- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در متون اهل سنت در باره آغاز وحی بر پیامبر اسلام (ص) احادیثی نقل شده که قابل نقد و بررسی است:
۱. تعارض دو روایتى که بخارى در کیفیت نزول قرآن بر پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) نقل مى کند. او در حدیث عایشه مى گوید: قرآن، در خواب و رؤیا بر پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. در روایتى دیگر مى گوید: که قرآن، در بیدارى بر پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. بخارى در صحیح چنین نقل مى کند:
حدّثنا عبدالله بن یوسف ، قال أخبرنا مالک، عن هشام بن عروه، عن أبیه، عن عائشه أمّ المؤمنین: إن الحرث بن هشام سأل رسول اللّه، فقال: «یا رسول الله! کیف یأتیک الوحى؟». فقال رسول اللّه: «أحیاناً یأتینى مثل صلصله الجرس و هو أشدّه علیّ فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال و أحیاناً یتمثّل لى الملک رجلاً فیکلّمنى فأعى ما یقول». قالت عائشه: «ولقد رأیته ینزل الوحى فى الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه لیفصد عرقاً».۴۲
۲ . تعارض بین روایات در اولین سوره نازل شده بر پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) . در روایت عایشه آمده است که اوّلین سوره نازل شده بر پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم)، سوره مبارک «عَلَق» بوده است. از سوى دیگر، روایاتى، دلالت دارند بر این که اولین سوره نازل شده سوره مبارک «مدّثر» است. این دو دسته از روایات با هم تعارض دارند. براى نمونه ، مسلم در صحیح، چنین نقل مى کند.
حدّثنا زهیر بن حرب، حدّثنا الولید بن مسلم، حدّثنا الأوزاعى. قال: سمعت یحیى یقول سألت أبا سلمه: «أى القرآن أنزل قبلُ؟» قال: «یا أیّها المدّثر». فقلت: «أو إقرأ؟». قال جابر: أحدّثکم ما حدّثنا رسول الله(صلّى الله علیه و آله و سلّم). قال: جاورت بحراء شهراً ، فلمّا قضیت جوارى نزلت فاستیطنت بطن الوادى. فنودیت، و نظرت أمامى و خلفى و عن یمینى و عن شمالى، فلم اَرَ أحداً. ثم نودیت، فنظرت فلم أر أحداً. ثم نودیت فرفعت رأسى. فإذا هو على العرش فى الهواء(یعنى جبرئیل) فأخذنى رجفه شدیده فأتیت خدیجه فقلتُ: «دثّرونى! دثّرونى!». فصبوا علیّ ماء. فأنزل الله ـ عزّو جلّ ـ : «یا أیّها المدّثر…».۴۳
کیفیت دریافت وحى از جبرئیل و نقد آن
در روایت چنین نقل شده که وقتى جبرئیل به پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) گفت: «إقرأ!» و پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) پاسخ داد: «ما أنا بقارئ»، جبرئیل ، رسول خدا را گرفت و او را فشار داد ، به طورى که پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید که نزدیک بود بى هوش شوم و مى گوید: «جبرئیل، این عمل را سه بار تکرار کرد».۴۴
الف. مجوّز این عمل جبرئیل، چه بوده است؟ چرا که قرآن در آیه ۶۱ سوره توبه، آزار رسول خدا خدا را حرام مى داند و مى فرماید:
و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمه للذین آمنوا والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب ألیم.
ب. چرا جبرئیل، این عمل را سه بار تکرار کرد؟ چرا پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) در مرتبه اوّل، سخن جبرئیل را تصدیق نکرد؟ آیا مى توان گفت که در مرتبه اوّل و دوم، پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) قابلیت نبوّت را نیافته بود؟ آیا مى توان گفت که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، توان تحمّل وحى یا لیاقت آن را نداشت؟ هرگز! چرا که این سخن، مورد اتّفاق است که جبرئیل، فرستاده خدا بر پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) بوده است و به مصداق «لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها»۴۵ جبرئیل مجاز نبود حکمى را که خارج از توان پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) است، بر او تحمیل کند.۴۶
ج. در صورتى که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم)، ملزم به تصدیق جبرئیل باشد، چگونه بعد از اقرار، لیاقت پیامبرى پیدا کرد و بر این نظر باقى ماند؟ چگونه خدا، انسانى را که به خوبى تربیت نشده بود و آمادگى تام براى قبول نبوّت نداشت، به این مقام مبعوث کرد، به طورى که مى خواهد از روى وحشت، خود را از قلّه کوه به دره بیندازد، در حالى که خدا بر حکمت خود، تصریح دارد و در موارد بسیارى مى فرماید نبوّت و تنزیل قرآن، براى تثبیت قلب رسول خدا و قُلوب مؤمنان است؟ لازمه این کلام الهى این است که قلب پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) آمادگى نبوّت را داشته؛ لیکن جبرئیل، با نزول قرآن، ثبات بیشترى به قلب نبى اسلام داده است.۴۷
در إرشاد السارى در این باره آمده است:
ما درباره نحوه برخورد جبرئیل با پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) و کیفیت اخذ اوّلین وحى توسط پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) که در روایت منقول از عایشه بیان شده است، دقّت نمودیم و علّتى که شایسته ذات حق و فرشتگان الهى و پیغمبران او باشد، نیافتیم؛ بخصوص که اینها همگى براى خاتم الأنبیا نقل شده است و درباره سایر انبیا نقل نشده که در آغاز وحى، چنین صحنه هایى داشته اند.۴۸
قسطلانى مى گوید: سه بار گفتن و رها کردن را بعضى از علما، از خصایص پیغمبر خاتم شمرده اند، چون درباره دیگر انبیا نقل نشده است؛ ولى چرا انسان شعرى بگوید که در قافیه اش بماند؟۴۹
د. مقصود از «إقرأ» در کلام جبرئیل، چه بوده است؟ آیا جبرئیل، کتابى براى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) آورده بود و او را به خواندن آن امر مى کرد؟ زیرا لازمه سخن پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «ما أنا بقارئ» این است که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، فهمیده باشد که جبرئیل او را به خواندن بدون تعلیم، امر کرده است. در صورتى که مراد از «اقرأ»، تلاوت باشد، چرا جبرئیل، قبل از این که چیزى را تلاوت کند، به پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى گوید: «بخوان»؟ علاوه بر اینها چرا پبامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، سخن جبرئیل را رد مى کند؟۵۰
اگر به دیده دقت به حدیث نظر کنیم، پیام حدیثْ این است که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم)، از فهم منظور فرشته در مکلّف ساختن وى به قرائت، خیلى دور است؛ چون جبرئیل به پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى گوید: «بخوان!»، ولى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «نمى توانم بخوانم». منظور فرشته این است که آنچه را او تلاوت مى کند، بخواند؛ ولى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) این طور فهمید که جبرئیل مى گوید مکتوبى را بخوان، در حالى که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، توانایى خواندن نداشت. گویى رسول خدا تصوّر کرد که فرشته، او را به کارى که مقدورش نیست، تکلیف مى کند که همه اینها از ساحت مقدّس پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) دور است. آیا شایسته پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) است که از سخن فرشته وحى سردرنیاورد؟ یا شایسته است که فرشته، از اداى آنچه خداوند وحى کرده است، ناتوان باشد؟۵۱
۳ . در حدیث آمده است که بعد از نزول وحى، پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) به خانه برگشت و داستان غار حِرا را براى خدیجه(سلام الله علیه) تعریف کرد. سپس رو به وى کرد و فرمود: «قد خشیت على نفسى». بعد از گفتن این جمله، خدیجه شروع به شمردن صفات پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) نمود و به ایشان گفت که خدا مى خواهد او را از صالحان قرار دهد تا بدین وسیله، آرامش قلبى براى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) فراهم کند.
لازمه این سخن این است که خدیجه، داراى شرح صدر بیشتر از رسول خدا باشد که این سخن، با شخصیت والاى رسول خدا منافات دارد و با حدیث مشهور: «إن اللّه وجد قلب محمد أفضل القلوب و أوعاها، فاختاره لنبوته» معارض است.۵۲
و در این جا دو سؤال جاى طرح دارد:
۱. آیا ممکن است پیامبرى در آغاز بعثت، به خود گمان ناروا ببرد و بر آنچه بر او پدیدار گشته، شک و تردید به خود راه دهد؟
۲. آیا امکان دارد که شیطان، در امر وحى دخالت کند و تسویلات خود را به صورت وحى بر پیامبر القا کند یا خیر؟
با رجوع به قرآن و سیره پیامبر، روشن مى شود که پاسخ هر دو سؤال، منفى است؛ چرا که رفتار و کردار پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، دلیل بر صحّت واصالت وحى است؛ انسان صادق و امینى که هرگز قبل و بعد از اسلام، سخنى به گزاف نگفته بود و از جوانى با صفت «محمد امین» شهرت یافته بود.۵۳
سِر ویلیام مى گوید: لقب امین به اجماع مردم شهرش، به خاطر شرف اخلاقى رسول خدا به وى داده شده بود.۵۴
چنین فردى در ابتداى وحى و رسالت اعلام کرده بود که جز وحى، سخن نمى گوید. لذا هرجا که وحى نبود، با مردم به مشورت مى نشست که نمونه اى از این نحوه عمل را در جنگ بدر یا غزوه احد مى بینیم.۵۵
سخن این است که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، چهل سال قبل از بعثت در میان اعراب زندگى مى کرد، به نحوى که اعراب به او لقب (امین) داده بودند. آیا اعراب، پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) را نشناخته، متّصف به این صفت کرده بودند؟ یا این که پیامبر به طور ناگهانى منحرف شده بود؟ در هر حال، این که اعراب، پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) را راستگو دانسته، به او لقب امین داده اند، با این که او در آنچه بر او نازل مى شد، شک کند، منافات دارد؛ زیرا ادّعاى خبر دادن از غیب را یا کسى مى کند که گزافه گویى مى کند و خود نیز به بیهودگى آن معتقد است، و یا کسى که به گفته اش ایمان دارد و به یقین متّکى است. مردم عرب، رسول خدا را با صفت گزافه گوى و دروغپرداز نمى شناختند. پس وى از روى یقین و صدق، این خبرها را مى داده است. اما در مورد این سؤال که آیا شیطان در نزول وحى دخالت مى کرد یا نه، در عمده القارى آمده است که همان گونه که خدا براى ما به وسیله معجزه ثابت کرد که حضرت رسول، صادق است نه دروغگو، از راه معجزه براى رسول خدا این حقیقت را ثابت کرد که فردى که نزدش مى آید، فرستاده خداست نه فرستاده شیطان.۵۶
علاوه بر آن، مسلمانان بر عصمت پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) و تنزیه او از گمان هاى نابه جا و شک در مقام اخذ وحى، اتّفاق دارند؛ خواه شکّ او این باشد که جنون بر او عارض شده باشد، یا این که شیطان به جاى قرآن، وسوسه هاى خود را به عنوان وحى بر رسول ، القا کرده باشد؛ چرا که امّت اسلام در این که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) باید در اخذ و تبلیغ وحى، معصوم باشد، اجماع دارند؛ اگر چه میان آنها تفاوت است.۵۷
ابن تیمیّه، عصمت در اخذ و تبلیغ را این گونه بیان مى کند:
آنچه نبى از خدا خبر مى دهد، دروغ نیست، چرا که آنچه خدا از آن خبر مى دهد، دروغ نیست. آنچه نبى از آن خبر مى دهد، باید صادق باشد بر آنچه که خدا از آن خبر مى دهد. خبر باید با مُخبر، مطابقت داشته باشد و مخالفت عمدى یا سهوى در آن نباشد. این سخن، معناى قائلان به عصمت انبیا در تبلیغ «ما أَخذ عن اللّه» است. این که نبى صادق است، سخنى است که آیات قرآن نیز بر آن دلالت دارد: «والله یعصمک من الناس».۵۸ خدا کسى است که تو (رسول خدا) را از کذب عمدى و خطا دور مى کند.۵۹
وى در جاى دیگر مى گوید:
قبول آنچه نبى گفته، واجب است؛ چون نبى است و ادّعاى نبوّت کرده است. معجزات هم دلالت بر صدق نبوّتش دارند، علاوه بر این که نبى، معصوم است.۶۰
۴ .امّا نقد روایت را از جهت هماهنگى و ناهماهنگى آن با قرآن پى مى گیریم.۶۱
قرآن با بیانات مختلفى به دو سؤال پیشین، پاسخ مى دهد. در گروهى از آیات، تصریح شده که انبیا، با بیّنه مبعوث شده اند و در گروهى دیگر از آیات مى فرماید که انبیا به رسالت خود، ایمان داشته اند. در گروه سومى از آیات، خدا بر صدق وحى شهادت مى دهد و در گروه چهارمى از آیات، بر رسالت انبیا تأکید مى کند.
دسته اوّل،
آیاتى است که دلالت بر این دارند که انبیا با ادلّه و بیّنه، مبعوث شده اند. خداوند در سوره انعام مى فرماید:
کذلک نرى ابراهیم ملکوت السماوات و الأرض ولیکون من الموقنین.۶۲
و در سوره نمل مى فرماید:
وألق عصاک فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ ولّى مدبراً و لم یعقّب، یا موسى! لا تخف إنّى لا یخاف لدیّ المرسلون.۶۳
و در سوره یوسف مى فرماید: قل هذه سبیلى أدعوا الى اللّه على بصیره أنا و من اتّبعنى.۶۴
در سوره انعام مى فرماید: قل إنّى على بیّنه ٍ من ربّى.۶۵
از این آیات، چنین استفاده مى شود که اولاً انبیا حقیقت را به یقین مى دیدند. ثانیاً، بارگاه ملکوت، جایگاه امن است و در آن جا ترس و شک راه ندارد. ثالثاً انبیا با آگاهى به نبوّت آن را پذیرفتند. پس مفاد روایت منقول از عایشه با این دسته از آیات در تعارض است.۶۶
تفسیر الدرّ المنثور و تفسیر السمرقندى و تاریخ الطبرى، مطالب فوق را تأیید مى کنند.
دسته دوم،
آیاتى است که دلالت دارند بر این که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) به رسالت خود، ایمان داشت. خداوند در آیه۵۷ سوره انعام مى فرماید:
قل إنّى على بیّنه من ربّى و کذّبتم به ما عندى ما تستعجلون به إن الحکم إلاّ لله یَقُصّ الحق و هو خیر الفاصلین.۶۷
و در همان سوره مى فرماید:
قل إنّنى هدانى ربى إلى صراط مستقیم دیناً قیماً ملّه ابراهیم حنیفاً و ما کان من المشرکین.۶۸
و در سوره یوسف مى فرماید: قل هذه سبیلى أدعوا الى الله بصیره أنا و من اتّبعنى و سبحان الله و ما أنا من المشرکین.۶۹
و در سوره اعراف مى فرماید: وإذا لم تأتهم بآیه قالوا: لولا اجْتبیتَها، قل إنّما أتّبع ما یوحى إلى من ربّى، هذا بصائر من ربّکم و هدیً و رحمهً لقوم یؤمنون.۷۰
و در سوره بقره مى فرماید:
آمن الرسول بما أنزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله، لانفرّق بین أحد من رسله و قالوا: سمعنا و أطعنا…۷۱
مجموعه این آیات، این پیام را در بر دارد که رسول خدا به رسالت خود، ایمان داشته و هیچ گونه شکّى در او راه نیافته بوده تا توهّمات خود یا تسویلات شیطان را به جاى وحى تلقّى کند. این پیام با آنچه که روایت عایشه حاوى آن است، در تعارض است. دیدگاه بالا در کتب تفسیرى چون الدرّ المنثور، تفسیر الطبرى و تفسیر السمرقندى، تأیید شده است.۷۲
در روایت آمده است که پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) در وحى بودن آنچه بر او نازل شد، شک کرده بود که آنچه بر وى عرضه مى شود، از القائات شیطان است یا وحى رحمانى است، در حالى که از دیدگاه قرآن، پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) به رسالت و نبوّت، ایمان داشته است. خدا نیز بر صدق وحى شهادت مى دهد. گروه سوم، آیاتى است که بر این معنا دلالت دارد.
خداوند در سوره نساء مى فرماید: لکن الله یَشهد بما أنزل الیک أنزله بعلمه والملائکه یشهدون و کفى بالله شهیداً.۷۳
و در سوره انعام مى فرماید:
قُل أیّ شىء أکبرُ شهادهً قل الله شهید بینى و بینکم و أوحى إلیّ هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ أئنّکم لتشهدون أنّ مع الله آلهه أخرى، قُل: لا أشهدُ قل إنّما هو إله واحد و إنّنى برىء مما تشرکون.۷۴
و در سوره نجم مى فرماید: والنجم إذا هوى ، ما ضلّ صاحبکم و ماغوى، و ما ینطق عن الهوى، إن هو إلاّ وحى یوحى، علّمه شدید القوى. ۷۵
و در سوره بقره مى فرماید: قل من کان عدواً لجبریل فانّه نزّله على قلبک بإذن الله مصدّقاً لما بین یدیه و هدى و بشرى للمؤمنین.۷۶
و در سوره شعراء مى فرماید: نزل به الروح الأمین.۷۷
و در سوره فرقان مى فرماید: تبارک الذى نزّل القرآن على عبده لیکون للعالمین نذیراً.۷۸
در آیات مذکور، خداوند شهادت مى دهد که آنچه به عنوان وحى بر پیامبر اسلام نازل شده، حقیقتاً وحى الهى بوده است، نه تسویلات شیطان. پس مضمون روایت با این دسته از آیات هم معارض است. تفسیر الدرّ المنثور و تفسیر الطبرى و تفسیر السمرقندى هم بر این امر متفق اند.۷۹
پى نوشت:
۴۲. صحیح البخارى، ج ۱۱، ح ۲؛ صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۲۸ (کتاب الإیمان)؛ حاشیه السندى على صحیح البخارى، ج ۱، ص ۳؛ الصحیح، ج ۱، ص ۲۲۲.
۴۳ . صحیح مسلم، ج ۱، ص ۱۲۸ (کتاب الایمان).
۴۴. الصحیح من سیره النبى، ص ۲۲۱ – ۲۲۳.
۴۵. حاشیه السندى على صحیح البخارى، ج ۱، ص ۳.
۴۶ . الصحیح من سیره النبى، ج۱، ص ۲۲۳.
۴۷ . ر.ک: بقره، آیه ۵۷ و انعام، آیه ۲۵ – ۳۲؛ الصحیح من سیره النبى، ج ۱، ص ۲۲۶.
۴۸. إرشاد السارى، ج ۱، ص ۱۷۱.
۴۹ . شرح صحیح البخارى، ج ۱، ص ۶۳.
۵۰ . الصحیح من سیره النبى، ج ۱، ص ۲۲۴.
۵۱. اجتهاد در مقابل نص، ص ۴۱۴؛ الصحیح من سیره النبى، ج ۱، ص ۲۲۳ – ۲۲۴؛ حاشیه السندى على البخارى، ج ۱، ص ۳ (طبع ۱۳۰۹ق).
۵۲ . التمهید، ج ۱، ص ۷۳؛ من وحى القرآن، ج ۴۲، ص ۳۳۲.
۵۳ . تاریخ العرب، ج ۱، ص ۵۸ (چاپ دوم)؛ محمد (صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، رشید رضا، ص ۴۲؛ تاریخ قرآن، محمود رامیار، ص ۹۱.
۵۴. تاریخ زندگى محمد(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، ص ۲۰؛ محمد(صلّى الله علیه و آله و سلّم) ، رشید رضا، ص ۴۲.
۵۵ . سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۷۲؛ الطبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱، و ۲۵؛ تفسیر الطبرى، ج۲، ص ۲۶۷ و ج ۳، ص ۱۱؛ المستدرک، ج ۱، ص ۱۲۶؛ زاد المعاد، ج ۲، ص ۲۳۱؛ مسند أحمد، ج ۳، ص ۲۶ ـ ۲۵۳؛ البدایه، البیهقى، ج ۴، ص ۱۱؛ المستدرک، ج ۲، ص ۱۲۸ – ۱۲۹ و ۲۹۶ – ۲۹۷.
۵۶ . عمده القارى، ج ۱، ص ۶۲.
۵۷. الشفا، قاضى عیاض، ج ۲، ص ۱۱۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰، کتاب الارشاد، ص ۲۹۸؛ البراهین، ج ۲، ص ۴۵؛ اصول دین، ص ۱۶۷، شرح المواقف، ص ۳۵۸.
۵۸ . مائده، آیه ۷.
۵۹. النبوّات، ص ۲۱۴ و ۳۳۳؛ مجموعه فتاوى ابن تیمیه: الاعتقادات، ص ۲۶ و ۱۹۱ .
۶۰. مجموعه فتاوى ابن تیمیه: الاعتقادات، ص۱۶۸ .
۶۱ . ر.ک: الدرّ المنثور؛ تفسیر الطبرى؛ تفسیر السمرقندى (بحرالعلوم)؛ التفسیر الکبیر، ابن تیمیّه.
۶۲. انعام، آیه ۷۵.
۶۳ . نمل، آیه ۱۰.
۶۴. یوسف، آیه ۱۰۸.
۶۵. انعام، آیه ۵۷.
۶۶. ر.ک: مائده، آیه ۳۲؛ اعراف، آیه ۱۰۱؛ توبه، آیه ۷۰؛ یونس، آیه ۱۳ – ۱۴.
۶۷ . ر.ک: تفسیر الطبرى، ج ۳، ص ۴۲۴ و ۴۴۹ و ج ۵، ص ۶۹۰ و ج ۴، ص ۵۰۶؛ الدر المنثور، ج ۳، ص ۳۰۰؛ تفسیر السمرقندى، ج ۱، ص ۴۴۹ و ج ۲، ص ۲۲۲ و ۶۰۲.
۶۸ . اعراف، آیه ۱۶۱.
۶۹. یوسف، آیه ۱۰۸.
۷۰ . اعراف، آیه ۲۰۳.
۷۱. بقره، آیه ۲۸۵.
۷۲ . الدرّ المنثور، ج ۳، ص ۲۷۷ و ۴۰۹و ج ۴، ص ۲۴ و ۵۰۶.
۷۳ . نساء ، آیه ۱۶۶.
۷۴ . انعام، آیه ۱۹.
۷۵. نجم، آیه ۱ ـ ۵.
۷۶. بقره، آیه ۹۷.
۷۷. شعراء، آیه ۱۹۳.
۷۸. فرقان، آیه ۱. همچنین ر.ک: یونس، آیه ۲؛ صف، آیه ۵۰؛ نحل، آیه ۲؛ آل عمران، آیه ۳؛ زخرف، آیه ۴۳ و کهف، آیه ۲۸.
۷۹. الدرّ المنثور، ج ۲، ص ۲۲۳ و ۷۵۰ و ح ۳، ص ۲۵۶و ج ۶، ص ۳۲۲ و ۲۳۵؛ تفسیر السمرقندى، ج ۱، ص ۳۵۹ و ۴۳۸ و ۷۶ و ج ۲، ص ۵۵۲ و ۵۹۲ و ج ۳، ص ۳۵۸؛ تفسیر الطبرى، ج ۱، ص ۳۴۵ و ج ۳، ص ۹۴ و۳۸۸ و ج ۵، ص ۵۹۰ و ۶۸۰.
منبع: مصطفى سلطانى موسسه علمى فرهنگى دارالحدیث