- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ابن تیمیه از علما و نظریه پردازان وهابی همواره سعی کرده با نقل اکاذیب و رد متعصبانه فضائل اهل بیت و زدن تهمت های فراوان به اهل بیت افکار مردم را نسبت به ایشان منحرف نماید اینک نمونه ای از تهمت های وی به امیر المومنین را که در مورد خواستگاری ساختگی ایشان از دختر ابو جهل است نقل می نماییم وی در منهاج السنه خود می نویسد :قصد على از تجدید فراش، اذیت کردن فاطمه بود:و على رضى الله عنه کان قصده ان یتزوج علیها (على فاطمه) فله فى أذاها غرض. و على مى خواست که بر سر فاطمه هوو آورد؛ پس او نیز قصد آزار فاطمه را داشته است!!![۱]
نقد:
یکى از تهمت هاى زشت ابن تیمیّه و طرفداران او به امیر المؤمنین علیه السلام، افسانه خواستگارى آن حضرت از دختر ابوجهل است که هدف از آن از طرفى تنقیص مقام امیر المؤمنین و از طرف دیگر فرار از عواقب غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر خلیفه اول و دوم است. روایات بسیارى در کتابهاى شیعه و سنى نقل شده است که هر کسى فاطمه سلام الله علیها را ناراحت کند، همانند آن است که پیامبر را ناراحت کرده است؛
چنانچه بخارى در صحیحش می نویسد:
حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَه عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ ابْنِ أَبِى مُلَیْکَه عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَه بَضْعَه مِنِّى فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى.[۲]
پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم فرمود:
فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.
و از طرف دیگر خود بخارى در صحیحش نوشته است:
فَوَجَدَتْ فَاطِمَه عَلَى أَبِى بَکْرٍ فِى ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ.[۳]
فاطمه در حال خشم و غضب ابو بکر را ترک نموده و بر او هم چنان غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود.
ابن تیمیّه و هم فکران او براى توجیه این مسأله، تلاش کرده اند، مطلب را اینگونه جلوه دهند که روایت غضب فاطمه، در حق امیر المؤمنین نازل شده و او است که فاطمه را غضبناک کرده است. در این جا فقط به چند جواب مختصر اکتفا می شود.
مسور بن مخرمه، از دشمنان امیر المؤمنین:
تنها کسى که این روایت را نقل کرده است، مسور بن مخرمه است و هیچ یک از صحابه متذکر این مطلب نشده اند. وى از طرفداران پر و پا قرص بنى امیه و از نزدیکان معاویه بن أبى سفیان و عضو گروه جعل حدیث وى بوده است؛
چنانچه ذهبى می نویسد:
کان یثنى ویصلى على معاویه، قال عروه: فلم أسمع المسور ذکر معاویه إلّا صلّى علیه.[۴]
مسور، هر وقت نام معاویه را می برد بر او صلوات مى فرستاد.
آیا سخن چنین کسى در حق امیر المؤمنین علیه السلام، ارزش شنیدن دارد و می توان به آن استدلال کرد؟
سن مسور، متناسب با قضیه نیست:
وى در سال دوم بعد از هجرت متولد شده است؛ چنانچه ابن حجر می گوید:
ولد بمکّه بعد الهجره بسنتین فقدم به المدینه فى عقب ذى الحجه سنه ثمان ومات سنه أربع وستین.[۵]
مسور، دوسال بعد از هجرت در مکه متولد و پس از ذى الحجه سال هشتم، وارد مدینه شد و در سال ۶۴ نیز از دنیا رفته است.
و از طرفى برخى از علماى اهل سنت اعتراف کرده اند که قضیه خواستگارى از دختر ابوجهل در سال دوم هجرت اتفاق افتاده است؛ یعنى در زمانى که این قضیه اتفاق افتاده هنوز مسور بن مخرمه به دنیا نیامده بوده و شش سال بعد از آن وارد مدینه شده است.
حتى اگر فرض کنیم که این اتفاق در سال هشتم هجرى افتاده و مسور بن مخرمه در همان سال که شش ساله بوده، شاهد ماجرا بوده است، بازهم نمی توان سخن او را پذیرفت؛ چرا که در متن حدیث خودش می گوید:
أَنَا یَوْمَئِذٍ مُحْتَلِمٌ[۶]
یعنى من بالغ بودم. یعنى کسى که در یک مرحله از رشد رسیده است که در عالم خواب محتلم میشده است؛ یعنى توانائى ازدواج دارد. آیا به بچه شش ساله می گویند محتلم؟
مسور، لخت و عریان در مقابل پیامبر:
شواهدى در کتابهاى خود اهل سنت وجود دارد که نشان میدهد وى در همان زمانى که در مدینه بوده، از نظر عقلى و هوشى به سر حد کمال نرسیده بوده؛ تا جایى که لخت و عریان جلوى پیامبر اسلام و دیگر مردم راه می رفته است. مسلم نیشابورى در صحیحش به نقل از خود او می نویسد:
من در محضر پیامبر سنگى را به طرف ساختن مسجد مى بردم، یک لنگى را به خودم بسته بودم، این لنگ من باز شد، آن چه که نباید پیدا بشود، هویدا شد، همین طور این سنگ را می بردم، پیامبر فرمود:
ارْجِعْ إِلَى ثَوْبِکَ فَخُذْهُ، وَلَا تَمْشُوا عُرَاه.[۷]
برگرد شلوارت را بپوش و لخت و عریان راه نرو.
آیا می توان به سخن بچهاى که نمیفهمد نباید لخت و عریان در مقابل دیدگان مردم راه رفت، اعتماد کرد؟ چطور شد که از میان آن همه صحابى در سال هشتم هجرى، فقط مسور بن مخرمه، بچه نابالغى که نمیداند باید عورتش را پنهان کند، این مسأله را متوجه شده است و دیگر صحابه نقل نکردهاند!.
جویریه، اصلًا وارد مدینه نشده است:
این مطلب از قطعیات تاریخ است که جویریه دختر ابوجهل، همان کسى که ادعا می کنند امیر المؤمنین به خواستگارى او رفته است، در سال هشتم هجرى تازه مسلمان شده و در همان زمان با عتاب بن اسید ازدواج کرده و حتى تا زمان وفات نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله وسلم اصلًا وارد مدینه نشده است؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبرى می نویسد:
لما کان یوم الفتح أسلمت أم حکیم بنت الحارث … فبایعته جویریه بنت أبى جهل بن هشام … وتزوجّها عتاب بن أسید بن أبى العیص بن أمیه ثم تزوجها أبان بن سعید بن العاص بن أمیه فلم تلد له شیئا.[۸]
در روز فتح مکه، ام حکیم اسلام آورد …، جویره دختر ابوجهل در همان روز با پیامبر بیعت کرد … و عتاب ابن اسید با او ازدواج کرد و پس از وى أبان بن سعید او را به همسرى خود درآورد و هیچ فرزندى براى أبان به دنیا نیاورد.
اولًا: احدى از تاریخ نویسان نقل نکرده اند که وى در زمان پیامبر به مدینه آمده باشد، تا امام على علیه السلام از او خواستگارى کند؛
ثانیاً: بلافاصله بعد از اسلام آوردن، همسر عتاب بن اسید شده است.
پس چطور می توان قبول کرد که امیر المؤمنین در سال دوم هجرت و یا حتى در سال هشتم هجرت؛ آنهم در مدینه و نه در مکه از وى خواستگارى کرده باشد و هیچ کس غیر از مسوره نیز این روایت را ندیده باشد؟
پی نوشت ها:
[۱] . الکتاب: منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه المؤلف: تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبی القاسم بن محمد ابن تیمیه الحرانی الحنبلی الدمشقی (المتوفى: ۷۲۸هـ)المحقق: محمد رشاد سالم الناشر: جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ – ۱۹۸۶ م عدد المجلدات: ۹ ج۴ ص۲۵۵
[۲] . الکتاب:صحیح البخاری المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر الناشر: دار طوق النجاه الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ عدد الأجزاء: ۹ – ج۵ص۲۱
[۳] . الکتاب:صحیح البخاری المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر الناشر: دار طوق النجاه الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ عدد الأجزاء: ۹ – ج۵ص۱۳۹
[۴] . الکتاب : سیر أعلام النبلاء المؤلف : شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى : ۷۴۸هـ) المحقق : مجموعه من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط الناشر : مؤسسه الرساله الطبعه : الثالثه ، ۱۴۰۵ هـ / ۱۹۸۵ م عدد الأجزاء : ۲۵ -ج۳ ص۳۹۲
[۵] . الکتاب: تهذیب الأسماء واللغات المؤلف: أبو زکریا محیی الدین یحیى بن شرف النووی (المتوفى: ۶۷۶هـ) دار الکتب العلمیه، بیروت – لبنان عدد الأجزاء: ۴ – ج۲ ص۹۴
[۶] . الکتاب:صحیح البخاری المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر الناشر: دار طوق النجاه الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ عدد الأجزاء: ۹ – ج۴ص۸۳
[۷] . الکتاب: صحیح مسلم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: ۲۶۱هـ) المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی الناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت عدد الأجزاء: ۵ ج۱ ص۲۶۸
[۸] . الکتاب: الطبقات الکبرى المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد(المتوفى: ۲۳۰هـ) تحقیق: محمد عبد القادر عطا الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه: الأولى، ۱۴۱۰ هـ – ۱۹۹۰ م عدد الأجزاء: ۸ ج۸ ص۲۰۶
منبع: سایت سنت