- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد رویداد کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) سروده اند که تاکنون، بخش اول، بخش دوم و بخش سوم آن را منتشر کردیم. اینک بخش چهارم این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
نوگل زیبا
کربلا سبط نبی چون جا گرفت
گرد او را خصم بی پروا گرفت
دشمن از هر سو پی آزار او
همچو گرگان گرد آن صحرا گرفت
او نگین و حلقه وار اطراف او
سر به سر اطراف او اعداء گرفت
آب را بستند بر آل عبا
کار اطفال از عطش بالا گرفت
روز عاشورا شد و خصم عنود
تیر اول را سوی آنها گرفت
یاورانش را ز تیغ و تیر کین
دشمن دین پیر تا برنا گرفت
نی ز اصحابش کسی باقی گذاشت
نی از انصارش تـنـی را وا گرفت
هم علمدارش بَرِ او شد شـهید
هم علی از حضرت لیلی گرفت
کشت عبدالله را در دامنش
هم بدین سان قاسم رعنا گرفت
من چه گویم یاورانش هر که بـود
روی خاک کربلا مأوا گرفت
ماند تنها سبط پیغمبر غریب
عزم میدان رفتن آن آقا گرفت
آمد اندر خیمه گه بهر وداع
غم جنابش را ز سر تا پا گرفت
چون نهد آنان غریب و بی پناه
دل چسان از اهل بیتش و اگرفت
شاه را دیدند، از آه و فغان
خیمه ها را شورش و غوغا گرفت
خواهرش آورد طفل شیرخوار
داد و شه آن نوگل زیبا گرفت
سر عقب افتاده بود از تشنگی
قاصد مرگش پی یغما گرفت
رفت میدان تا کند حجت تمام
روی دستش طفل را بالا گرفت
گفت بر این بی گنه رحم آورید
از بیانش شور در دل ها گرفت
تا نیفتد انقلابی در سپاه
ابن سعد دون ره بلوی گرفت
گفت سازد حرمله کارش تمام
شد رها تیر وچه جایی جا گرفت
گوش تا گوش علی را پاره کرد
چشم از دنیا بَرِ بابا گرفت
رفت اینسان از جهان آن شیرخوار
ای (علی) جا در بَرِ زهرا گرفت[۱]
شهید آگاه
در کربلا چو سبط بنی آشیان گرفت
گِردش سپاه کرب و بلا بی امان گرفت
با دیده بصیرت و با علم و آگهی
بهر وفا به عهد در آنجا مکان گرفت
بر عهده اش نهاد خدا چون رسالتی
با چشم باز و شوق، دل از خاندان گرفت
أخرج إلى العراق به او گفت جد او
او هم قبول طاعت آن را به جان گرفت
شد از مدینه خارج و رو سوی مکه کرد
ز آنجا ره عراق شه انس و جان گرفت
آمد به کربلا و قیامی بپا نمود
از خود گذشت و دین حق از او توان گرفت
داد آنچه داشت در ره خشنودی خدا
زین رو مقام و منزلتی آن چنان گرفت
خون خدا حسین و چراغ هدایت اوست
در عهده اش شفاعت ما عاصیان گرفت
آورد بهر پیش کشی هر چه را که داشت
سودا روا بود که از این قهرمان گرفت
در عرض چند ساعتی این پیشوای دین
در راه حق دل از همه یاوران گرفت
سد رهش نگشت زیاران او کسی
بنگر چسان دل از همه پیر و جوان گرفت
بنمود هدیه چند برادر که هر کدام
در روز جنگ صولت شیر ژیان گرفت
عباس نامدار از آن جمله بوده است
کز قدرتش سلامتی آن کاروان گرفت
بهر خدا ز اکبر و از اصغرش گذشت
دل هم ز شیرخواره و هم از جوان گرفت
بعد از فدا نمودن یاران به نفس خویش
عزم شهادت آن شه والا مکان گرفت
آمد به سوی معرکه آن شـاه بی معین
دل زان عیال بی کس و بی خانمان گرفت
از جمله دل بریده و یکسو و یک جهت
راه لقاء خالق کون و مکان گرفت
با آن همه مصائب جانکاه باز هم
آن قوم را به موعظه با آن بیان گرفت
سودی نکرد موعظه وخصم بی حیا
او را به تیر و تیغ و سنان در میان گرفت
القصه بس که مورد آماج تیر و تیغ
آن پیکر شریف ز ظلم خسان گرفت
از پا در آمد و به زمین شد ز صدر زین
در روی خاک جسم شریفش مکان گرفت
شمر آمد و سر مبارک او را جدا نمود
جسمش به خاک و جا سر او بر سنان گرفت
زین غم (علی) به گریه و زاری بود که غم
از ماتمش تمام زمین و زمان گرفت[۲]
پایداری
ای نخل دین قوی شده از جان نثاریت
قربان آن بصیرت و آن هوشیاریت
سرسبز باغ دین تو ز خونت نموده ای
قربان باغبانی و آن آبیاریت
تن زیر بار ذلت و پستی نداده ای
به به ز استقامت و آن پایداریت
دادی رضا به هر چه رضای خدا بُوَد
این است رمز برتری و کامکاریت
با آن همه مکاره جانسوز ساختی
قربان آن شهامت و آن نامداریت
ای وا اسف که مردم دنیا پرست دون
جز عده ای قلیل نکردند یاریت
یاری نکرده هیچ که با تیر و تیغ کین
بر پیکرت زدند بسی زخم کاریت
بی کس چنان شدی که گه رزم رفتنت
آورد خواهرت بَرَت اسبِ سواریت
از روی زین فتادی و در خاک و خون طپان
دریای خون زمین شده از خون جاریت
جسمت به روی خاک وسرت رفت بر سنان
گشته اسیر دشمن ناکس، ذراریت
اینسان (علی) زدین خدا یاوری نمود
نازم به این حفاظت و این پاسداریت[۳]
شور عزا
روز عاشورا شد و عالم پر از غوغاست
در زمین و آسمان شور عزا برپاست
کشته شد مظلوم، زاده زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا
روز عاشورا حسین با جمله یاران
جان خود کردند در راه خدا قربان
تا که دین پاینده واحیا کند قرآن
پر سر نیزه سرش شد چون مه تابان
کشته شد مظلوم، زاده زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا
کربلا آن روز دشت پر بلا گردید
ظلم ها بر اهل بیت مصطفی گردید
تشنه لب اهل و عیال مرتضی گردید
از دم تیغ ستم سـرها جدا گردید
کشته شد مظلوم، زاده زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا
نی علی اکبر برایش ماند و نی اصغر
نی برادر از برایش ماند و نی یاور
روی خاک افتاد از یاران او پیکر
پاره پاره شد تن فرزند پیغمبر
کشته شد مظلوم، زاده زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا
عاقبت نه از خدا شرم و حیا کردند
رحم نی بر زاده شیر خدا کردند
از تن پاکش سر او را جدا کردند
بر سر نیزه سر نور خدا کردند
کشته شد مظلوم، زاده زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا
خانه دل را منور با ولایش کن
ناله و زاری (علی) اندر عزایش کن
در ره عشقش سر و جان را فدایش کن
رو شفیع او را تو در نزد خدایش کن
کشته شد مظلوم، زاده زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا
شبه پیغمبر
چون علی کرد عزم شهادت
رفت و کرد از پدر استجازت
بی تعلل نمودش اجابت
من به حیرت از این صبر و طاقت
شور و غوغا زمانی به پاشد
کز حسین، اکبر او جدا شد
***
شد علی اکبرش سوی میدان
بود دنبال آن ماه تابان
دیده باب و با آه و افعان
گفتگو داشت با حی منان
کی خدا آگهی رفت جانم
رفت شبه پیمبر، جوانم
***
نیست در خُلق و در خلق و منظر
چون علی کس شبیه پیمبر
در ره عشقت اى حى داور
می رود سوی این قوم کافر
گرچه در بحر غم مبتلا بود
بر رضای خدایش رضا بود
***
تا به میدان شد آن مهر انور
بُد چو شبه رسول مطهَّر
جمعی از آن گروه ستمگر
شد گمانشان که آمد پیمبر
زد عُمَر بانگ وگفتا به آنان
اکبر است این، نه ختم رسولان
***
رفت میدان و مردانه جنگید
او زد و گُشت و درید و برید
تا کند دیدن باب تجدید
تا موفق به دیدار گردید
بُد ز ثقل سلاحش شکایت
از عطش کرد بهرش حکایت
***
گفت او را پدر کی پسر آب
هست در خیمه گه نیز نایاب
از عطش گرچه هستی تو بی تاب
جد تو سازدت زود سیراب
بار دیگر علی شد به میدان
تاکند جان به قربان جانان
***
آمد و جنگ سختی بپا شد
پاره پاره تن از اشقیا شد
تیغ منقذ به سویش رها شد
فرق او تا جبینش دو تا شد
زان همه تیر و آن تیغ کاری
داد از کف توان سواری
***
لاجرم اسب خود را رها کرد
بر زمین پیکر پاک جا کرد
غرقه در خون پدر را صدا کرد
رو به میدان شه کربلا کرد
من ندانم چه شد حالتش چون
دید فرزند خود غرقه در خون
***
چون بغل کرد آن نوجوان را
داد از دست تاب و توان را
گر تصور کنی آن زمان را
نیست در تو توان بیان را
ما نداریم تاب شنیدن
کی شنیدن بود مثل دیدن
***
آه کز ظلم و بیداد و عدوان
در کنار پدر داد او جان
صبر بنمود شاه شهیدان
بود راضی به تقدیر یزدان
ای (علی) قصه را ساز کوتاه
در عزایش نما ناله و آه
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ: ۵ محرم ۱۴۱۴
[۲] . تاریخ: محرم ۱۴۲۰
[۳] . تاریخ: ۲ محرم ۱۴۱۴
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل ص۵۷۱-۵۸۰؛ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش