگر «نو بهار» به دستور فضل، وزیر او در ۱۷۹ ق / ۷۹۵ م ویران شد و در جای آن مسجدی بنا گردید.[۲۰]
بلخ بودایی خاستگاه تصوف اسلامی
برخی از محققان منشأ عرفان اسلامی را بلخ و معبد «نو بهار» آن می دانند و بر اساس این باور، زندگی ابراهیم ادهم بلخی را با بودا مقایسه می کنند.[۲۱] زادگاه ابراهیم ادهم که تصوف خراسان در اواخر سده ۲ ق با زهد صوفیانی چون او آغاز شد، بلخ بوده است.
آیین بودایی که زهد و ترک تعلقات دنیوی از خصایص عمده آن است، پیشینه ای هزار ساله در بلخ داشت و چندین سده پیش از ورود اسلام و پیروزی مسلمانان، بودیسم به شرق ایران رسیده، و رواجی پایدار و گسترده در میان مردمان آن نواحی یافته بود. درباره صومعه ها و پرستشگاه های بودایی در ناحیه بلخ از جمله معبد آراسته «نو بهار» با صدها تن از راهبان بودایی که به آموزش علوم دینی، ریاضت و عبادت مشغول بودند، بسیار گفته شده است.
مسلّم آنکه مدت ها پس از ورود مسلمانان به ناحیه بلخ و دیگر نواحی شرقی ایران هنوز بخش بزرگی از جمعیت آن مناطق بودایی بودند. از این رو، طبیعی است که آیین بودایی بر اندیشه مسلمانان تأثیر گذاشته باشد.[۲۲] برخی از محققان داستان زندگی ابراهیم ادهم، از پیشوایان بزرگ تصوف را که هر چند به روایات مختلف نقل شده، ولی شباهت قابل توجهی که با سرگذشت بودا دارد، ازجمله شواهد تأثیر دین بودایی در تصوف اسلامی دانسته اند.[۲۳]
گروه دیگر از پژوهشگران با توجه به اختلافات اساسی میان اسلام و بودیسم بر این باورند که شباهت سرگذشت ابراهیم ادهم و بودا را باید با تأمل بیشتری مورد توجه قرار داد. از آنجایی که عامل ایجادکننده تحول روحی در این دو فرد کاملاً متفاوت بوده است، می توان این مشابهت را نسبتاً سطحی و اندک پنداشت.
آنچه بودا را وادار به ترک تعلقات کرد و در طلب اشراق برانگیخت، مشاهده واقعیت های ناخوشایند زندگی دنیوی همچون پیری، بیماری و مرگ بود که پدرش وی را از دیدن آنها برکنار داشته بود، حال آنکه در مورد ابراهیم ادهم صدای هاتف یا اشارت خضر ــ که آن را ندای غیبی می پنداشت ــ او را وادار به ترک تعلقات کرد.
به این ترتیب می توان گفت که هر چند میان روش های تهذیب نفس، زهد و سلوک فردی در تصوف خراسانی و طریقت بودایی مشابهت هایی وجود دارد، اما این مشابهت ها تنها در روش، و نه در نقطه شروع است.[۲۴]
پس از ابراهیم ادهم، عارفان و صوفیان ناموری دیگری نیز از بلخ برخاستند؛ از جمله شقیق بلخی (د ۱۷۴ یا ۱۹۴ ق) از شاگردان ابراهیم ادهم. شقیق نخست به تجارت اشتغال داشت و پس از تغییر احوال درونی راه زهد را در پیش گرفت.[۲۵]
از دیگر پیشوایان بزرگ تصوف در بلخ، حاتم اصم (د ۲۳۷ ق) از مریدان شقیق است. وی در زهد و ورع، ادب و صدق و احتیاط بی بدیل بود، چندانکه جنید او را «صدیق زمان» می شمرد.[۲۶]
ازجمله شباهت هایی که میان گفتار مشایخ تصوف ایران با اقوال بوداییان ذکر شده، سخنی از حاتم اصم با این مضمون است که هر که بر این طریق در می آید، باید چهار «موت» را بر خود بپذیرد[۲۷]:
۱. موت ابیض، یعنی گرسنگی
۲. موت اسود، یعنی صبر در برابر آزار مردم
۳. موت احمر، یعنی مخالفت با نفس
۴. موت اخضر، یعنی مرقع داشتن یا پوشیدن جامه پاره پاره بر هم دوخته
داستان ابراهیم ادهم و ارتباط آن با داستان بودا
درباره علت و چگونگی پیوستن ابراهیم ادهم به طریق زهد و تجرد داستان های مختلفی نقل شده است. بنا بر یکی از این روایات ابراهیم در قصر شاهی بر تخت خفته بود. نیمه شب سقف خانه جنبید و آواز پای کسی که بر بام بود، شنیده شد. ابراهیم پرسید، کیست؟ جواب آمد که شتر گم کردهام و گم شده خود را می جویم. ابراهیم گفت ای نادان شتر بر بام می جویی؟ پاسخ آمد: پس تو بر تخت زرین و در جامه اطلس چگونه خدای را می جویی؟ این سخن موجب دگرگونی درونی او شد و وی زندگانی زاهدانه پیش گرفت.[۲۸]
داستان هایی که درباره ابتدای کار او نقل کرده اند همگی حکایت از آن دارد که وی پیش از آنکه به طریق زهد و ریاضت درآید، از امیرزادگان بلخ بوده و پدر و یا جدّ مادریش، در آن ناحیه جاه و مقامی داشته است.
بعضی از مستشرقان داستان آغاز کار او را متأثر از داستان زندگی بودا دانستهاند که سلطنت و لذات دنیایی را ترک کرد و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد. گرچه این گونه مشابهت ها لزوماً برخاسته از تأثیر و تأثر نیست و می تواند «مشابهت نوعی» باشد، چنانکه داستان هایی از این گونه درباره ابوالفوارس شاه بن شجاع کرمانی (صوفی سده ۳ ق) و بعضی ملوک دیگر نیز گفته شده است.[۲۹]
اما در این مورد خاص احتمال اینکه روایات بودایی با داستان ابراهیم ادهم درآمیخته باشد، بی وجه نیست، زیرا بلخ در آن روزگار یکی از مراکز مهم تعلیمات و تبلیغات بودایی بوده و سرگذشت بودا، چنانکه از روایات سغدی و ترکی و فارسی و عربی داستان «بلوهر و بوذاسف» برمی آید، در شرق ایران و در میان بوداییان، مانویان و مسلمانان آن نواحی شهرت تمام داشته است.
آنچه مؤید این احتمال است و تا کنون بدان توجه نشده، یکی داستان ملاقات ابراهیم با پسر خود در مکه است که عطار و دیگران آن را نقل کرده اند[۳۰] و آن نیز به داستان ملاقات بودا با پسرش راهولا بی شباهت نیست.[۳۱] دیگری گفتگوی او با ابلیس است[۳۲] که روبرو شدن بودا را با مارا به یاد می آورد.
نتیجه گیری
بلخ از دیرباز محل تلاقی ادیان هندی، یونانی و ایرانی بوده و از قرن اول میلادی به پایگاه مهمی برای بودیسم تبدیل شده است. این آئین هندی در بلخ و فرهنگ ایرانی تأثیر زیادی داشت و ساسانیان زرتشتی نیز نتوانستند جلوی نفوذ و گسترش آن را بگیرند.
پس از اسلام نیز، که بوداییان با ویرانی معبد «نو بهار» مواجه شدند، تأثیر و نفوذ بودیسم را از راه تصوف اسلامی می توان دنبال کرد. زیرا مدت ها پس از ورود مسلمانان به ناحیه بلخ و دیگر نواحی شرقی ایران هنوز بخش بزرگی از جمعیت آن مناطق بودایی بودند. از این رو، طبیعی است که آیین بودایی بر اندیشه مسلمانان تأثیر گذاشته باشد.
برای نمونه، ابراهیم ادهم یکی از نخستین صوفیان اسلام است که به دنیا پشت کرده، زندگی راهبانه را برمی گزیند، و شباهت داستان او با بودا توجه پژوهشگران را جلب کرده است. این احتمال وجود دارد که روایات بودایی با داستان تحول روحی ابراهیم ادهم درآمیخته باشد.
پی نوشت ها
[۱] . مشایخ، بلخ، ص۸
[۲] . نک : هارماتا، مذهب در امپراتوری کوشان، ج۲، ص۱۰۳-۱۰۶
[۳] . اصطخری، المسالک و الممالک، ص۲۷۸؛ ابنحوقل، صوره الارض، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۸
[۴] . مجتبائی، ایران و هند در دوره ساسانیان، ص۸۲
[۵] . صدیقی، جنبش های دینی ایرانی، ص۳۰-۳۱
[۶] . مجتبائی، جنبش های دینی ایرانی، ص۸۵
[۷] . نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ص۳۲
[۸] . ویدن گرن، Mani and Manichaeism، ص۱۳۲-۱۳۳
[۹] . ابن ندیم، الفهرست، ص۳۹۷
[۱۰] . ویدن گرن، Mani and Manichaeism، ص۱۱۳-۱۱۴
[۱۱] . کهزاد، افغانستان در پرتو تاریخ، ص۱۵۰
[۱۲] . مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۳۸؛ ابن فضل الله، مسالک الأبصار، ج۱، ص۱۶۶
[۱۳] . ابن فقیه، البلدان، ص۶۱۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۳۸؛ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج۶، ص۲۱۹؛ یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۸۱۷
[۱۴] . ابن فقیه، البلدان، ص۶۱۷؛ یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۸۱۷
[۱۵] . کهزاد، افغانستان در پرتو تاریخ، ص۱۵۱-۱۵۲؛ قس: بارتولد، جغرافیای تاریخی ایران، ص۱۲-۱۳
[۱۶] . یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۸۱۷؛ ابن فقیه، البلدان، ص۶۱۷
[۱۷] . نک : واترز، On Yuan Chwang’s Travels in India، ص۱۰۸-۱۱۰
[۱۸] . فوشه، دین بودایی در افغانستان، ص۴۰۲
[۱۹] . بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۹۹-۴۰۰؛ یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۸۱۹
[۲۰] . جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۱۲۳
[۲۱] . میرعابدینی، بلخ در تاریخ و ادب پارسی، ص۱۵۰
[۲۲] . نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ص۳۴-۳۵؛ غنی، بحثی در تصوف، ص۲۷؛ زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ص۴-۵
[۲۳] . برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ص۲۵۶-۲۵۷
[۲۴] . زنر، Hindu and Muslim Mysticism، ص۲۲
[۲۵] . ابونعیم، حلیه الأولیاء، ج۸، ص۵۸-۵۹؛ قشیری، الرساله القشیریه ، ص۱۴
[۲۶] . سلمی، طبقات الصوفیه، ص۸۰؛ هجویری، کشف المحجوب، ص۱۴۲
[۲۷] . ابونعیم، حلیه الأولیاء، ج۸، ص۷۸؛ قشیری، الرساله القشیریه، ص۱۷؛ نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ص۳۷
[۲۸] . عطار، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲-۱۰۳؛ بلخی، مثنوی معنوی، ج۲، ص۳۲۱-۳۲۲، ۳۲۷-۳۲۸
[۲۹] . ابن قدامه، التوابین، ص۳۰-۵۶، ۱۳۱-۱۹۱؛ یافعی، روض الریاحین، ص۱۸۹، ۲۲۵-۲۳۳؛ متینی، پند پیران، ص۵۷-۶۱
[۳۰] . عطار، تذکره الاولیاء، ص۱۰۸
[۳۱] . عطار، تذکره الاولیاء، ص۱۰۸-۱۰۹
[۳۲] . عطار، تذکره الاولیاء، ص۱۲۲
منابع
۱. ابن قدامه، عبداللـه بن احمد، کتاب التوّابین، طائف، مکتبه المؤید، چاپ سوم، ۱۴۲۶ق
۲. ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیه الاولیاء و طبقات الأصفیاء، قاهره، دار ام القری، چاپ اول، ۱۹۳۲م
۳. ابن حوقل، محمد بن حوقل، صوره الارض، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۳۸م
۴. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، قم، موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، چاپ اول، ۱۳۸۷ش
۵. ابن فضل الله عمری، احمد بن یحیی، مسالک الأبصار، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۱۰م
۶. ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۱۶ق
۷. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق
۸. اصطخری، ابراهیم بن محمد، المسالک و الممالک، قاهره، الهیئه العامه لقصور الثقافه، چاپ اول، ۲۰۰۴م
۹. بارتولد، ویلهلم، جغرافیای تاریخی ایران، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار با همکاری نشر سخن، چاپ اول، ۱۳۷۷ش
۱۰. برتلس، یوگنی ادواردویچ، تصوف و ادبیات تصوف، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۵۶ش
۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، چاپ اول، ۱۹۸۸م
۱۲. بلخی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش
۱۳. جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، بیروت، دار الفکر الحدیث، چاپ اول، ۱۴۰۸ق
۱۴. زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۷۶ش
۱۵. سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق
۱۶. صدیقی، غلامحسین، جنبش های دینی ایرانی در قرنهای ۲ و ۳ هجری، تهران، پاژنگ، ۱۳۷۲ش
۱۷. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تهران، گنجینه، چاپ اول، ۱۳۸۷ش
۱۸. غنی، قاسم، بحثی در تصوف، تهران، ابن سینا، چاپ اول، ۱۳۴۰ش
۱۹. فوشه، آلفرد، «دین بودایی در افغانستان»، تمدن ایرانی، قم، مؤسسه فرهنگی تبیان، چاپ اول، ۱۳۹۶ش
۲۰. قشیری، عبدالکریم، الرساله القشیریه فی علم التصوف، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۴ش
۲۱. کهزاد، احمد علی، افغانستان در پرتو تاریخ، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۰ش
۲۲. کلاباذی، ابوبکر بن محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، بغداد، الوراق للنشر، چاپ اول، ۲۰۱۰م
۲۳. متینی، جلال، پند پیران، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، ۱۳۵۷ش
۲۴. مجتبائی، فتح الله، «ایران و هند در دوره ساسانیان»، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران، ۱۳۵۸ش، ش۲۰
۲۵. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، مؤسسه دار الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق
۲۶. مشایخ فریدنی، آزرمیدخت، بلخ، کهنترین شهر ایرانی آسیای مرکزی در قرون نخستین اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش
۲۷. میرعابدینی، ابوطالب، بلخ در تاریخ و ادب پارسی، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، ۱۳۷۱ش
۲۸. میهنی، محمد بن منور، اسرار التوحید، تهران، تهران، آگه، چاپ چهاردهم، ۱۴۰۲ش
۲۹. نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، تهران، نگاه، چاپ دوم، ۱۴۰۰ش
۳۰. هارماتا، یونسکو، «مذهب در امپراتوری کوشان»، تاریخ تمدن های آسیای مرکزی، تهران، اداره نشر وزارت امور خارجه، چاپ اول، ۱۳۷۵ش
۳۱. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش
۳۲. یافعی، عبداللـه بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، قاهره، مکتبه زهران، چاپ اول، ۲۰۱۹م
۳۳. یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م
۳۴. Watters, Th., On Yuan Chwang’s Travels in India, ed. T.W. R. Davids and S.W. Bushell, Dehli, ۱۹۷۳
۳۵. Widengren, G., Mani and Manichaeism, tr. Ch. Kessler, London, ۱۹۶۵
۳۶. Zaehner, R. C., Hindu and Muslim Mysticism, New York, ۱۹۶۹
منبع مقاله | اقتباس از:
ارسنجانی، حمیرا، فلاحتی موحد، مریم، بلخ، دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش
مجتبائی، فتح الله، جعفری، محمد، ابراهیم ادهم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش