- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 17 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اصطلاح «انسان کامل» که درعرفان وتصوف مطرح است، از نظرانسان شناسی و جهان بینی عرفانی مورد توجه ویژه شیعه امامیه وفرقه اسماعیلیه در مبحث امامت و ولایت است. شاید نتوان درباره این اصطلاح تعریف واحدی ارائه داد؛ ولی می توان یک تعریف کلی از آن به دست داد وگفت: انسان کامل، انسانی است که متخلق به اخلاق الهی وعلت غایی آفرینش، سبب بقای عالم وجود، مظهر جامع اسمای الهی، واسطه میان خالق و مخلوق، واسطه فیض الهی و یگانه خلیفه خداوند در زمین است. او به طور یقین، به طریقت، شریعت و حقیقت آگاهی یافته، به ظاهر و باطن راهنمای انسان ها است.
او را شیخ، پیشوا، هادی، مهدی، امام، خلیفه، قطب، صاحب الزمان، جام جهان نما، اکسیراعظم، عبدالله، مرآت الحق نامیده اند. (جیلی، بی تا: ص ۱۲۵-۱۲۴و ۲۰۶-۲۰۸؛ نسفی، بی تا: ص ۴-۵؛گوهرین، ۱۳۷۶: ج ۱و۲ ص۷۳) به هر روی، انسان کامل، انسانی است که همه ارزش های انسانی اش، هماهنگ و متناسب به حد اعلا رشد کرده و در حقیقت تا حد قهرمان همه ارزش های انسانی، ارتقا، عظمت و تکامل یافته باشد. بی تردید چنین گوهر نابی نمی تواند یک انسان خیالی و ذهنی باشد؛ بلکه او یک حقیقت صاحب نقش مسلم درجهان هستی است که نمونه های فراوانی از او در عالم وجود تحقق یافته و دارای مصداق آشکار می باشد.
بنا بر این می توان گفت انسان کامل، کسی است که مراحل تجرد برزخی و عقلی را گذرانده و به تجرد تام عقلی برسد؛ به دلیل این که درطول علل قرارگرفته به همه مراتب پایین تر اشراف علمی و تسلط عینی دارد و در علم و عمل از آگاهی کامل برخوردار است (جوادی آملی، ۱۳۸۵: ص ۳۰۱).
پیشینه تاریخی بحث انسان کامل
برخی محققان بر آنند که تعبیر «انسان کامل» در ادبیات اسلامی تا قبل از قرن هفتم وجود نداشت و نخستین کسی که مسأله انسان کامل را مطرح کرده محیی الدین عربی، پدر عرفان اسلامی است. پس از محیی الدین عربی، شاگرد برجسته او، صدرالدین قونوی که او هم پس از شیخ اکبر، از بزرگ ترین عارفان به شمار می رود، به شرح آثار عرفانی استادش همت گمارده است (مطهری، ۱۳۸۶: ص۱۲).
بی تردید، کتاب های انسان کامل اثر ارزشمند عزیز الدین نسفی به زبان فارسی وکتاب انسان کامل تالیف عبدالکریم جیلی و جامع الاسرار و منبع الانوار علامه سید حیدر، از آثار گرانبهایی هستند که درباره انسان کامل به طور مشروح بحث کرده اند. سرانجام می توان گفت عارفان مسلمان معاصر و برجسته ای همچون امام خمینی۵، علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی نیز در آثار عرفانی خویش به تفصیل از انسان کامل سخن به میان آورده و به تبیین آن پرداخته اند.
حقیقت و جایگاه انسان در جهان هستی
بررسی سرشت و حقیقت انسان و ابعاد وجودی او، از موضوعاتی است که همواره مورد توجه عالمان دین، فیلسوفان و روانشناسان بوده است. عالمان دین، اخلاق، عرفان و فلسفه به فراخور تخصص خود به بررسی جایگاه انسان همت گماشته اند.
آنچه که بدون هیچ شکی می توان درباره انسان گفت، این است که انسان، موجودی دو بعدی است که یک بعد، همان جنبه مادی آن و دیگری بعد معنوی او است. بی گمان انسان تنها با تقویت بعد مادی خویش و مهمل گذاشتن بعد معنوی اش، خویشتن را به سوی غفلت، پستی و ضلالت می کشاند؛ ولی اگر در کنار بعد مادی، به جنبه معنوی نیز توجه کامل کند و به تصفیه و تهذیب روح و نفس بپردازد و بالاخره به تکامل آن بیندیشد، به مرحله انسانیت حرکت کرده و راه کمال را طی می کند، تا جایی که می تواند انسان کامل شده و سلطان جهان زمینی وخلیفه خدا قرار گیرد.
صدرالمتألهین می گوید: خداوند تبارک و تعالی موجودات را بر اساس شرافت و پستی طبق سنت ابداع به نحو مترتب خلق کرد؛ به طوری که در پستی به آخرین درجه خود که همان مواد عنصری به ویژه مواد زمینی که منبع پستی و کثرت و دوری از لطافتند رسید.
سپس اراده کرد که موجودات را تا نهایت علو مرتبه و قله شرافت به سوی غایتش ارتقا دهد، تا جایی که موجودات با شرافت و صاحب منزلت را علت غایی و سبب کمال موجودات پست تر قرار داد و به همین جهت زمین را برای نبات و نبات را برای حیوان و حیوان را برای انسان و بالأخره آخرین درجه انسان که همان غایت (اکوان) که در مرتبه امامت؛ یعنی انسان کامل که سلطان جهان زمینی و خلیفه الله است در آن قرار داد. پس زمین و آنچه در آن است به خاطر همین انسان کامل خلق شده است.
وی جای دیگر می گوید: زمانی که انسان از انگیزه ها و عوامل ظلمت و تاریکی و از اشتغال به شهوت و غضب، وهم و خیال اعراض حاصل کرد و با تمام وجود به حضرت حق و عالم ملکوت اعلا توجه کرد، به سعادت نهایی دست یافته و سر ملکوت برای او آشکار و پاکی جهان لاهوت برای وی منعکس می شود. در این صورت، عجایب آیات بزرگ الهی را مشاهده خواهد کرد (صدر الدین شیرازی، ۱۹۸۱: ج۱، ص ۲۵).
از چشم انداز امام خمینی; سفر معنوی و روحانی از خانه دل و بیت تاریک نفس آغاز می شود. سپس با طی مراحل و مراتب آفاق و انفس به منازل آن راه پیدا کرده و سرانجام به غایت این سفر که همان ذات حق تعالی است نایل می شود.
پس از آن که سالک، قدم بر فرق إنیت و انانیت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصد اصلی و خداجویی، منازل و مراحل تعینات را سیر کرد و قدم بر فرق هر یک گذاشت و حجب ظلمانیه و نورانیه را خرق نمود و دل از همه موجودات وکائنات بر کند و بت ها را از کعبه دل به ید ولایت مآبی فرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبش افول کردند و وجهه دلش یک رو و یک جهت بی کدورت تعلق به غیر، الهی شد…و فانی در اسماء و ذات و افعال گردید.
پس در این حال، از خود بی خود شود و محو کلی برایش حاصل شود و صعق مطلق رخ دهد؛ پس حق در وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصرش بیند… به حق نطق کند و به جز حق نطق نکند و از غیر حق کور و کر و لال شود و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود. این مقام، حاصل نشود، مگر با جذبه الهیه (امام خمینی: ۱۳۷۸ص ۵۹۰-۵۹۱).
بنا بر این، انسان، همان گونه که می تواند به مرتبه پایین ترین موجودات و در حد چارپایان، بلکه پست تر سقوط کند، همچنان می تواند به بالاترین مقامات بشری صعود کند، تا جایی که خلیفه الهی، انسان کامل و جام جهان نمای حق شود.
چنین استعدادی، انسان را به اشرف مخلوقات عالم ارتقا داده و با فعلیت بخشیدن به این قوه و استعداد، جایگاه امامت و ولایت الهی را به خود اختصاص داده و ضمن رابط شدن میان حق و خلق واسطه فیض حق شود. چنین انسانی، بر اثر اعتلا و ترقی مراتب وجودی اش می تواند به جایی برسد که هدایت و راهنمایی جهان تکوین و تشریع را بر عهده گرفته و هر پدیده ای را به سر منزل مقصود رهنمون شود. خداوند، انسان را معلم فرشتگان قرار داده و آفرینش جهان و گردش فلک را به سبب وجود انسان کامل، توجیه پذیر می کند.
جایگاه و نقش محوری انسان کامل در جهان هستی
از مطالب پیش گفته روشن شد که انسان در مسیر ترقی و سعادت می تواند آن چنان صعود کند که در جایگاه انسان کامل، قلب تپنده جهان هستی و محور گردش کائنات شود. ساحت قدسی انسان کامل، مدار عالم وجود و محور چرخش کائنات است و حقیقت نورانی و لاهوتی انسان کامل همگان را تحت پرچم خویش با اذن الهی مدیریت می کند.
برای آشنایی با نقش محوری انسان کامل، ضروری است نخست به این پرسش پاسخ دهیم که راز آفرینش انسان کامل چیست؟
بی تردید هیچ کمالی وجود ندارد که خداوند متعال فاقد آن باشد. کمالات اکمل الهی، وابسته به غیر نمی باشند، وگرنه خداوند بی نیاز، محتاج غیر خود می شد و این با ساحت منزه حق منافات دارد. از سوی دیگر، کمالات اسمائی نیز مطرح است که همگی اقتضای اکملیت او را دارند؛ از این رو ذات الهی سرشار از کمالات است. بنابراین، فیض علی الدوام، اقتضای پاسخ گویی به هر نیاز و استعدادی را دارد. این جاست که آن کمالات متجلی می شوند. از طرفی انسان در عالم ثابت که بر گرفته از مقام علمی الهی است، تقاضای استعداد و دریافت چنین وجودی را دارد.
بدین ترتیب، حرکت حبی ایجابی، اقتضای آفرینش انسان کامل را به نمایش می گذارد و آفرینش او به غایت خود واصل می شود. پس از آن، انسان کاملی که دارای جمیع مظاهر تفصیلی و اجمالی و نیز جمیع حقایق سری اسمای ذاتی، صفاتی و فعلی است، پا به عرصه هستی می گذارد. او توحید را با بیانی که ناظر به این سه مرتبه است اظهار می کند و این است معنای ذکر «لا اله الا الله وحده وحده وحده »؛ زیرا عبارت «وحده» تکرار نیست؛ بلکه به ترتیب ناظر به توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است (جوادی آملی، ۱۳۷۲: ص۵۵۱؛ حسن زاده آملی، ۱۳۷۱: ص ۵۴).
اساسا از دیدگاه عارفان در جهان هستی تنها یک وجود حکفرما است و دیگران هرچه هستند، تجلیات همان یک وجود حقیقی اند؛ لذا کلیات مراتب وجود که از یک وجود سرچشمه می گیرند، منحصر در پنج مرتبه اند که اهل معرفت، از آن به حضرات خمس یا به اعتباری ششگانه تعبیر کرده اند.
اول. حضرت ذات است که از آن، به غیب مطلق، عنقای مغرب و کنز مخفی تعبیر شده است.
دوم. حضرت اسما و صفات است که در آن مشهد حق متظاهر به اسمای مختلف است و کملین از آن به «الوهیت» و در ادعیه مأثوره به «الاسم الذی خلقتَ به کذا» تعبیر کرده اند.
سوم. حضرت افعال و عالم ارواح و عقول مجرده است ـ اعم از عقول طولیه و عرضیه و ملائکه مهیمنه ـ که واسطه در تسیطر و ترقی نیستند.
چهارم. عالم مثال است که حق در آن حضرت ظهور دارد به صورت های مختلف دال بر حقایق.
پنجم. حضرت حس است. در این موطن، حق تعالی ظاهر است به صورت کونی متجدد خلقی.
ششم. کون جامع انسانی است که ضابط جمیع حضرات می باشدیا «حقیقه الإنسانیه عباره عن معاد الوجود» (آشتیانی، بی تا: ص۱۸۵-۱۸۶).
عبد الکریم بن ابراهیم جیلی می گوید: « اعلم حفظک الله أن الإنسان الکامل هو القطب الذی تدور علیه أفلاک الوجود من أوله إلی آخره و هو واحد منذ کان الوجود إلی أبد الآبدین (جیلی، همان: ص۱۲۱)؛ بدان ـ خداوند تو را حفظ کند ـ که انسان کامل، قطبی است که افلاک وجود از نخستین تا واپسین به دور محور او می گردند».
تقریر استدلال
تا کنون تا حدی با راز آفرینش انسان کامل آشنا شدیم. اینک ضروری است به طور مبسوط به اقامه برهان برای لزوم حضور و وجود انسان کامل بپردازیم.
می دانیم که هر صاحب کمال، بی تردید به کمالات خود علم دارد؛ ولی اگر همه کمالات او در یک مجموعه هماهنگ از طریق یک منعکس کننده قوی و فوق العاده نمایش داده شود وصاحب کمال همه آن را یک جا مشاهده کند، این گونه رؤیت برای او از لذت خاصی برخوردار است. برای وضوح بیشتر، ناگزیریم به مفهوم جلائیه و استجلائیه اشاره ای کنیم.
مراد از جلا، تجلی و ظهور ذات حق در مقام وحدت است ولی استجلا، عبارت است از تجلی و ظهور ذات حق در مراتب کثرت تعینات خارج از ذات در مظاهر.
جلا، خود را در ذات خویش دیدن است؛ ولی استجلا، خود را در مظاهر خارج از ذات دیدن.
محیی الدین عربی در این باره می گوید: «صاحب کمال به کمالات خود علم دارد؛ ولی در آینه دیدن، لذت دیگری است. حال اگر غیر، به گونه ای باشد که هر چه در ناظر وجود دارد، نشان دهد، مقصود حاصل شده است».
از سوی دیگر، با وجود آن که همه عالم مظهر و جلوه گاه حضرت حق هستند، مرآت کامله نیستند؛ چرا که قیود و حدود هر مظهری مانع از انعکاس جامع و کلی اسمای الهی است؛ لذا موجود کاملی لازم است تا بتواند با هویت جمعی اثر، نمایش دهنده جامع و کلی اسمای الهی باشد و آن، تنها انسان کامل است (قیصری، ۱۳۶۳: ص ۶۱؛آشتیانی، بی تا: ص۱۶۵).
به هر روی، انسان کامل، جامع جمیع عوالم است؛ به طوری که از جهت روح و عقلش، کتاب عقلی است که به «ام الکتاب» معروف است. از حیث قلبش کتاب «لوح محفوظ» است و از حیث نفس، کتاب «محو و اثبات» است. سپس نسبت عقل اول که همان حقیقت انسان کامل به عالم کبیر و حقایق آن عالم است، نسبت روح انسانی به بدن و قوایش است و این که نفس کلی، قلب عالم کبیر است؛ چنان که نفس ناطقه، قلب انسان است؛ به این سبب به عالم، انسان کبیر گفته می شود (حسن زاده آملی، ۱۳۷۲: ص۵۹۰).
« فالعالم کله تفصیل آدم وآدم هوالکتاب الجامع فهو للعالم کالروح من الجسد» (همان ص ۶۵۵)؛تمام عالم، تفصیل وجود آدم است وآدم، همان کتاب جامع است؛ پس آدم نسبت به عالم همچون روح نسبت به جسم است.از نگاه فیلسوف نیز کمال جهان هستی، با وجود انسان کامل تحقق پذیر است.
« کمال العالم الکونی أن یحدث منه انسان و سائر الحیوانات و النباتات یحدث إما لأجله و إما لئلاتضیع الماده… وغایه کمال الإنسان تحصیل ا لقوه النظریه للعقل المستفاد» (ابن سینا، بی تا: ص۹۹-۱۰۰)؛
کمال جهان هستی این است که از آن انسان کاملی نشأت گیرد و سایر حیوانات و نباتات یا به سبب وجود آن انسان حادث می شوند یا به سبب این که ماده هستی ضایع نشود و …. غایت کمال انسان، این است که قوه نظری او به مرتبه عقل مستفاد نایل شود.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که انسان در جهان هستی، از جایگاهی بسیار بلند برخورداراست؛ به طوری که می تواندرابطه میان خالق و مخلوق، واسطه فیض حق تعالی و صاحب ولایت تکوینی و تشریعی شده و به مقام تعلیم دهنده فرشتگان نائل شود. چنین انسانی بی گمان انسان کامل است که جامع جمیع عوالم است. این انسان، عالم کبیر و عالم انسان، صغیراست. از آن جا که خداوند خواست همه صفات وکمالات خود را درحقیقتی خارج از ذات خود مشاهده کند، انسان کامل را ایجادکردکه کمال جهان هستی با وجود انسان کامل تحقق یابد.
تطبیق انسان کامل بر امام
تا کنون جایگاه انسان کامل بررسی شد. اینک ضروری است به تطبیق انسان کامل بر امام بپردازیم. برای روشن شدن این حقیقت که امام، همان انسان کامل است، لازم است نگاهی مقایسه ای به جایگاه و ویژگی های انسان کامل و امام بیفکنیم.
۱. انسان کامل، خلیفه الله است. «إن الإنسان الکامل لکونه خلیفه الله مخلوقا علی صوره الرحمن» (شیرازی، ۱۹۸۱: ج ۷، ص ۷) انسان کامل از آن جهت که خلیفه خداوند است، بر صورت خدای رحمان خلق شده است.
سر خلافت انسان، در دو سویه بودن او نهفته است؛ یعنی چون یک جهت آن، ربوبی و جهت دیگرش خلقی است و چون یک پای او در عالم است و پای دیگر او در صقع ربوبی است، همین اتصال او به آسمان، ملاک خلافت الهی او است. (جوادی آملی، ۱۳۸۵: ص ۴۸۴) از سوی دیگر بر اساس آیه سی ام سوره بقره نخستین انسان روی زمین، خلیفه الهی بوده است و خداوند تعالی، خلیفه خویش را امام برای مردم قرار داده است (بقره، ۱۲۴).
از آن جا که انسان کامل، همان مقام رفیع آدمیت تام است و به شخص خاص آدم اختصاص ندارد (طباطبایی، ۱۳۹۳: ج۱، ص۱۱۶)، بی تردید حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام خلیفه تام الهی و مصداق بارز انسان کامل است. همچنین اسم «الله» که جامع جمیع اسمای الهی و محیط به همه آنها است، ناگزیر باید مظهری جامع داشته باشد. آن مظهر، خلیفه خداوند است که به همه کائنات احاطه و حاکمیت دارد و اصل و منشأ کائنات در نزول و صعود و سرّ فیض و امداد است. مقام نبوت و امامت، مظهری از این خلافت و ولایت تکوینی است (یثربی، ۱۳۸۷: ص۲۲۵).
۲. همواره یک انسان کامل در عالم وجود دارد. انسان کامل و خلیفه الهی، همواره در زمین وجود دارد؛ چرا که خداوند متعال، برای بیان موضوع جعل خلیفه از فعل ماضی (جعلتُ) یا مضارع (اجعل) که بر انجام یک بار فعل دلالت دارند، استفاده نکرده است؛ بلکه آن را با صیغه اسم فاعل آورده که بر استمرار این امر دلالت دارد. (حسن زاده آملی، ۱۳۷۲: ص۱۰۵) نسفی نیز در کتاب انسان کامل می گوید: … و این انسان کامل، همیشه در عالم باشد و زیادت از یکی نباشد؛ از جهت آن که تمامت موجودات، همچون یک شخص است و انسان کامل، دل آن شخص است و موجودات، بی دل نتوانند بود و دل، زیادت از یکی نبود (نسفی، بی تا: ص۵).
انسان کامل، قطب جهان هستی است که احکام عالم بر محور او می چرخد و او از ازل تا ابد، مرکز دایره وجود و واحد است. «فالقطب الذی علیه مدار أحکام العالم و هو مرکز دائره الوجود من الأزل إلی الأبد واحد باعتبار حکم الوحده» (ابن عربی، ۱۴۲۵: ج۶، ص۵).
از سوی دیگر، یک امام و حجت نیز همواره در جهان وجود دارد و هیچ گاه عالم، خالی از او نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اللهم بلی؛ لا تخلو الارض من قائم لله بحجه إما ظاهرا مشهورا و إما خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج الله و بیناته…(نهج البلاغه: ص۱۱۵۸) بار خدایا البته چنین است که هیچ گاه زمین از حجت الهی تهی نخواهد ماند؛ چه آشکار باشد و شناخته و چه نگران ازستمگران و پنهان، تا حجت های الهی و بینات او از بین نرفته و باطل نشود.
علامه طباطبائی با استفاده از آیه شریف هفتادم سوره اسراء[۱] می فرماید: «إن الإمام لایخلو عنه زمان من الأزمنه و عصر من الأعصار» (طباطبایی، ۱۳۹۳: ج۱، ص۲۷۳)؛ هیچ زمانی از امام خالی نیست و هیچ عصری بدون امام متصور نیست.
استاد مطهری می گوید: بنابراین در قرآن، یک چنین برداشت عظیمی برای انسان هست که اولین انسانی که پا در این عالم می گذارد، به عنوان حجت خدا، پیغمبر خدا و موجودی که با عالم غیب پیوستگی و ارتباط دارد، پا می گذارد. تکیه کلام ائمه ما روی همین اصالت انسان است؛ به این معنا که اولین انسانی که روی زمین آمده است،
از آن سنخ بوده و آخرین انسانی هم که روی زمین باشد، از همین تیپ خواهد بودو هیچ گاه جهان انسانیت، از موجودی که جامع روح «إنی جاعل فی الأرض خلیفه» باشد خالی نیست. (اصلا محور مسأله این است ) سایر انسان ها کأنه موجوداتی هستند فرع بر وجود چنین انسانی، و اگر چنین انسانی نباشد، انسان های دیگر هم هرگز نخواهند بود (مطهری، ۱۳۸۶: ج۴، ص۹۴۴).
۳. از ویژگی هایی که هم برای انسان کامل و هم برای امام ذکر شده، مقام ولایت تکوینی است. «قدرت وجودی انسان کامل، ولایت تکوینی او نام دارد. ولایت تکوینی انسان کامل، از آن جهت است که هر علتی تکوینا ولی معلول و هر معلولی تکوینا زیر پوشش ولایت علت خود است» (جوادی آملی، ۱۳۸۵: ص۳۰۱).
شیخ محمد حسین اصفهانی می گوید: «النبی و الأئمه لهم الولایه المعنویه و سلطنه الباطنیه علی جمیع الأمور التکوینیه و التشریعیه…فهم وسائط التکوین و التشریع» (اصفهانی، ۱۴۱۸: ج۲، ص۳۷۹)؛ پیامبر و امامان، صاحب ولایت معنوی و سلطنت باطنی برای جمیع امور تکوینی و تشریعی هستند. آنان، وسایط تکوین و تشریع می باشند.
صدر المتالهین می گوید: «حجت خدا و امام، واسطه در ایجاد خلق است». (صدرالمتالهن، ۱۳۶۷: ج۲: ص۴۶۸).انسان های کامل معصوم، همان گونه که در نظام تشریع حجت بالغ خداوندهستند، در نظام تکوین نیز حجت بالغ الهی اند (امام خمینی، ۱۳۶۰: ص۱۷۷؛ جوادی آملی، ۱۳۸۱: ج۳، ص۹۰). اساسا در مکتب شیعه امامت، خلافت خدا و ریاست معنوی بر دین و دنیا است. امام، انسان کاملی است که واسطه فیض خداوند و تنظیم کننده رابطه اسمای حسنای الهی است (همان: ج۱، ص۴۳۱).
البته بدون تردید مظاهر ولایت، مراتب گوناگونی دارند. مظهر اتم و اکمل این اسم شریف، صاحب ولایت کلیه، یعنی امیر المؤمنین علیه السلام است. آن حضرت، در تکوین و تشریع، مظهر ولایت اتم خداوند سبحان است؛ از این رو در کائنات تصرف می کند و قوای زمینی و آسمانی را زیر تسخیر و تسلط خود دارد (همو: ص۴۳۱).
به هر روی دو جریان بسیار اساسی و سرنوشت ساز به وجود حجت و خلیفه الهی بستگی دارد؛ یکی سامان داشتن کائنات ارضی و دیگری سامان یافتن اجتماعات بشری. جریان نخست به تداوم نظم و تکوین در جهان و جریان دوم به سامان یافتن زندگی و حرکت انسان مربوط است؛ به بیان دیگر، جریان اول به ولایت تکوینی و جریان دوم به ولایت تشریعی مربوط است (حکیمی، ۱۳۸۲: ص ۱۸۶).
سر انجام چنان که پوشیده نیست، بررسی تطبیقی همه ویژگی های انسان کامل و امام برای تبیین یگانگی انسان کامل و امام در این مقاله میسور نیست. به نظر می رسد با توجه به شمارش برخی ویژگی های انسان کامل و امام که از سویی هر دوخلیفه الهی و صاحب مقام ولایت هستند و ازسوی دیگر، هیچ گاه جهان از حجت خدا، انسان کامل و خلیفه حق خالی نیست و تنها یک حجت الهی در هر زمانی وجود دارد، برای دریافت وحدت مصداقی آن ها و نیل به این که امام، مصداق اتم و اکمل انسان کامل است، کافی باشد.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جام جهان نمای دوران
تاکنون با توجه به مباحث پیش گفته روشن شد که امام، همان خورشید فروزانی است که در آیینه انسان کامل می درخشد. اینک به این حقیقت توجه می کنیم که انسان کامل عصر و جام جهان نمای دوران ما، حضرت مهدی علیه السلام است و این مطلب، از آیات و روایات استفاده می شود. خداوند متعال می فرماید: (یا ایهاالذین آمنو ا اطیعوالله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) (نساء، ۵۹)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول و صاحبان امر، پیروی کنید.
این آیه، دلالت می کند بر این که مراد از «اولوالامر»، امامان معصوم علیهم السلام هستند. اگر کسی بگوید در این زمان، ما به امام معصوم دسترسی نداریم و نمی توانیم از او دین و دانش فرا بگیریم و بنا بر این، آیه شامل حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی شود، پاسخ این است که عدم دسترسی به امام معصوم در این زمان، مستند به خود امت و به دلیل سوء رفتار و خیانت آنان است؛ بنا براین، حکم آیه شامل امام عصر علیه السلام می شود (طباطبایی، ۱۳۹۳: ج۵، ص۳۹۹ ـ ۴۰۰).
امام زین العابدین علیه السلام در این باره می فرماید: «صاحبان امر و انسان های کاملی که خداوند تعالی اطاعت از آنان را واجب کرده است، امامان هستند و دوازدهمین ولی خدا، از اوصیای رسول خدا و امامان بعد از آن می باشد (طبرسی ۱۴۱۶: ج۲، ص۱۵۲) امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «نحن قوم فرض الله عزوجل طاعتنا» (کلینی، بی تا: ج۱، ص۲۶۴ ) ما گروهی هستیم که خداوند، اطاعت ما را واجب کرده است.
امام حسن عسکری علیه السلام خطاب به فرزند گرامی اش می فرماید: «فأنت صاحب الزمان و أنت المهدی و أنت حجهالله فی أرضه»؛ پس تویی صاحب زمان و تویی مهدی و حجت خدا بر زمینش». (حر عاملی، ۱۳۶۶: ج۷، ص۲۱) امام حسین علیه السلام می فرماید: «دوازده امام هدایت یافته از ما هستند؛ اولشان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام وآخرشان نهمین فرزند من است. او همان کسی است که حق را به پای می دارد و خدای سبحان، به وسیله او زمین را پس از مرگ، زنده می سازد و دین حق را بر همه ادیان پیروزمی کند؛ اگرچه مشرکان را خوش نیاید» (همان: ج۲، ص۳۳۳).
در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «و أنتم نور الأخیار و هداه الابرار و حجج الجبار بکم فتح الله و بکم یختم» (طوسی، بی تا: ج۶، ص ۱۰۷)؛ شما روشنی قلب نیکان و هدایت کننده خوبان و حجت های خداوند مقتدر هستید. خداوند، به شما آغاز کرد و به شما به پایان می برد.
همچنین متصوفه ـ اعم از شیعه و سنی ـ درباره قطب و خلیفه الهی و انسان کامل عقیده شیعه را پذیرفته و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را خاتم اولیا و انسان کامل عصر معرفی کرده اند (مطهری، ۱۳۸۶: ج۴، ص۹۴۴) ابن عربی درباره خصوصیات امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوید:
اما ختم ولایت؛ مهدی، مردی از عرب است. او در زمان ما موجود است و من در سال ۵۹۵ او را شناختم و علامتی از او که حق تعالی از دیده بندگان پوشانده است، مشاهده کرده ام و خداوند، آن را برای من آشکار کرد، تا جایی که خاتَم ولایت را از او دیدم (ابن عربی، ۱۴۲۵: ج۱۲، ص۶۴ و۱۲۱).
وی جای دیگر می گوید: جمیع مراتب و مقامات نبوت و رسالت و ولایت در ظاهر و باطن، به حقیقت محمدیه باز می گردد. به تعبیر دیگر، همه انبیا و اولیا به لحاظ اصل و حقیقت اصلی، همه بر یک حقیقت، یعنی حقیقت محمدیه اند که به لحاظ شرایط اجتماعی و جغرافیایی، به صورت انبیا و اولیای مختلف در آمده است؛ تا این که در نهایت، کمال جلوه آن حقیقت در سلسله انبیا در بدن عنصری حضرت خاتم الأنبیاء ظهور یافته و در سلسله اولیا نیز در بدن عنصری خاتم الاولیاء حضرت مهدی که ولایتش با ولایت باطنی و ظاهری رسول اکرم متحد است، متجلی شده است و اولیای الهی، از ادیان و مذاهب گوناگون نیز از مشکات این ولی خاتم استرزاق می کنند (ابن عربی، ۱۴۰۰: ص۶۲).
علامه سید حیدر آملی می فرماید: ولایت (مطلقه تامه) اصالتاً برای حقیقت محمدی است که به امیر المومنین و فرزندان معصوم او که از ناحیه خداوند به امامت و خلافت برگزیده شده اند تعلق گرفته است. بنابراین امام عصر خاتم اولیای مقیده است، و خاتم ولایت و کسی است که به وسیله او صلاح دنیا و آخرت، به نهایت کمال می رسد (آملی، ۱۳۶۸: ص ۳۸۳).
امام خمینی; در تفسیر سوره مبارکه «والعصر» چنین می گوید: عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام و در عصر ما حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، آن فشرده همه عوالم است. یک نسخه است نسخه تمام عالم. همه عالم در این موجود در این انسان کامل عصاره شده است. خدا به این عصاره قسم می خورد (امام خمینی، ۱۳۷۸: ج۱۲، ص۴۲۳).
شهید مطهری می گوید: شیعه معتقد است که با رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دین جدید نمی آید؛ اما مسأله حجت و انسان کامل ـ که اولین انسان روی زمین چنین بود و باید آخرین انسان، چنان باشد ـ هرگز در میان افراد بشر تمام نشده است. در میان اهل تسنن، تنها طبقه متصوفه است که این مسأله را قبول دارند؛ منتها به نام های دیگر.
این است که ما می بینیم متصوفه اهل سنت با این که متصوف هستند، مسأله امامت را در بعضی بیان هایشان طوری قبول کرده اندکه یک شیعه قبول می کند. محی الدین ـ که اهل اندلس و سنی مطلق و ناصبی است ـ روی ذوق عرفانی معتقد است که زمین از حجت، خالی نیست. او نظر شیعه را قبول و اسم ائمه را ذکر می کند؛ تا می رسد به حضرت حجت» (مطهری، ۱۳۸۶: ص ۸ و ۴۰ و ۶۵ و۸۶).
بدین روی با توجه به آیات و روایات و سخنان اندیشوران بزرگ دین، ثابت می شودکه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان کاملی است که چراغ هدایت وکشتی نجات امت و خلیفه خدا و حجت وی در این زمان می باشد.
نتیجه
انسان، تجلی اعظمی است که حق تعالی خود را آن گونه که هست، در آن می بیند و او همان مخلوقی است که به صورت الهی به معنای حقیقی تحقق یافته است؛ به همین سبب، همه چیز، تحت سیطره، سلطه و انقیاد او است. به انسان از آن روکه در عین صغرش، مشابه آنچه در عالم هست، در خود دارد، عالم صغیر اطلاق می کنند؛ هر چند از نظر معنا و مرتبه، انسان، عالم کبیر است. انسان کامل، قطبی است که همه افلاک وجود از اول تا آخر گرد محور او می چرخد؛ یعنی ساحت قدسی انسان کامل، محور گردش کائنات است.
با بررسی انجام شده، این نتیجه به دست آمد که جایگاه و ویژگی انسان کامل و امام از هم جدا و ناسازگار نیست و از این رو، انسان کامل همان مقام رفیع آدمیت است، نه شخص خاص آدم؛ پس بی تردید امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز امامان معصوم علیهم السلام خلیفه تام الهی و مصداق بارز انسان کامل هستند. در زمان ما از آن جا که جهان از موجودی جامع، خلیفهالله و حجت الله خالی نیست، امام عصر علیه السلام صاحب ولایت معنوی و سلطنت باطنی بر تمام امور تکوینی و تشریعی است.
پی نوشت ها [۱]. >یوم ندعو کل اناس بامامهم<؛ روزی که هر انسانی را به امامش می خوانیم. منابع و مآخذ قرآن کریم نهج البلاغه ۱. ابن سینا، المبدا والمعاد، تهران، موسسه مطالعات اسلامی مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش. ۲. آشتیانی، سید جلال الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، تهران، نهضت زنان مسلمان، بی تا. ۳. —————-، شرح مقدمه قیصری، تهران، امیر کبیر، چ ۳، ۱۳۷۰ش. ۴. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۸ش. ۵. ابن عربی، محمد بن علی، الفتوحات المکیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۵ق ۶. —————-، فصوص الحکم، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۰ق. ۷. جوادی آملی، عبدالله، هدایت در قرآن، قم، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. ۸. —————-، تحریر التمهید القواعد، قم، الزهرا، ۱۳۷۲ ش. ۹. —————-، ادب فنای مقربان، قم. اسراء، چ۲، ۱۳۸۱ش. ۱۰. —————-، شمیم ولایت در آثار آیت الله جوادی آملی، قم، اسراء، بی تا. ۱۱. جیلی، عبدالکریم، الانسان الکامل فی معرفه الاواخر والاوایل، لبنان، تاریخ العربی، ۱۴۲۰ق. ۱۲.. الحر العا ملی، محمدبن حسن، اثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، تهران، دارالکتب الاسلامیه چ۳، ۱۳۶۶ش. ۱۳. حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، قم، قیام، ۱۳۷۲ش. ۱۴. —————-، ولایت تکوینی، قم، قیام، ۱۳۷۱ش. ۱۵. —————-، یازده رساله، تهران، مؤسسه مطالعات، ۱۳۶۳ش. ۱۶. —————-، عیون مسائل النفس، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۱ش. ۱۷. خمینی، روح الله، اربعین حدیث، تهران، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ۲، ۱۳۷۱ش. ۱۸. —————-، صحیفه ی امام، تهران، موسسه تنطیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸ش. ۱۹. —————-، مصباح الهدایه و الخلافه والولایه، تهران، پیام آزادی، ۱۳۶۰ ش. ۲۰. دادجو، یدالله، بقیهالله فروغ حیات بخش هستی، قم، دارالفکر، ۱۳۸۷ش. ۲۱. نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، تصحیح ماریژان موله، تهران، کتابخانه طهوری، بی تا. ۲۲. صدر الدین، محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، چ۳، ۱۹۸۱م. ۲۳. —————-، شرح اصول کافی، تهران، موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۷ش. ۲۴. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، قم، اسماعیلیان، چ۲، ۱۳۹۳ق. ۲۵. طبرسی، ابی منصور، احتجاج، قم، اسوه، چ۲. ۲۶. قیصری، داود بن محمد، شرح القیصری علی فصوص الحکم، قم، بیدار، ۱۳۶۳ ش. ۲۷. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، دفتر نشرفرهنگ اهل بیت علیهم السلام ترجمه وشرح رسولی محلاتی، بی جا، بی تا. ۲۸. گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار، تهران، ۱۳۷۶ ش. ۲۹. مطهری، مرتضی، انسان کامل، تهران، صدرا، چ۹، ۱۳۸۶ش. ۳۰. —————-، مجموعه آثار، قم، صدرا، چ۱۱، ۱۳۸۷ش. ۳۱. یثربی، یحیی، فلسفه امامت، قم، وثوق، ۱۳۸۷ش. منبع: ماهنامه انتظار موعود – شماره ۳۰