- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد رویداد کربلا و شهادت سید و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) سروده اند که تاکنون، بخش اول، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم و بخش پنجم آن را منتشر کردیم. اینک بخش ششم این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
ماه غم
ای دیده خون ببار که ماه محرم است
ماه عزای سبط رسول مکرم است
ماه محرم آمده یا روز رستخیز
کز اضطراب، لرزه در ارکان عالم است
بهر حسین جن و ملک گریه می کنند
نها نه آه و ناله در اولاد آدم است
در وحش و طیر، ماتم او هم اثر گذاشت
در کوه و دشت، با غم و اندوه همدم است
کی باشد این حسین که سوگ و عزای او
با خلقت ابو البشر از پیش توأم است
با انبیا مصائب او حق نموده یاد
کز آن خبر سر همه بر زانوی غم است
بهرش عروس گل به چمن گریه کرده است
اشکش روان به عارض او بین که شبنم است
چون فرشیان قرین ملالند عرشیان
جاری ز دیده همه اشک دمادم است
چون هر چه داشت داد به راه خدا حسین
او را حیات و دولت باقی مسلم است
بهر خدا برید دل از هر چه جز خدا است
از کردگار هر چه بخواهد فراهم است
تا پای جان خویش و عزیزانش ایستاد
بهر وفا به عهد خود اینسان مصمم است
با خون پاک اوست که نخل قویم دین
این گونه با طراوت و شاداب و خرم است
خون خداست زاده زهرا و نام او
باقی چو نام نامی خلاق عالم است
دست (علی) چو بسته به حبل ولای اوست
روز جزا سعادت عظمی فراهم است
فرزند نام آور
آسمان گر از برای سبط پیغمبر گریست
در عزایش عالم ایجاد سر تا سر گریست
هم ملک در ماتم سلطان مظلومان حسین
جامه ماتم بـه سوگش کرده اندر برگریست
هم برایش جن و انس اندر عزا و ماتمند
او بزاری اندر و این بهر آن سرور گریست
وحش و طیر و کوه و صحرا هم درخت و هم گیاه
هر چه می باشد در این عالم ز خشک و تر گریست
من چه می گویم که آدم از برای او نخست
چون خبر دادش خدا از دیدگان تر گریست
مجلس ماتم برای او گرفتند انبیا
هر چه بودند انبیا و هر چه پیغمبر گریست
با ولادت از شهادت داد جبریلش خبر
او به دنیا نامده پیغمبر اطهر گریست
خاتم پیغمبران تنها بهرش گریه کرد
فاطمه از این خبر چون حیدر صفدر گریست
چون پیمبر کرد زهرا و علی را با خبر
هم پدر گریید، هر فرزند و هم مادر گریست
بر رضای حق رضا دادند اما هر کدام
بر مصیبت های آن فرزند نام آور گریست
آه از آن ساعت که شد تنها به دشت کربلا
مانده با یک مشت اهل بیت بی یاور گریست
نه علمداری به جا مانده نه عون و جعفری
نه دگر اکبر برایش مانده نی اصغر گریست
آه از آن ساعت که شد سوی حرم بهر وداع
شور و غوغا شد بلند و خواهر و دختر گریست
آه آن ساعت که شمر دون سر او را برید
زین غم عظمی برایش خواهر مضطر گریست
گاه بر آن پیکر بی سر نشست و گریه کرد
گاه هم بر آن سر پر خون و خاکستر گریست
ای (علی) هر کس شنید از حالت او شد حزین
ناله را سر داد و بر آن حجت داور گریست
ماه حزن
رسیده ماه محرم که ماه حزن و عزاست
محرم است که ایام سوگواری ماست
محرم است که یادآور عزای حسین
عزیز فاطمه و نور چشم شیر خداست
محرم است که با آن قیام تاریخی
اساس کفر و ستم ریشه کن ز سر تا پاست
محرم است که دین خدا بدین شوکت
به پایمردی آن مرد حق بپا و بجاست
محرم است که با خون آن امام شهید
بنای مردی و مردانگی بلند لواست
کسی که شیعه بود در عزایش این ایام
بسان اهل عزا در عزا و نوحه سراست
تصادف ار شده این روزها به اول سال
مگیر عید که این کار بهر شیعه خطاست
مگر که تو نشنیدی که در عزا و سرور
که شیعه تابع رفتار و مشی آل عباست
محرم است که بر پا بود عزای حسین
من و تو شیعه چسان عید بهر ما و شماست
به جای آن که حمایت کنی و همدردی
به شادی از تو بکوشی نه این طریق وفاست
بنی امیه تبرک به قتل آن حضرت
گرفته و همه دم لعنشان زبانزد ماست
کسی که عید گرفت و نشست در شادی
مطیع کفر شد و دل شکسته زو زهراست
برو عزیز من و هر چه شد در این ایام
بزن به سینه و سر چون که خیر هر دو سراست
به یاد آر تو از آن مصائبی که رسید
به آل بیت پیمبر که پر ز شور نواست
من از کدام مصیبت به یاد تو آرم
که نیست حالت گفتن نه طاقت اصغاست
به یاد آر از آن دم که مانده بود غریب
میان دشمن بدخواه یکه و تنهاست
وداع کرد و روان شد به جانب میدان
ببین دلش به کجا و ببین که دیده کجاست
دلش به سوی حرم سوی کودکان و زنان
که ساعتی دگر اهلش اسیر جور و جفاست
از این طرف چه نظر می کند سوی یاران
شهید غرقه به خون هر یکی ز ظلم و جفاست
روان به معرکه گردید تشنه کام و وحید
زبان به موعظه بگشود و گفت آنچه رواست
اثر نکرد در آن قوم بی خبر ز خدا
چو گرگ حمله نمودند از چپ و از راست
ز بس که بر شه دین تیغ و تیر و نیزه زدند
تن شریف همه پاره پاره سر تا پاست
ز زخم های گران چون ز صدر زین افتاد
به دست شمر ستمگر سرش جدا ز قفاست
بریز اشک (علی) در عزای آن سرور
گرت امید شفاعت از او به روز جزاست
عاشق صادق
عاشق صادق شهید کربلاست
کز قیامش تا قیامت دین بپاست
داد سر را و به ذلت تن نداد
همت و مردانگی بین تا کجاست
هر چه بودش داد در راه خدا
چون که تنها در دلش عشق خداست
غرقه اندر خون فتاده روی خاک
با خدایش باز در ذکر و دعاست
چون ندارد جز هوای او بـه سر
هر چه بر او می رسد بر آن رضاست
سر به بیعت با یزید دون نداد
گرچه از ظلمش سرش از تن جداست
چون به راه حق فداکاری نمود
نام او باقی است تا دنیا بپا است
چون که فانی شد در او جاوید ماند
آری آری این فنا، شرط بقا است
از مدینه رفت سوی کربلا
با قیامش شهره نام کربلا است
داد هفتاد و دو تن یاران خود
بی کس و تنها میان اشقیا است
با لب عطشان خودش هم شد شهید
بر رضای دوست تا آخر رضا است
ای (علی) خواهی شفا از او طلب
چون به امر حق پناه ماسوی است
درس آزادی
دل ز بس بهر شهید کربلا اندر غم است
در عزایش هر چه اشک از دیده می ریزد کم است
کیست این آقا که اندر ماتمش جن و ملک
با بنی آدم به جان و دل قرین و همدم است
چیست این ماتم که پیش از آن که می یابد وقوع
انبیا از آدم اندر ناله زان تا خاتم است
این عزای دلخراش از کیست کاینسان بهر آن
هر که هر چه میزند بر سینه و بر سر کم است
این عزای شاه مظلومان عزیز مصطفی است
کز قیامش تا قیامت پایه دین محکم است
این حسین است آن که در راه خداداد آنچه داشت
باز اندر آن بلایا ثابت و مستحکم است
این حسین است آن که از پیر و جوان و شیرخوار
می دهد بهر خدا و زان نه بر ابرو خم است
تن به ذلت او نداد و داد جان در راه دوست
شهره اندر مردی و آزادگی در عالم است
هر کسی باید بگیرد درس آزادی از او
تن نباید داد بر ذلت اگر چه یکدم است
آه از آن ساعت که با مشتی زنان و کودکان
بی کس و بی یار فرزند رسول خاتم است
یک طرف بیند همه یاران خود بر روی خاک
چون گل پرپر شده با خاک و با خون توام است
رو به میدان کرد و دست حیدری را باز کرد
پشته ها از کشته ها با تیغ او روی هم است
آه از آن ساعت که آمد بر جبینش سنگ کین
خواست دفع خون کند قلبش ز سهمی مؤلم است
گشت بی تاب و ز زین افتاد بر روی زمین
زین مصیبت آه اندر لرزه عرش اعظم است
شمر دون آمد سر او را جدا کرد از بدن
بر سر نی شد سر آن کو عزیز عالم است
هست ایام مصیبت در عزاداری به کوش
بهره گیر از سفره پهنش که حظی معظم است
از جناب او (علی) خواهد شفای عاجلی
چون به هر دردی دوا و زخم ها را مرهم است
فغان و ناله
دیده گریان دل غمین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
فاطمه دخت پیمبر
میزند بر سینه وسر
در عزا ختم رسولان
چون امیرالمومنین شد
اربعین شد ، اربعین شد
***
در فغان کروبیانند
در نوا چون انس و جانند
در سما شور مصیبت
چون زمین شد، چون زمین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
کاروانی آید از راه
دل پر از غم سینه پر آه
زان مصیبت های جانگاه
قلبشان اندوهگین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
بر سر قبر شهیدان
میرسند از شام ویران
بس که دیده ظلم وعدوان
خاک غمشان بر جبین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
آل طه آید از شام
روزشان از غصه چون شام
از ستم های رسیده
خسته و زار و حزین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
کربلا غوغا بپا شد
باز پُر کرب و بلا شد
ناله و فریاد و شیون
رفت تا عرش برین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
چون به آن وادی رسیدند
شد مجسم آنچه دیدند
چه بلاهایی کشیدند
چون به آنها ظلم وکین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
یادشان آمد که آن بار
چون شدند اینجا گرفتار
مبتلا در جنگ اشرار
پیشوای مسلمین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
یادشان آمد که اینجا
از عطش اولاد زهرا
تشنه لب در سوز گرما
هم کهین وهم مهین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
آمد اندر یاد ایشان
روز عاشورا که آنسان
از جفای قوم عدوان
منهدم ارکان دین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
شد شهید ظلم وعدوان
هم حسین هم جمله یاران
جسمشان اندر بیابان
سر به نی زان نازنین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
یادشان آمد چها شد
آتش اندر خیمه ها شد
در بیابان آل طه
از جفای مشرکین شد
اربعین شد، اربعین شد
***
کی (علی) را هست قدرت
تا دهد شرح مصیبت
دم فرو بست و بگوید
اربعین شد، اربعین شد
رنج هجران
کاروان خسته ای از شام ویران می رسد
با دلی پر خون سر قبر شهیدان می رسد
کربلا امروز دارد حال و احوالی دگر
چون برایش میهمانان دل افغان می رسد
اولین زائر برای شاه مظلومان حسین
با عطیه، جابر از اصحاب ایمان می رسد
کاروان دیگری گویند آمد کربلا
بانک آه و ناله شان تا عرش رحمان می رسد
می رسند از شام غم آن کودکان و آن زنان
کز لهیب آهشان در لرزه کیوان می رسد
زینب غمدیده می آید به دشت کربلا
چون گل پژمرده ای از رنج هجران می رسد
بر سر قبر برادر می رود اما چه سان
با تن افسرده و حال پریشان می رسد
بر سر قبر برادر می نشیند خواهری
دیده اش پر اشک و آه از قلب نالان می رسد
می دهد شرح سفر از کوفه بهرش تا به شام
و آنچه اندر این میان بر آن اسیران می رسد
از برادرهای دیگر چون که می آرد به یاد
یاد عباس رشید و جسم بی جان می رسد
چون گذشت آنجا به حال زار زین العابدین
در نظر او را چه زان بیداد و طغیان می رسد
چون کنم تشریح حال کودکان و بانوان
زان ستم هایی که در این ره به ایشان می رسد
بر سر قبر علی اکبر آن خیل زنان
آمدند و یادشان زان مهر تابان می رسد
قبر اصغر را همی جویند آن دل خستگان
چون که اندر یادشان آن حلق عطشان می رسد
یادشان آید که جای آب تیر کین چه سان
بر گلوی تشنه آن سرو بستان می رسد
نیستم قادر به شرح ماجرا آن سان که بود
کی بیان و شرح آن در حد امکان می رسد
بر (علی صافی) و اهل عزا شاه شهید
گر کند لطفی به ما حظ فراوان می رسد[۱]
پی نوشت
[۱] . تاریخ: ۱۹ صفر ۱۴۱۶
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل ص۵۹۲-۶۰۵؛ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش