- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد رویداد کربلا و شهادت سید و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) سروده اند که تاکنون، بخش اول، بخش دوم و بخش سوم و بخش چهارم آن را منتشر کردیم. اینک بخش پنجم این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
مرگ با شرافت
محرم ماه خون ماه شهادت
تجلی گاه ایثار و شهامت
در این مه با قیام سرور دین
نگون شد رایت کفر و ضلالت
حسین از مکه سوی کربلا رفت
که خلقی را رهاند از اسارت
قیامی کرد کز آن نخل اسلام
بماند با طراوت تا قیامت
به ذلت تن نداد و رفت آگاه
به استقبال مرگ باشرافت
به بذل جان پاک خویش و یاران
حفاظت کرد میراث رسالت
چنان مردانگی از خود نشان داد
که عالم شد به حیرت زان رشادت
به پیش آن مصیبت های جانکاه
چو کوهی کرد صبر و استقامت
ببیند گر برادر را چو فرزند
به خاک افتاده با آن قد و قامت
چو می خواهد خدا، گردیده راضی
ندارد از مصیبت ها شکایت
چه گویم زان دمی کافتاد بر خاک
به حق مشغول و بُد گرم عبادت
که شمر دون سرش از تن جدا کرد
دل زهرا شکست از این جنایت
زدند آتش خیام آل طه
همه اموالشان کردند غارت
(علی) را از حسین این انتظار است
که باشد مورد لطف و عنایت[۱]
سبط رسول
سبط رسول خدا، امام حسین است
زاده شیر خدا، امام حسین است
آن که از او بوستان حضرت زهرا
یافته زیب و صفا امام حسین است
آن که قیامش قوام داد به اسلام
یافت از او دین بقا، امام حسین است
آن که اساس و بنای کفر و ستم را
کند به مردی ز جا، امام حسین است
آن که ز تسلیم در مقابل ظالم
کرد از اول ابا، امام حسین است
آن که در این راه هر چه داشت به اخلاص
داد به راه خدا، امام حسین است
بهر خدا چون قیام کرد، تحمل
کرد همه ظلم ها، امام حسین است
بهر همین هست تا قیام قیامت
عزت و مجدش به جا، امام حسین است
آن که جهانی فکنده است به حیرت
ز آن همه صدق و صفا امام حسین است
آن همه اندوه رو نموده و او چون
کوه ستاده بپا، امام حسین است
آه از آن ساعتی که یکه و تنها
مانده قرین بلا، امام حسین است
هر طرفی چشم می گشود نمی دید
یک نفر از اقربا، امام حسین است
گشت مهیا دگر برای شهادت
رفته به عزم لقا، امام حسین است
برسر و بر سینه زن (علی) ز غم او
چون که شهید از جفا، امام حسین است
قرب خدا
بار بگشایید اینجا موضع رنج و عنا است
این زمین کربلا است
این زمین یاران مقام صبر و تسلیم و رضا است
این زمین کربلا است
خواهرا باید مهیا شد برای ابتلا
جوئی ار قرب خدا
من به آن عهدی که کردم این زمان وقت وفا است
این زمین کربلا است
گرچه خون ما بریزد از ستم در این زمین
از جفای مشرکین
لیک باغ دین ز خون ما همیشه با صفا است
این زمین کربلا است
بار بگشایید یاران که عجب منزلگهی است
تا جنان اندک رهی است
کشته می گردیم اما دولت باقی ز ما است
این زمین کربلا است
خصم دون آب روان بر روی ما بندد ز کین
با عطش گردی قرین
ناله اطفال من از تشنه کامی بر سما است
این زمین کربلا است
شیرخوارم را بجای آب آن شوم دغا
می زند تیر جفا
روی دستم خون از حلقومش روان از این جفا است
این زمین کربلا است
چون از اول کرده ام عزم شهادت زین سفر
نیست با کم از خطر
هر چه پیش آید مرا با کی نه از آن ماجرا است
این زمین کربلا است
جمله یاران می شوند از ظلم و کین اینجا شهید
در کف قوم عنید
روز عاشورا نه یاری بهر من از اقربا است
این زمین کربلا است
نه بماند از برایم اکبری نی اصغری
نه معین و یاوری
فرق عباس علمدارم چو دستانش جدا است
این زمین کربلا است
عاقبت من هم چو یارانم به جسمی چاک چاک
افتم از زین روی خاک
پیکرم روی زمین است و سرم بر نیزه ها است
این زمین کربلا است
اهل بیتم بعد من گردند اسیر دشمنان
می برند آن ناکسان
در اسیری آل پیغمبر اسیر و مبتلا است
این زمین کربلا است
گر (علی صافی) اجمالی ز احوال حسین
گفت با صد شور و شین
در بیان ماتمش مقصود او قرب خدا است
این زمین کربلا است[۲]
روز جانگداز
دوباره دیده گریان، دل حزین است
که روز جانگداز اربعین است
چو عاشورا است روز ماتم امروز
عزای سرور و سالار دین است
پیمبر خسته دل بهر حسین است
به غم اندر امیرالمومنین است
هنوز از داغ او زهرای اطهر
به آه و ناله و زاری قرین است
به یاد آن مصیبت ها شب و روز
ولى عصر زار و دل غمین است
همه چشمان اهل بیت عصمت
به گریه در غم آن نازنین است
به یاد آن همه اندوه و محنت
پر از غصه دل اهل یقین است
توهم برخیز و زن بر سینه و سر
اگر جانت به عشق او رهین است
نما شیون مر آن ساعت که تنها
در آن صحرا میان مشرکین است
بیاد آور ز حال غربت او
که او بی یاور است و بی معین است
و یا زان دم که جسم یاورانش
به روی خاک چون در ثمین است
و یا زان دم که صد پاره فتاده
به روی سینه اش شمر لعین است
و یا زان دم که جسمش مانده بر خاک
به نوک نی سر آن نازنین است
بیاد آور از آن ساعت که زینب
کنار آن تن بی سر مکین است
بیاد آر از دمی که جانب شام
روانه آل خیرالمرسلین است
زنان و کود کانی داغدیده
یه چنگ خصم در آن سرزمین است
چه گویم من که قلب دشمن و دوست
برای حضرتش اندوهگین است
(علی) را چشم احسان و عنایت
به آن خون خدا نور مبین است[۳]
آئینه رسالت
آه از دمی که اکبر شد عازم شهادت
اندر حرم بپا شد هنگامه قیامت
چون از امام مظلوم بنمود استجازه
بی گفتگو پدر داد فرزند را اجازت
از خیمه ها بپا خواست فریاد آه و ناله
از بهر انصرافش کردند استغاثت
اما على مصمم رو کرد سوی میدان
دنبال او روان بود شه با هزار حسرت
می دید آن جمال و آن قامت رسا را
کو هست چون پیمبر در شکل و قد و قامت
گفتا به حق خدایا تو شاهدی که اینک
رو کرده سوی میدان آئینه رسالت
مشتاق او چو بودیم بر وی نظر نمودیم
غیر از علی ندارد این حسن و این جلالت
بر او پدر نظر داشت تا رفت سوی میدان
تا بر سرش چه آید زان قوم پر جنایت
چون کوفیان بدیدند آن قد و آن شمائل
رفتند در گمان که آید مه رسالت
باری علی به میدان با بازوی توانا
بسیار کشت و از خود بنمود آن شجاعت
نزد پدر دوباره برگشت آن جوانمرد
از جنگ خسته و داشت از تشنگی شکایت
بار دگر به میدان رو کرد همچو شیری
زان روبهان زد و کشت با دست با کفایت
اما تنش ز بس شد آماج تیغ عدوان
از جسم او توان رفت زان زخم بی نهایت
ناگاه منقذ دون زد تیغ بر سر او
دیگر نماند تابی در آن مه ولایت
روی زمین فتاد و می خواند باب خود را
آمد حسین و دیدش با آن همه جراحت
یا رب چه کرد بابا چون دید نوجوانش
گردیده غرفه در خون از ظلم و از جنایت
اشک روان بریزد هم چون (علی) ز دیده
هر کس که یاد آرد زان حال و زان حکایت[۴]
نور مبین
پیکر سبط نبی روی زمین افتاده است
یا که بر روی زمین عرش برین افتاده است
نی غلط گفتم که آن که عرش می بالد بـه او
با تن صد پاره اش از صدر زین افتاده است
کشتی آل نبی شد غرق طوفان بلا
کی به طوفان بلا کشتی چنین افتاده است
آه کاندر روز عاشورا به دشت کربلا
آن همه در ثمین از ظلم وکین افتاده است
یک طرف عباس افتاده است با دست جدا
یک طرف اکبر جوان نازنین افتاده است
شیر خواره اصغرس از تیر جور حرمله
روی دست باب خود آن مه جبین افتاده است
یاورانش از جوان و پیر در راه خدا
پیش چشمش آن همه در ثمین افتاده است
با لب تشنه عزیز مصطفى یعنى حسین
در کف اعدا غریب و بی معین افتاده است
آن که روزی زینت دوش پیمبر بُد کنون
آه، روی سینه اش شمر لعین افتاده است
آن که بهر او قرینی نیست در روی زمین
زیر سم اسب کین آن بی قرین افتاده است
پیکرش عریان فتاده روی خاک کربلا
بر سر نیزه سر آن ماه دین افتاده است
او شهید و بعد از او اهل و عیال حضرتش
بی کس و یاور به دست ظالمین افتاده است
ای (علی صافی) اینجا قصه را کوتاه کن
گو به دشت کربلا نور مبین افتاده است[۵]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ: ۷ محرم ۱۴۰۱
[۲] . تاریخ: محرم ۱۴۱۰
[۳] . تاریخ: ۱۹ صفر ۱۴۰۹
[۴] . تاریخ: ۴ محرم ۱۴۱۳
[۵] . تاریخ: ۱۵ ربیع الثانی ۱۴۱۰
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل ص۵۸۱-۵۹۱؛ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش